نام كاظم
نام خانوادگی دهقان
نام پدر بهرام
تاربخ تولد 1346/05/10
محل تولد بوشهر - دشتي
تاریخ شهادت 1364/07/28
محل شهادت آبادان
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل دانش آموز
تحصیلات دوره دبيرستان
مدفن حناشور




زندیگنامه شهید
بسم الله الرحمن الرحيم
شهيد كاظم دهقان در سال 1346 در خانوادهاي مذهبي و محروم در روستاي حناشور ديده به جهان گشود . كودكي را با رنج و مشقت فراوان در دامان مادر و پدر گذراند . در سن 6 سالگي وارد دبستان شد و تحصيلات خود را شروع نمود . دورة دبستان را با موفقيت به پايان رساند و چون مدرسة راهنمايي در روستا نبود لذا مجبور شد براي ادامه تحصيل محل سكونت خود را ترك كند و با برادر همتاي خويش كه دوقولو بودند به روستاي «شنبه» عزيمت نمودند . در سال 1359 وارد مدرسة راهنمايي شهيد درج شدند . سال اول و دوم راهنمايي را در آن روستا گذراندند و براي ادامه تحصيل در سال سوم راهنمايي به شهرستان دشتي مهاجرت نمود و در مدرسة شهيد باهنر خورموج با موفقيت اين سال را به پايان رساند .
شهيد در فصل تابستان كه تعطيلي مدارس بود در كار كشاورزي به پدر خود كمك ميكرد . و هيچگاه اجازه نداد كه پدرش در امرار و معاش زندگي با سختي مواجه شود . شهيد دهقان عليرغم سن كم خيلي مشتاق بود كه به جبهه اعزام شود ولي بدليل سن كم و كوتاهي قد هربار كه تصميم گرفته بود با مخالفت مسئولين روبرو شده بود .
در سال 1363 وارد دبيرستان ابوذر غفاري خورموج شد و به تحصيل خود ادامه داد، تااينكه روزي كه امام امّت، آن خورشيد گرميبخش دلهاي عاشق فرمان حضور محصلين در جبهه را داد، او نيز بر خود واجب دانست، كه بايد به نداي رهبرش لبيك گويد .
در اواخر خردادماه 1364 در بسيج ثبتنام نمود و راهي پادگان آموزشي شد و طي يك دوره آموزش نظامي به خانه برگشت و با خانوادهاش خداحافظي نمود و راهي كازرون شد . دورة تخصصي آموزشي را در پادگان شهيد دستغيب كازرون در تاريخ 18/4/1364 به پايان رسانيد و در مورخه 19/4/1364 از شيراز به جبهه جنوب اعزام گرديد . وي جهت شركت در عمليات راهي كردستان ميگردد و در تاريخ 18/6/64 در عمليات قادر با عظمي راسخ شركت نمود و پس از رشادتها و دلاوريهاي فراوان مفقودالاثر ميگردد . از خصوصيات بارز شهيد ميتوان، شركت در مراسمات و مجالس مذهبي و همكاري با كميتة فرهنگي جهاد سازندگي و عضويت انجمن اسلامي و شركت در راهپيمائيها را برشمرد . سرانجام پيكر مطهر شهيد در مورخه 28/5/72 توسط كميته جستجوي مفقودين شناسائي و در زادگاهش روستاي حناشور دفن گرديد . ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحيم
شهيد كاظم دهقان در سال 1346 در خانوادهاي مذهبي و محروم در روستاي حناشور ديده به جهان گشود . كودكي را با رنج و مشقت فراوان در دامان مادر و پدر گذراند . در سن 6 سالگي وارد دبستان شد و تحصيلات خود را شروع نمود . دورة دبستان را با موفقيت به پايان رساند و چون مدرسة راهنمايي در روستا نبود لذا مجبور شد براي ادامه تحصيل محل سكونت خود را ترك كند و با برادر همتاي خويش كه دوقولو بودند به روستاي «شنبه» عزيمت نمودند . در سال 1359 وارد مدرسة راهنمايي شهيد درج شدند . سال اول و دوم راهنمايي را در آن روستا گذراندند و براي ادامه تحصيل در سال سوم راهنمايي به شهرستان دشتي مهاجرت نمود و در مدرسة شهيد باهنر خورموج با موفقيت اين سال را به پايان رساند .
شهيد در فصل تابستان كه تعطيلي مدارس بود در كار كشاورزي به پدر خود كمك ميكرد . و هيچگاه اجازه نداد كه پدرش در امرار و معاش زندگي با سختي مواجه شود . شهيد دهقان عليرغم سن كم خيلي مشتاق بود كه به جبهه اعزام شود ولي بدليل سن كم و كوتاهي قد هربار كه تصميم گرفته بود با مخالفت مسئولين روبرو شده بود .
در سال 1363 وارد دبيرستان ابوذر غفاري خورموج شد و به تحصيل خود ادامه داد، تااينكه روزي كه امام امّت، آن خورشيد گرميبخش دلهاي عاشق فرمان حضور محصلين در جبهه را داد، او نيز بر خود واجب دانست، كه بايد به نداي رهبرش لبيك گويد .
در اواخر خردادماه 1364 در بسيج ثبتنام نمود و راهي پادگان آموزشي شد و طي يك دوره آموزش نظامي به خانه برگشت و با خانوادهاش خداحافظي نمود و راهي كازرون شد . دورة تخصصي آموزشي را در پادگان شهيد دستغيب كازرون در تاريخ 18/4/1364 به پايان رسانيد و در مورخه 19/4/1364 از شيراز به جبهه جنوب اعزام گرديد . وي جهت شركت در عمليات راهي كردستان ميگردد و در تاريخ 18/6/64 در عمليات قادر با عظمي راسخ شركت نمود و پس از رشادتها و دلاوريهاي فراوان مفقودالاثر ميگردد . از خصوصيات بارز شهيد ميتوان، شركت در مراسمات و مجالس مذهبي و همكاري با كميتة فرهنگي جهاد سازندگي و عضويت انجمن اسلامي و شركت در راهپيمائيها را برشمرد . سرانجام پيكر مطهر شهيد در مورخه 28/5/72 توسط كميته جستجوي مفقودين شناسائي و در زادگاهش روستاي حناشور دفن گرديد . ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحيم
با درود بر مهدي موعود و نايب برحقش خميني كبير كه همچون ابراهيم خليلالله بت را شكست و بتخانه را ويران ساخت و مردم مسلمان را از زير يوغ ستمگران غاصب نجات داد با سلام بر شهداي صحراي كربلا، مخصوصاً سالار شهيدان امام حسين(ع) و شهداي انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي كه حسين گونه شهيد شدند، چند خط وصيت خود را مينويسم .
اي مؤمنين ؛ انسان موجودي است كه طبيعي خلق شده است، اما همين موجود ضعيف آفريده شده، هم ميتواند چه بسا كارهاي خوب و نيك انجام دهد و همچنين ميتواند خيلي از كارهاي ناشايست از او سربزند و از راه مستقيم منحرف شود . اي مؤمنين خدا! اگر به خدا ايمان داشته باشيد با عبادت و اطاعت از او ميتوانيد ارادة خود را مستحكم كنيد و هيچ وقت از راه مستقيم منحرف نشويد .
اگر به عقيدة خود اعتماد كامل نداشته باشيد، ارادة شما سست ميشود و با سست شدن اراده فريب شيطان را ميخوريد . اينجاست كه انسان خود را به شيطان فروخته است . پس اي مسلمانان ؛ با ثابت نگهداشتن عقيدة خود نسبت به آفريدگار خود، دست اتحاد به هم بدهيد و با وحدت كلمه و با متكي بودن به يگانگي پروردگار عالم و اصول احكام اسلام به راه راست برويد . اي جوانان مسلمان همه بيائيد و به نداي پيامبرگونه حسين زمان خميني بتشكن لبيك گفته و راه شهيدان كه همان دفاع از دين و ميهن و ناموس خودتان است ادامه دهيد . بنده به اين دليل به جبهه آمدم تا به نداي رهبرم پاسخ مثبت داده باشم و به نداي هل من ناصر ينصرني حسين(ع) لبيك گفته باشم . چون درك كردم كه درخت اسلام نياز به خون دارد و به عقيدة اسلامي خودم كه ياري دادن به برادران رزمنده يك وظيفه است از خانه خارج شدم، به اين اميد كه توانسته باشم هرچند كه كوچكتر از آن هستم كه يك رزمنده اسلام باشم، اما ميتوانم بگويم كه فرد بسيار حقير در بين رزمندگان اسلام باشم و خدمت كوچكي شايد پذيرفته شود، انجام وظيفه داده باشم، تا فرداي قيامت پيش پيغمبر و خاندان وي شرمنده نباشم . اي پدرو مادر عزيزم ! اگر چه براي شما كمي سخت است كه مرا بزرگ كردهايد و الان از دست بدهيد، اما هروقت بخواهيد به ياد من بيفتيد، فوراً در ذهنتان شهداي كربلا مثل علياكبر حسين(ع) را مجسّم كنيد و بگوييد كه فرزند ما از جوانان حسين(ع) بهتر نبوده و خونش هم از همة شهدا رنگينتر نبوده كه برايش ناراحت باشيم . اگر سعادت نصيبم شد و شهيد شدم به حال من گريه نكنيد . هروقت هم خواستيد قطره اشكي بريزيد براي حسين(ع) گريه كنيد كه مظلومانه در صحراي كربلا شهيد شد . از برادرانم ميخواهم كه ادامهدهندة راهم باشند و از اسلام محافظت بعمل بياورند .
از خواهرانم ميخواهم كه با حفظ حجاب و عفت و پاكدامني خودشان مشت محكمي بدهان ياوهگويان شرق و غرب بزنند .
از اهل روستايم ميخواهم كه با هم متحد باشند و با كمكهاي مالي و جاني خود اسلام را ياري دهند .
با درود بر مهدي موعود و نايب برحقش خميني كبير كه همچون ابراهيم خليلالله بت را شكست و بتخانه را ويران ساخت و مردم مسلمان را از زير يوغ ستمگران غاصب نجات داد با سلام بر شهداي صحراي كربلا، مخصوصاً سالار شهيدان امام حسين(ع) و شهداي انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي كه حسين گونه شهيد شدند، چند خط وصيت خود را مينويسم .
اي مؤمنين ؛ انسان موجودي است كه طبيعي خلق شده است، اما همين موجود ضعيف آفريده شده، هم ميتواند چه بسا كارهاي خوب و نيك انجام دهد و همچنين ميتواند خيلي از كارهاي ناشايست از او سربزند و از راه مستقيم منحرف شود . اي مؤمنين خدا! اگر به خدا ايمان داشته باشيد با عبادت و اطاعت از او ميتوانيد ارادة خود را مستحكم كنيد و هيچ وقت از راه مستقيم منحرف نشويد .
اگر به عقيدة خود اعتماد كامل نداشته باشيد، ارادة شما سست ميشود و با سست شدن اراده فريب شيطان را ميخوريد . اينجاست كه انسان خود را به شيطان فروخته است . پس اي مسلمانان ؛ با ثابت نگهداشتن عقيدة خود نسبت به آفريدگار خود، دست اتحاد به هم بدهيد و با وحدت كلمه و با متكي بودن به يگانگي پروردگار عالم و اصول احكام اسلام به راه راست برويد . اي جوانان مسلمان همه بيائيد و به نداي پيامبرگونه حسين زمان خميني بتشكن لبيك گفته و راه شهيدان كه همان دفاع از دين و ميهن و ناموس خودتان است ادامه دهيد . بنده به اين دليل به جبهه آمدم تا به نداي رهبرم پاسخ مثبت داده باشم و به نداي هل من ناصر ينصرني حسين(ع) لبيك گفته باشم . چون درك كردم كه درخت اسلام نياز به خون دارد و به عقيدة اسلامي خودم كه ياري دادن به برادران رزمنده يك وظيفه است از خانه خارج شدم، به اين اميد كه توانسته باشم هرچند كه كوچكتر از آن هستم كه يك رزمنده اسلام باشم، اما ميتوانم بگويم كه فرد بسيار حقير در بين رزمندگان اسلام باشم و خدمت كوچكي شايد پذيرفته شود، انجام وظيفه داده باشم، تا فرداي قيامت پيش پيغمبر و خاندان وي شرمنده نباشم . اي پدرو مادر عزيزم ! اگر چه براي شما كمي سخت است كه مرا بزرگ كردهايد و الان از دست بدهيد، اما هروقت بخواهيد به ياد من بيفتيد، فوراً در ذهنتان شهداي كربلا مثل علياكبر حسين(ع) را مجسّم كنيد و بگوييد كه فرزند ما از جوانان حسين(ع) بهتر نبوده و خونش هم از همة شهدا رنگينتر نبوده كه برايش ناراحت باشيم . اگر سعادت نصيبم شد و شهيد شدم به حال من گريه نكنيد . هروقت هم خواستيد قطره اشكي بريزيد براي حسين(ع) گريه كنيد كه مظلومانه در صحراي كربلا شهيد شد . از برادرانم ميخواهم كه ادامهدهندة راهم باشند و از اسلام محافظت بعمل بياورند .
از خواهرانم ميخواهم كه با حفظ حجاب و عفت و پاكدامني خودشان مشت محكمي بدهان ياوهگويان شرق و غرب بزنند .
از اهل روستايم ميخواهم كه با هم متحد باشند و با كمكهاي مالي و جاني خود اسلام را ياري دهند .
كاظم دهقان 25/4/64
ادامه مطلب
در محضر برادر شهيد «حسن دهقان»
شهيد بزرگوار داراي اخلاقي نيكو و رفتاري خوب و پسنديده بود . نسبت به همه كوچكنفس بود . هيچگاه خود را برتر از ديگران نميدانست .
برخورد با اقوام و دوستان
احترام خاصي براي اقوام و دوستان قائل بود . صلهرحم را هيچگاه فراموش نميكرد .
برخورد با اعضاء خانواده
بينهايت به پدر و مادر احترام ميگذاشت . به ياد ندارم در خانه در حق كسي از اعضاء خانواده نافرماني كرده باشد . آنچه به ياد دارم خوبي بود و مهرباني .
رابطهاش با مراسمات و فعاليتها
در كليه مراسمات و فعاليتهاي فرهنگي شركت ميكرد . همكاري زيادي با كميتة فرهنگي جهادسازندگي داشتند .
مدرك تحصيلي شهيد
تا سال سوم راهنمايي تحصيل را ادامه دادند . امتحانات دورة متوسطه را در منطقة عملياتي دادند ولي متأسفانه هيچ مدركي در دسترس نيست .
جبهه بود .
علاقه خانواده به وي
اعضاء خانواده چون شهيد برادر دوقولويي نيز داشت، بينهايت آنها را دوست ميداشتند . و هيچگاه راضي نميشدند كه از همديگر جدا شوند تا اينكه تقدير چنين كرد .
ويژگيهاي خاص شهيد
اخلاق نيكو ـ صلهرحم ـ پرهيز از دروغ ـ مهرباني با كودكان ـ هميشه در سلام كردن سبقت ميگرفت .
احساس خانواده شهيد بودن از ديدگاه برادر شهيد
افتخار ميكنيم كه توانستيم در راه خدا فرزندي و برادري را بزرگ كنيم تا بتواند از ناموس و وطن عزيزمان دفاع كند و دين اسلام بتواند بعد از هزار و چهارصد سال پابرجا بماند.
پيام برادر شهيد
ميخواهيم كه مسئولين و مردم عزيزمان، حافظ خواستههاي شهداء و ادامهدهندة راه آنان باشند .
چگونگي شنيدن خبر شهادت
من كه در جبهة كردستان بودم ، اتفاقي خبر به گوشم رسيد . فوراً به خانه برگشتم و فهميدم كه برادرم شهيد شده ولي مفقودالاثر است . سرانجام پس از 8 سال مفقودالاثر بودن، توسط گروه تفحّص شناسايي و در مهرماه سال 72 از طرف سپاه دشتي اطلاع دادند كه براي تشييع پيكر شهيد به خورموج برويم .
ادامه مطلب
ويژگيهاي اخلاقي
شهيد بزرگوار داراي اخلاقي نيكو و رفتاري خوب و پسنديده بود . نسبت به همه كوچكنفس بود . هيچگاه خود را برتر از ديگران نميدانست .
برخورد با اقوام و دوستان
احترام خاصي براي اقوام و دوستان قائل بود . صلهرحم را هيچگاه فراموش نميكرد .
برخورد با اعضاء خانواده
بينهايت به پدر و مادر احترام ميگذاشت . به ياد ندارم در خانه در حق كسي از اعضاء خانواده نافرماني كرده باشد . آنچه به ياد دارم خوبي بود و مهرباني .
رابطهاش با مراسمات و فعاليتها
در كليه مراسمات و فعاليتهاي فرهنگي شركت ميكرد . همكاري زيادي با كميتة فرهنگي جهادسازندگي داشتند .
مدرك تحصيلي شهيد
تا سال سوم راهنمايي تحصيل را ادامه دادند . امتحانات دورة متوسطه را در منطقة عملياتي دادند ولي متأسفانه هيچ مدركي در دسترس نيست .
جبهه بود .
علاقه خانواده به وي
اعضاء خانواده چون شهيد برادر دوقولويي نيز داشت، بينهايت آنها را دوست ميداشتند . و هيچگاه راضي نميشدند كه از همديگر جدا شوند تا اينكه تقدير چنين كرد .
ويژگيهاي خاص شهيد
اخلاق نيكو ـ صلهرحم ـ پرهيز از دروغ ـ مهرباني با كودكان ـ هميشه در سلام كردن سبقت ميگرفت .
احساس خانواده شهيد بودن از ديدگاه برادر شهيد
افتخار ميكنيم كه توانستيم در راه خدا فرزندي و برادري را بزرگ كنيم تا بتواند از ناموس و وطن عزيزمان دفاع كند و دين اسلام بتواند بعد از هزار و چهارصد سال پابرجا بماند.
پيام برادر شهيد
ميخواهيم كه مسئولين و مردم عزيزمان، حافظ خواستههاي شهداء و ادامهدهندة راه آنان باشند .
چگونگي شنيدن خبر شهادت
من كه در جبهة كردستان بودم ، اتفاقي خبر به گوشم رسيد . فوراً به خانه برگشتم و فهميدم كه برادرم شهيد شده ولي مفقودالاثر است . سرانجام پس از 8 سال مفقودالاثر بودن، توسط گروه تفحّص شناسايي و در مهرماه سال 72 از طرف سپاه دشتي اطلاع دادند كه براي تشييع پيكر شهيد به خورموج برويم .
ادامه مطلب
خاطره شهيد از زبان مادرش
اوايل انقلاب بود . در ارديبهشتماه بود كه برادران و خواهران شهيد براي جمعآوري گندم و جو به دشت پلنگ مهاجرت كرده بودند . كاظم و برادر دوقلويش كه مشغول تحصيل بودند مجبور بودند در روستا پيش من بمانند . در يكي از روزها كه تا حدودي بيمار بودم و در خانه خوابيده بودم و ميبايست براي آوردن آب به چشمه ميرفتم و آب ميآوردم .
شهيد دهقان با توجه به اينكه خردسال هم بود بدون اينكه من بفهمم ، به چشمه رفته بود و با مشك ، آب به خانه آورده بود و تمامي ظرفها را پركرده بود و غذا نيز درست كرده بود .وقتي مرا از خواب بيدار كرد، فهميدم كه همة كارهايي كه ميبايست انجام بدهم او انجام داده است . وقتي كه از او پرسيدم كه چرا اين كار را كرده است؟ گفت: خواستم تا اندكي جبران زحمات دوران كودكي را كرده باشم . ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب

مشاهده سایر تصاویر

مشاهده سایر تصاویر

مشاهده سایر اسناد

مشاهده سایر کتاب ها
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید