نام حیدر
نام خانوادگی خبدوئی زاده
نام پدر محمد
تاربخ تولد 1309
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1/1/1363
محل شهادت خلیج فارس
مسئولیت
نوع عضویت
شغل
تحصیلات مكتبخانه
مدفن خليجفارس



حيدر خبيدوئيزاده در سال1309در خانواده اي فقير و مذهبي در روستاي بنجو از توابع شهرستان تنگستان، به دنيا آمد آ ن سالها هيچ مدرسه اي در زادگاه شهيد يا روستاهاي مجاور وجود نداشت و او نيز مانند ديگران ،در پناه تعاليم موروثي خويش كه ريشه در اصالت نيك آنان دارد ،خصلتهاي مردم دريا دل و نيكو صفت را فرا مي گيرد.
او داراي زندگي سرشار از صفا و صميميت و با عزت نفس بود، با همه مردم به نيكي رفتار مي كرد شغلش ماهيگيري بود و هيچگاه از تلاش و كوشش نمي شد و توجه ويژه اي به مردمان فقير داشت .
او ذوقي لطيف و صدائي دلنواز درشروه خواني داشت وآنگاه كه از كار و خستگي روزانه مي آسود ،دل شيدايي اش را دردوبيتي هاي (فايز )و(مفتون ) رها مي كرد وبه همراه نسيمي كه از جانب دريا وزيدن مي گرفت ، مردان (بنجو)را به گذشته هاي خويش پيوند مي داد.
حيدر به حرفه ملواني و كارگري مشغول بود او در آغاز انقلاب در راهپيماها و تظاهرات و همچنين عزاداريها نيزشركت فعال داشت . تا اينكه در سال 1363در حين كار روي لنج ماهيگيري در درياي نيلگون خليج فارس به علت برخورد لنج با مين دريايي به درجه رفيع شهادت نائل گرديد. ادامه مطلب
او داراي زندگي سرشار از صفا و صميميت و با عزت نفس بود، با همه مردم به نيكي رفتار مي كرد شغلش ماهيگيري بود و هيچگاه از تلاش و كوشش نمي شد و توجه ويژه اي به مردمان فقير داشت .
او ذوقي لطيف و صدائي دلنواز درشروه خواني داشت وآنگاه كه از كار و خستگي روزانه مي آسود ،دل شيدايي اش را دردوبيتي هاي (فايز )و(مفتون ) رها مي كرد وبه همراه نسيمي كه از جانب دريا وزيدن مي گرفت ، مردان (بنجو)را به گذشته هاي خويش پيوند مي داد.
حيدر به حرفه ملواني و كارگري مشغول بود او در آغاز انقلاب در راهپيماها و تظاهرات و همچنين عزاداريها نيزشركت فعال داشت . تا اينكه در سال 1363در حين كار روي لنج ماهيگيري در درياي نيلگون خليج فارس به علت برخورد لنج با مين دريايي به درجه رفيع شهادت نائل گرديد. ادامه مطلب
ادامه مطلب
مصاحبه با همسر شهيد
من شهربانو همسر شهيد حيدر خبيدوئيزاده داراي 2 فرزند پسر بنام: خضر و محمد و يك دختر بنام گلذار ميباشم كه متاسفانه فرزندانم همه اش به ديار حق شتافتند و خودم ماندم و بس .روزي كه حيدر مي خواست برود به دريا يك حالت خاصي داشت يك آهي كشيد و ساعت يك بعدازظهر بود كه با من خدا حا فظي كرد. و طرف روستاي رستمي كه لنجشان در اسكله همان روستا بود رفت و به طرف دريا براي صيد ماهي حركت كردند حدوداً 4 الي 5 ساعت كه روي آب بودند به مين دريايي برخورد ميكنند بعد از نماز مغرب و عشاء بود كه از طرف پاسگاه درب منزل را زدند و خبر شهادت حيدر را دادند.
حيدر فردي مودب و به من بسيار احترام ميگذاشت و تمام صفات يك همسر خوب را دارا بود، هرگاه من ناراحت بودم او با خوشخلقي، شوخي و لبخند هميشگي كه بر لب داشت غمگسار من ميشد.
حيدر وقتي از دريا بر مي گشت همراه خود ماهي مي آورد ومن ماهي ها را نصف مي كردم و به همسايه ها مي دادم ولي هرگز به من اعتراض نميكرد، قلبي مهربان و سرشار از عطوفت و دستاني پر از سخاوت داشت.
وقتي از سر كار بر مي آمد با اينكه خيلي خسته بود ولي در كارهاي منزل به من كمك ميكرد و با آن خستگي اگر ميديد كه آب خوردن نداريم بلافاصله به خانة همسايهها ميرفت و آب ميآورد.
ادامه مطلب
من شهربانو همسر شهيد حيدر خبيدوئيزاده داراي 2 فرزند پسر بنام: خضر و محمد و يك دختر بنام گلذار ميباشم كه متاسفانه فرزندانم همه اش به ديار حق شتافتند و خودم ماندم و بس .روزي كه حيدر مي خواست برود به دريا يك حالت خاصي داشت يك آهي كشيد و ساعت يك بعدازظهر بود كه با من خدا حا فظي كرد. و طرف روستاي رستمي كه لنجشان در اسكله همان روستا بود رفت و به طرف دريا براي صيد ماهي حركت كردند حدوداً 4 الي 5 ساعت كه روي آب بودند به مين دريايي برخورد ميكنند بعد از نماز مغرب و عشاء بود كه از طرف پاسگاه درب منزل را زدند و خبر شهادت حيدر را دادند.
حيدر فردي مودب و به من بسيار احترام ميگذاشت و تمام صفات يك همسر خوب را دارا بود، هرگاه من ناراحت بودم او با خوشخلقي، شوخي و لبخند هميشگي كه بر لب داشت غمگسار من ميشد.
حيدر وقتي از دريا بر مي گشت همراه خود ماهي مي آورد ومن ماهي ها را نصف مي كردم و به همسايه ها مي دادم ولي هرگز به من اعتراض نميكرد، قلبي مهربان و سرشار از عطوفت و دستاني پر از سخاوت داشت.
وقتي از سر كار بر مي آمد با اينكه خيلي خسته بود ولي در كارهاي منزل به من كمك ميكرد و با آن خستگي اگر ميديد كه آب خوردن نداريم بلافاصله به خانة همسايهها ميرفت و آب ميآورد.
ادامه مطلب
شعر
آمدي از دوردست انتظار
آمدي با چشمهاي شبنمي
باحريم اشكهايم دوختم
برتنت پيراهن ابريشمي
***
آمد در كوچه باغ خاطرات
نغمه باران طنين انداز شد
بعد عمر خشك بودن در كوير
چشمهايم روبه دريا بازشد
***
آمدي از دور و شوق ديدنت
خنده را با گريه ها آميخته
بازهم اين اشك شوق آلود من
آبروي بغض مارا ريخته!
***
ابرها از سمت شب باز آمدند
فصل پنجم، فصل باران سالي است
امشب اما درميان سروها
جاي روح سبزپوشان خالي است. ادامه مطلب
آمدي از دوردست انتظار
آمدي با چشمهاي شبنمي
باحريم اشكهايم دوختم
برتنت پيراهن ابريشمي
***
آمد در كوچه باغ خاطرات
نغمه باران طنين انداز شد
بعد عمر خشك بودن در كوير
چشمهايم روبه دريا بازشد
***
آمدي از دور و شوق ديدنت
خنده را با گريه ها آميخته
بازهم اين اشك شوق آلود من
آبروي بغض مارا ريخته!
***
ابرها از سمت شب باز آمدند
فصل پنجم، فصل باران سالي است
امشب اما درميان سروها
جاي روح سبزپوشان خالي است. ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب

مشاهده سایر تصاویر

مشاهده سایر اسناد

مشاهده سایر کتاب ها
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید