مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید غلامرضا سلیمی

926
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام غلامرضا
نام خانوادگی سليمي
نام پدر درويش
تاریخ تولد 1347/01/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1367/04/21
محل شهادت فكه
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت سرباززميني ارتش
شغل -
تحصیلات دوره راهنمايي
مدفن سالم آباد
  • زندگینامه
  • خاطرات
  • شهيدجاويدالاثر «غلامرضا سليمي» فرزند درويش در سال 1347در خانواده‌اي مؤمن و مذهبي و فقير در روستاي سالم‌آباد از توابع بخش ساحلي تنگستان به دنيا آمد. چهره دوران كودكي‌اش گواه آينده اش بود؛زيرا وي داراي ظاهري فوق‌العاده مظلوم بود و اين مظلوميت در دوران زندگي كوتاه ولي پرافتخارش پيدا بود. شهيد سليمي از لحاظ اخلاق و رفتار كم‌نظير ونمونه بود بطوريكه رفتار و اخلاقش زبانزد خاص و عام گشته بود.وي دوران تحصيلي دبستان خود رادر زاد گاهش گذراند ولي پس از آن بر اثر فقر مالي خانواده، مجبور به ترك تحصيل گرديد و جهت كمك به امرارمعاش خانواده،مشغول به كار گرديد. از جمله خصوصيات اخلاقي ديگر ايشان صفا، صميميت ،سادگي و معنويت خاصي بود كه دارا بودندوهمين امر  باعث گرديده بود كه او از محبو بيت زيادي در بين جوانان و مردم روستا برخوردار باشد. «غلامرضا سليمي» با فرمان امام خميني(ره) مبني بر تشكيل بسيج مستضعفين در سال 1358 از افرادي بودند كه در كسوت بسيجي ،مرحله جديدي از زندگي خود را آغاز كرد و در طول سالهاي جنگ تحميلي عراق عليه ايران به همراه ديگر همرزمانش براي دفاع از مملكت اسلامي و ارزشهاي انقلاب اسلامي به نداي مقتداي بزرگ خود حضرت امام خميني(ره)  لبيك گفته وطي سه مر حله،در تاريخهاي 24/3/63و 8/11/1364و 24/6/1365و هربار سه ماه بعنوان نيروي بسيجي عازم جبهه‌هاي نبرد نورعليه ظلمت شد و در اين مدت در عمليات‌هاي مختلفي شركت نمودكه هر بار فاتحانه باز مي‌گشتند. شهيد سليمي در سال 1366ازدواج كردند كه حاصل اين وصلت فرزند دختري بنام «حميده» از ايشان به يادگار مانده است در سال 1366عازم خدمت مقدس سربازي شدندواين بارهم توفيق يافتند در لباس سرباز امام زمان(عج)بار ديگر به جبهه‌هاي حق عليه باطل بشتابند. وي مدت 11ماه از خدمت مقدس سربازي خود را گذرانده بود كه بر اثر اصابت تركش از ناحيه دو چشم مجروح شدند وپس از حدود يكماه بستري بودن در بيمارستان اهواز سر زده به منزل باز گشتندوبعد از بهبودي نسبي،با وجود ناراحتي از ناحيه دو چشم بعلت عشق وعلاقه وافري كه به شهادت داشتند مجدداًبه محل ماموريت خويش بر گشتند.بالا خره در تاريخ21/4/67 بر اثر بمب‌باران سنگين دشمن زبون بعثي، كه از گازهاي شيميايي استفاده كرده بود شهيد سليمي به آرزوي ديرينه خودرسيد وروح بلندش به لقاء الله پيوست. در خاتمه از درگاه خداوند شهيدان مي‌خواهيم كه شهيد بزرگوار ما را با شهداي صدر اسلام محشور فرمايد و توفيق پيمودن راه و خط خونين شهيدان تا ظهور انقلاب عدالت گستر مهدي موعود (عج)به همه ما رهروان صديق شهدا عنايت بفرماييد. هنوز بعد از چندين سال نه تنها از پيكر پاكش اثري نيست، بلكه هيچ ردي يا وصيتي از خود به جاي نگذارده است.

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    سجاياي اخلاقي شهيد

    ايشان با توجه به اخلاق نيكو ئي كه داشتند براي مسائل ديني و مذهبي خود و كشور بسيار ارزش قائل بودنداين جمله كوتاه را همسر شهيد در نقل از سجاياي وي بيان مي نمايد. «شهيد غلامرضا سليمي ضمن برخورد مناسب با من فرزندش و نيز همين رفتار خوب و مودبانه را كه در محيط خانواده داشت در جبهه جنگ هم نسبت به ديگران داشتند .وي پيرو امام راحل بودندوهميشه به انقلاب اسلامي افتخار مي‌كردند. در بحث نماز ،هميشه جماعت ترجيح مي داد وسعي وافري در برپايي نمازهاي مستحبي بعداز نمازهاي واجب از خود نشان مي دادند.خانواده شهيد درباره روحيات او مي گويد:غلامرضا عاشق شهادت و جبهه بودوهر موقع عزم رفتن به جبهه مي نمود مي گفت ،حلالم كنيد .همچنين وي به ولايت فقيه خيلي علاقه‌مند بود تا آنجاكه همگان را به پايبندي وپشتيباني از آن دعوت مي‌كرد دوست وهمراه شهيد اسماعيل سليمي وي را فردي شوخ طبع،با صداقت و پرحوصله معرفي مي‌كند و حضور سبزش را در دوران انقلاب در كنار خود در راهپيمايي هاي ضد رژيم ستمگر را،نشانةگوش به فرمان بودن شهيد به دستور امام را حل مي داند. همرزم ديگر شهيد عباس سليمي چهرة حقيقي اورا بهتر بر ايمان روشن مي نمايد ؛ «من اورا متواضع وبا خضوع مي‌ديدم و همچنين در ساده‌پوشي وساده زيستن نمونه بود وي انسان مومن و از همه ما شايسته‌تر و با خضوع‌تر بود؛ در زمان جنگ جهت آموزش جوانان بامسائل جبهه وجنگ وجمع آوري هدايا وكمكهاي مردم براي اعزام به جبهه‌هاي جنگ تلاش زيادي از خودنشان مي‌دادند.» همرزم ديگر ايشان حسن خليلي در مورد وي مي گويد: «در سنگر همه بچه ها از اوراضي و خشنود بودند او هميشه به بسيج، جبهه  و شهادت واقعاًعشق مي ورزيد .من در شهادت برادرم درس زندگي گرفتم و افتخار مي كنم كه برادرم رادر راه دين اسلام وسرافرازي ميهن اسلامي معبود يكتا بخشيده ام .آري او مرا نصيحت مي‌كرد كه راهم را ادامه بده و ديگران را نيز به اين راه استوار فرا بخوان» عبارت فوق را برادر شهيد اظهار داشته اند همچنين پدر ومادر شهيد مي‌گويند: «وي از همان دوران كودكي به مسجد علاقمند بود ودر دوران نوجواني از آن بعنوان يك سنگر محكم عليه دشمنان اسلام ياد مي‌كرد او ضمن اينكه واجبات ديني ومذهبي را لحظه‌اي ترك نمي‌نمود، ترك تحصيل كرد تا با كار كردن خود كمك خرج خانواده شود. وي فردي اجتماعي بود وبه همين خاطر دوستان زيادي را جذب خود نموده بود.»

     

     

    خاطرات

    غلامرضا فرزند من هم بود

    پدر شهيد در نقل خاطرات مي گويد:

    «در اولين روزهايي كه پسرم شهيد شده بود خواب ديدم كه در يك جايي نشسته ام و بسيار اندوهگين و ناراحتم و براي فرزندم گريه مي كنم ؛در اين حين امام (ره)را مشاهده كردم كه با اظهارهمدردي با من و از روي دلجوئي فرمودند: «كه نگران نباش غلامرضا اگر جگر گوشه تو بود فرزند من هم بود.» مادر شهيد مي گويد: «شبي در خواب ديدم گوسفندي چاق مي خواهند براي سلامتي غلامرضا قرباني كنندولي شهيد خود مانع از اين كار مي شودو به آنان مي گويد، كه «هرچه مصلحت خداوند مي باشد پيش خواهد آمد.» در ادامه خاطرات خواهر شهيد مي گويد: «به ياد دارم آن زمان برادرم كم سن و سال بود و اجازه ورود به جبهه را به او نمي دادند وي نيز كه عشق جبهه را در سر داشت بيكار ننشست و با دست كاري مدارك توانست راهي جبهه شود.» وي عاشق پدربزرگ بود و تا آنجا كه همگي به ياد دارند هميشه به او سر مي زد و از كودكي پيشا پيش او به عزاداري براي اهل بيت امام حسين(ع) به راه مي افتاد پدر بزرگ نيز كه نوه خود را چنين در شور عشق مي ديد به عنوان پاداش اعمال خوبي كه از او سر مي زد وي را با قايق و لنج به دريا مي برد عباس كه برادر كوچكتر شهيد مي باشد نيز خاطره اي از وي براي ما باز گو مي كند: «در آخرين مرخصي كه آمده بود به من خبر دادند كه برادرم از جبهه بر گشته و به روستاي عامري به ديدار خواهر ديگرم رفته است من به همراه خواهرم با اشتياق فراواني كه در دل داشتيم به سمت خانه راهي شديم و آنقدر براي ديدن برادرم عجله داشتم كه به زمين افتادم پس از بر خوردبا زمين چند جاي بدنم زخمي شد.» و خاطره ديگري ازحسين سليمي برادر شهيد:

    «موقعي كه غلامرضا از ناحيه دو چشم مجروح شده بود پس از باز گشت به خانه تعريف كرد هنگاميكه مجروح شدم ديگر چشمهايم جايي را نمي‌ديدند و هرچه صدا زدم دوستان را نيافتم  به همين دليل دستم را باز كردم به جائي كه احساس كردم به طرف كربلاست و با صداي بلند فرياد زدم :

    يا ابا عبدالله الحسين (ع)

    يك جلسه روضه نذرت من را به بچه ها برسان،آنگاه در طرف مخالف شروع به حركت كردم مدتي طولاني راه رفتم كه ديگر ناي راه رفتن را نداشتم به ناگه صداي ايست و گلوله باران بچه ها را شنيدم دستهايم را بلند كردم و به آنان اشاره كردم كه من خودي هستم آنها نيز مرا در آغوش گرفتندو به من آب دادندو براي معالجه مرا به بيمارستان اهواز بردند. و كسي از اعضا خانواده خبر نداشتند كه وي مجروح شده تا اينكه خودش به مرخصي آمد.»

     

     

    شعر

    (مظهر اخلاص)

    سلام اي مايه مهرو محبت

    سلام أي مظهر اخلاص و شفقت

    سلام أي مرد رزم و مرد ميدان

    سلام أي چشمه صبرو فضيلت

    ***

    تويارو پاسدار انقلابي

    سراز پيكار دشمن برنتابي

    توبر پيشاني تاريخ اسلام

    درخشان اثري چون آفتاب

    ***

    زدي آتش به كاخ ظلم و بيداد

    نمودي قلب رهبر خرم و شاد

    ز ايثار وگذشت و جانثاريت

    عدالت زنده گشت و ظلم بر باد

    ***

    ببين أي دل ببين احوال شهيدان

    ببين انديشه و اقوال شهيدان

    به جز پيروزي اسلام چيزي

    نباشد درجهان ، آمال شهيدان

    ****

    به غير از او ،كه در اين ره دويده؟

    به پايش خار در دردو غم خميده؟

    عجب نبود اگر با نقد و اخلاص

    رضاي حق تعالي را خريده.

     

     






















     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارسالم آباد
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری تصاویر   
    مشاهده سایر تصاویر
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x