نام احمد
نام خانوادگی احمدی تنها
نام پدر محمود
تاربخ تولد 1337/7/5
محل تولد بوشهر - دیر
تاریخ شهادت 1364/02/23
محل شهادت آبادان
مسئولیت
نوع عضویت
شغل معلم
تحصیلات
مدفن



در سال 1337 در روستاي جاشك از توابع شهرستان دير در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود . در كودكي نقصي در رفتار و كردار وي نبود . هميشه كلمه آقا بكار مي برد و با افراد كوچكتر از خودش بسيار خوش اخلاق و خوش رفتار بود . علي رغم كوچك بودن ، بسيار با اراده و پشتكار ومسئوليت پذير بود .و مسئوليت هاي خانه به به دوش مي گرفت . در برابر همه متواضع و هميشه عامل صلح بين دوستان بود . دوستان خود را براي شركت درفعاليت هاي محله دعوت مي كرد و انقلاب اسلامي را به چهره خوبي معرفي مي نمود . وي تحصيلات دوران ابتدايي را در برازجان با كسب بهترين امتياز سپري كرد . به علت ممتاز بودن ، بدون امتحان ورودي به دانشسراي مقدماتي ( تربيت معلم ) در بوشهر راه يافت . در مدت دو سال اين دوره را با موفقيت پشت سر گذراند و با كسب مقام اول بدون آزمون كنكور وارد مرحله بالاتر يعني دانشسراي راهنمايي شد . وي با توجه به اينكه دانشجويي عفيف و متين بود ، ولي ديگر دانشجويان او را خوب دريافته بودند و به عنوان يكي از اعضاي اصلي انجمن اسلامي دانشسرا ( وحدت ) به ديگر دانشجويان خط و حركت مي داد و نمي گذاشت گروهكهاي انحرافي ضربه اي به وحدت اسلامي آنان بزنند . با كلمات شيوا و دلنشين و بدون درگيري ، ماهيت پليد و اصلي آنان را براي ديگر دانشجويان آشكار مي ساخت . دوران تربيت معلم را در سال 58 اتمام رساند . در همين سال به استخدام اداره آموزش پرورش درآمد و به عنوان دبير در مدرسه راهنمايي شيد بهشتي بنك و سپس بعنوان مدير در مدرسه راهنمايي شريعتي به فعاليت پرداخت . شهيد روزها در مدسه تدريس مي كرد و شب ها به كمك ديگر برادان براي حفاظت و برقراري امنيت به گشت ونگهباني مي پرداخت . با شروع جنگ تحميلي تصميم گرفت ، در جبهه ي ديگري از نظام جمهوري اسلامي ايران خدمت بكند و راهي جبهه هاي كردستان و مدتي هم آبادان شد. سرانجام درتاريخ 23 /2 /64 بر اثر اصابت مستقيم به درجه اعلاي شهادت رسيد . روحش شاد و راهش پر رهرو باد ادامه مطلب
همه به سوي او باز خواهيم گشت .
سياه كردن كاغذ سفيد براي نوجوانان ، جوانان ، استادان ، افراد شايسته اي است كه دوست دارند اوقات مفيد خود را در راه خدا و اسلام ، پايداري جمهوري اسلامي قرار دهند تا سعادت دنيوي و اخروي را درك كنند . از معبود بي همتا خواهانم كه همه را به راه مستتقيم هدايت و از خطا هاي گذشته چشم پوشي نمايد .
در مرحله اول به همه نوجوانان و جوانان ، در مرحله دوم به والذين و دوستان آنها ، در مرحله بعد به پيشبران نظام جمهوري اسلامي وصيت مي كنم ،كه اين كشور را از آسيب و گزند دشمنان دور نگه بدارند . با كوشش بي دريغ ، دانشگاهها را از انحراف شرق و غرب نجات دهند و دست ابر قدرتها را از كشور قطع نمايند. كه خدا پشتيبان شماست .
معلمين عزيز به شغل شريفشان كه متعلق به انبياء است توجه وافر داشته باشند . درست عمل كنندتا از امتحانات الهي سر بلند بيرون بيايند ، كه فرهنگ سايه اي از نبوت است . به قول امام ( ره) : « فرهنگي ها سايه اي از نبي اند » و اين سايه بهترين عمل و الگورا براي نسل آينده در بر دارد .
به خواهران و برادراني كه مورد بهره برداري منحرفان فرصت طلب و سود جو قرار گرفته اند توصيه مي كنم ، با فكرآزاد و بيطرفانه قضاوت بنشينند و ببينند كه طرفدار محرومان و ستمديدگان جامعه چه كساني هستند ، و راه درست را برگزينند .
به مردم عزيز توصيه مي كنم ، قدر نعمتي كه با تلاش خود و خون جوانان رشيدشان به دست آورده اند را بدانند . از آن پاسداري كنند . در راه آن ـ كه نعمت بزرگ خدايي و امانت عظيم اوست ـ كوشش كنند و از هيچ مشكلي نهراسند .
در آخر از پدر ، مادر ، برادر , خواهرانم و كليه عزيزاني كه به هر نحوي براي پيشبرد امور زندگي با من هميار ، همنشين و تلاشگر بوده اند سپاسگزارم و دست همه آنها را مي بوسم و حلاليت مي طلبم . ادامه مطلب
سياه كردن كاغذ سفيد براي نوجوانان ، جوانان ، استادان ، افراد شايسته اي است كه دوست دارند اوقات مفيد خود را در راه خدا و اسلام ، پايداري جمهوري اسلامي قرار دهند تا سعادت دنيوي و اخروي را درك كنند . از معبود بي همتا خواهانم كه همه را به راه مستتقيم هدايت و از خطا هاي گذشته چشم پوشي نمايد .
در مرحله اول به همه نوجوانان و جوانان ، در مرحله دوم به والذين و دوستان آنها ، در مرحله بعد به پيشبران نظام جمهوري اسلامي وصيت مي كنم ،كه اين كشور را از آسيب و گزند دشمنان دور نگه بدارند . با كوشش بي دريغ ، دانشگاهها را از انحراف شرق و غرب نجات دهند و دست ابر قدرتها را از كشور قطع نمايند. كه خدا پشتيبان شماست .
معلمين عزيز به شغل شريفشان كه متعلق به انبياء است توجه وافر داشته باشند . درست عمل كنندتا از امتحانات الهي سر بلند بيرون بيايند ، كه فرهنگ سايه اي از نبوت است . به قول امام ( ره) : « فرهنگي ها سايه اي از نبي اند » و اين سايه بهترين عمل و الگورا براي نسل آينده در بر دارد .
به خواهران و برادراني كه مورد بهره برداري منحرفان فرصت طلب و سود جو قرار گرفته اند توصيه مي كنم ، با فكرآزاد و بيطرفانه قضاوت بنشينند و ببينند كه طرفدار محرومان و ستمديدگان جامعه چه كساني هستند ، و راه درست را برگزينند .
به مردم عزيز توصيه مي كنم ، قدر نعمتي كه با تلاش خود و خون جوانان رشيدشان به دست آورده اند را بدانند . از آن پاسداري كنند . در راه آن ـ كه نعمت بزرگ خدايي و امانت عظيم اوست ـ كوشش كنند و از هيچ مشكلي نهراسند .
در آخر از پدر ، مادر ، برادر , خواهرانم و كليه عزيزاني كه به هر نحوي براي پيشبرد امور زندگي با من هميار ، همنشين و تلاشگر بوده اند سپاسگزارم و دست همه آنها را مي بوسم و حلاليت مي طلبم . ادامه مطلب
ادامه مطلب
شهيد به روايت دوست
من 16 سال با شهيد دوست و همكلاس بودم . برخورد ايشان با مسئله جنگ باعث شركت بسياري از دوستان در جنگ شد . بطوري كه كلاس هاي درس را رها نموده و با تعدادي از دانش آموزان براي دفاع از ميهن روانه جبهه حق عليه باطل شدند .
محمود در مدرسه و كلاس هاي درس ، مشاور خوبي براي معلمان و دوستان خود بودند . با توجه به اينكه اكنون رشته تخصصي ام فيزيك است ، ايشان در زمينه حل مسائل هندسي و رياضي در ايام امتحانات كمك دهنده خوبي براي من بودند .
رزوي در منزل يكي از دوستان بودم كه فرزندشان اين خبر را به ما دادند .در حالي كه براي خودمان بسيار ناراحت شده بودم . ايشان را لايق اين افتخاربزرگ ديدم .
عباس ابراهيمي
خاطره هايي از دوستان و خويشاوندان شهيد :
اوايل جنگ بود . مهاجرين زيادي به روستاي ما آمده بودند ما هم از تامين معاش زندگي در مضيقه بوديم . روزي متوجه شديم شهيد مقدار زيادي مواد غذايي از قبيل آرد ,برنج و قابلمه ، بشقاب و ديگر مايحتاج جمع كرده و مي خواهد برود گفتيم : كجا ، ما به اين ها احتياج داريم گفت : مهاجرين واجبتراز ما هستند .
( زن برادر شهيد )
اوايل انقلاب بود . در روستا بين بعضي از همسايه ها اختلافي پيش آمده بود . بزرگان محل نتوانستند مسئله را حل كنند . يادم هست : شهيد نزد يكي از روحانيون با نفوذ رفت و مسئله را با وي در ميان گذاشت . اصرار داشت كه حتما بيايد و اختلاف را از بين ببرد . دست آخر همين كار را كرد .
( زن برادر شهيد )
در نامه هايش ,هميشه اوضاع جنگ را طوري مجسم مي كرد كه هر خواننده اي را عاشقانه شيفته حضور در صحنه هاي نبرد مي كرد . سلامتي اش را چنان توصيف مي كرد كه هيچ كدام از اعضاء خانواده را نگران نمي ساخت . همه خدا را شكرمي كرديم كه براي حفاظت ازاسلام ، قرآن و حيثيت مملكت نبرد مي كند .
( زن برادر شهيد )
شهيد به روايت پدر
شهيد ششمين فرزند من مي باشد .هنگام اعزام به جبهه روحيه اي عالي داشت و بسيار خوشحال بود. با اينكه از همه فرزندانم كوچكتر بود اما بسيار با اراده وبا پشتكار بود در برابر همه احساس مسئوليت داشت و هميشه متواضع بود . خبر شهادت اش را از طريق دوست شهيد آقاي حسين پور كه همكار ايشان هم بودند و شيخ موسي احمدي اطلاع پيدا كردم . نسل هاي بعد بايد ادامه دهندگان راه آنان باشند و نگذارند راه و هدف شهدا ء در جامعه كمرنگ شود . به خانواده شهداء سر بزنند . در يك كلام جامعه , مردم و مسئولين در برابر خون شهداء احساس مسئوليت بكنند . ادامه مطلب
من 16 سال با شهيد دوست و همكلاس بودم . برخورد ايشان با مسئله جنگ باعث شركت بسياري از دوستان در جنگ شد . بطوري كه كلاس هاي درس را رها نموده و با تعدادي از دانش آموزان براي دفاع از ميهن روانه جبهه حق عليه باطل شدند .
محمود در مدرسه و كلاس هاي درس ، مشاور خوبي براي معلمان و دوستان خود بودند . با توجه به اينكه اكنون رشته تخصصي ام فيزيك است ، ايشان در زمينه حل مسائل هندسي و رياضي در ايام امتحانات كمك دهنده خوبي براي من بودند .
رزوي در منزل يكي از دوستان بودم كه فرزندشان اين خبر را به ما دادند .در حالي كه براي خودمان بسيار ناراحت شده بودم . ايشان را لايق اين افتخاربزرگ ديدم .
عباس ابراهيمي
خاطره هايي از دوستان و خويشاوندان شهيد :
اوايل جنگ بود . مهاجرين زيادي به روستاي ما آمده بودند ما هم از تامين معاش زندگي در مضيقه بوديم . روزي متوجه شديم شهيد مقدار زيادي مواد غذايي از قبيل آرد ,برنج و قابلمه ، بشقاب و ديگر مايحتاج جمع كرده و مي خواهد برود گفتيم : كجا ، ما به اين ها احتياج داريم گفت : مهاجرين واجبتراز ما هستند .
( زن برادر شهيد )
اوايل انقلاب بود . در روستا بين بعضي از همسايه ها اختلافي پيش آمده بود . بزرگان محل نتوانستند مسئله را حل كنند . يادم هست : شهيد نزد يكي از روحانيون با نفوذ رفت و مسئله را با وي در ميان گذاشت . اصرار داشت كه حتما بيايد و اختلاف را از بين ببرد . دست آخر همين كار را كرد .
( زن برادر شهيد )
در نامه هايش ,هميشه اوضاع جنگ را طوري مجسم مي كرد كه هر خواننده اي را عاشقانه شيفته حضور در صحنه هاي نبرد مي كرد . سلامتي اش را چنان توصيف مي كرد كه هيچ كدام از اعضاء خانواده را نگران نمي ساخت . همه خدا را شكرمي كرديم كه براي حفاظت ازاسلام ، قرآن و حيثيت مملكت نبرد مي كند .
( زن برادر شهيد )
شهيد به روايت پدر
شهيد ششمين فرزند من مي باشد .هنگام اعزام به جبهه روحيه اي عالي داشت و بسيار خوشحال بود. با اينكه از همه فرزندانم كوچكتر بود اما بسيار با اراده وبا پشتكار بود در برابر همه احساس مسئوليت داشت و هميشه متواضع بود . خبر شهادت اش را از طريق دوست شهيد آقاي حسين پور كه همكار ايشان هم بودند و شيخ موسي احمدي اطلاع پيدا كردم . نسل هاي بعد بايد ادامه دهندگان راه آنان باشند و نگذارند راه و هدف شهدا ء در جامعه كمرنگ شود . به خانواده شهداء سر بزنند . در يك كلام جامعه , مردم و مسئولين در برابر خون شهداء احساس مسئوليت بكنند . ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب

مشاهده سایر تصاویر

مشاهده سایر تصاویر

مشاهده سایر اسناد

مشاهده سایر کتاب ها
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید