نام عبدالرضا
نام خانوادگی كريم آزاد
نام پدر حسن
تاربخ تولد 1337/12/19
محل تولد بوشهر - دشتستان
تاریخ شهادت 1364/11/27
محل شهادت فاو
مسئولیت جهادگر
نوع عضویت بسيج
شغل -
تحصیلات ديپلم
مدفن برازجان



زندیگنامه شهید:
بسم رب الشهداء
:بسيجي شهيد عبدالرضا كريم آزاد فرزند حسن در سال 1337در شهرستان آبادان دريك خانواده مذهبي ديده به جهان گشود كه در سن 7 سالگي به همراه خانواده خودبه برازجان عزيمت نمود.علاقه او نسبت به اسلام در همان دوران كودكي در چهره اش نمايان بود. شهيد عبدالرضا كريم آزاد دوران مدرسه خود را در مدرسه شهيد جاويد كازروني پشت سر گذاشت، اخلاق او طوري بود كه ديگر برادران دانش آموز ودوستان خود را تحت تأثير قرار ميداد.سپس دوران تحصيلي متوسطه را در دبيرستان امام خميني(ره) برازجان گذراندوموفق به اخذ ديپلم گرديد آن شهيد بزرگوار فعاليتهاي خودرا از همان نوجواني زير نظر حجةالاسلام اعتصامي آغاز كرد،ايشان زير نظر استاد خود مشغول به فراگيري قرآن ومسائل ديني شد.با پيروزي انقلاب اسلامي به فعاليتهاي خود در مساجد ادامه دادوپس ازآن درپايگاه مقاومت فتح المبين شركت فعال داشت وهميشه به فكر مردم مستضعف ومحروم جامعه بود ولحظه اي از تلاش وكوشش خود دست برنمي داشت اين شهيد بزرگوار جهت گذراندن دوره ايدئولوژي از طرف بسيج سپاه پاسدارن به تهران عزيمت نمود وعلاوه بر گذراندن دوره مذكور به آموزشهاي رزمي همچون تخريب ،غواصي،آرپي جي زن….درپادگان المهدي (عج) پرداخت،پس از آموزش با ديگر همرزمانش براي نبرد حق عليه باطل در عملياتهاي بسيارزيادي شركت نموداين شهيد بزرگوار با پست سازماني تكنسين دامپزشكي به استخدام اداره كل كشاورزي استان بوشهر در مركز خدمات حومه برازجان مشغول به كار گرديد،كه ايشان با هماهنگي اداره كل كشاورزي ودامپزشكي استان بوشهر از طرف بسيج مركزي راهي جبهه حق عليه باطل شد.كه بالاخره در عمليات والفجر8در فاو بدرجه رفيع شهادت در تاريخ 27/11/64نائل آمد. روحش شاد وراه خونينش پر رهرو باد.
ادامه مطلب
بسم رب الشهداء
:بسيجي شهيد عبدالرضا كريم آزاد فرزند حسن در سال 1337در شهرستان آبادان دريك خانواده مذهبي ديده به جهان گشود كه در سن 7 سالگي به همراه خانواده خودبه برازجان عزيمت نمود.علاقه او نسبت به اسلام در همان دوران كودكي در چهره اش نمايان بود. شهيد عبدالرضا كريم آزاد دوران مدرسه خود را در مدرسه شهيد جاويد كازروني پشت سر گذاشت، اخلاق او طوري بود كه ديگر برادران دانش آموز ودوستان خود را تحت تأثير قرار ميداد.سپس دوران تحصيلي متوسطه را در دبيرستان امام خميني(ره) برازجان گذراندوموفق به اخذ ديپلم گرديد آن شهيد بزرگوار فعاليتهاي خودرا از همان نوجواني زير نظر حجةالاسلام اعتصامي آغاز كرد،ايشان زير نظر استاد خود مشغول به فراگيري قرآن ومسائل ديني شد.با پيروزي انقلاب اسلامي به فعاليتهاي خود در مساجد ادامه دادوپس ازآن درپايگاه مقاومت فتح المبين شركت فعال داشت وهميشه به فكر مردم مستضعف ومحروم جامعه بود ولحظه اي از تلاش وكوشش خود دست برنمي داشت اين شهيد بزرگوار جهت گذراندن دوره ايدئولوژي از طرف بسيج سپاه پاسدارن به تهران عزيمت نمود وعلاوه بر گذراندن دوره مذكور به آموزشهاي رزمي همچون تخريب ،غواصي،آرپي جي زن….درپادگان المهدي (عج) پرداخت،پس از آموزش با ديگر همرزمانش براي نبرد حق عليه باطل در عملياتهاي بسيارزيادي شركت نموداين شهيد بزرگوار با پست سازماني تكنسين دامپزشكي به استخدام اداره كل كشاورزي استان بوشهر در مركز خدمات حومه برازجان مشغول به كار گرديد،كه ايشان با هماهنگي اداره كل كشاورزي ودامپزشكي استان بوشهر از طرف بسيج مركزي راهي جبهه حق عليه باطل شد.كه بالاخره در عمليات والفجر8در فاو بدرجه رفيع شهادت در تاريخ 27/11/64نائل آمد. روحش شاد وراه خونينش پر رهرو باد.
ادامه مطلب
بسم رب الشهداء
وصيت نامه شهيد عبدالرضا آزاد:
((ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا وهب لنا من لدنك رحمه انك انت الوهاب. ))
بار پروردگارا دلهاي مارا به باطل مايل مكن بعد از آنكه هدايت كردي مارا از جانب خويش رحمت فرست كه تو بسيار بخشنده اي.
باسلام به مهدي موعود(عج) ونائب بر حقش امام روح ا…وسلام ودرود به خانوداه معظم شهداءكه سهم عظيمي در اين انقلاب شكوهمند دارند وبا سلام به امت حزب ا…وخانواده گراميم.انسان هرچه به مرگ نزديكتر مي شود رابطه اش با دنيا قطع گشته وبيشتر متوجه ذات احديت ميگردد زيرا در مصائب است كه انسان خود را محتاجتر از هميشه مي يابد واين از خصائل اهل دنيا است ولي آنان كه پا در محدوده جبهه مي گذارند بناچار هم كه شده بايستي خودرا با اين محيط وفق دهند واز خداوند ميخواهم مرا از آن دسته قرار دهد كه هميشه بياد او هستند وتنها اورا مي ستايند واز او كمك مي طلبند وعاجزانه تقاضا دارم مرا جزء آن دسته قرار دهد كه در فرداي محشر با شهداء كربلا ابا عبدا… ويارانش محشور بگرداند وبا فضل وكرمش مرا مورد حسابرسي قرار دهد. اگر شهادت كه منتهاي آرزوي عارفان وسالكان درگاه الهي مي باشد نصيبم شد با شنيدن اين خبر خداوند را شكر گفته وبراي بقاي عمرامام دعا كنند واز خداوند بخواهند كه به آنها صبرعنايت فرمايد وهمين افتخار براي آنها بس كه جزء خانواده شهداء قلمداد ميشوند.كه امام آنگونه درباره آنها صحبت نموده اند ودل قوي دارند واز ياد خدا غافل نبا شند واز برادرانم مي خواهم كه همچون گذشته رفتن به جبهه را سرلوحه كا رخويش قرار دهند وهميشه با توكل به خداوند در خط انقلاب وامام باشند ومعيار ميزان برايشان گفتار وكردار امام باشد.واز خواهرانم ميخواهم كه از اين پس بيشتر به مسائل عبادي وشعائراسلامي كه نمود آن يكي حجاب است توجه داشته باشند،واز پدر ومادرم كه برايم بسيار عزيز هستندوزحمات فراواني برايم كشيده اند عاجزانه تقاضاي عفوو گذشت دارم،وهمه اميدم به دعاي خير واستقامت آنها است وطلب بخشش دارم از آنها بخاطر جسارتهايي كه در محضر آنها كرده ام. وامّا دوستان سفارشي مؤكد دارم در مسير اسلام وخط امام همچنان حركت كنند وناملايمات شما را از صحنه بدر نكند،اما برادران بسيجي ام شماها اميد امام وانقلاب هستيد پس سعي كنيد با اين ارج ومنزلتي كه براي شما قائل هستندبتوانيد نماينده واقعي اسلام وانقلاب باشيد، برادران سعي كنيد كه تمام اعمال ورفتار وكردارتان فقط براي خدا باشد از حركاتي كه باعث لكه دار كردن اين قداست است جداً پرهيز كنيد ودر تمام كارها امام را مد نظر داشته باشيد سعي كنيد تمام سخنان امام را با تمام وجود درك كنيد وبدان عمل نمائيدمسائل عبادي را بسيار مهم بدانيد حضور در نماز جماعت وجمعه باعث رشد خودتان وحضور دائمي نيروهاي معتقد ومتدين است پس با ارج گذاشتن به اين مسائل مشت محكمي به دهان ياوه گويان بزنيد.خداوند را هميشه ناظر بر اعمال خود بدانيدوفقط رضاي خداوند را طلب كنيد .امّا خواهشي كه از شما دارم برايم دعا كنيد واز خداوند طلب مغفرت كنيد وهميشه پايگاه را سنگر تبليغ وترويج اسلام ومبارزه با مظاهر ضد خدا قرار دهيد،ان شاءا…كه دراين امور موفق باشيد.
خدايا تا ظهور دولت يار خميني را براي ما نگهدار.
والسلام عبدالرضا كريم آزاد 5شنبه 17/11/64
ادامه مطلب
وصيت نامه شهيد عبدالرضا آزاد:
((ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا وهب لنا من لدنك رحمه انك انت الوهاب. ))
بار پروردگارا دلهاي مارا به باطل مايل مكن بعد از آنكه هدايت كردي مارا از جانب خويش رحمت فرست كه تو بسيار بخشنده اي.
باسلام به مهدي موعود(عج) ونائب بر حقش امام روح ا…وسلام ودرود به خانوداه معظم شهداءكه سهم عظيمي در اين انقلاب شكوهمند دارند وبا سلام به امت حزب ا…وخانواده گراميم.انسان هرچه به مرگ نزديكتر مي شود رابطه اش با دنيا قطع گشته وبيشتر متوجه ذات احديت ميگردد زيرا در مصائب است كه انسان خود را محتاجتر از هميشه مي يابد واين از خصائل اهل دنيا است ولي آنان كه پا در محدوده جبهه مي گذارند بناچار هم كه شده بايستي خودرا با اين محيط وفق دهند واز خداوند ميخواهم مرا از آن دسته قرار دهد كه هميشه بياد او هستند وتنها اورا مي ستايند واز او كمك مي طلبند وعاجزانه تقاضا دارم مرا جزء آن دسته قرار دهد كه در فرداي محشر با شهداء كربلا ابا عبدا… ويارانش محشور بگرداند وبا فضل وكرمش مرا مورد حسابرسي قرار دهد. اگر شهادت كه منتهاي آرزوي عارفان وسالكان درگاه الهي مي باشد نصيبم شد با شنيدن اين خبر خداوند را شكر گفته وبراي بقاي عمرامام دعا كنند واز خداوند بخواهند كه به آنها صبرعنايت فرمايد وهمين افتخار براي آنها بس كه جزء خانواده شهداء قلمداد ميشوند.كه امام آنگونه درباره آنها صحبت نموده اند ودل قوي دارند واز ياد خدا غافل نبا شند واز برادرانم مي خواهم كه همچون گذشته رفتن به جبهه را سرلوحه كا رخويش قرار دهند وهميشه با توكل به خداوند در خط انقلاب وامام باشند ومعيار ميزان برايشان گفتار وكردار امام باشد.واز خواهرانم ميخواهم كه از اين پس بيشتر به مسائل عبادي وشعائراسلامي كه نمود آن يكي حجاب است توجه داشته باشند،واز پدر ومادرم كه برايم بسيار عزيز هستندوزحمات فراواني برايم كشيده اند عاجزانه تقاضاي عفوو گذشت دارم،وهمه اميدم به دعاي خير واستقامت آنها است وطلب بخشش دارم از آنها بخاطر جسارتهايي كه در محضر آنها كرده ام. وامّا دوستان سفارشي مؤكد دارم در مسير اسلام وخط امام همچنان حركت كنند وناملايمات شما را از صحنه بدر نكند،اما برادران بسيجي ام شماها اميد امام وانقلاب هستيد پس سعي كنيد با اين ارج ومنزلتي كه براي شما قائل هستندبتوانيد نماينده واقعي اسلام وانقلاب باشيد، برادران سعي كنيد كه تمام اعمال ورفتار وكردارتان فقط براي خدا باشد از حركاتي كه باعث لكه دار كردن اين قداست است جداً پرهيز كنيد ودر تمام كارها امام را مد نظر داشته باشيد سعي كنيد تمام سخنان امام را با تمام وجود درك كنيد وبدان عمل نمائيدمسائل عبادي را بسيار مهم بدانيد حضور در نماز جماعت وجمعه باعث رشد خودتان وحضور دائمي نيروهاي معتقد ومتدين است پس با ارج گذاشتن به اين مسائل مشت محكمي به دهان ياوه گويان بزنيد.خداوند را هميشه ناظر بر اعمال خود بدانيدوفقط رضاي خداوند را طلب كنيد .امّا خواهشي كه از شما دارم برايم دعا كنيد واز خداوند طلب مغفرت كنيد وهميشه پايگاه را سنگر تبليغ وترويج اسلام ومبارزه با مظاهر ضد خدا قرار دهيد،ان شاءا…كه دراين امور موفق باشيد.
خدايا تا ظهور دولت يار خميني را براي ما نگهدار.
والسلام عبدالرضا كريم آزاد 5شنبه 17/11/64
ادامه مطلب
ادامه مطلب
بسم رب الشهدا ء
خاطره خواهر شهيد عبدالرضا كريم آزاد :
من خواهر بزرگتر خانواده هستم و نسبت به بقيه خواهران و برادرانم احساس مسئوليت مي كردم بطوري كه اگر بگويم به جا مادر آنها برايشان زحمت كشيدم ويادر رابطه با آنها بودم كم نگفته ام در زمان جنگ برادرانم در خدمت جبهه بودند مخصوصا عبدالرضا و عبدالرحمن وكريم . عبدالرشضا اولين شهيد خانواده بود ودومين عبدالرحمان بودند. ايشان هروقت كه قصد سفر به جبهه را داشتند طبق علاقه شديدكه به همه افراد خانواده داتش براي خداحافظي سري به ما مي زد و موقع رفتن خداحافظي مي گفتند حتي ما چند خواهر زندگي جدايي داشتيم ودور از انها زمندگي مي كرديم . در آخرين سفري كه عازم جبهه بودند در واالفجر 8 بوطر اتفاقي از شهريتان كنگان به خانه پدري آمدم مادرم تا مرا ديد گفت چه خوب شد آمدي خيلي دلم فكر بود گفتم چرا ؟ مگر چه شده است ماردم گفت مگر نمي داني رضا دوباره عازم شده و دارهميره جبهه گفتم خوب باشد بره مگر تو ناراحتي مادرم كه عكس العمل مرا ديد ديگر چيزي نگفت فقط نگاهم كرد آخه مادرم حق داشت نگران باشد چونكه 5 از پسرانش در جبهه بودند يكي از آنها در نيروي دريايي بود و دومين در شركت نفت آبادان زير بمباران بود و 3 تا يديگر كه بسيجي بودند در خدكمت جنگ با اين حال مادرم را دلداري دادم و گفتم مادر جان فقط برايشان دعاكن . ضمن اينكه در آشپزخانه با مادرم صحبت مب كردم رضا آمد و همينكه مرا ديد با لبخندي گفت به به چه عجب خوش آمدي ؟ چقدر كار خوبي كردي با وقت كمي داشتم مي خواستم امروز بيايم پيشت گفتم چرا مگر چش شده حتما مي خواهيي برويم برايت خواستگاري آفرين برتو پسر خوب و حرف شنو خوب رضا خان چقدر آروزي اين لحظه را داشتم كه مرا بفرستي خواستگاري تو نمي دوني اين قد وبالاي تو در لباس دامادي چقدر قشنگ و زيباست . در اينجا حرف مرا قطع كرد و گفت خوب ديگه چي حتكما برايم خوابها ديده اي گفتم نه خواب كدامند مگر گناهه ما هم مثل همه خواهر و ماد ره به آرزويمان برسيم و برادر خو مومن خودمان را داماد كنيم .اين بحث و گفتگو هنوز هم در آشپزخانه و ضمن سرخ كردن پياز داغ براي غذاي ظهربودم مادرم گفت نه جانم چه خوش خيالي آقا رضا قصد رفتن به جبهه را دارد تو داري حرف دامادي را مي زني ؟در جواب گفتم مگكر رضا چقدر به جبهه مي رود اگر حقي بود فكر كنم تا به حال به جا اورده است او كه از اول جنگ ت بحال تقريبا در تمام عملياتها شركت كرد وقتي زخمي هم شده حتي تركش هم در بدنش هست بازهم مي خواهد برود. آقا رضا خوب به حرفهاي من ومادرم گوش داد و بعد بدون هيچ گونه مكثي گفت ببينم تو دوست نداري به جاب خواهر داماد خواهر شهيد بشوي ؟ آيا تو دوست داري كه عراقي ها خواهر تو را زا دوپا به دو ماشين ببند و آنقدر اين دو ماشين از هم فاصله بگيرند تا خواهرت زنده زنده از وسط نصف شود آيا تو دوست داري گفتم واي رضا ديگه نگو براي اولين بار حرف از جبهه زدي من را داغان كردي ولي من منظورم اين نيست شما به جبهه نروي و كنار ما بنشيني و شاهد اين جنايتها باشي ولي خوب ما هم آرزو داريم و از آرزوي دلمان بايت گفتيم همين وبس . آقا رضا در جوابم گفت خواهرم تو بايد اين آرزو را با خود به گور ببري چونكه تو تنها بايد من را در لباس بسيجي و با نايلون در صندوق شهدا ببيني وديگ حرفي نزد و از آشپزخانه بيرون رفت تمام تنم به لرزه افتاد ديگه ياراي ايستادن نداشتم و همانطور ارام كنار ديوار آشپزخانه نشستم وديگر حرفي نداشتم بزنمرنگ از چهره ام پريده بود قلبم داشت از جايش كگنده مي شد رنگ از چهره اش پريده بود اي خدا نمي دانم چكار كنم ؟ چه بگويم ؟ چرا ؟ رضا چنين گفت اين هم براياولين بار در تمام عمرش چطور دلش آمد بگويد ؟ در همين فكر بودم كه دست رضا را روي شانه هايم احساس كردم بلندم كرد و گفت ببخشيد ؟ اصلا دست خودم نبود ازت معذرت مي خواهم بابا ما كجا و شهادت كجا ما كي شهيد مي شويم مكي نمي بيني من هر دفعه سالمتر و سرحالتر الز جبهه برمي گردم خاطرت جمع باشد اين دفعه زودتر برمي گردم مادرم كه خيلي از اينوضعيت ناراحت بود گفت رضا جتن اين بنده خدا با چه مشقتي از خانه وزندگي خود آمده تا سري بما بزند و تو با اين حرفها او را زجر مي دهي ؟گفتم نه مادر اشكالي نداردبگذار حرفش را بزند بگذار برايمان درددل كند ما كه تا بحال از او حرفي نشنيده ايم. بعد رو به رضا كردم وگفتم عزيزم فدات بشم برو به سلامت و خدا وامام زمان مي سپارمت خدا كمكت كند وهرچه آرزوي داري به آن برسي ما هم به تو وهم به به بقيه برادرانم افتخار مي كنم .فرداي آن روز رضا عازم شد و ما هم به كنگانم رفتيم ولي خيلي دلم فكر بود ونگران . بعداتز يك هفته تلگراف سلامتي رضا از جبهه آمد و مادرم را خيلي نگران حال من بود آنرا برايم فرستاد و گفت رضا حالش خوب است و نگران او نباش و خبر سلامتي خود را برايمان تلگراف كرده و همين تلگراف رابرايت مي فرستم چونمي دانم چه حالي داري ظهر ساعت 12 تلگراف بدستم رسيد خيلي خوشحال شدم وشكر خدا را بجاي آوردم همان روز بعد از ظهر چند شهيد به كنگان اورد ومن هم طبق معمول هميشه برا ي تشيع جنازه رفتموخيلي اشك ريختم. دلم خيلي شور مي زد بعد از تشيع به منزل آمدم تا در زدم همسرم رد را باز كرد و گفت كجا بودي حتما بازهم … وقتي چشمان اشكبارم را ديد ديگر چجيزي نگفت آخه او خيلي ناراحت بود. چون خبر شهادت رضا را به او داده بودند و نمي دانست چكار كند ولي با اين حال خودش را گرفت و ديگر چيزي نگفت فقط گفت كه زودتر آماده وشد برويم برازجان گفتم براي چه گفت هيچي بعدا بتو مي گويم گفتم نه تا به من نگويي نمي ايم گفت باباجون رضا آمده و گفته حتما به برازجان برويم گفتم رضا آمده رضا كه رفته جبهه وتازه امروز تلگراف او بدستم رسيده است چطور شده كه به اين زودي برگشته است .نكنه ؟ حرفم را بريد و گفت نه بابا رضا قدري زخمي شده و در بيمارستان برازجان بستري مي باشد و منتظر ماشت بله او راست ميگفت رضا برازجان بودو در سرد خانه بيمارستان ونه زخمي راه كنگان تا برازجان برايم طولاني شده بود با هزار فكر وناراحتي به خيابان خودمان كه رسيديم همه چيز را فهميديم و از حال رفتم مادرمك كه از شدت نگراني فقط مي لرزيد چند پتوي روي او. انداخته بودند. لحظه اي كه ما را براي ديدن جسد برادرم بردند خيلي سعي كردم به خواسته برادرم احترما بگذاريم و درست آنچه را كه او پيش بيني كرده بود او را در صنودق و با لباس زيبا و سرو روي پر از خاك كربلا در آرامش خيال به خواب رفته بود او را بوسيدم و گفتم آفرين بر تو وواقعا به اين لحظه افتخار مي كنم . ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب

مشاهده سایر تصاویر

مشاهده سایر تصاویر

مشاهده سایر اسناد

مشاهده سایر کتاب ها
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید