نام امين الله
نام خانوادگی غريبي
نام پدر غلامحسين
تاربخ تولد 1345/01/01
محل تولد بوشهر - تنگستان
تاریخ شهادت 1362/07/28
محل شهادت مريوان
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل كارگر
تحصیلات پنجم ابتدايي
مدفن سمل




زندیگنامه شهید
شهيد امين الله غريبي دردوم خرداد ماه سال 1345 در يك خانواده متدين در روستاي سمل شمالي ديده به جهان گشود. در سن شش سالگي همانند ساير كودكان همبازي خود، روانه مدرسه شد و تحصيلات خود را تا پايان دوره ابتدائي در مدرسه محل تولدش به پايان برد. كار و زحمت فروان پدر در زراعت و كشاورزي او را واداشت تا علي رغم تمايل فراوان به درس ، يك باره مدرسه را رها سازد و به كمك و ياري پدر بشتابد.
دوران بلوغ و جواني شهيد باآغاز تهاجم و تجاوز دشمن بعثي عراق به ميهن عزيز ، مقارن گرديد. لذا با وجود سن كم خويش بارها و بارها آرزوي رفتن به جبهه را در دل آكنده از مهر و علاقهاش به اسلام و ميهن پرورش داده بود. تا جايي كه با وجود سن كم توانسته بود ، در بسيج روستا نام نويسي كند و در تمام فعاليت هاي آن روز ها سهم بسزايي داشته باشد.
ادامه تهاجم دشمن بعثي و مقاومت دليرانه بسيجيان سلحشور روح معصوم و ظريف شهيد را واداشت تا بالاخره در سن 17 سالگي در حالي كه پنج برادر بزرگ ترش در جبهه به سر ميبردند، قدم به ميدان جهاد و مبارزه گذارد . با وجود جواني و تجربه ناچيز نظامي توانسته بود به عنوان آرپيجي زن گردان به ايفاي نقش جهاد گونه خود بپردازد . ضعف و كم تجربگي جواني ،هيچ وقت نتوانسته بود د ر اراده آهنين او خللي وارد آورد.باگسترش دامنه عمليات نظامي به خصوص دركردستان و مناطق حساس جنگي مثل بانه و مريوان ، امين الله به شهادت رسيدن برادران رزمنده خود و پرواز ملكوتي آنها به آسمانها ديده و اين امر باعث شده بود كه عاشقي وارسته و مبارزي نستوه و همواره در دل شبهاي جبهه و در زير فانوسهاي پشت خاك ريزها ، درنمازها و دعاهاي نيمه شبش آرزوي پيوستن به برادران شهيدش را در دل كوچكش از خداوند بزرگ طلب كند. خداوند نيز از آن جايي كه در دل بندگان مؤمنش قرار دارد خواسته اش را لبيك گفته و امين الله را قرين رحمت خويش قرار داد . سرانجام د رسال 1362 در سن هفده سالگي در عمليات والفجر 4 در منطقه عملياتي بانه و مريوان بر اثر اصابت تركش خمپاره دشمن، دعوت حق را پاسخ گفت و به شهادت رسيد
غلامحسين غريبي فرزند مرحوم حسن غريبي در اول مهرماه سال 1309 شمسي در خانواده اي فقير،مؤمن و مذهبي در روستاي سمل شمالي از توابع شهرستان تنگستان متولد شد. دوران كودكي و نوجواني را در زادگاهش پشت سر گذاشت.عدم دسترسي به مدرسه او را حتي از سواد خواندن و نوشتن هم باز داشت. از همان آغاز زندگي در كنار ساير اعضاي خانواده به كار كشاورزي مشغول شد ، تا اين كه در سال 1329ازدواج كرد و مسئوليت سنگين اداره ي خانواده و تربيت فرزنداني مجاهد و پرتلاش از جمله شهيد عزيز امين الله غريبي را عهده دار شد.پس از سال ها تحمل سختي و كار و تلاش طاقت فرساي كشاورزي ، هم اكنون دوران كهولت را در كنار فرزندان خود در روستاي سمل سپري مي نمايد
منيجه بهرام فرزند علي ، مادر شهيد امين الله غريبي در سال 1315 شمسي در آبادان به دنيا آمد. به سبب فقر و تنگدستي ، پدرش مرحوم علي غريبي به آبادان مهاجرت نمود و در شركت نفت مشغول به كار شد. مشكلات زندگي ، او را از درس و مدرسه باز داشت و تنها ، در كنار مادرش به امورات منزل مبادرت مي نمود. در سال 1329 با عموزاده اش ، غلامحسين غريبي ازدواج نمود و بار ديگر به زادگاه پدري اش روستاي سمل بازگشت تا به همراه شوهرش به كار كشاورزي و خانه داري و تربيت فرزندان خود از جمله شهيد بزرگوار امين الله غريبي بپردازد. اين مادر صبور و مهربان ، در حال حاضر ، در كنار شوهر و فرزندانش در روستاي سمل زندگي
مي كند. ادامه مطلب
شهيد امين الله غريبي دردوم خرداد ماه سال 1345 در يك خانواده متدين در روستاي سمل شمالي ديده به جهان گشود. در سن شش سالگي همانند ساير كودكان همبازي خود، روانه مدرسه شد و تحصيلات خود را تا پايان دوره ابتدائي در مدرسه محل تولدش به پايان برد. كار و زحمت فروان پدر در زراعت و كشاورزي او را واداشت تا علي رغم تمايل فراوان به درس ، يك باره مدرسه را رها سازد و به كمك و ياري پدر بشتابد.
دوران بلوغ و جواني شهيد باآغاز تهاجم و تجاوز دشمن بعثي عراق به ميهن عزيز ، مقارن گرديد. لذا با وجود سن كم خويش بارها و بارها آرزوي رفتن به جبهه را در دل آكنده از مهر و علاقهاش به اسلام و ميهن پرورش داده بود. تا جايي كه با وجود سن كم توانسته بود ، در بسيج روستا نام نويسي كند و در تمام فعاليت هاي آن روز ها سهم بسزايي داشته باشد.
ادامه تهاجم دشمن بعثي و مقاومت دليرانه بسيجيان سلحشور روح معصوم و ظريف شهيد را واداشت تا بالاخره در سن 17 سالگي در حالي كه پنج برادر بزرگ ترش در جبهه به سر ميبردند، قدم به ميدان جهاد و مبارزه گذارد . با وجود جواني و تجربه ناچيز نظامي توانسته بود به عنوان آرپيجي زن گردان به ايفاي نقش جهاد گونه خود بپردازد . ضعف و كم تجربگي جواني ،هيچ وقت نتوانسته بود د ر اراده آهنين او خللي وارد آورد.باگسترش دامنه عمليات نظامي به خصوص دركردستان و مناطق حساس جنگي مثل بانه و مريوان ، امين الله به شهادت رسيدن برادران رزمنده خود و پرواز ملكوتي آنها به آسمانها ديده و اين امر باعث شده بود كه عاشقي وارسته و مبارزي نستوه و همواره در دل شبهاي جبهه و در زير فانوسهاي پشت خاك ريزها ، درنمازها و دعاهاي نيمه شبش آرزوي پيوستن به برادران شهيدش را در دل كوچكش از خداوند بزرگ طلب كند. خداوند نيز از آن جايي كه در دل بندگان مؤمنش قرار دارد خواسته اش را لبيك گفته و امين الله را قرين رحمت خويش قرار داد . سرانجام د رسال 1362 در سن هفده سالگي در عمليات والفجر 4 در منطقه عملياتي بانه و مريوان بر اثر اصابت تركش خمپاره دشمن، دعوت حق را پاسخ گفت و به شهادت رسيد
غلامحسين غريبي فرزند مرحوم حسن غريبي در اول مهرماه سال 1309 شمسي در خانواده اي فقير،مؤمن و مذهبي در روستاي سمل شمالي از توابع شهرستان تنگستان متولد شد. دوران كودكي و نوجواني را در زادگاهش پشت سر گذاشت.عدم دسترسي به مدرسه او را حتي از سواد خواندن و نوشتن هم باز داشت. از همان آغاز زندگي در كنار ساير اعضاي خانواده به كار كشاورزي مشغول شد ، تا اين كه در سال 1329ازدواج كرد و مسئوليت سنگين اداره ي خانواده و تربيت فرزنداني مجاهد و پرتلاش از جمله شهيد عزيز امين الله غريبي را عهده دار شد.پس از سال ها تحمل سختي و كار و تلاش طاقت فرساي كشاورزي ، هم اكنون دوران كهولت را در كنار فرزندان خود در روستاي سمل سپري مي نمايد
منيجه بهرام فرزند علي ، مادر شهيد امين الله غريبي در سال 1315 شمسي در آبادان به دنيا آمد. به سبب فقر و تنگدستي ، پدرش مرحوم علي غريبي به آبادان مهاجرت نمود و در شركت نفت مشغول به كار شد. مشكلات زندگي ، او را از درس و مدرسه باز داشت و تنها ، در كنار مادرش به امورات منزل مبادرت مي نمود. در سال 1329 با عموزاده اش ، غلامحسين غريبي ازدواج نمود و بار ديگر به زادگاه پدري اش روستاي سمل بازگشت تا به همراه شوهرش به كار كشاورزي و خانه داري و تربيت فرزندان خود از جمله شهيد بزرگوار امين الله غريبي بپردازد. اين مادر صبور و مهربان ، در حال حاضر ، در كنار شوهر و فرزندانش در روستاي سمل زندگي
مي كند. ادامه مطلب
وصيت نامه امين الله غريبي
جوانان ما بايد به جبهه بروند تا برادرانشان خسته نشوند.(امام خميني )
به نام الله وصيت نامهام را شروع ميكنم . سلام بر مهدي،سلام بر امام امت خميني بت شكن .درود بر شهداي كربلاي حسين كه براي امت مسلمان جان دادند . درود فراوان بر عزيزان به خون غلطيده خوزستان. اي ملت شهيد پرور ايران بدانيد و آگاه باشيد كه قرآن حق است و خميني عزيز بهترين پياده كننده راه آن است. .و شما ملت شهيد پرور بايد پيرو خط امام باشيد تا خداوند از همه ما راضي باشد. بارالها تو را شكر ميگويم كه چنين سعادتي را نصيب من كردي تا به جبهه نور عليه ظلمت بشتابم . بحمدالله كه به مراد خويش رسيدم خداوندا ! من نداي هل من ناصر ينصرني حسين زمان را شنيدم و مشتاقانه پا به عرصه كار زار نهادم تا به ياري امام زمان و فرمان خميني عزيز مشركين را از پا درآورم . ان شاءالله ما به ياري الله مي رويم تا لشكر بعثيان بغداد و صدام را به نابودي بكشانيم . از آن پس آمريكاي جنايتكار و اسرائيل غاصب وديگر ابر قدرتها را به روز صدام بنشانيم . پيامم به ملت ايران اين است كه با هم اتحاد بيشتر پيدا كنند و پشت جبههها راحفظ نمايند و از كمك مالي و جنسي براي جبهه دريغ ننمايند و آنهايي كه ميتوانند به جبهه بروند، هر چه زودتر به جبهه بشتابند تا ان شاء الله ، پيروزي نهايي به زودي نصيب ما گردد . اي خواهران ،اي برادران ! هرگز از دشمنان داخلي غافل نباشيد تا مبادا ميان شما رخنه كنند. به ياري خداوند آنها رسوا و سركوب شدهاند و هرگز ملت شهيد پرور ما اجازه چنين كاري را به منافقين داخلي نخواهند داد ان شاءالله . و پيامم اين است ، همان طور كه امام دستور فرمودند مسجد سنگر است، سنگرها را رها نكنيد . در نمازهاي سياسي عبادي جمعه شركت كنيد. بيشتر، از دولت جمهوري اسلامي پشتيباني كنيد . هميشه گوش به فرمان امام باشيد و پيرو ولايت فقيه باشيد . اي پد رعزيزم از شهادت من غمگين نباش كه حسين مظلوم چندين جوان را از دست داد و خواهرش حضرت زينب هم براي اسلام اسير شد . و اي مادر عزيزم هر وقت كه به ياد من افتادي به ياد قاسم نوداماد بيفت كه براي اسلام دست ازجان كشيد و با مشركين به جنگ پرداخت تا شربت شهادت نوشيد. اي برادرانم ! شما هم بياييد بعد از من پوينده راه من باشيد و اين افتخار است براي من كه شهادت نصيب من شود. اي پدر، اي مادر اي برادرانم! از شما ميخواهم در تشييع جنازهام شركت كنيد و شعار مرگ بر آمريكا را فراموش نكنيد.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار
بيا مهدي جوانان جمله يكبار كفن پوشان شدند از بهر پيكار
كفن پوشيدهاند بهر شهادت كه تا نابود كنند قوم ستمكار
والسلام امير ( امين الله) غريبي ادامه مطلب
جوانان ما بايد به جبهه بروند تا برادرانشان خسته نشوند.(امام خميني )
به نام الله وصيت نامهام را شروع ميكنم . سلام بر مهدي،سلام بر امام امت خميني بت شكن .درود بر شهداي كربلاي حسين كه براي امت مسلمان جان دادند . درود فراوان بر عزيزان به خون غلطيده خوزستان. اي ملت شهيد پرور ايران بدانيد و آگاه باشيد كه قرآن حق است و خميني عزيز بهترين پياده كننده راه آن است. .و شما ملت شهيد پرور بايد پيرو خط امام باشيد تا خداوند از همه ما راضي باشد. بارالها تو را شكر ميگويم كه چنين سعادتي را نصيب من كردي تا به جبهه نور عليه ظلمت بشتابم . بحمدالله كه به مراد خويش رسيدم خداوندا ! من نداي هل من ناصر ينصرني حسين زمان را شنيدم و مشتاقانه پا به عرصه كار زار نهادم تا به ياري امام زمان و فرمان خميني عزيز مشركين را از پا درآورم . ان شاءالله ما به ياري الله مي رويم تا لشكر بعثيان بغداد و صدام را به نابودي بكشانيم . از آن پس آمريكاي جنايتكار و اسرائيل غاصب وديگر ابر قدرتها را به روز صدام بنشانيم . پيامم به ملت ايران اين است كه با هم اتحاد بيشتر پيدا كنند و پشت جبههها راحفظ نمايند و از كمك مالي و جنسي براي جبهه دريغ ننمايند و آنهايي كه ميتوانند به جبهه بروند، هر چه زودتر به جبهه بشتابند تا ان شاء الله ، پيروزي نهايي به زودي نصيب ما گردد . اي خواهران ،اي برادران ! هرگز از دشمنان داخلي غافل نباشيد تا مبادا ميان شما رخنه كنند. به ياري خداوند آنها رسوا و سركوب شدهاند و هرگز ملت شهيد پرور ما اجازه چنين كاري را به منافقين داخلي نخواهند داد ان شاءالله . و پيامم اين است ، همان طور كه امام دستور فرمودند مسجد سنگر است، سنگرها را رها نكنيد . در نمازهاي سياسي عبادي جمعه شركت كنيد. بيشتر، از دولت جمهوري اسلامي پشتيباني كنيد . هميشه گوش به فرمان امام باشيد و پيرو ولايت فقيه باشيد . اي پد رعزيزم از شهادت من غمگين نباش كه حسين مظلوم چندين جوان را از دست داد و خواهرش حضرت زينب هم براي اسلام اسير شد . و اي مادر عزيزم هر وقت كه به ياد من افتادي به ياد قاسم نوداماد بيفت كه براي اسلام دست ازجان كشيد و با مشركين به جنگ پرداخت تا شربت شهادت نوشيد. اي برادرانم ! شما هم بياييد بعد از من پوينده راه من باشيد و اين افتخار است براي من كه شهادت نصيب من شود. اي پدر، اي مادر اي برادرانم! از شما ميخواهم در تشييع جنازهام شركت كنيد و شعار مرگ بر آمريكا را فراموش نكنيد.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار
بيا مهدي جوانان جمله يكبار كفن پوشان شدند از بهر پيكار
كفن پوشيدهاند بهر شهادت كه تا نابود كنند قوم ستمكار
والسلام امير ( امين الله) غريبي ادامه مطلب
مصاحبه با پدر شهيد غريبي
امين الله در سال1345 در روستاي سمل به دنيا آمد . در دوران كودكي او را به مدرسه فرستادم ، تا كلاس پنجم به مدرسه رفت و سپس ترك تحصيل كرد . او در كار كشاورزي به من كمك مي كرد تا كه حدود بيست سال پيش در سن هفده سالگي به شهادت رسيد . با همه اعضاء خانه با محبت رفتار مي كرد . او همه را دوست مي داشت و همه اورا دوست داشتند . او بسيار راستگو بود . وچيزي از من و مادرش مخفي نمي كرد .
او در منزل بسيار صميمي و با محبت بود ، همه او را دوست داشتند . در بيرون منزل در ميان دوستان هم محبوب و دوست داشتني بودند . او به مسائل مذهبي اهميت بسيار مي داد ، حتي به ما هم توصيه مي كرد بايد نمازتان را در مسجد بخوانيد .
اولين بار بود كه به جبهه مي رفت . حدود يك ماه بود كه به جبهه رفته بود كه خبر شهادتش را براي ما آوردند .وقتي كه مي خواست به جبهه برود ، پيش من آمد و گفت بابا مي خواهم به فرمان امام خميني به جبهه بروم و من هم گفتم : برو بابا دست خدا به همراهت . صورتش را بوسيدم و او رفت جبهه . البته در آن موقع من پنج پسر داشتم و چهار پسر ديگرم هم در جبهه بودند . حتي موقع شهادت امين الله هم آن ها در جبهه بودند .
در سال 1362 در منطقه عملياتي بانه و مريوان (كردستان) در عمليات والفجر 4 بر اثر اصابت تركش خمپاره به شهادت رسيدند .امين الله آرپي جي زن بود . دوستي به نام شهيد غلامعلي سملي داشت كه گلوله آرپي جي برايش مي آورد و كمك آرپي جي او بود كه هردو با هم شهيد شد ادامه مطلب
سجاياي اخلاقي امين الله غريبي
شهيد امين الله غريبي كه تربيت شده دامان پاك خانوادهاي متدين و بسيجي بود . از همان آغاز كودكي به محاسن اخلاقي آراسته شد. تحت عنايت و تربيت مذهبي خانواده از همان كودكي با مكتب قرآن آشنا و در مسجد آشيان داشت . هميشه در مسجد بود و در نماز جماعت شركت ميكرد. نه تنها خودش رعايت مسائل شرعي را مينمود ، در اين زمينه سرمشق ديگران بود، بلكه دوستانش و حتي ما اهل منزل و خانواده را نصيحت ميكرد تا ضمن شركت در مجالس ديني و مذهبي در هر شرايطي حتي المقدور به مسجد برويم .كساني كه او را ميشناختند، ميدانند، كه به لحاظ تقوا ، ايمان و اخلاص كم نظير بود . از زماني كه خودش را شناخت در نماز و روزه اش كوتاهي نداشت . هميشه در مقابل خانوادههاي شهداء احساس دين ميكرد و ميگفت : شهادت تنها راهي است كه ميتوان به وسيله آن دين خود را به اين خانوادههاي معظم ادا نمود. از كمك به ديگران لذت ميبرد و دراين زمينه از هيچ كوششي مضايقه نمينمود. از بيكاري و تنبلي متنفر بود و به همين علت همواره مشغول به كار كشاورزي و دامداري بود . حتي در آخرين مرحلهاي كه به جبهه رفت براي آخرين بار در كاشت محصولات كشاورزي به ما كمك كرد و قبل از آن كه محصولات ثمر دهند به جبهه رفت و در همين موقع بودكه به فيض شهادت رسيد .
امين الله بسيار دوست داشتني بود و مهرش در دل نزديكان و افراد مرتبط بااو صفا و جلاي خاصي بخشيده بود . به دوستان و خويشاوندان بسيار علاقمند و در صله رحم پيشتاز بود. مهرباني خوشرويي و خوش اخلاقي او را تنها كساني كه با او بودند درك ميكنند . از هيچ چيزي آشفته خاطر و پريشان نميشد. و با خوش رويي و خوش اخلاقي با ديگران برخورد ميكرد . بسيار متين ، افتاده و سربزير و مظلوم بود . هميشه اگر گرفتاري يا تنگنايي در زندگي برايش پيش مي آمد ميگفت راضيم به رضاي خدا و آرزو دارم كه خدا نيز از من راضي باشد. به راستي كه خدا هم از او راضي شد. شهيد غريبي در زندگي خود غالباً برنامه و انضباط ويژهاي داشت. به اين خاطر در هر مسيري كه قدم ميگذاشت موفق ميشد. براي ديگران خصوصاً دوستان و خانوادهاش ارزش و احترام بسيارزيادي قائل بود. تقوا ،ايمان ، اخلاص ، اخلاق ،صبر ، شجاعت و ساده زيستي بارزترين ويژگيهاي شخصي او بودند، افتادگي او بسيار ستودني بود و به مصداق :
افتادگي آموز اگر طالب فيضي هرگز نخورد آب زميني كه بلند است
توانست به فيض عظماي شهادت نائل آيد و با ساكنان عرش الهي ،در ملكوت اعلا مسكن گزيند. شهيد عاشق امام وانقلاب بود و در همين راستا بود كه به عنوان يك بسيجي خدوم و جان بركف از زماني كه بسيج در محل تشكيل شد ، در آن نهاد مقدس عضويت پيدا كرد و تا زماني كه در قيد حيات بود بر اين ميثاق ماند و سرانجام هم به عشق امام و دين وناموس و شرف وميهن خود ، جان را در طبق اخلاص گذاشت1.
خاطرهاي از شهيد امين الله غريبي
يكي از هم رزمان شهيد امين الله غريبي، آخرين خاطره حيات شهيد غريبي در لحظه شهادتش را اين گونه بيان داشته اند : در سال 1362 از بسيج برازجان به جبهه اعزام شديم ، من1 و امين الله و چند نفر از هم محليهايمان در اين اعزام با هم بوديم . ما را به « عين خوش» بردند و يك ماه در آنجا بوديم و يك دوره آموزش فشرده نظامي به ما دادند كه ما را آماده عمليات كنند. در آن موقع شهيد غريبي سن و سال كمي داشت ولي روحيه بسيار بالايي داشت . با اصرار زياد در اين آموزش شركت كرد و خود را براي عمليات آماده كرد . بعداز اين كه آموزش ما به پايان رسيد ، مارا به سقز اعزام كردند. سقز منطقه عملياتي بسيار خطر ناكي بود و نيروها به تنهايي نميتوانستند از مقر خود بيرون بروند . (به خاطر خطرات منافقين كه نيروهاي رزمنده را ترور ميكردند) مسجدي در آن جايگاه بود اما فرماندهان توصيه ميكردند كه بچه ها نمازشان را در مقر بخوانند و به خاطر خطر ناك بودن محيط به مسجد نروند. ولي با اين وجود امين الله به خاطر علاقه شديدي كه به مسجد و نماز داشت مرتب و با احتياط به مسجد ميرفت .
يك روز ، اعلام شد كه عمليات درپيش است( عمليات والفجر4) بچهها قبل از شروع عمليات هم ديگر را در آغوش گرفتند و از يكديگر حلاليت ميطلبيدند . هر كس وصيت و نصيحتي داشت ، به يگديگر ميكردند. امين الله نيز به من گفت : اگر من شهيد شدم و شما زنده مانديد وصيت ميكنم كه آرمان ها و ارزش هاي اين انقلاب را حفظ كنيد و پيرو خط امام و اسلام باشيد بسيج و دولت را تقويت كنيد و رها نكنيد . اگر شهيد شدم به پدر و مادرم بگوييد كه من بهتر از امام حسين (ع) و يارانش نيستم . پس ناراحت نباشيد و گريه نكنيد.
وصيتها به پايان رسيد و همه آماده حركت ميشدند. ساعت 7 بعداز ظهر پيادهروي به طرف قلهاي كه قرار بود آن را فتح كنيم ، شروع شد . نام قله «آسمان بيل» بود . قله در منطقه كوهستاني قرار داشت و عراقي ها بالاي آن قله مستقر شده بودند .پيادهروي ما تا ساعت 1 بامداد به طول انجاميد . ما به قله رسيديم و دور تا دور قله را محاصره كرديم . اما در همين حين عراقي ها كه بالاي تپه قرار داشتند ، متوجه حضور ما شدند و شروع به تير اندازي كردند، ما نيز وقتي اوضاع را چنين ديديم حمله را شروع كرديم و درگيري ساعتها به طول انجاميد نهايتاً تا صبح ما قله را فتح كرديم و در ضمن ضربات محكمي كه بر دشمن وارد كرديم ، تلفاتي نيز داديم كه از جمله شهادت امين الله بود . من در حين شهادت بالاي سر او رسيدم و در لحظات آخر ميگفت : به آرزوي خودم كه شهادت درراه خدا بود ،رسيدم . راه امام و شهيدان راادامه دهيد و پيرو امام و خط امام باشيد.
1 به نقل از خانواده شهيد
1 به نقل از حسين مسيح گل همرزم شهيد غريبي ادامه مطلب
شهيد امين الله غريبي كه تربيت شده دامان پاك خانوادهاي متدين و بسيجي بود . از همان آغاز كودكي به محاسن اخلاقي آراسته شد. تحت عنايت و تربيت مذهبي خانواده از همان كودكي با مكتب قرآن آشنا و در مسجد آشيان داشت . هميشه در مسجد بود و در نماز جماعت شركت ميكرد. نه تنها خودش رعايت مسائل شرعي را مينمود ، در اين زمينه سرمشق ديگران بود، بلكه دوستانش و حتي ما اهل منزل و خانواده را نصيحت ميكرد تا ضمن شركت در مجالس ديني و مذهبي در هر شرايطي حتي المقدور به مسجد برويم .كساني كه او را ميشناختند، ميدانند، كه به لحاظ تقوا ، ايمان و اخلاص كم نظير بود . از زماني كه خودش را شناخت در نماز و روزه اش كوتاهي نداشت . هميشه در مقابل خانوادههاي شهداء احساس دين ميكرد و ميگفت : شهادت تنها راهي است كه ميتوان به وسيله آن دين خود را به اين خانوادههاي معظم ادا نمود. از كمك به ديگران لذت ميبرد و دراين زمينه از هيچ كوششي مضايقه نمينمود. از بيكاري و تنبلي متنفر بود و به همين علت همواره مشغول به كار كشاورزي و دامداري بود . حتي در آخرين مرحلهاي كه به جبهه رفت براي آخرين بار در كاشت محصولات كشاورزي به ما كمك كرد و قبل از آن كه محصولات ثمر دهند به جبهه رفت و در همين موقع بودكه به فيض شهادت رسيد .
امين الله بسيار دوست داشتني بود و مهرش در دل نزديكان و افراد مرتبط بااو صفا و جلاي خاصي بخشيده بود . به دوستان و خويشاوندان بسيار علاقمند و در صله رحم پيشتاز بود. مهرباني خوشرويي و خوش اخلاقي او را تنها كساني كه با او بودند درك ميكنند . از هيچ چيزي آشفته خاطر و پريشان نميشد. و با خوش رويي و خوش اخلاقي با ديگران برخورد ميكرد . بسيار متين ، افتاده و سربزير و مظلوم بود . هميشه اگر گرفتاري يا تنگنايي در زندگي برايش پيش مي آمد ميگفت راضيم به رضاي خدا و آرزو دارم كه خدا نيز از من راضي باشد. به راستي كه خدا هم از او راضي شد. شهيد غريبي در زندگي خود غالباً برنامه و انضباط ويژهاي داشت. به اين خاطر در هر مسيري كه قدم ميگذاشت موفق ميشد. براي ديگران خصوصاً دوستان و خانوادهاش ارزش و احترام بسيارزيادي قائل بود. تقوا ،ايمان ، اخلاص ، اخلاق ،صبر ، شجاعت و ساده زيستي بارزترين ويژگيهاي شخصي او بودند، افتادگي او بسيار ستودني بود و به مصداق :
افتادگي آموز اگر طالب فيضي هرگز نخورد آب زميني كه بلند است
توانست به فيض عظماي شهادت نائل آيد و با ساكنان عرش الهي ،در ملكوت اعلا مسكن گزيند. شهيد عاشق امام وانقلاب بود و در همين راستا بود كه به عنوان يك بسيجي خدوم و جان بركف از زماني كه بسيج در محل تشكيل شد ، در آن نهاد مقدس عضويت پيدا كرد و تا زماني كه در قيد حيات بود بر اين ميثاق ماند و سرانجام هم به عشق امام و دين وناموس و شرف وميهن خود ، جان را در طبق اخلاص گذاشت1.
خاطرهاي از شهيد امين الله غريبي
يكي از هم رزمان شهيد امين الله غريبي، آخرين خاطره حيات شهيد غريبي در لحظه شهادتش را اين گونه بيان داشته اند : در سال 1362 از بسيج برازجان به جبهه اعزام شديم ، من1 و امين الله و چند نفر از هم محليهايمان در اين اعزام با هم بوديم . ما را به « عين خوش» بردند و يك ماه در آنجا بوديم و يك دوره آموزش فشرده نظامي به ما دادند كه ما را آماده عمليات كنند. در آن موقع شهيد غريبي سن و سال كمي داشت ولي روحيه بسيار بالايي داشت . با اصرار زياد در اين آموزش شركت كرد و خود را براي عمليات آماده كرد . بعداز اين كه آموزش ما به پايان رسيد ، مارا به سقز اعزام كردند. سقز منطقه عملياتي بسيار خطر ناكي بود و نيروها به تنهايي نميتوانستند از مقر خود بيرون بروند . (به خاطر خطرات منافقين كه نيروهاي رزمنده را ترور ميكردند) مسجدي در آن جايگاه بود اما فرماندهان توصيه ميكردند كه بچه ها نمازشان را در مقر بخوانند و به خاطر خطر ناك بودن محيط به مسجد نروند. ولي با اين وجود امين الله به خاطر علاقه شديدي كه به مسجد و نماز داشت مرتب و با احتياط به مسجد ميرفت .
يك روز ، اعلام شد كه عمليات درپيش است( عمليات والفجر4) بچهها قبل از شروع عمليات هم ديگر را در آغوش گرفتند و از يكديگر حلاليت ميطلبيدند . هر كس وصيت و نصيحتي داشت ، به يگديگر ميكردند. امين الله نيز به من گفت : اگر من شهيد شدم و شما زنده مانديد وصيت ميكنم كه آرمان ها و ارزش هاي اين انقلاب را حفظ كنيد و پيرو خط امام و اسلام باشيد بسيج و دولت را تقويت كنيد و رها نكنيد . اگر شهيد شدم به پدر و مادرم بگوييد كه من بهتر از امام حسين (ع) و يارانش نيستم . پس ناراحت نباشيد و گريه نكنيد.
وصيتها به پايان رسيد و همه آماده حركت ميشدند. ساعت 7 بعداز ظهر پيادهروي به طرف قلهاي كه قرار بود آن را فتح كنيم ، شروع شد . نام قله «آسمان بيل» بود . قله در منطقه كوهستاني قرار داشت و عراقي ها بالاي آن قله مستقر شده بودند .پيادهروي ما تا ساعت 1 بامداد به طول انجاميد . ما به قله رسيديم و دور تا دور قله را محاصره كرديم . اما در همين حين عراقي ها كه بالاي تپه قرار داشتند ، متوجه حضور ما شدند و شروع به تير اندازي كردند، ما نيز وقتي اوضاع را چنين ديديم حمله را شروع كرديم و درگيري ساعتها به طول انجاميد نهايتاً تا صبح ما قله را فتح كرديم و در ضمن ضربات محكمي كه بر دشمن وارد كرديم ، تلفاتي نيز داديم كه از جمله شهادت امين الله بود . من در حين شهادت بالاي سر او رسيدم و در لحظات آخر ميگفت : به آرزوي خودم كه شهادت درراه خدا بود ،رسيدم . راه امام و شهيدان راادامه دهيد و پيرو امام و خط امام باشيد.
1 به نقل از خانواده شهيد
1 به نقل از حسين مسيح گل همرزم شهيد غريبي ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب

مشاهده سایر تصاویر

مشاهده سایر تصاویر

مشاهده سایر اسناد

مشاهده سایر کتاب ها
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید