نام يونس
نام خانوادگی شهابي زاده
نام پدر ايمور
تاربخ تولد 1355/12/20
محل تولد بوشهر - گناوه
تاریخ شهادت 1375/12/26
محل شهادت فكه
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت سرباززميني ارتش
شغل -
تحصیلات پنجم ابتدايي
مدفن گناوه


شهید یونس شهابیزاده در خانوادهای مذهبی چشم به این دنیای فانی گشود او انسانی بسیار خوش اخلاق و مهربان و خوش برخورد بود همه را دوست میداشت و سعی میکرد هر کاری از دستش بر میآید برای کمک به دیگران انجام دهد .
از کودکی در کنار درس خواندن پا به پای پدر در زمین کشاورزی کار میکرد و هیچ گاه شانه از بار مسئولیت خالی نکرد
روزی یونس به همراه مادرم برای گرفتن کارنامه به مدرسه میرود وقتی که کارنامه را میگیرد رو به مادرم کرده میگوید مادر جان ببین اینها معلمان و اولیای مدرسه که بندگان خدایند همه چیز را در طول این ۹ ماه که من درس خواندهام به دقت زیر نظر داشتهاند و ثبت کردهاند
پس وای به حال روزی که خداوند نامه اعمال ما را به دستمان دهد در حالی که تمامی لحظات و ثانیههای عمر مادر آن ضبط و ثبت شده است .
روحش شاد و یادش گرامی باد ادامه مطلب
از کودکی در کنار درس خواندن پا به پای پدر در زمین کشاورزی کار میکرد و هیچ گاه شانه از بار مسئولیت خالی نکرد
روزی یونس به همراه مادرم برای گرفتن کارنامه به مدرسه میرود وقتی که کارنامه را میگیرد رو به مادرم کرده میگوید مادر جان ببین اینها معلمان و اولیای مدرسه که بندگان خدایند همه چیز را در طول این ۹ ماه که من درس خواندهام به دقت زیر نظر داشتهاند و ثبت کردهاند
پس وای به حال روزی که خداوند نامه اعمال ما را به دستمان دهد در حالی که تمامی لحظات و ثانیههای عمر مادر آن ضبط و ثبت شده است .
روحش شاد و یادش گرامی باد ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
خاطرات شهید از زبان پدرش :
آرام بود و موقر ، مهربان بود و با گذشت به نماز اول وقت اهمیت خاصی میداد همیشه به من احترام میگذاشت و به قول خودش میخواست به هر نحوی شده گوشهای از زحمات مرا جبران کند .
آخرین باری که یونس به مرخصی آمده بود خوب به خاطر دارم با خوشحالی رو به من کرد و گفت پدر جان چند شب است که خواب میبینم شهید شدهام
وقتی دید من نگران شدهام گفت : ناراحت نباش فکر نمیکنم من لیاقت این را داشته باشم که این سعادت بزرگ نصیبم شود در آن چند روز حال و هوای همیشگی را نداشت بیقرار بود و مداوم برای رفتنی لحظه شماری میکرد .
در لحظات آخر هم از همه اقوام خداحافظی کرده و حلالیت طلبید انگار به او الهام شده بود که دیگر هیچ وقت بر نمیگردد .
خاطرات شهید از زبان همرزم شهید (امان الله شهابی)
یونس نوجوانی بود متین سر به زیر هر گاه به او نگاه میکردی لبخند زیبای محزونی بر چهره داشت و انگار که چشمان سبز رنگش با مهر و محبت خاصی با انسان سخن میگفت
او به دلیل اینکه در یک روستای کوچک محروم زندگی میکرد نتوانسته بود بالاتر از مقطع ابتدایی ادامه تحصیل دهد .
همپای پدرش در کارهای کشاورزی و غیره به او کمک میکرد .
در کنار کار از عبادت خدا و رفتـن به مسجد غافل نبود او با همه مهربان و خوب رفتار میکرد و همیشه به خواهـران خود میگفت که حجاب را رعایت کنند .
خاطرات شهید از زبان همرزم شهید
متن نامه
از : لشکر ۹۲ زدهی
به : سرپرست محترم بنیاد شهید انقلاب اسلامی شهرستان گناوه
موضوع : سرباز وظیفه شهید یونس شهابیزاده
سلام علیکم
سرباز فوق الذکر جمعی این لشکر در تاریخ ۷۵/۱۲/۲۶ در منطقه عملیاتی شمال هور در حین ماموریت رزمی بر اثر برخـورد با مین عراقی به درجه رفیع شهادت نائل گردید است
لذا خواهشمند است دستور فرمایید نسبت به تدفین و تشییع و پیکر نامبرده در زمره شهدا اقدام لازم معمول و خانواده محترم وی تحت پوشش آن بنیاد قرار گیرند .
خاطرات شهید از زبان مادرش
عنوان خاطره : عشق به امام
عشق و علاقه خاصی به امام داشت هر برنامهای که در ارتباط با امام در گناوه انجام میشد خودش را می رساند و در برنامه انقلاب و راهپیمایی شرکت فعال داشت و به امام عشق میورزید و دوست داشت .
عنوان خاطره : نماز اول وقت
به نمازش خیلی اهمیت میداد و همیشه به مسجد میرفت و قبل از شروع نماز درب مسجد را باز میکرد و آنجا را آماده میکرد تا مردم روستا برای نماز به مسجد بیایند و نماز را اقامه کنند .
وقتی که برای اولین بار خبر شهادت او را شنیدم بیاختیار سرم را به دیوار زدم که شکاف برداشته بود
وقتی همان شب خوابیدم خواب دیدم که یونس بالای سرم آمده و میگوید مادر من خیلی حالم خوب است فقط سرم درد میکند و وقتی که بالای سر پیکر مطهرش رفتم و جنازهاش را دیدم هیچ کاری جزء اشک ریختن نمیتوانستم انجام دهم
و در آن هنگام بود که به یاد خوابم افتادم و فکر کردم در مقابل جان یک شهید زخم سر من اصلاً ارزشی ندارد
و به این پیبردم که پرنده سبکبالی را که در آغوش خویش پرورش داده بودم اکنون جان گرفته نیرو یافته و وقت پروازش فرار رسیده است و من دلم میخواهد که بال خونینش را سایبان چشمانم کنم .
خاطرات شهید از زبان برادرش :
یونس از لحاظ اخلاق و رفتار مورد نخستین همگان بود ؛ امین و زحمتکش پاک و متین ، خوش رفتار و بیریا بود نماز را در اول وقت به جا میآورد و عاشق ولایت فقیه و جمهوری اسلامی بود .
چهره مصمم و با نشاطی داشت که الگو و نمونه بارز مهربانی برای دوستان بود . او به این دنیای مادی و بی ارزش به چشم یک گذرگاهی فانی مینگریست
و همیشه این دعا را بر زبان داشت که الهی آیا من میتوانم یکی از شهیدان در راه تو باشم .
واقعا زندگی کردن با آن عزیز سراپا خاطره بود زمانی که برای آخرین بار به مرخصی آمده بود هنگام رفتن به قدری خوشحال بود که انگار میدانست که این آخرین دیدار او با خانوادهاش است
و بزودی به عرش خدا سفر خواهد کرد تا به آرزوی دیرینهاش قائل آید .
خداوند روحش را با مولایش سرور شهیدان عالم حسین بن علی (ع) محشور گرداند . ادامه مطلب
آرام بود و موقر ، مهربان بود و با گذشت به نماز اول وقت اهمیت خاصی میداد همیشه به من احترام میگذاشت و به قول خودش میخواست به هر نحوی شده گوشهای از زحمات مرا جبران کند .
آخرین باری که یونس به مرخصی آمده بود خوب به خاطر دارم با خوشحالی رو به من کرد و گفت پدر جان چند شب است که خواب میبینم شهید شدهام
وقتی دید من نگران شدهام گفت : ناراحت نباش فکر نمیکنم من لیاقت این را داشته باشم که این سعادت بزرگ نصیبم شود در آن چند روز حال و هوای همیشگی را نداشت بیقرار بود و مداوم برای رفتنی لحظه شماری میکرد .
در لحظات آخر هم از همه اقوام خداحافظی کرده و حلالیت طلبید انگار به او الهام شده بود که دیگر هیچ وقت بر نمیگردد .
خاطرات شهید از زبان همرزم شهید (امان الله شهابی)
یونس نوجوانی بود متین سر به زیر هر گاه به او نگاه میکردی لبخند زیبای محزونی بر چهره داشت و انگار که چشمان سبز رنگش با مهر و محبت خاصی با انسان سخن میگفت
او به دلیل اینکه در یک روستای کوچک محروم زندگی میکرد نتوانسته بود بالاتر از مقطع ابتدایی ادامه تحصیل دهد .
همپای پدرش در کارهای کشاورزی و غیره به او کمک میکرد .
در کنار کار از عبادت خدا و رفتـن به مسجد غافل نبود او با همه مهربان و خوب رفتار میکرد و همیشه به خواهـران خود میگفت که حجاب را رعایت کنند .
خاطرات شهید از زبان همرزم شهید
متن نامه
از : لشکر ۹۲ زدهی
به : سرپرست محترم بنیاد شهید انقلاب اسلامی شهرستان گناوه
موضوع : سرباز وظیفه شهید یونس شهابیزاده
سلام علیکم
سرباز فوق الذکر جمعی این لشکر در تاریخ ۷۵/۱۲/۲۶ در منطقه عملیاتی شمال هور در حین ماموریت رزمی بر اثر برخـورد با مین عراقی به درجه رفیع شهادت نائل گردید است
لذا خواهشمند است دستور فرمایید نسبت به تدفین و تشییع و پیکر نامبرده در زمره شهدا اقدام لازم معمول و خانواده محترم وی تحت پوشش آن بنیاد قرار گیرند .
خاطرات شهید از زبان مادرش
عنوان خاطره : عشق به امام
عشق و علاقه خاصی به امام داشت هر برنامهای که در ارتباط با امام در گناوه انجام میشد خودش را می رساند و در برنامه انقلاب و راهپیمایی شرکت فعال داشت و به امام عشق میورزید و دوست داشت .
عنوان خاطره : نماز اول وقت
به نمازش خیلی اهمیت میداد و همیشه به مسجد میرفت و قبل از شروع نماز درب مسجد را باز میکرد و آنجا را آماده میکرد تا مردم روستا برای نماز به مسجد بیایند و نماز را اقامه کنند .
وقتی که برای اولین بار خبر شهادت او را شنیدم بیاختیار سرم را به دیوار زدم که شکاف برداشته بود
وقتی همان شب خوابیدم خواب دیدم که یونس بالای سرم آمده و میگوید مادر من خیلی حالم خوب است فقط سرم درد میکند و وقتی که بالای سر پیکر مطهرش رفتم و جنازهاش را دیدم هیچ کاری جزء اشک ریختن نمیتوانستم انجام دهم
و در آن هنگام بود که به یاد خوابم افتادم و فکر کردم در مقابل جان یک شهید زخم سر من اصلاً ارزشی ندارد
و به این پیبردم که پرنده سبکبالی را که در آغوش خویش پرورش داده بودم اکنون جان گرفته نیرو یافته و وقت پروازش فرار رسیده است و من دلم میخواهد که بال خونینش را سایبان چشمانم کنم .
خاطرات شهید از زبان برادرش :
یونس از لحاظ اخلاق و رفتار مورد نخستین همگان بود ؛ امین و زحمتکش پاک و متین ، خوش رفتار و بیریا بود نماز را در اول وقت به جا میآورد و عاشق ولایت فقیه و جمهوری اسلامی بود .
چهره مصمم و با نشاطی داشت که الگو و نمونه بارز مهربانی برای دوستان بود . او به این دنیای مادی و بی ارزش به چشم یک گذرگاهی فانی مینگریست
و همیشه این دعا را بر زبان داشت که الهی آیا من میتوانم یکی از شهیدان در راه تو باشم .
واقعا زندگی کردن با آن عزیز سراپا خاطره بود زمانی که برای آخرین بار به مرخصی آمده بود هنگام رفتن به قدری خوشحال بود که انگار میدانست که این آخرین دیدار او با خانوادهاش است
و بزودی به عرش خدا سفر خواهد کرد تا به آرزوی دیرینهاش قائل آید .
خداوند روحش را با مولایش سرور شهیدان عالم حسین بن علی (ع) محشور گرداند . ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب

مشاهده سایر تصاویر

مشاهده سایر تصاویر

مشاهده سایر اسناد

مشاهده سایر کتاب ها
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید