مشخصات شهید

شهید محمد پاکیزه

680
نام محمد
نام خانوادگی پاكيزه
نام پدر غلامحسين
تاربخ تولد 1344/01/01
محل تولد بوشهر - تنگستان
تاریخ شهادت 1364/12/29
محل شهادت فاو
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل دانش آموز
تحصیلات دانشجو
مدفن محموداحمدي
جهت اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید.
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • مصاحبه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید

    اكنون به نداي فرزندت خميني كبير در كربلاي خونين خوزستان لبيك خواهم گفت وپيمان بسته ام تا آخرين رمق خويش در اين راه كوشا باشم….. (قسمتي از وصت نامه شهيد)

    در سال 1344 در روستاي منصوري جنوبي ، در خانواده اي مذهبي و مستضعف كودكي متولد شد كه پدرش با توجه به علاقه اي كه به خاندان عصمت و طهارت داشت نام محمد را برايش برگزيد.

    محمد در روستا به دنيا مي آيد و در محيطي محروم چشم به جهان مي گشايد.  از همان اوان كودكي هوش وذكاوت در وي هويدا بود. در اين دوران پدرش با مشقت و سختي زندگي او و بقيه اعضاي خانواده را تامين مي نمايد . با اين وضعيت هيچ گاه از نيازهاي فرزندانش غافل نبود.

    پس از گذشت شش سال محمد كه ارشد ديگر فرزندان ذكور خانواده است، به مدرسه فرستاده مي شود. وقتي كه وارد دبستان مي شود روستايش از كمترين امكانات فرهنگي محروم است. اما با تمام فقر فرهنگي كه دامنگير منطقه و زادگاهش مي باشد. چون نقطه اي روشن در فضاي تاريك و فقر زده و محروم روستا در ديده مردم شروع به درخشيدن مي كند.

    وي  با موفقيت تحصيلات ابتدايي را پشت سر مي گذارد. از همان عنفوان جواني چهرة محبوب دلهاي دردمند مردم روستايش مي شود. سپس وي جهت ادامه تحصيل رهسپار مركز شهرستان تنگستان، اهرم مي شود. همزمان ورودش به دوره راهنمايي حركت مردم مسلمان ايران در سال 1357 به رهبري امام امت براي نابودي رژيم ستم شاهي شكل مي گيردكه او نيز مانند ديگر همسالانش در اين نهضت عظيم شركت مي نمايد. وپس از پيروزي انقلاب اسلامي ابران به رهبري ابر مرد تاريخ خميني بت شكن ، شهيد به خواندن كتابهاي مذهبي علاقه مند مي شود. در اين برهه از زمان بود كه همزمان با اين حركت مذهبي مردمي ، مسئوليتي بيشتر احساس مي كند كه همان جديت در تحصيل و فراگيري علم جهت نجات محرومين از جهل وبي سوادي و كوشش در اين راستاست. كه چگونه مي تواند خودش را براي جامعه آينده مهيا سازد و با سلاح دين ودانش به جنگ خرافات و بي سوادي ها رود. اخلاق و رفتار شهيد در كلاس و ميادين ورزشي نمونه عالي اخلاق انساني و الگو واسوة دوستان ورزشكار و همكلاسان و ديگر اقشار مردم روستايش بود .

    به فكر نجات مردم روستايش از فقر فرهنگي و استضعاف است و با كمك دوستانش مبادرت به تشكيل انجمن اسلامي و گروه مقاومت و كتابخانه در روستاهاي كناري و منصوري مي نمايد. درچنين زماني مسئوليت شرعي و تكليف الهي وي افزوده مي شود ، شهيد پاكيزه جهت سبك كردن هزينه زندگي بر دوش پدر به همراه تحصيلات خود به تلاش و كار چنگ مي زند تا بتواند در زندگي كمكي براي پدرش باشد.

    پس از شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران جهت نابودي دشمنان اسلام واحساس تكليف و مسئوليت در اين سنين در سال62 در ماه رمضان عازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل ميشود. كه پس از گذرندان سه ماه مدت ماموريت به آغوش پر مهر خانواده باز مي گردد.

    پس از اتمام دورة متوسطه كه با موفقيت فراوان و كامل همراه بود. در دو آزمون ورودي تربيت معلم و دانشگاه وموسسات آموزش عالي كشور شركت نمود و در رشته علوم تجربي مراكز تربيت معلم  و در رشتة دبيري شيمي دانشگاه پذيرفته مي شود . شهيد با آينده نگري خود كه كمبود دبيري شيمي را در منطقه احساس مي كند وارد دانشگاه شهيد چمران اهواز مي شود و در اين رشته مشغول فراگيري علم مي شود. شهيد پاكيزه اولين كسي است كه پس از انقلاب فرهنگي در دانشگاه در رشته شيمي در منطقه تنگستان در اين رشته عالي تحصيلي قبول مي شود. و پس از انتخاب دانشگاه براي ادامه تحصيل راهي اهواز مي شود.

    شهيد در سال تحصيلي 64ـ63 در دانشگاه شهيد چمران در رشته فوق ثبت نام مي نمايد وتحصيلات خود را آغاز مي نمايد. وي با ورود به دانشگاه مسئوليتش سنگين تر مي شود و در اين سنگر عظيم علمي مبارزه وسيعتري را عليه جهل وبيسوادي شروع مي نمايد . تا بتواند كمبود هاي تخصصي جامعه را از اين طريق مرتفع سازد. شهيد سال دوم دانشگاه را مي گذراند كه پس از عمليات والفجر هشت باگروهي از دانشجويان جهت رزم در خط مقدم عازم منطقه فاو مي شود. در حاليكه به روزهاي آخر سال نزديك مي شد سرانجام در تاريخ 29/12/64 در حالي كه خانواده و دوستان  انتظار آمدنش مي كشيدند مشتاقانه لقاي پروردگارش را طالب شد و در اين راه به فوز عظيم شهادت كه بزرگترين آرزوي او بود نائل آمد. فراموش نمي كنيم كه او در دوران زندگي چه در مدرسه وچه در دانشگاه هيچوقت جبهه را فراموش نمي كند و همواره در دو سنگر دانشگاه و جبهه مشغول مبارزه با مخالفين اسلام مي شود.

    با تمام نيروي فكري و جسمي كه داشت همه مكاتب ضد جهان بيني الهي را نفي كرده وبرتمامي كفار همچون ديگر شهيدان فرياد بر مي آورد : اسلام پيروز است  . ولي آنچه مردم به خصوص فرهنگيان منطقه را متاثر مي سازد پايه علمي ايشان كه انتظار مي رفت در آينده بتواند در بهبود فرهنگ منطقه و شكوفايي استعدادهاي نهفته نوجوانان موثر واقع شود. كه خداوند او را پيش خود خواند و محمد تا ابد در جوار حق تعالي و ديگر شهيدان تا واقعه عظيم حشر كه به او ملحق شويم آسوده خاطر خواهد آرميد.   روحش شاد و راهش پرره رو باد. ادامه مطلب
         وصيت نامه شهيد دانشجو محمد پاكيزه

    ولاتحسـبن الذين قـتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عندربهم يرزقون : وگمان نبريد كساني كه در راه خدا كشته    مي شوند ، مرده اند . بلكه زنده اند ودر نزد خدا روزي مي خورند     «قرآن كريم»

    من عرفتني عشقته ومن عشقتي عشقته و من عشقته قتلته

    هر كه مرا شناخت عاشقم مي شود و هر كه عاشقم شد عاشقش مي شوم و مي كشم آنرا كه عاشقم شد . چون لازمه عشق ورزي جا نبازي است. بنام  الله يگانه خالق هستي و بنام او كه نيروي عقـل و شعور را نصيبمان كرد و راه ها را در اختيارمان گذاشت . تا خود بينديشيم وآزادانه انتخاب كنيم .  راهي كه از هابيل شروع شد و همواره با خون به دست امام رسيد و راهيكه از قابيل شروع شد ، همواره  باشهـوت و ستم راني به بازيچه صدام رسيد . اين بنده حقير، محمد پاكيزه به اختيار، با شعور و انديشه و با تمام آزادي ، راهي را انتخاب كردم كه آن راه دور از هرگونه جور وستم و همواره در مقابل ستم پيشگان و جنايتكاران بوده است . راهيكه 1400 سال پيش خط سرخ آل محمد و علي(ع) بوده است و اين كه راهروانش از عزيزترين افراد اين امتند.

    راهي كه از ابراهيم آغاز شد و در تداوم سرخ خويش با دستهاي پاك محمد(ص) و علي(ع) به قلب پر شور امام امت رسيد، تارنجبران زمين را از جور حكومت قابيل برهانند، راهي كه عهده دار گسستن زنجيرهاي اسارت از دست و پاي مظلومين شد . راهي كه با نفي هر گونه سازش كاري و ستمكاري نويد نابودي سازشكاران و ستمكاران را با خود همراه داشت، و اينك روزي است كه براي تداوم اين راه همه امكانات و زمينه هاي مناسب موجود است. نمي توان به سيري  ظالمان و گرسنگي مظلومان پرده گذاشت  و عذر و دليل آورد كه امروز جاي هيچ گونه عذر و دليلي برپيشگاه پروردگار نمانده است.  روزي است كه كاروان به هم پيوسته شهيدان مي روند تا با پيروي از هدف حسيني به عمر يزيديان خاتمه، و مستضعفان را وارث زمين گردانند . اينجانب نيز چون ساير شهدا بايد بگويم ،       گر چه در سرزمين داغ و سوزان كربلا نبودم تابه نداي هل من ناصراً ينصر ني ات لبيك گويم .

    ولي اكنون به نداي فرزندت، خميني كبير در كربلاي خونين خوزستان لبيك خواهم گفت و پيمان بسته ام تا آخرين رمق خويش در اين راه كوشا باشم ، باشد كه خداوند نيز به مصداق آيه شريف ان تنصر الله ينصركم ويثبت اقدامكم عمل نمايد . اينجانب وصيتنامه خويش را چنين در اختيار امت قهرمان قرار مي دهم و اينك مرحله اي است كه اسلام به شما مردم احتياج دارد وبايد با تلاش و حتي خون خود حافظش باشيد .  شما امت قهرمان مي بينيد كه امروز اسلام مقابل كفر ايستاده است . پس بر شماست تا آنهائي كه مي توانند  پشت جبهه  را نگه دارند، وآنهايي كه مي توانند مبارزه با كفر  را در جبهه مرزي داشته باشند . بايد جبهه را باكمال قدرت نگه دارند و هوشيار باشند كه پرچمي از دست سرداري به زمين افتاد ، كسي ديگر آن را با توان بيشتر برداشته و راهش را ادامه دهد.  اينك سرزمين خوزستان طوماري شده كه هر كس مي تواند ، بايد اثري در آن داشته باشد . بهترين امضاء اين طومار اين است كه با خون امضاء شود .  شما بايد ملتي باشيد كه اعتبار و جانبازي هايتان در تاريخ محفوظ بماند و با اتحاد و اتكاء به الله وحدت خويش را حفظ كنيد . با خونسردي كامل مراقب اوضاع در همه ابعاد باشيد و با حضور دائم خويش در صحنه با هر گونه اعمال غيرانساني كه به دست عمال روبه زوال شرق و غرب  در ميهن اسلامي اتفاق مي افتد مبارزه كنيد . هيچگونه ضعف و ترس به دل راه ندهيد .  بيشتر سخنم متوجه شما روستائيان است كه هنوز آثار طاغوت در ميانتان ديده مي شود. از فقر فرهنگي هنوز رنج و زحمت بيهوده مي بريد. شما بيشتر فكر كنيد و كمتر به ماديات توجه داشته باشيد . متوجه باشيد كه اين دنيا محل گذر است وارزش دلبستگي ندارد  . طبق آيه: الذي خلق الموت والحيات ليبلوكم ايكم احسن عملا در اين آزمايش موفق و سرافراز باشيد و هوشيار باشيد تا وقت دير نشده با تلاش هرچه بيشتر و اتحاد كامل ريشه هر گونه ظلم و ستم را از ميان خود برداريد . هرگونه تبليغاتي كه بر عليه نظام جمهوري اسلامي در روستا به دست عمال استكبار، يعني همان فئودالها وخان هائي كه دست به هر نوع ظلم و جنايتي    مي زدند و از انسان مي هراسند عملي شود ، دفع كنيد . خود را از آنها جداسازيد ، زيرا اينان همان حاميان صدام مي باشند كه اكنون به جنگ مستضعفان وآزاد مردان بر خاسته اند . هر گونه همكاري و معاشرت و و نشست و برخاست و سازش با آنها مغاير با احكام اسلام و در نزد پروردگار و همچنين در قبال خون شهداء مسئوليد . بيشتر از پيش متوجه جبهه باشيد و از كشته شدن در راه خدا نترسيد . زيرا شهادت علاوه بر آنكه انتخابي است دوطرفه كه هم بايد شهيد عاشق لقاء پروردگار و هم پروردگار عاشق شهيد بشود، بايد قبلاً نيز شهيد زمينه و آمادگي كامل داشته و به پرورش بعد ملكوتي خويش، كوشا بوده باشد.  شما اي خواهران با تجلي روح زينب در خويش و با حفظ حجابتان  ارزش و مقام خود را بالا ببريد  . امروز بيشتر گرفتاري ملل اسلامي باكفر بر سر همين مسئله حجاب  است .

    من كوچكتر از آن هستم كه توصيه اي به برادران انجمن داشته باشم.  ليكن بد نيست چند كلمه اي ياد آور شوم. شما برادران انجمن در روستا همان طوري كه خود بهتر مي دانيد،  وظيفه اي سنگين بر عهده داريد و هرلحظه    وظيفه اتان سنگين تر مي شود . پس با خونسردي و آرامش كامل مردم را هر چه بيشتر با اوضاع آشنا كنيد و آنها را از خمودي و جمودي بيرون آوريد .  بابرنامه منظم خود آنها را جذب كرده و تعليم دهيد.  وظيفه اشان را يادآور شويد تا با آگاهي و هوشياري ، افراد خيانت پيشه و پست تر از حيوان را كه به  همنوعان بلكه به برادر ديني خود رحم نمي كند،  بشناسند .

    دريك كلام ديگر وظيفه شما بسيار سنگين تر و مهم تر ازخون ماست .  نشان بارز انسان كامل در اين دنيا باشيد و با اتكاء به آيه: لقد خلقنا الاانسان في كبد : رنج و دردها را متحمل شويد و با اميد : جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا : گام هايتان را استوار گردانيد و در يك كلام ، جواب گوي  اعتراض فرشتگان خدا باشيد كه « اني اعلـم مالا تعلمون» . در بعد به پدر و مادرم و خواهر و برادرانم سفارش مي كنم كه از مرگ من ناراحت نباشيد . اين طريق ، نه مرگ ، بلكه زندگي اصلي است . كشته شدن ، نه براي جنگ قبيله اي وشخصي بوده كه جنگ  اسلام و كفر  است. اگر مي خواهيد  در پيشگاه اهل بيت پيامبر سرافراز باشيد . به ياد آوريد سخن آرام بخش قرآن را     « وبشر المؤمنين الذين اذا اصابتهم مصيبته قالو انا لله و انا اليه راجعون »

    گرچه من نتوانستم  در اين عمر كوتاهم ، فرزند خوب و  شايسته‌اي براي شما باشم . اما اميد است كه مرا به مقام  و عظمت خودتان ببخشيد و هر چند فراق من برايتان طاقت فرساست ، ليكن چون مسئله اسلام است ،مؤمنان  را چه باك .  سعي كنيد حتي المقدور در مرگ من گريه نكنيد . و اگر گريه مي‌كنيد  از روي ضعف و ناتواني نباشد . بر روي قبر من بنويسيد ، اي مؤمنان  ! اين جوان بخاطر آزادي دين تو شهيد شد. پس آزاد باشيد ، آزاد بيانديشيد و آزاد ، راه را انتخاب كنيد . اولين و آخرين نصيحتم اين است كه از روحانيت جدا نشويد و امام اين اسطوره‌ي مقاومت در برابر كفر جهاني را پشتيباني كنيد .

    والسلام و عليكم و رحمت الله و بركاته      محمد پاكيزه ادامه مطلب
    «مصاحبه با پدر شهيد محمد پاكيزه»

     

    ا           من غلامحسين پاكيزه پدر دانشجوي شهيد محمد پاكيزه باز نشسته نيروگاه اتمي بوشهر هستم. شهيد اولين فرزند پسر من بود و از رفتن او به جبهه اطلاعي نداشتم، زيرا فرزند من در دانشگاه شهيد چمران اهواز رشته دبيري شيمي مشغول تحصيل بود و بدون اطلاع من و مادرش عازم جبهه شده بود. البته پس از شهادتش مشخص شد كه به خواهرش اطلاع داده و به خاطر اينكه ما مطلع نشويم قصد داشت تعطيلات نوروز را در كنار مدافعان مرزهاي ميهن اسلامي مان باشد.

     

    خبر شهادت وي را ابتدا به صورت شايعه در محل ، از همسايگان شنيدم و در قبال اين خبر مي گفتم : فرزند من در دانشگاه مشغول تحصيل است آن هم در اهواز ، مگر اين كه  دانشگاه بمب خورده يا موشك زده اند بايد فرزند من شهيد شده باشد. اما اين چند روز گذشته خبري از بمباران دانشگاه اهواز نرسيده و به همين خاطر قضيه را جدي نگرفتم . با اصرار بعضي همسايگان كه حالا بد نيست مراجعه كنيد و مطمئن شويد زيرا همسايگان خبر داشتند اما نمي خواستند صريح و روشن به ما اطلاع دهند . مرا وادار كردند تا با مراجعه به بسيج مقاومت اهرم شايعه شهادت او را پي گيري كنم آنها هم خبر نداشتند. بعداً كساني كه مطلع بودند خبر را تاييد كردند . پرسيدم چرا بنياد شهيد آن روز به ما  كه خانواده اش هستيم خبر نداده اند .آنها هم بين اينكه چه كسي حاضر است اين خبر را ببرد و كسي حاضر نشده بود بلا تكليف مانده بودند.

    داراي 5 فرزند پسر و 3 دختر مي باشم كه يكي از آنها دبير اقتصاد و ديگري دورة دكتراي روانشناسي خود را در لندن سپري مي كند و يكي از آنها مهندس كشاورزي و كارشناس امور تسهيلات بانكي مي باشد و ديگري در ديوان محاسبات مشغول كار است و يكي كارمند دانشگاه خليج فارس بوشهر  و دخترانم اولي خانه دار و دومي دبير عربي و ديني و اين آخري هم كودك است.

    البته من كمتر از آن هستم كه به جوانان ونوجوانان اين عصر توصيه اي داشته باشم . زيرا جوانان و نوجوانان خوب و با نشاط وآگاه هستند و همة آنان مي دانند كه امنيت خاطر امروز مردم اين آب و خاك عليرغم نا امني هايي كه در كشورهاي همسايه وجود دارد ، مرهون تلاشها و فداكاري هاي دلير مردان و ايثارگري هاي شهيدان است كه ديروز در دوران دفاع مقدس جان خود را در راه حفظ استقلال اسلام و ايران در طبق اخلاص نهادند .تا امروز جوانان اين مرزبوم با خيالي آسوده مشغول فراگيري علم و دانش در محل تحصيل خود باشند،جوانان امروز قدر فداكاري ها و از خود گذشتگي هاي جوانان ديروز را در ايران اسلامي بدانند و همواره از اين رشادت ها و     فداكاري ها با شهامت و آگاهي پاسداري  نمايند. ادامه مطلب
                     آخرين دست نوشتة دانشجوي  شهيد محمد پاكيزه

     

    بوي بهشت مي رسد يا نسيم دوست

    يا كاروان صبح كه گيتي منور است

    اين قاصد از كدامين زمين است مشكبوي

    وين نامه داشت كه عنوان معطر است

    سلام اي رهبرم

    سلام اي رهبرم، اي برتر از جانم

    من امروز آخرين ديدار را با دوستان كردم

    برآنم تا كه جاني را رها سازم چو تير از تركش اين جان

    من امروز از خم چون مي چشم شهد شهادت را

    ولي خشنود و خرسندم كه مرگم جز به راه حق و قرآن نيست

    از اين مردن سرافرازم كه پيش باطل و بيداد نياوردم فرود اين سر

    فشردم لحظه اي پيشاني

    كنون در قلب اين ميدان درون سنگر اسلام شرافتمندانه ميميريم

    نگريد مادرم بر من نريزد خواهرم در سوگ من اشكي زجام ديده بر دامن

    بگوئيدش كه با صداميان مردانه جنگيدم وبر مرگ دليران و جوانمردي

    نمي بايست گرييدن همي شايد به سوگ مرد خنديدن

     

    وكلام آخرم اين است:

    «كه در هر روز و هر جايي يكي حق است و هرچيزي جز آن باطل»

    يكي راه است و هر راهي جز آن بي راهه و هرجا كربلا  و هر روز عاشور است»

     

    بيا مادر حلالم كن     كه عزم ترك جان دارم                       به ديدار دل او       روزي عرش آسمان دارم

    بنه بر سينهام عزمي    گذر از مرز جان  دارم             به گل گشت بهاران         لالة خونين اگر ديدي

    اگر برگ گل ياسي        در آن گلزار بوئيدي                اگر طفل شهيدي را           به جان افسرده بوسيدي

    براي زيست دامن        اگر ياس و چمن چيدي              بگو يارب مرا هم          نامه اي تقديم جانان شد

    گل آلاله روي من           روان سر بي گلستان شد               الفباي حديث عشق را      او خواند و لقمان شد

    مكن شيون كه من در راه         جانان مي سپارم سر              همي ترسم نيابم         جان مادر فرصتي ديگر

    كنون سوزد مرا        ديدار طاقت سوز پيغمبر                         روانم باده مي خواهد      زدست ساقي كوثر

          «بيان خاطره و سجاياي اخلاقي شهيد پاكيزه از زبان خواهرش»

    تمام حركات و رفتارهاي شيرين و به ياد ماندني برادرم را حتي لباسهاي دوران كودكي وي را همه به خاطر دارم .  سال اول ابتدايي وقتي برادرم كوچك بود و به مدرسه مي رفت. من كه يكي دوسال از او بزرگتر بودم. همه چيزها را به خاطر دارم. محل تحصيل برادرم تا  اين جا حدود 4 الي 5 كيلومتر فاصله داشت . او از مدرسه بر مي گشت . خورد وخسته در وسط اتاق محقر و گلي مان دراز مي كشيد و با آن پيراهن جگري كه درست به يادم مانده صداي من مي زد و مي گفت : خواهرم من خسته هستم و توان بيرون آوردن لباس خود را ندارم و من با عشق و علاقه به او در بيرون آوردن لباس ها و حتي در پوشيدن و آماده كردن او براي مدرسه به او كمك مي كردم . مدتي بعد مدرسه در محل خودمان بازگشايي شد و دوران ابتدايي را پشت سر گذاشت و همينطور راهنمايي را همه يك ضرب و بدون وقفه گذراند . او از هوش و استعداد خوبي برخوردار بود . دوران دبيرستان او را من به خوبي ياد دارم سال سوم دبيرستان را تمام كرده بود . به محض فرا رسيدن تعطيلات مدرسه با يكي از بچه هاي همسايه مان براي گذراندن دورة آموزش نظامي عازم شيراز شد و در اين مدت ما هيج خبري را از او نداشتيم و پس از اين مدت يك مرخصي كوتاه را در محل در كنار هم بوديم.

    پس از پايان اين مرخصي براي مدت 3ماه كه تا پايان تعطيلات نيز ادامه داشت در جبهه بسر مي برد اواخر شهريور براي ثبت نام و ادامه تحصيل در پاية چهارم متوسط به خانه آمد آن سال آخر تحصيلات او در رشته علوم تجربي دبيرستان حضرت آيه الله طالقاني اهرم بود.

    آن سال را نيز مانند سالهاي قبل با موفقيت كامل پشت سر گذاشت و موفق به اخذ مدرك ديپلم در همان رشته شد وبراي ادامه تحصيل در مقطع كارشناسي در آزمون سراسري دانشگاهها شركت كرد و در چندين رشته دانشگاهي قبول شد كه سرانجام دبيري شيمي دانشگاه چمران اهواز را ثبت نام نمود. سال دوم دانشگاه يعني سال بهمن ماه 64 بود ، در مرخصي ميان ترم بسر مي برد و وقتي مي خواست به دانشگاه برود پيش من آمد و گفت خواهرم من يك نذري كرده ام كه بايد به آن عمل كنم و تعطيلات نوروز براي من فرصت خوبي است كه به همراه ساير دانشجويان به وعده وعهد خود وفا كنم و فعلاً به مادرم چيزي نگو و از پدرم هم كتمان كن تا ببينم خداوند چه صلاح مي بينيد. من گفتم برادر احتياط كن و مي روي جبهه مواظب باش اگر مادر اين را بفهمد دق مرگ مي شود همه چيز براي رفتن او به جبهه فراهم بود به من گفت تمامي نامه هاي من از جبهه با نام دانشگاه مي آيد تا كمتر كسي متوجه مأموريت من بشود ، فقط تو متوجه باش چون رشته ما دبيري شيمي است مي رويم تا شايد با آموخته هاي خود در جنگ شيميايي دشمن بر عليه رزمندگان اسلام به دفاع بپردازيم ، نامه را فقط براي تو وبه نام تو مي نويسم هميشه در اين مدت نامه هايش از دانشگاه مي آمد و من خودم هم فكر مي كردم كه او هنوز در اهواز و مشغول تحصيل است تا اينكه يك روز عكسي براي من فرستاد و گفت خواهرم اين عكس يادگاري است در حفظ آن كوشا باش. نامه هايش را طوري مي نوشت كه من مجبور نباشم پيش برادرانم ببرم چون من سواد آنچناني نداشتم وخودم مي خواندم. مرتب سفارش مي كرد كه به پدر و مادرم چيزي نگوييد مثل اينكه از دل من گذشت كه محمد به جبهه رفته است كه اين همه سفارش مي كند.

    در فاصله كوتاه آن آخرين مرخصي تا شهادتش در چهره و آثار مكتوب و دست نوشته هايش معنويت و معرفت و كوچ كردن و تغيير روحيه موج مي زد. به طوري كه هر كسي اهل شناخت ومعرفت بود اين را به خوبي درك          مي كرد. .   مادر خدا بيامرزم در شهادت فرزندش بسيار صبور بود بطوري كه در قبال بي تابي و بيقراري ما كه گاهي از روي ناراحتي چيزهايي مي گفتيم به ما مي گفت فرزند من براي رضاي خدا و حفظ دين اسلام و وظيفه اي كه بر دوش خود احساس مي كرد به اين راه قدم نهاد و مبادا چيزهايي بر زبان جاري كنيد كه باعث از بين رفتن صبر شما و اجر شهيد بشود من مادر هستم و جگر گوشة خود را از دست داده ام من بايد بي قراري كنم اما ترسم از اين است كه هر نوع عجز و بي قراري در مرگ فرزندم  از اجر شهيد بكاهد.

    خدا مي داند كه من دلم سوخته اما وقتي مصيبت خود را با مصائب اهل بيت پيامبر (ص) و فرزند برومندش حسين بن علي (ع) مقايسه مي كنم خود را شرمنده مي دانم و صبر پيشه مي كنم هر كس خاطر شهيد و خاطر من را مي خواهد جمله يا كلمه اي كه باعث ناراحتي شهيد بشود نگويد، خيلي مادرم صبور بود شكيبايي فراواني را از خود نشان مي داد به طوري كه در مراسم بزرگداشت ترحيم شهيد، زناني كه به منزل ما مي آمدند بين مادرم و عمه ام به اشتباه مي افتادند كه كدام يك مادر شهيد است همه مي گفتند كه مادر محمد بر سر وصورت نمي زند ممكن است در آينده از حال طبيعي خارج شود. اما در مورد صبر بر مصيبت از دست دادن برادرم در دفاع مقدس مادرم از درك خوبي برخوردار بود.  بعد از مراسم بزرگداشت برادرم در بهار سال65 تعدادي از دانشجويان دختر و پسر دانشگاه شهيد چمران اهواز براي تسليت و بازديد به منزل ما آمدند درست به خاطرم است يكي از آنها اهل خراسان بود براي ما تعريف كرد: يكي دو شب قبل از اينكه برادر پاكيزه شهيد بشود خواب ديدم  يك اسب سواري از دور پيدا شد و من و شهيد پاكيزه به همراه او رفتيم اما من باز ماندم و هر چه نگاه مي كردم شهيد پاكيزه را مي ديدم كه همراه او مي رفت تا اينكه از نظرم ناپديد شد صبح آن روز به شهيد پاكيزه ماجرا را گفتم و شهيد پاكيزه گفت: تعبير اين است كه من شهيد مي شوم ومي روم و تو زنده مي ماني.

    دو روز بعد در حاليكه شهيد پاكيزه  نزديك در ورودي سنگر روي يك گوني پر از خاك سنگر نشسته بود و مشغول پاك كردن اسلحه اش بود مورد اصابت تركش خمپاره قرار گرفت و بلافاصله جان باخت و شهيد شد.

    همكلاسانش بازگو مي كردند شهيد پاكيزه يك دانشجوي بسيار فعال در سطح دانشگاه بود ،كه با انجمن اسلامي و دانشگاه و كميته انقلاب اسلامي اهواز همكاري نزديك داشت و در چندين نهاد علمي و مذهبي و فرهنگي در سطح دانشگاه فعاليت مي كرد ، ولي ما خبر نداشتيم اين از زبان همكلاسان وي مي گويم.

    داراي يك روحيه قناعت و تواضع توام با مهرباني و محبت بود با كم مي ساخت در پوشيدن لباس و پول توجيبي بسيار قانع بود به طوري كه وقتي مي گفتيم لباست را خوبست كه نوكتي ، به ما مي گفت من در اهواز غريب و ناآشنا هستم چه مي دانند كه من دانشجو يا كارگرم با همين لباس مي سازم تا فشار اقتصادي ناشي از درآمد كم خانواده ،پدرم را آزار ندهد با كمترين پول تو جيبي كه از پدرم مي گرفت مي ساخت تا باز به مرخصي مي آمد.

    اهواز كه بود داوطلبانه به بيمارستان هاي اهواز مي رفت و به مداوا و پانسمان مجروحين جنگ تحميلي مي پرداخت لباسهايش را هميشه من مي شستم يك روز يك كيف پر از لباس خون آلود را براي شستن پيش من آورد تا برايش بشويم ، وقتي ماجرا را پرسيدم گفت كه يك روز از بيمارستانهاي اهواز به دانشگاه ما خبر دادند، به علت تعداد زياد مجروحين به تعدادي داشجوي داوطلب براي نگهداري و كمك و پانسمان نياز داريم كه من نيز به كمك مجروحين رفته ام. اينقدر با اخلاص و صميمي بود كه هنگام سلام و احوالپرسي با هر يك از اهالي روستا با كمال تواضع و مهرباني برخورد مي كرد و كلام آنها را گوش مي داد و با آنها مشغول صحبت مي شد.

    اما مادرم مي گفت اين فرزند براي دنيا ماندني نيست از چهره و رفتار او پيدا بود هميشه اين را مادرم مي گفت تا اينكه خداوند اورا به مصيبت از داستن دادن فرزند مبتلا كرد.

    مادرم هيچ وقت  امكانات و خدمات ارائه شده از سوي بنياد شهيد را استفاده نمي كرد و مي گفت نكند اين باعث شود خون بست پسرم باشد و اجر شهيد را كم كند. فرزندم با كمال ميل و اشتياق اين راه را انتخاب كرده است و هيچ اجباري در كار نبوده كه من اين خدمات و امكانات را قبول و استفاده كنم. 1 ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزار محموداحمدي
    وضعیت پیکر
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری تصویر
    مشاهده سایر تصاویر
    فضای مجازی
    مشاهده سایر تصاویر
    اسناد و مدارک
    مشاهده سایر اسناد
    کتابخانه
    مشاهده سایر کتاب ها
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید