زندیگنامه شهید

زهجر ناگهانيت شكست پشت سروها

 

صداي دل نواز و خوش طنين مادر به گوش مي‌رسد . گويي جواني دوباره فرا رسيده است . چنان شادي در خود احساس مي‌كنم كه گويي بهاري دلنواز و شاداب گونه‌هاي مرا نوازش مي‌كند . با صداي گرم و مهربان مادرم احساس مي‌كنم ، كه نام محمود را بر زبان مي‌آورند . آري ! با اين نام به طرف من مي‌آمده و مرا بيدار مي‌كند . راستي بسي تعجب مي‌كردم ! چون ، نام محمود را بر زبان و دل مادرم احساس مي‌كردم . آري ، آري اين نام من است .

شهيد محمد جشن فرزند افضل در تاريخ 7/9/1342 در روستاي خليفه متولد شد . هنوز چند ماهي از زندگي وي نگذشته بود كه مادرش را از دست داد . سپس با سعي و تلاش و قدرت خداوند شروع به درك مفاهيم و فراگيري علوم مذهبي نمود تا اينكه به دبستان راه يافت . سپس تحصيلات خود را در دبستان علامه خليفه ( شهيد جشن فعلي ) با موفقيت پشت سر گذاشت ودوره راهنمايي را در كنگان سپري كرد . در اين دوران به علت مذهبي و مقيد بودن به اصول اسلامي و ديني در كتابخانه مسجد به فعاليت مي‌پرداخت . دوستان خود را جمع مي‌كرد و همراه آنها به فراگرفتن علوم مي‌پرداخت . اين دوران را با موفقيت پشت سر گذاشت . ايشان تحصيلات خود را به علت عدم وجود دبيرستان در اين روستا ، در اهواز شروع كرد . در اين دوران بعد از گذراندن سال اول دبيرستان در پايگاه بسيج اهواز فعاليت مي‌نمود و نيز با پيشرفت در اين امور مديريت بسيج مدرسه را نيز به او محول كردند او پس از سال دوم دبيرستان ديگر احساس تنهايي شديدي را در خود حس مي‌كرد به همين دليل و حس مسئوليت وي هر چند ماه با فرار از مدرسه به جبهه مي‌رفت سپس بعد از مدتي برمي‌گشت و كمي دوران تحصيلي خود را ادامه مي‌داد تا اينكه ديگر دبيرستان را تمام كرد شايد به جرأت بتوان گفت كه او در طي دو سال آخر دبيرستان نزديك به هشت ماه را در جبهه گذرانده بود . و با توجه به اينكه به اين مدت كه در جبهه بود باز باهوش و ذكاوتي كه داشت با سعي و تلاش خود دو سال آخر را نيز همراه با جبهه تمام كرد .

بعد از اتمام دوره دبيرستان قريب به يك سال بعد هنگامي كه به خانه باز مي‌گشت به جدي بهه مادر ، برادر ، خواهرانش مي‌گفت كه اين بار ديگر برنمي‌گردم ما گفته او را به شوخي مي‌گرفتيم حال آنكه بعداً دريافتيم كه اين يك وحي قلبي است كه به او شده است . چون او دقيق مي‌دانست كه چه وقت به درجه شهادت نائل مي‌شود . او مي‌گفت كه اگر من رفتم و برنگشتم خودتان را ناراحت نكنيد زيرا به آنچه كه من مي‌خواستم مي‌رسم و با اين گفته خود را راضي به درگاه خداوند مي‌نمود . او براي آخرين بار كه يك سال بعد از دبيرستان بود قدم به جبهه‌ها گذاشت هنوز چيزي از رفتن او نگذشته بود كه خبر شهادت وي را آوردند سرانجام وي در جبهه حق عليه باطل در تاريخ 5/12/63 به ديار عاشقان شتافت و ما را با اين جهان فاني تنها گذاشت او مي‌خواست راه برادر را طي كرده باشد و حق خود را نسبت به دين و مردم ادا كرده باشد .

  ادامه مطلب