یک دریا ستاره
مولف
سید قاسم یاحسینی
ناشر
سوره مهر
سال انتشار
1385
شابک
8147506964978
تیراژ
3000 نسخه
تعداد صفحات
136
موضوع
خاطرات زهرا تعجب از همسر شهیدش

یک دریا ستاره

مخاطبان کتاب ها و دیگر محصولات فرهنگی مربوط به دوران جنگ، اغلب از مردان و زنان درگیر جنگ، تصاویر مبهمی در ذهن دارند و فکر می کنند مهربانی و عاطفه شان با مردم عادی تفاوت داشته است. رسالت کتا بهایی چون «یک دریا ستاره » اثبات عکس این قضیه است.

این کتاب به خوبی با متن خاطرات، عکسهای آخرش و تصویری که از نامه شهید مسعود خلعتی به همسرش در آن درج شده، میزان عشق و علاقه زهرا تعجب و همسر شهیدش به یکدیگر را نشان می دهد. خاطرات این نسل از انقلاب که ابتدا درگیر حوادث انقلاب شدند، سپس درگیر جنگ و در این میان عاشق هم شدند، واقعا خواندنی است.

چون عشق هایی مانند عشق زهرا و مسعود از پیوندهایی هستند که برای همیشه ناگسستنی نامیده می شوند. بنابراین امتیاز چنین کتابی این است که فرصت نگاه کردن به زنان و مردان جنگ را از زاویه ای دیگر و نسبتا تازه به ما می دهد. زاویه ای که در آن علاوه بر جنگ و درگیری، عشق هایی پاک هم دیده می شوند. سید قاسم یاحسینی که مسئولیت پیاده کردن و تدوین مصاحبه با زهرا تعجب را داشته، کتابش را در 12 فصل جمع کرده و در حجم 152 صفحه، حوادث جنگ در جنوب و عشق میان این دو را به گونه ای باورپذیر منتقل کرده است. در این کتاب، زهرا مبارزه را از دبیرستان آغاز می کند. بعد ازانقلاب به کمیته زنان انقلابی می پیوندد و مسعود را می بیند...

ناواستوار یکم مسعود(حبیب) خلعتی از شهدای نیروی دریایی است. او در درگیری با نیروهای آمریکایی در خلیج فارس، به شهادت رسید. زهرا تعجب همسر این شهید دریایی است. وقتی شناسنامه صادر می شد، زمانی که به پدربزرگ او پیشنهاد نا م خانوادگی دادند، قبول نمی کرد تا اینکه صادرکننده گفته بود، تعجب کردم از اینکه هیچ یکی را قبول نکردی، پدربزرگ می گوید: خودشه، «تعجب! ». تعجب در دوران جنگ هم ما ه ها در زادگاهش آبادان در کنار همسرش ماند و با او در نبرد علیه عراقی ها شریک شد. کتاب «یک دریا ستاره » حاصل 10 جلسه مصاحبه با زهرا تعجب است. وی در تمام دوران زندگی اش، دست از مبارزه بر نداشته است. مبارزه وی به قول خودش پاسداری از خون شهیدان به ویژه همسرش خلعتی است. این کتاب به خوبی روی دیگر سکه جنگ و مقاومت مردم ما را نشان می دهد. همین کلمه ها و جمله ها، رنجها و امیدهای زن ایرانی در دوران دفاع و پس از آن را در برابر چشمان ما به نمایش می گذارد.

از کتاب: بدون مقدمه و تقریبا قاطع گفت: با مو عروسی می کنی؟ تمام بدنم یخ کرد. انگار آب سرد رویم پاشیده باشند. حبیب ادامه داد: حالا نمی خواد جواب بدی. فکر کن بعد جواب بده! با شتاب و قد م های تند و بدون آنکه حتی کلامی حرف بزنم، خودم را به خانه خواهرم رساندم و تقریبا داخل حیاط پرتاب کردم. سرم گیج می رفت. حالم آنقدر بد بود که خواهرم ترسید و پرسید: چیزی شده؟ کسی دنبالت افتاده؟ چرا رنگت این قدر پریده ؟ حرف بزن. صفحه 7