مشخصات شهید

شهید محمدصادق درختیان

861
نام محمدصادق
نام خانوادگی درختيان
نام پدر عبدالرسول
تاربخ تولد 1334/01/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1357/07/29
محل شهادت بوشهر
مسئولیت -
نوع عضویت ساير(شهيدانقلاب)
شغل کارگر
تحصیلات پنجم ابتدايي
مدفن بوشهر
جهت اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید.
  • زندگینامه
  • خاطرات
  • محمد صادق درختيان در سال 1334 ، در يكي از محلات بوشهر ديده به جهان هستي گشود و در دامن مادر ي دل سوز و پدري زحمت كش و با ايمان، پرورش يافت . پدرش با رنج و زحمت زياد،  ايشان را پرورش داد و به مدرسه فرستاد و تا كلاس پنجم ابتدائي درس خواند، ولي به علت فقر مالي پدر، مدرسه را رها نمود و جهت معاش زندگي خود و خانواده، به كمك پدر شتافت و مشغول كار كردن شد . وي اخلاقي پسنديده  و شايسته داشت و با ظلم و ستم مخالف بود.  در سال 1357 كه راه پيمايي هاي مردم عليه رژيم شاهنشاهي پهلوي آغاز شد ، شهيد نيز يكي از سر دسته هاي مخالفين رژيم بود و در تمام   راه پيمايي ها شركت فعال داشت و به جوانان و دوستان خود توصيه مي كرد در راه پيمايي ها شركت كنند تا انقلاب به ثمر برسد و سر انجام در تاريخ 29/7/1357 در تظاهرات بزرگي كه توسط مردم حزب ا... شهر بوشهر، بر عليه رژيم منحوس پهلوي انجام گرفته بود، شركت نمود و توسط گلوله مستقيم مأمورين شاه به شهادت رسيد .

    روحش شاد و راهش پر رهرو باد ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    راوي : مادر شهيد ،زيبا گنبدي پور

    صادق، در شب عيد فروردين  به دنيا آمد. خدا رحمت كند عمويم را ، گفت : اسم او را جمشيد بگذاريد، ولي پدرم  دوست داشت اسم او صادق باشد و ما هر دو، اسم را روي بچه مان گذاشتيم. صادق از همان بچه گي شروع كرد به كار كردن و كارگري مي كرد ،  يا گاري داشت و با آن كار مي كرد . ما خانه نداشتيم و از نظر مالي خيلي ضعيف بوديم و حتي يخچال هم نداشتيم و از صاحب خانه يخ مي گرفتيم . ما قبلاً در محله سنگي ساكن بوديم و جمشيد يك گاري داشت  كه آن را به بازار مي برد و با آن كار مي كرد و پولهايش را به من مي داد و من براي او لباس يا چيزهاي ديگر مي خريدم . يك شب نشسته بوديم و داشتيم تلويزيون نگاه مي كرديم كه يكي از بچه ها آمد و به شوهرم گفت بيا با تو كاري دارم . ايشان رفت و بعد  از گذشت اندك زماني برگشت و بچه ها تلويزيون را خاموش كردند تا من چيزي نفهمم؛ ولي وقتي توي حياط رفتم، به من گفتند كه صادق تير به پايش خورده است. همان موقع فهميدم  و گفتم :«نه! بگو او شهيد شده»! كه بعد از اينكه پيكرش را هم آوردند، نگذاشتند كه من او راببينم و فقط رفتم بالاي تابوت او و گفتم مادرم ! شيرم حلالت. من افتخار مي كنم كه او شهيد شده و منتي روي امام نمي گذارم و افتخارم اين است كه او در راه خدا و امامان  تقديم كردم.

    رفتار صادق با من خيلي خوب بود و با مردم نيز رفتار مناسبي داشت . بعضي وقت به خانه ما مي آمد و چون خانه ناپدريش بود خيلي نمي ماند و بيشتر پيش مادرم زندگي مي كرد و با پول هايش براي دخترهاي نا پدريش گردن بند مي خريد و هر وقت چيز زيبايي به نظرش مي آمد، براي آن ها مي خريد و ناپدريش هم به او پول تو جيبي مي داد ومي گفت :« پيش خودمان بمان » ولي صادق قبول نمي كرد و پيش مادرم مي رفت.

    ايشان اولين شهيد انقلاب در بوشهر بود كه بعد ازگذشت چند هفته ، صادق ميگلي هم شهيد شد. يك بار خواب او را ديدم كه به من گفت :« مادر !» گفتم :«بله» گفت:« چرا تو روي همه قبر ها مي روي ولي سر قبر من       نمي آيي»؟ گفتم:« اگر نمي آيم ،‌ ولي برايت خيرات مي كنم».گفت:« نه خودت بيا».پنجشنبه ها هر وقت بتوانم به بهشت صادق مي روم و بر مزارش          مي نشينم. ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزار بوشهر
    وضعیت پیکر
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری تصویر
    مشاهده سایر تصاویر
    فضای مجازی
    مشاهده سایر تصاویر
    اسناد و مدارک
    مشاهده سایر اسناد
    کتابخانه
    مشاهده سایر کتاب ها
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید