مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید محمدباقر ارجمند

360
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام محمدباقر
نام خانوادگی ارجمند
نام پدر اسد
تاریخ تولد 1338/01/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1359/08/03
محل شهادت خرمشهر
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت سربازدريايي ارتش
شغل -
تحصیلات ديپلم
مدفن گناوه
  • زندگینامه
  • خاطرات
  • شهيد محمدباقر ارجمند، در سال 1338 در خانواده‌اي مذهبي در روستاي كره‌بند از توابع شهرستان بوشهر متولد شد. در 4 سالگي پدرش را از دست داد و از آن پس، در دامن مادري شيرزن پرورش يافت؛ مادري كه ايمان و مهرباني‌اش نه تنها بر سر بچه‌هاي بچه‌هاي خود سايه مي افكند، بلكه كودكان زيادي را پرورش داد و تربيت كرد.

    محمدباقر، سال‌هاي اول تا چهارم ابتدايي را در مدارس روستاي كره‌بند گذراند و پس از آن، به خاطر مهاجرت خانواده، به گناوه عزيمت نمود و از پنجم تا دوم راهنمايي در اين بندر به تحصيل پرداخت و از سال سوم راهنمايي به بعد را نيز در شيراز سپري كرد.

    او، سال آخر دبيرستان بود كه انقلاب اسلامي ‌شروع شد و فعاليت شهيد نيز متعاقب آن، آغاز گرديد. محمدباقر، در اين ايام، به تهران و قم مي‌رفت و اطلاعيه‌ها و اعلاميه‌هاي حضرت امام و پوسترها و كتاب‌هاي مذهبي را به گناوه مي‌آورد و با يكي از دوستانش، كه هم‌اكنون از جانبازان جنگ تحميلي است، در بين مردم توزيع مي‌كردند.

    آنها مراسم و مجالس عزاداري و سخنراني به پا مي‌كردند و روز به روز فعاليتشان را بيشتر مي‌كردند تا اينكه  بالاخره انقلاب اسلامي در سال 1357 پيروز شد.

    او چند ماهي در كميته انقلاب و سپاه پاسداران مشغول شد و بعد، به خدمت سربازي رفت و هنوز يك سال از خدمتش در نيروي دريايي بوشهر نگذشته بود كه جنگ، ناخواسته شروع شد و وظيفه‌اي سنگين بر دوش او و هموطنانش نهاده شد.

    محمدباقر، از همان اوايل جنگ، داوطلبانه به جبهه اعزام شد و 11 روز در خرمشهر جنگيد و در تاريخ 3/8/59، درست يك شب قبل از اينكه خرمشهر به دست عراقيها بيفتد، به مقام رفيع شهادت نايل آمد.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    شهید از زبان همرزمانش

    چند روزي از شروع جنگ مي‌گذشت. من به همراه تعداد زيادي از دوستان، از بوشهر عازم خرمشهر شديم. در آغاز ورودمان به شهر، آنچه بيش از هر چيز توجه ما را به خود جلب كرد، صداي انفجار توپ و خمپاره و تيربار و آرپي‌جي بود كه از هر سو به گوش مي‌رسيد.

    مردم خرمشهر، بسيجيان و پاسداران را مي‌ديدم كه با عشق و ايثار، مشغول دفاع از شهر بودند. ديدن اين صحنه‌ها بود كه به ما دل و جرأت بخشيد و روحيه‌ي ما دو چندان كرد.        ما يك گروه 9 نفري بوديم كه زير نظر شهيد ارجمند فعاليت مي‌كرديم و امكانات ما نيز بيشتر شبيه امكانات نيروهاي چريكي بود؛ يك گروه 9 نفري چريكي، با امكانات محدود شامل يك آرپي‌جي، تيربار و چند سلاح ژ 3 .

    خرمشهر هنوز سقوط نكرده بود و گروه كوچك ما از چنان روحيه‌اي برخوردار شد كه تك تك افراد گروه مي‌گفتند: « حتي اگر تكه تكه هم شويم، دست از دفاع بر نخواهيم داشت!»

    در يكي از ساختمان‌هاي دو طبقه‌ي خرمشهر مستقر شديم. فاصله‌ي ما تا مسجد جامع، كه محل اصلي درگيري بود، كمتر از 200 متري بود.

    عراقيها كم‌كم داشتند به ما نزديك مي‌شدند و ما هم با همان امكانات، در طبقه‌ي دوم ساختمان مستقر بوديم و از خودمان دفاع مي كرديم. صداي تير عراقيها لحظه به لحظه نزديك‌تر مي‌شد و ما هم براي دفاع، خودمان را آماده‌تر مي‌كرديم.

    شور و شوق نبرد، هر لحظه در چهره‌ي بچه‌ها نمايان‌تر مي‌شد. وقت نماز ظهر كه شد، به نوبت نمازمان را خوانديم و از پنجره‌ي ساختمان به سمت عراقيها تيراندازي ‌كرديم.

    تا ساعت 1:30 دقيقه‌ي شب نيز صداي عراقيها به گوش مي‌رسيد و آنها حلقه‌ي محاصره را هر لحظه تنگ‌تر مي‌كردند.

    دقايقي بعد، دو نفر از نيروهاي ما تير خوردند و من به «ارجمند» اسرار كردم كه من و يكي از سربازان، تيراندازي مي‌كنيم، شما از زير آتشي كه ما ايجاد مي‌كنيم، رد شويد و از منطقه‌ي خطر دور شويد، اما او قبول نكرد.

    احساس مي‌كردم كه بايد هر چه زودتر محل را ترك كنيم، ولي روحيه‌ي بچه‌ها و شور و شوق مردم را كه مي‌ديدم، تصميمم عوض مي شد و به خودم مي گفتم:«نه! بايد بايستيم و مقاومت كنيم!»

    هيچ چاره اي نبود. به بچه‌ها اعلام كردم: «عقب‌نشيني كنيد!» اما آنها باز هم قبول نكردند. من، مجدداً به «ارجمند» اسرار كردم كه من و يك سرباز مي‌مانيم و تيراندازي مي‌كنيم، شما از زير آتش ما رد شويد، اما او باز هم قبول نكرد. گفتم: « پس، من و تو آتش مي‌كنيم تا پنج نفر از سربازان از كوچه عبور كنند!»

    «ارجمند» تيراندازي كرد تا من از كوچه عبور كنم. هنوز از كوچه فاصله‌ي زيادي نگرفته بودم كه يك مرتبه صداي انفجار بمب از ساختمان به گوشم رسيد.

    من و پنج سرباز از معركه خارج شديم اما نمي‌توانستم جلوي ريختن اشكم را بگيرم. اشك از چشمانم سرازير مي‌شد و همچنان حسرت آن همه ايثار و عشق را كه در وجود او فواره مي‌زد، مي‌خوردم.

    به مقر خودمان برگشتيم. فرداي آن روز، تعدادي از كماندوها و تكاورران، جسد شهيد ارجمند را به عقب منتقل كردند و از منطقه خارج كردند.

    فرداي آن روز، خرمشهر به دست عراقيها افتاد و پيكر شهيد ارجمند نيز در روز 13 آبان 1359 تشييع گرديد.

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارگناوه
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    اسناد و مدارک   
    مشاهده سایر اسناد
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x