مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید فلکناز جمالی

855
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام فلک ناز
نام خانوادگی جمالی
نام پدر عبدالحسين
تاریخ تولد 1352/01/03
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1367/04/04
محل شهادت جزيره مجنون
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل دانش آموز
تحصیلات سوم راهنمايی
مدفن خياری
  • زندگینامه
  • مصاحبه
  • خاطرات
  • زندگينامه شهيد فلكناز جمالي
    فلكناز مشهور به حميد جمالي در سال 1352 در يكی از روستاهای محروم شهرستان تنگستان به نام روستاي خياري در يك خانواده مذهبي و از نظر اقتصادي فقير پا به عرصه گيتي نهاد . وي پس از گذراندن دوران كودكي و تربيت يافتن در آغوش پر مهر مادر راهي دبستان شد و دوران تحصيلات ابتدايي را در روستاي خود به اتمام رساند و براي ادامه تحصيل راهي روستاي مجاور خود شد و دوران راهنمائي را در مدرسه طالقاني روستاي قباكلكي گذراند و در اواخر سال تحصيلي سوم راهنمائي بود كه مدرسه را رها ساخت و تصميم گرفت بزرگترين كار را در زندگي اش انجام دهد ، كاري كه حسين (ع) و يارانش در كربلاي اسلام نمودند تصميم گرفت كه جانش را چون امامش حسين (ع) نثار درخت اسلام سازد و در تبار و دوام آن سهيم گردد . با شور و اشتياقي وصف ناپذير به بسيج مراجعه كرد و براي لبيك گفتن به نداي رهبر و پيرو مرشدش امام خميني به جبهه اعزام گرديد .
    گوئي جهان و هر چه در آنست ، كهنه هاي پوسيده و رنجزاي بود كه او را مي آزرد و خود را در تنگ جايي زنداني مي يافت . براي او زنده ماندن و نظاره گر بودن و در صحنه نبودن سخت بود .
    گويي چگونه زيستن را آموخته همچون عقابي تيز پرواز در طيران بسوي كمال بال مي‌زد . لحظه اي آرام نداشت و خدا را هرگز فراموش نمي‌كرد . و مرگ را سايه گستر حيات مي دانست . از نفله شدن مي‌ترسيد . بدين خاطر با خوب زيستنش تلاش براي خوب مردن مي نمود .
    هرچه تاريخ را ورق مي زد مرگي بهتر و عظيم تر از مرگ خون رنگ حسين و آرماني مقدس تر از آرمان او نمي يافت و تصميم گرفت كه به حسين و يارانش بپيوندد تا بتواند با آنها محشور شود .
    آري ، عاقبت او با ايمان و شناخت و انتخابش ، سربلند و پيروز مندانه به امتحان بزرگ اين كلاس كه موضوعش شهادت بود ، پاسخ داد . پاسخي خون رنگ با قلمي خون رنگ و در بستري خون رنگ، در سرزميني خون رنگ ، (در جزيره مجنون) به صف شهيدان گلگون كفن اسلام مي پيوندد .
    دليرانه جنگيد و پيش تاخت تا خط سرخ شهادت را كه حسين (ع) از بهترين مامن عبادت ترسيم كرده بود ، تداوم بخشيد ،همان خطي كه مايه دوام و بقاي اسلام بوده و خواهد بود .
    اما با تمام سن و سال كمي كه داشت آگاهي و هوشياري مردي بزرگ در او نمايان بود. و زمانيكه انتظار مي‌رفت استعدادهاي فلكناز بارور شود ، خود بسان گلي در گلستان شهيدان شكوفا شد و بوي عروج قهرمانانه خويش را براي دوستان به يادگار گذاشت .
    روحش شاد و راه خونينش مستدام باد
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    مصاحبه با خانواده شهيد فلكنازجمالي
    مطالبي كه در زير مي خوانيد متن مصاحبه و گفتگويي است كه به طور مستقيم و با حضور در منزل خانواده محترم شهيد فلكناز جمالي صورت گرفته است .
    ابتدا پدر شهيد جناب آقاي عبدالحسين جمالي از فرزند شهيدش مي گويد چنان شيرين بيان مي كند و از از فداكاري و جان نثاري فرزند به وجد مي آيد و شهيد را تحفه و هديه و امانتي ميداند كه بنا بر وظيفه الهي چند مدتي كه در عمر كوتاهش مهمان پدر بود ، والحمدالله در راه اعتلاي اسلام و مجد و عظمت جمهوري اسلامي و پاسداري از اسلام در اين راه مستقيم الهي گام بر داشت و به فيض بزرگ شهادت نائل آمد و ماهم شكر گزار خدائيم .
    دوران تحصيل را تا مقطع سوم راهنمائي گذرانيد و همين سال سوم تمام نكرده بود كه داوطلبانه به جبهه اعزام شد و در واقع جبهه و ميدان نبرد با دشمن برايش دانشگاه شد و به اوج كمال معنوي رسيد ودر همين سن و سال كم فارغ از تمايلات دنيوي به آخرت و مقامات معنوي سير و سلوك نمود و به خدا پيوست . و مارا پند و اندرز مي داد و خيلي از معنويات آن دنيا به ما مي گفت و اخلاق و رفتاري نيكو داشت ، خستگي ناپذير بود .خوش خلق و مدارا و آرام بود علاقه اي بسيار به مراسمات مذهبي و مسجد داشت .
    يكي از ويژگي هاي بارز شهيد شجاعت و دليري و نترس بودن وي بود ، ايشان با كمي سن (15 سال) مسئوليتهاي سنگين در جبهه را مي پذيرفت و در پر خطر ترين قسمت‌ها وارد مي شد و در خط مقدم جبهه كه بود در سنگرهاي كمين كه بسيارخطر داشت به قلب دشمن مي رفت . به نظر من تنها چيزي كه محرك او در رفتن و پذيرفتن اين قسمت از خط در جبهه را داشت ايمان و شجاعت وي بود.
    گفتگو با مادر شهيد فلكناز جمالي ،خواهر هاجر جمالي ،مادري دلسوخته ولي دلسوز دين و اسلام و مطيع رهبر و سپاسگزار . در خواست مي كنيم از فرزندش و دوران كوتاه زندگي ايشان صحبت نمائيد .
    از اخلاق و رفتار شهيد مي گويد :او پسري مهربان و دلسوز و با ايمان بود .شجاع و نترس ، به امور مذهبي و ديني بسيار اهميت مي داد. چهره اي بشاش و خنده رو داشت، در برابر مشكلات چون كوه استوار بود.
    او هميشه با علاقه و شوري وصف ناپذير در مراسمات ماه هاي محرم و رمضان و دعاها شركت مي كرد و هيچگاه مراسم دعاي كميل و توسل را از دست نمي داد .
    ادامه مطلب
    فعاليتهاي اجتماعي شهيد
    شهيد هميشه در امور عام‌المنفعه ، در كمك به مسجد و فقرا پيشگام بود و هيچگاه احساس خستگي نمي‌كرد . هرگاه كسي دچار مشكل مي شد . گويا آن مشكل ، مشكل خودش بود و به فكر چاره براي رفع آن به هر طريقي بر مي آيد .

    خاطره اي از شهيد
    يادم مي‌آيد فلكناز در پايه پنجم ابتدائي مشغول به تحصيل بود در آن سالها كه تب جنگ عراق عليه كشورمان همه گير و گسترده شده بود و از هر سو بسيجيان دوشادوش هم به جبهه نبرد اعزام مي‌شدند ، گروههاي مقاومت در روستاها محله بسيار فعال بودند حتي در روستاي خياري گروه مقاومت بسيار فعال بود به همين منظور كلاسهاي آموزش اسلحه و تير اندازي در مسجد و رزم شبانه در روستا بر گزار مي‌شد . فلكناز هم با شور و علاقه در اين كلاسها شركت مي‌كرد . يكي از برادران بسيجي و دوستش نقل مي‌كرد : هنگامي كه از يكي از بسيجيان خواستند كه داوطلبانه بيايد و باز و بسته كردن اسلحه را به نحو صحيح انجام دهد ، در نگاه ناباورانه جمعيت يك پسر بچه 11 ساله به جلو آمد و فوراً مشغول باز و بسته كردن اسلحه شد و كار خود را به نحو احسن انجام داد ولي جالبتر از همه لحظه شليك گلوگه و تير اندازي بوسيله اسلحه بود ، برادران بسيجي خواستند او را از اين كار منع كنند ولي عشق او به تفنگ به عنوان وسيله اي براي مقابله با دشمن و نجات و پاسداري از كيان اسلام او را مصمم و جدي‌تر مي كرد و برادران بسيجي چاره اي جز تسليم در برابر هدف بزرگ ايشان نداشتند ، لحظه‌اي كه او اسلحه را بر داشت چون قدو قامت او با اسلحه برابر ي مي كرد ناچارا دو نفر كمكي او را نگه داشتند تا بتواند با اسلحه تير اندازي كند . زماني كه او اين كار را با موفقيت انجام داد چهره او غرق در شادي و نشاط شد و سر از پا نمي‌شناخت . در اين لحظه جمعيت با صداي بلند صلوات فرستادند و او را تشويق نمودند .
    نحوه شهادت و تشييع جنازه از زبان مادر شهيد
    جسد فرزند شهيدم پس از 7 ماه در صحراي گرم جزيره مجنون كشف شد و هنگامي كه تقاضا كرديم براي آخرين بار پيكر فرزندمان راببينيم به ما اجازه ندادند . چونكه تنها مقداري از استخوان و لباس بسيجي اش كه برتن داشت چيزي باقي نمانده بود و ما خدا را شكر كرديم چون براي رضاي خدا و دين و اسلام شهيد شده است .
    مراسم تشييع جنازه اش خيلي با شكوه برگزار شد ، همه مردم داغدار بودند ، گويا او فرزند من نبود كه فرزند همه ملت بود . احساس غرور داشتم و افتخار مي كردم كه فرزندم در اين راه سعادت رفته و به شهادت رسيده است .
    خدا از ما قبول كند .

    شعر در وصف شهيد
    چندين هزار ملت ما داد اگر شهيد
    بخشيد نخل نهضت ما را ثمر شهيد
    خاك وطن ز خون شهيدان گرفته رنگ
    بادا درود ملت ايران به هر شهيد
    خون شهيد جامعه را آبرو دهد
    در رشد انقلاب گذارد اثر شهيد
    امت شود به مكتب خود استوار تر
    هر روز و شب دهد به ره دين دار شهيد
    شاداب تر شود گل گلزار انقلاب
    هر چند انقلاب دهد بيشتر شهيد
    اي پس پدر كه پيش پسر غرق خون فتاد
    وي بس پسر كه شد كنار پدر شهيد
    نازم به انقلاب خميني كه داده است
    در راه دوست هم پدر هم پسر شهيد
    (برگرفته از روزنامه جمهوري اسلامي)
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارخياری
    وضعیت پیکرمشخص
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x