نام رجب
نام خانوادگی خدري
نام پدر حسين
تاربخ تولد 1346/01/01
محل تولد بوشهر - تنگستان
تاریخ شهادت 1367/04/08
محل شهادت شرهاني
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت سرباززميني ارتش
شغل -
تحصیلات بي سواد
مدفن روستای بریکان



شهيد رجب خدري در سال 1340 در روستاي بريكان ديده به جهان گشود. به لحاظ موقعيت اجتماعي روستاي بريكان كه چند نفر از اهالي آن جا افرادي عالم و روحانيون با تقوايي كه در حوزه هاي علمي ديني نجف وقم تحصيل نموده اند باعث تقويت ايمان، اخلاص وتقوا در بين مردم منطقه شده است وبه همين منظور خانواده شهيد رجب خدري فرزند خويش را با اصول واحكام دين علاقه مند نموده به طوري كه از همان اوايل كودكي بيشتر اوقات در مسجد بوده است.
متأسفانه شرايط نابسامان رژيم طاغوت و عدم امكانات تحصيل موجب شد كه وي از تحصيل محروم گردد وتنها از مكتب خانه ها اندك سوادي كسب نمايد واز اوايل نوجواني به كار وكسب و در آمد براي كمك به خانواده اقدام نمود تا اينكه با شور وشوق فراوان واميد حضور در جبهه ها دفاع مقدس عازم خدمت مقدس وظيفه عمومي (سربازي )شد دوره آموزشي رزم مقدماتي را در پادگان آموزشي اهواز گذرانيد وسپس مأمور به خدمت شد و در جبهه به عنوان خدمه آرپي جي زن به شكار تانك وشناسايي منطقه عملياتي مأمور شد هربار كه براي ديدن خانواده به مرخصي مي آمد بسيار با روحيه بود وشادمان بنظر مي رسيد در آخرين ديدار آرزوي شهادت نمود كه چند روز بعد در تاريخ 8/6/67 در سراه شهريه به لقاء ا… شتافت.
بندر كوچكي كه مرز ما بين شهرستان تنگستان ودشتي است ادامه مطلب
متأسفانه شرايط نابسامان رژيم طاغوت و عدم امكانات تحصيل موجب شد كه وي از تحصيل محروم گردد وتنها از مكتب خانه ها اندك سوادي كسب نمايد واز اوايل نوجواني به كار وكسب و در آمد براي كمك به خانواده اقدام نمود تا اينكه با شور وشوق فراوان واميد حضور در جبهه ها دفاع مقدس عازم خدمت مقدس وظيفه عمومي (سربازي )شد دوره آموزشي رزم مقدماتي را در پادگان آموزشي اهواز گذرانيد وسپس مأمور به خدمت شد و در جبهه به عنوان خدمه آرپي جي زن به شكار تانك وشناسايي منطقه عملياتي مأمور شد هربار كه براي ديدن خانواده به مرخصي مي آمد بسيار با روحيه بود وشادمان بنظر مي رسيد در آخرين ديدار آرزوي شهادت نمود كه چند روز بعد در تاريخ 8/6/67 در سراه شهريه به لقاء ا… شتافت.
بندر كوچكي كه مرز ما بين شهرستان تنگستان ودشتي است ادامه مطلب
با نام وياد خداي بزرگ وصيت خود را مكتوب مي نمايم از پدرم كه زحمات طاقت فرسا در راه پرورش اينجانب نموده ومرا مذهبي ودوستار ائمه معصومين (ع) نمود كمال تشكر را دارم واز وي طلب حلاليت را مينمايم همچنين از مادرم كه شبها تا صبح درامر آسايش اينجانب زحمات زياد كشيده است از وي هم طلب حلاليت را دارم واز مادر رنج كشيده ام مي خواهم كه در شهادتم صبر را پيشه نمايد واز برادرم ميخواهم كه پدر پير ومادر ناتوانم را سرپرستي نمايد كه راه مرا كه همانا راه شهداي اسلام مي باشد ادامه دهند وملت شريف بويژه اهالي محل به ادامه دادن راه امام وشهيدان دعوت مي نمايم واز آنان مي خواهم كه امام را تنها نگذارند وهمواره پيرو خط امام عزيز باشند. ادامه مطلب
ادامه مطلب
شهيد رجب خدري فردي متدين ومومن واز خانوادهاي مذهبي بود وي از روحيه معنوي بسيار بالايي برخوردار بود وهر بار كه از جبهه به مرخصي ميآمدند روحيه اش تازه تر بود وي در زندگي اش «معنويات را بسيار موثر ميدانست وهميشه مي گفت: معنويات در زندگي تأثير بسزايي دارد» وبه نماز عشق مي ورزيد وخلوت خالصانه با خداوند را بسيار دوست مي داشت ودر مجالس معنوي دعاي توسل وكميل ومراسمهاي مذهبي وعزاداري اباعبدالله الحسين بطور فعال شركت مي كردند ودر برگزاري اين مجالس سهم بسزايي داشتند وخواهران وبرادران خود را هميشه به اقامة نماز سر وقت تشويق مي نمود برادرش در مورد وي چنين نقل ميكند: وي اخلاق بسيار عالي داشت و با همه مهربان بود چنان كه با اخلاقش همه را شيفته خود كرده بود وهميشه توصيه ميكرد كه جمع خانوادگي بايد صميمي وبا صفا باشد. ارادت خاصي نسبت به دوستان داشت وهيچگاه نشده بود كه از دوستانش دلخوري يا ناراحتي داشته باشد وهميشه به من توصيه ميكرد كه دوستان خوبي را انتخاب نمايم وبا آنها به خوبي رفتار كنم وچيزهاي خوب از آنها ياد بگيرم ودر زندگيام استفاده نمايم وي بسيار حساس بود ولي فردي تلاشگر ونمي گذاشت كه حقي از كسي ضايع شود و اكثر اوقات خود را در مسجد مي گذراند. وبه احكام قوانين احترام خاصي مي گذاشت: وما را در رفتن به مسجد تشويق ميكرد واگر يك روز نميرفتيم مي گفت: «چرا نيامديد مسجد» مادرش در مورد شهيد چنين ميگويد: «وي با من بسيار مهربان بود ودر كارهايم مرا ياري مي داد وبه پدرش نيز بسيار كمك ميكرد وبه برادر وخواهرانش هميشه توصيه مي كرد كه در كمك كردن به پدر ومادر پيشقدم باشند.»
يكي از دوستان شهيد خدري نقل مي كند:من بوسيله برادرم با شهيد آشنا شدم واو هرگاه مرا ميديد مي گفت: «اميدوارم كه يكديگر را در جبهه نيز ملاقات كنيم». واين روحيه جنگ طلبي وي بود تا آنجا كه يادم هست رجب ميخواستند رهسپار جبهه شوند تمام اعضا خانواده ايشان حضور داشتند و من نيز در ميان جمع آنها بودم حيدر به من گفتند: «يك قاب عكس و يك آلبوم عكس دارم كه ميخواهم به شما به عنوان يادگاري بدهم». من هم خيلي خوشحال شدم و به جبهه عزيمت نمودند و بعد از آن ديگر به ولايت خود برنگشتند كه بعداً به ما خبر دادند كه ايشان به درجه رفيع شهادت نائل گرديده است يادش گراميباد و راهش پر رهرو.
شعر
(ميهماني لاله ها)
چه پرشور بردستها ميروي
گل سرخ پرپر كجا ميروي؟
به پابوس كيست كز دست ما
چنين بي سرو دست و پا ميروي
بياد چه كس سرخوش زنده ياد
كه از جمع ياران جدا ميرويد
تنت را به باران اشكم سپار
بگو تا بدانم چرا ميروي
سوار سمند شهادت بگو
كجا اين چنين باد پا ميروي
دراين راه باخون گل آذين شدي
به ميهماني لاله هاي ميروي.
ادامه مطلب
خاطرات شهيد
يادگار
يكي از دوستان شهيد خدري نقل مي كند:من بوسيله برادرم با شهيد آشنا شدم واو هرگاه مرا ميديد مي گفت: «اميدوارم كه يكديگر را در جبهه نيز ملاقات كنيم». واين روحيه جنگ طلبي وي بود تا آنجا كه يادم هست رجب ميخواستند رهسپار جبهه شوند تمام اعضا خانواده ايشان حضور داشتند و من نيز در ميان جمع آنها بودم حيدر به من گفتند: «يك قاب عكس و يك آلبوم عكس دارم كه ميخواهم به شما به عنوان يادگاري بدهم». من هم خيلي خوشحال شدم و به جبهه عزيمت نمودند و بعد از آن ديگر به ولايت خود برنگشتند كه بعداً به ما خبر دادند كه ايشان به درجه رفيع شهادت نائل گرديده است يادش گراميباد و راهش پر رهرو.
شعر
(ميهماني لاله ها)
چه پرشور بردستها ميروي
گل سرخ پرپر كجا ميروي؟
به پابوس كيست كز دست ما
چنين بي سرو دست و پا ميروي
بياد چه كس سرخوش زنده ياد
كه از جمع ياران جدا ميرويد
تنت را به باران اشكم سپار
بگو تا بدانم چرا ميروي
سوار سمند شهادت بگو
كجا اين چنين باد پا ميروي
دراين راه باخون گل آذين شدي
به ميهماني لاله هاي ميروي.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب

مشاهده سایر تصاویر

مشاهده سایر اسناد

مشاهده سایر کتاب ها
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید