نام عليكرم
نام خانوادگی رستگار
نام پدر محمدحسين
تاربخ تولد 1345/03/28
محل تولد بوشهر - دشتستان
تاریخ شهادت 1365/10/04
محل شهادت خرمشهر
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل -
تحصیلات دانشجو
مدفن درواهي



شهيدعليكرم رستگاردرسال 1345 درخانوادهاي مذهبي بهدنيا آمد. تحصيلات ابتدايي وراهنمايي ومتوسطه را درمدارس شهرآب پخش باموفقيت به پايان رسانيد سپس واردتربيت معلم ياسوج جهت ادامه تحصيل شد. بهخاطر پاسخگويي به نداي حسين زمان به جبهه هاي جنوب اعزام گرديد و پس ازپايان ماموريت به خانه بازگشت اما روح اوآرام نداشت ومجدداً به جبهه اعزام گرديد ودرعمليات كربلاي 4 شجاعانه رزميد تا درمنطقه آبادان درتاريخ 4/10/65 به آرزوي ديرين خود كه همان شهادت بود رسيد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عندربهم يرزقون
بنام الله پاسدارحرمت خون شهيدان . با درود به پيامبر اسلام حضرت محمدبن عبدالله (ص) وسلام برنائب برحقش امام خميني بنيانگذارجمهوري اسلامي ايران وسلام برارواح پاك شهيدان ازصدراسلام تا كربلاي خوزستان .خدايا چگونه توراسپاس گزارم كه چنين نعمتي كه من لايق اونبودم رابه بنده حقير خودعنايت فرمودي ومرا از پيروان مهدي (عج) قراردادي وشما اي برادران وخواهران گرامي همانطوركه اسلام ازاول باخون آبياري وتا به اينجارسيده است وبراي باقيماندن آن بايدخون بدهيم ميوههاي قلب خودرا بدهيدكه همچون علي اكبرحسين (ع) پرپرشوند.تا اسلام عزيز زندهبماند. برادران كاروان عاشقان حسين (ع) بسوي كربلا وبراي به اهتزاز درآوردن پرچم خونرنگ و دادگستراسلام بربام جهان بهپيشميروند پس بكوشيدكه از راه نمانيد. اي امام ما همه اسماعيلوار وارد قربانگاه ميشويم تا توزندهباشي چون تو اميد محروماني وچشم محرومان همه به تو است وشما اي محرومان و مستضعفان بدانيدكه تنها مكتبي كه ميتواند شمارا ازمحروميت واستضعاف برهاند اسلام است . واي برادران وخواهران هرگزبه اسلام وامام وروحانيت مبارزپشت نكنيدكه اگراينطورشد فاتحه خودرا بايد بخوانيد و بدانيدكه تا درخط اماميد پيروزيد. وشما اي پدرومادرم تا حدامكان برايم گريه نكنيدكه دوست ندارم. و از شما پدرومادر و تمامي اقوام ميخواهم كه لباس سياه برتن نكنيد كه دوست ندارم كه اين ته ماندگان رژيم شهنشاهي ومخالفان اسلام خوشحال بشوند .
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي حتي كنارمهدي خميني رانگهدار. آمين يارب العالمين ادامه مطلب
ادامه مطلب
خاطره از زبان يكي ازدوستانش « حاجعلي رضايي »
شبي دربسيج محل دردفترپايگاه خوابيده بودم ناگهان كسي درِ اتاق را زد، ازخواب بيدارشدم . قبل ازاينكه دررا بازكنم گفتم توئي علي ، سلام كرد وگفت بله بازكن. دررا بازكردم و همديگررا درآغوش كشيديم بعداز چندلحظه به صحبت نشستيم. گفت حاجي آمدهام كه باهم به جبهه برويم، گفتم صبركن تا ازعمل جراحي پايم فارغ شوم يكماه ديگر باهم ميرويم. اوگفت : به من الهام شده، ميخواهم حركت كنم، وقت رفتن است ، براي رسيدن به جبهه لحظه شماري ميكنم. دوسه روزبعد باسپاهيان محمد(ص)عازم جبهه گرديد. حدوديكماه گذشت كه نامهاي ازاو بهدستم رسيدكه نوشته بود: حاجي ، ديگر مرا نخواهي ديد. به من الهام شده كه هفته آينده شهيدمي شوم،حلالم كن، پنجشنبهها آرامگاه يادت نرود.
هفته بعدتشييع جنازه وي برگزار گرديد ودرگلزارشهداي آبپخش به خاك سپرده شد. اوكسي نبود جز عليكرم رستگار .
روزي كه خدامرابه ميعادبرد اين كهنه غمم بادل ناشاد برد
درآتش عاشقـي بسوزانيـدم تا خاك مرا به كربلا باد بـرد
درجبهه مسئول تسليحات گردان بودم. به هريك ازبچهها سلاحهايشان راتحويل داده بوديم ، وبراي فرماندهان سلاحهاي مجهزتري داده بودند و اسلحه من هم با بقيه تفاوت داشت. شهيدرستگار پيش من آمد وگفت بيا تا اسلحه هايمان راعوضكنيم . گفتم تفنگ من مخصوص فرماندهان است وايرادميگيرند، هرچه اصراركردگفتم فايده ندارد. گفت: كاري باتوندارم اگراسلحهات راندهي خودت پشيمان ميشوي ، چراكه هفت، هشت روزديگرمن شهيدمي شوم ، آنوقت مي گويي اي كاش اسلحه ام رابه اوداده بودم وخودت غصه مي خوري ، بالاخره اسلحه رابه اودادم. هفت هشت روزبعدپيكرمقدس غرق به خونش را ديدم انگار قطرههاي خونش مينوشت شهادت رسم مردان خداست .
شهيد عليكرم رستگارقبل ازعزيمت به جبهه(باردوم)به منزل ما آمدوگفت خيلي علاقه دارم كه درعمليات شركت كنم ودوست دارم باهم به جبهه برويم. به اوگفتم تازه ازمرخصي برگشتهام والان نميتوانم وقتي اصراركرد وجواب منفي شنيد، به من گفت انشاء ا… درعمليات شركت ميكنم و شهيدميشوم و بعد شما ناراحت ميشويد وهمين طورهم شد و دركربلاي 4 جاودانه گرديد. ومن بعد ازتشييع جنازهاش، راهي جبهه شدم. ادامه مطلب
شبي دربسيج محل دردفترپايگاه خوابيده بودم ناگهان كسي درِ اتاق را زد، ازخواب بيدارشدم . قبل ازاينكه دررا بازكنم گفتم توئي علي ، سلام كرد وگفت بله بازكن. دررا بازكردم و همديگررا درآغوش كشيديم بعداز چندلحظه به صحبت نشستيم. گفت حاجي آمدهام كه باهم به جبهه برويم، گفتم صبركن تا ازعمل جراحي پايم فارغ شوم يكماه ديگر باهم ميرويم. اوگفت : به من الهام شده، ميخواهم حركت كنم، وقت رفتن است ، براي رسيدن به جبهه لحظه شماري ميكنم. دوسه روزبعد باسپاهيان محمد(ص)عازم جبهه گرديد. حدوديكماه گذشت كه نامهاي ازاو بهدستم رسيدكه نوشته بود: حاجي ، ديگر مرا نخواهي ديد. به من الهام شده كه هفته آينده شهيدمي شوم،حلالم كن، پنجشنبهها آرامگاه يادت نرود.
هفته بعدتشييع جنازه وي برگزار گرديد ودرگلزارشهداي آبپخش به خاك سپرده شد. اوكسي نبود جز عليكرم رستگار .
روزي كه خدامرابه ميعادبرد اين كهنه غمم بادل ناشاد برد
درآتش عاشقـي بسوزانيـدم تا خاك مرا به كربلا باد بـرد
از زبان همسنگرش محمدكريم رستگار
درجبهه مسئول تسليحات گردان بودم. به هريك ازبچهها سلاحهايشان راتحويل داده بوديم ، وبراي فرماندهان سلاحهاي مجهزتري داده بودند و اسلحه من هم با بقيه تفاوت داشت. شهيدرستگار پيش من آمد وگفت بيا تا اسلحه هايمان راعوضكنيم . گفتم تفنگ من مخصوص فرماندهان است وايرادميگيرند، هرچه اصراركردگفتم فايده ندارد. گفت: كاري باتوندارم اگراسلحهات راندهي خودت پشيمان ميشوي ، چراكه هفت، هشت روزديگرمن شهيدمي شوم ، آنوقت مي گويي اي كاش اسلحه ام رابه اوداده بودم وخودت غصه مي خوري ، بالاخره اسلحه رابه اودادم. هفت هشت روزبعدپيكرمقدس غرق به خونش را ديدم انگار قطرههاي خونش مينوشت شهادت رسم مردان خداست .
از زبان آزاده برادر يحيي شريفي
شهيد عليكرم رستگارقبل ازعزيمت به جبهه(باردوم)به منزل ما آمدوگفت خيلي علاقه دارم كه درعمليات شركت كنم ودوست دارم باهم به جبهه برويم. به اوگفتم تازه ازمرخصي برگشتهام والان نميتوانم وقتي اصراركرد وجواب منفي شنيد، به من گفت انشاء ا… درعمليات شركت ميكنم و شهيدميشوم و بعد شما ناراحت ميشويد وهمين طورهم شد و دركربلاي 4 جاودانه گرديد. ومن بعد ازتشييع جنازهاش، راهي جبهه شدم. ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب

مشاهده سایر تصاویر

مشاهده سایر اسناد

مشاهده سایر کتاب ها
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید