نام عبدالحسين
نام خانوادگی فخرائي
نام پدر محمود
تاربخ تولد 1336/01/01
محل تولد بوشهر - دير
تاریخ شهادت 1367/01/30
محل شهادت فاو
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل -
تحصیلات دوره ابتدايي
مدفن دير


شهید عبدالحسین فخرایی، در سال ۱۳۳۶ در روستای تل سنگ، از توابع شهرستان دیّر، در خانواده ای فقیر، مذهبی و معتقد به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) دیده به جهان گشود.
از کودکی علاقه وافری به فراگیری قرآن داشت و از سن شش سالگی نزد پدر بزرگوارش رشوع به یادگیری کلام الله نمود. علاقه وافر او به این کتاب آسمانی باعث شد تا در طی ۳ ماه قرآن را به طور کامل و دقیق یاد بگیرد و از آن زمان در هر جلسه ای که قرآن تلاوت می شد، حضور می یافت و تزد مدرسین و ملّامکتبی های به نام منطقه، جهت بهتر خواندن آن لوح محفوظ به قرائت می پرداخت و از جان و دل به این معجزه ی گرانقدر رسول الله (ص) دل بسته بود و آن را یک مونس حقیقی و نسخه ای شفابخش و آرامش دهنده ای مطمئن می دانست.
هفت ساله بود که به بیماری سختی مبتلا شد به طوری که دو بار در بیمارستان بستری و پس از عمل جراحی، بهبودی حاصل کرد. به همراه پدرش به کارهای کشاورزی و باغداری می پرداخت. همچنان که به تلاش برای معاش اهمیت خاصی قائل بود، به انجام فرادض و دستورات دینی نیز بسیار مقید بود. در سال هایی که ماه مبارک رمضان مقارن با فصل تابستان بود، در حال روزه و در هوای گکرم جنوب به کارگری مشغول بود و شب ها نیز در مراسم مقابله و قرآن خوانی در روستای زادگاهش حضور می یافت. در ماه های محرم و صفر نیز در حسینیه روستا به خواندن کتاب روضه می پرداخت.
برای گذراندن زندگی و تأمین معیشت به دیّر آمد و به کار بنایی مشغول شد.
شهید همیشه مقیسد بود که در نماز جمعه و راهپیمایی ها شرکت نماید. نماز شب را ترک نمی گفت. در ماه رمضان سال ۱۳۶۶ در مصلای جمعه دیّر، جزء قاریان مرسام قرآن خوانی و مقابله بود. یک سال از اقامتش در دیّر می گذشت که ازدواج نمود. در سال های دفاع مقدس، پنج مرحله در تاریخ های ۱۶/۳/۱۳۶۲، ۲۴/۱۱/۱۳۶۲، ۲۰/۱۰/۱۳۶۳، ۱۵/۱۱/۱۳۶۲، ۲۴/۱۱/۱۳۶۶ در صحنه های حماسه و ایثار حضور یافت که در آخرین مرحله اعزام در گردان امام حسین (ع) سازماندهی شد و سرانجام در شب سوم ماه مبارک رمضان، مقارن با ۳۰/۱/۱۳۶۷ در حالی که برای عبادت پروردگار وضو گرفته بود، وضوی عبادتش به وضوی شهادت مبدل شد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. چند روز پس از شهادتش، فرزندش به دنیا آمد که بنا به وصیت پدر، نامش را حسین گذاشتند . ادامه مطلب
از کودکی علاقه وافری به فراگیری قرآن داشت و از سن شش سالگی نزد پدر بزرگوارش رشوع به یادگیری کلام الله نمود. علاقه وافر او به این کتاب آسمانی باعث شد تا در طی ۳ ماه قرآن را به طور کامل و دقیق یاد بگیرد و از آن زمان در هر جلسه ای که قرآن تلاوت می شد، حضور می یافت و تزد مدرسین و ملّامکتبی های به نام منطقه، جهت بهتر خواندن آن لوح محفوظ به قرائت می پرداخت و از جان و دل به این معجزه ی گرانقدر رسول الله (ص) دل بسته بود و آن را یک مونس حقیقی و نسخه ای شفابخش و آرامش دهنده ای مطمئن می دانست.
هفت ساله بود که به بیماری سختی مبتلا شد به طوری که دو بار در بیمارستان بستری و پس از عمل جراحی، بهبودی حاصل کرد. به همراه پدرش به کارهای کشاورزی و باغداری می پرداخت. همچنان که به تلاش برای معاش اهمیت خاصی قائل بود، به انجام فرادض و دستورات دینی نیز بسیار مقید بود. در سال هایی که ماه مبارک رمضان مقارن با فصل تابستان بود، در حال روزه و در هوای گکرم جنوب به کارگری مشغول بود و شب ها نیز در مراسم مقابله و قرآن خوانی در روستای زادگاهش حضور می یافت. در ماه های محرم و صفر نیز در حسینیه روستا به خواندن کتاب روضه می پرداخت.
برای گذراندن زندگی و تأمین معیشت به دیّر آمد و به کار بنایی مشغول شد.
شهید همیشه مقیسد بود که در نماز جمعه و راهپیمایی ها شرکت نماید. نماز شب را ترک نمی گفت. در ماه رمضان سال ۱۳۶۶ در مصلای جمعه دیّر، جزء قاریان مرسام قرآن خوانی و مقابله بود. یک سال از اقامتش در دیّر می گذشت که ازدواج نمود. در سال های دفاع مقدس، پنج مرحله در تاریخ های ۱۶/۳/۱۳۶۲، ۲۴/۱۱/۱۳۶۲، ۲۰/۱۰/۱۳۶۳، ۱۵/۱۱/۱۳۶۲، ۲۴/۱۱/۱۳۶۶ در صحنه های حماسه و ایثار حضور یافت که در آخرین مرحله اعزام در گردان امام حسین (ع) سازماندهی شد و سرانجام در شب سوم ماه مبارک رمضان، مقارن با ۳۰/۱/۱۳۶۷ در حالی که برای عبادت پروردگار وضو گرفته بود، وضوی عبادتش به وضوی شهادت مبدل شد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. چند روز پس از شهادتش، فرزندش به دنیا آمد که بنا به وصیت پدر، نامش را حسین گذاشتند . ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحيم
انّا لله و انّا اليه راجعون .
همانا ما از خدائيم و مائيم بسوي او بازگردانندگان .
واما بعد ، سلام و درود بر خاتم الانبياء محمد مصطفي (ص) و جميع پيغمبران و ولي محترمش ، صاحب ذوالفقار و فاتح خيبر علي مرتضي و سلام و درود بر سرور آزادگان ، امام حسين (ع) و ياران جانبازش و سلام بر جميع ائمه اطهار كه درس مبارزه كردن و شهادت در راه حق و حقيقت و قرآن و اسلام را به ما ياد دادند و سلام و درود بر حضرت حجه بن الحسن (ع) وارث جميع پيغمبران برگزيده و ائمه اطهار در اين عالم و منجي عالم بشريت و سلام بر نايب برحقش رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران و بت شكن زمان ، امام خميني و سلام بر شهيدان صدر اسلام تا كنون و سلام بر خانواده شهدا ، اسرا و مفقودين و معلولين جنگ تحميلي .
اي پدر و مادر يك وصيت به شما عزيزان دارم مبني بر اينكه همه عاقبت رخت از اين جهان فرو بندند و در زير زمين پنهان گردند ، خوشا آنانكه در راه خدا و اسلام و قرآن شهيد گرديدند . اگر من حقير شهيد شدم نگران نباشيد، گرچه ميدانم كه فراق فرزندان بر والدين خيلي دشوار است ولي صبر نماييد كه جز صبر چاره اي نيست و مزد صابران در پيش پروردگار از حد فزون است و امام حسين (ع) در واقعة كربلا صبر نمود، اي پدر نه تو از امام حسين (ع) افضل مي باشي كه در پيش چشمش علي اكبرش را شهيد كردند و نه من از علي اكبر افضلم و نه مادرم از لیلا افضل می باشد و نه برادرم و خواهرانم از برادران و خواهران علی اکبر افضلند و برادر علی اکبر، امام زين العابدين ، بيمار كربلا وخواهران عزيزش و جميع اهل بيت پيامبر (ص) بعد از واقعة كربلا دربدريها ديدند و شكنجه ها كشيدند و در مجلس يزيد لعين كه خود مي دانيد، لازم به گفتار من نیست. و اگر من سعادت شهادت دريافتيم، برادر و خواهرانم و خانوادة من گرچه به آنها مصيبت دشواري وارد مي شود ولي دربدریها و شكنجه ها را كه نمي كشند .
اي پدر : وصيت ديگر آنكه اگر اسير دست دشمن گرديدم نگران نباشيد چونكه موسي بن جعفر (ع) چندين سال در زندان سپري نمود و عاقبت در زندان براي دين مبين اسلام به درجة رفيع شهادت نائل گرديد و چنانچه مفقود گرديدم نگران نباشيد من هم مانند جميع مفقودين در راه اسلام و قرآن .
اي پدر و مادر ! حق خود را بر من حلال نماييد چونكه يقين ميدانم حق والدين بر فرزندان خيلي زياد است كه اگر والدين عفو نكنند فرزندان از عهدة جبران آن بر نخواهند آمد.
اي خويشان و اقوام و دوستان : يك وصيت به شما دارم : اول آنكه هر كس حقّي بر من دارد و يا خلافي از طرف من به وي صادر گرديده است براي رضاي خدا ورسول (ص) مرا عفو نمايد . هر گاه در مجلسي جمع گرديديد ياد آوريد وبگوييد دوستي داشتيم واكنون در ميان ما نيست . اي حاضران به غائبان بر سانيد كه مرا عفو نماييد چون كه حق الناس در عالم آخرت خيلي مشكل است و نيز وصيتي به شما سپاهيان و بسيجيان عزيز دارم مبني بر اينكه تا جان و رمقي در بدن داريد دست از دين مبين اسلام و رهبر كبير انقلاب اسلامي ، خميني بت شكن بر نداريد . باري ، جسد مرا در شاهزاده ابوالقاسم در كنار شهيدان عزيز دفن نماييد .
عبدالحسين محمود فخرايي ـ ۲۴/۱۱/۶۶ ادامه مطلب
انّا لله و انّا اليه راجعون .
همانا ما از خدائيم و مائيم بسوي او بازگردانندگان .
واما بعد ، سلام و درود بر خاتم الانبياء محمد مصطفي (ص) و جميع پيغمبران و ولي محترمش ، صاحب ذوالفقار و فاتح خيبر علي مرتضي و سلام و درود بر سرور آزادگان ، امام حسين (ع) و ياران جانبازش و سلام بر جميع ائمه اطهار كه درس مبارزه كردن و شهادت در راه حق و حقيقت و قرآن و اسلام را به ما ياد دادند و سلام و درود بر حضرت حجه بن الحسن (ع) وارث جميع پيغمبران برگزيده و ائمه اطهار در اين عالم و منجي عالم بشريت و سلام بر نايب برحقش رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران و بت شكن زمان ، امام خميني و سلام بر شهيدان صدر اسلام تا كنون و سلام بر خانواده شهدا ، اسرا و مفقودين و معلولين جنگ تحميلي .
اي پدر و مادر يك وصيت به شما عزيزان دارم مبني بر اينكه همه عاقبت رخت از اين جهان فرو بندند و در زير زمين پنهان گردند ، خوشا آنانكه در راه خدا و اسلام و قرآن شهيد گرديدند . اگر من حقير شهيد شدم نگران نباشيد، گرچه ميدانم كه فراق فرزندان بر والدين خيلي دشوار است ولي صبر نماييد كه جز صبر چاره اي نيست و مزد صابران در پيش پروردگار از حد فزون است و امام حسين (ع) در واقعة كربلا صبر نمود، اي پدر نه تو از امام حسين (ع) افضل مي باشي كه در پيش چشمش علي اكبرش را شهيد كردند و نه من از علي اكبر افضلم و نه مادرم از لیلا افضل می باشد و نه برادرم و خواهرانم از برادران و خواهران علی اکبر افضلند و برادر علی اکبر، امام زين العابدين ، بيمار كربلا وخواهران عزيزش و جميع اهل بيت پيامبر (ص) بعد از واقعة كربلا دربدريها ديدند و شكنجه ها كشيدند و در مجلس يزيد لعين كه خود مي دانيد، لازم به گفتار من نیست. و اگر من سعادت شهادت دريافتيم، برادر و خواهرانم و خانوادة من گرچه به آنها مصيبت دشواري وارد مي شود ولي دربدریها و شكنجه ها را كه نمي كشند .
اي پدر : وصيت ديگر آنكه اگر اسير دست دشمن گرديدم نگران نباشيد چونكه موسي بن جعفر (ع) چندين سال در زندان سپري نمود و عاقبت در زندان براي دين مبين اسلام به درجة رفيع شهادت نائل گرديد و چنانچه مفقود گرديدم نگران نباشيد من هم مانند جميع مفقودين در راه اسلام و قرآن .
اي پدر و مادر ! حق خود را بر من حلال نماييد چونكه يقين ميدانم حق والدين بر فرزندان خيلي زياد است كه اگر والدين عفو نكنند فرزندان از عهدة جبران آن بر نخواهند آمد.
اي خويشان و اقوام و دوستان : يك وصيت به شما دارم : اول آنكه هر كس حقّي بر من دارد و يا خلافي از طرف من به وي صادر گرديده است براي رضاي خدا ورسول (ص) مرا عفو نمايد . هر گاه در مجلسي جمع گرديديد ياد آوريد وبگوييد دوستي داشتيم واكنون در ميان ما نيست . اي حاضران به غائبان بر سانيد كه مرا عفو نماييد چون كه حق الناس در عالم آخرت خيلي مشكل است و نيز وصيتي به شما سپاهيان و بسيجيان عزيز دارم مبني بر اينكه تا جان و رمقي در بدن داريد دست از دين مبين اسلام و رهبر كبير انقلاب اسلامي ، خميني بت شكن بر نداريد . باري ، جسد مرا در شاهزاده ابوالقاسم در كنار شهيدان عزيز دفن نماييد .
عبدالحسين محمود فخرايي ـ ۲۴/۱۱/۶۶ ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب

مشاهده سایر تصاویر

مشاهده سایر تصاویر

مشاهده سایر اسناد

مشاهده سایر کتاب ها
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید