مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید علی آرمین

845
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام علی
نام خانوادگی آرمین
نام پدر محمود
تاریخ تولد 1340/01/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/11/03
محل شهادت چلاد
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل دانش آموز
تحصیلات ديپلم
مدفن اهرم
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • شهيد علي آرمين در سال 1340 در شهر اهرم در يك خانواده مذهبي به دنيا آمد. با توجه به محبتي كه والدينش به مولا حضرت اميرالمومنين علي (ع) داشتند نام فرزند خويش را علي گذاشتند. علي در دامن مادري عفيف از خاندان سادات مشهور به شمس العلماء و هم چنين پدري مومن و جوانمرد رشد مي كند. علي و ديگر اعضاي خانواده در سايه محبت اهل بيت عليهم السلام دوران كودكي خويش را سپري مي كند. در سن هفت سالگي دوران تحصيل خود را در زادگاهش در يكي از آموزشگاه هاي اهرم به نام انوشيروان آغاز مي كند.هر روز و هر ماه كه مي گذرد آثار  گرايش به دين و قرآن و اهل بيت در وي هويدا تر مي شود. دوران ابتدايي را با نمراتي خوب و كارنامه‌اي عالي از لحاظ اخلاق و درس به اتمام رساند. دوره راهنمايي را با ذوق و شوق ديگري ادامه مي دهد و اواخر دوران راهنمايي علي است كه نهضت بزرگ اسلامي مردم ايران شروع مي شود.

    آري ! علي هم اكنون ديگر نوجواني است كه در راهپيمايي ها عليه حكومت شاهنشاهي شركت مي كند و اعلاميه ها و تراكت هايي كه عليه رژيم بود، با همكاري دوستان بين مردم توزيع مي كند كه فعاليت هاي ايشان منجر مي شود به اينكه در اواخر سال 1356  منزل مسكوني ايشان توسط نيروهاي نظامي شاهنشاهي مورد بازديد و تجسس قرار مي گيرد. اما مادر مومنه و با بصيرت وي اعلاميه هاي حضرت امام خميني (ره) را از قبل پنهان مي كند . وي سال سوم راهنمايي را در شهر برازجان سپري مي كند. بعد از اتمام مقطع  راهنمايي، باز دوره متوسطه را در شهر اهرم در مدرسه آيت‌الله طالقاني آغاز مي كند و ادامه تحصيل مي دهد در اين زمان در حين اشتتغال به تحصيلش سعي مي كند در كارهايي كه در آمد اقتصادي دارد با خانواده همكاري كند بدين جهت وي در مغازه اي كه پدرش ايجاد كرده بود با والدين خود همكاري مي كند. همچنين در كارهاي منزل به مادر خويش كمك مي كند. ضمن اينكه در همه موارد با خانواده همكاري داشت فعاليت هاي اجتماعي و سياسي خويش را ادامه مي دهد . در بسيج هر شب حاضر و فعاليت مي‌كند و در نگهباني شبانه رزم شب و ديگر فعاليت هاي رزمي و فرهنگي بسيج شركت كرده و خود را آماده مي‌كند تا نه تنها از مرز جغرافيايي كشورش دفاع  كند بلكه از مرزهاي عقيدتي و دينش هم همينطور او نه تنها به فكر حفظ كشورش بود بلكه بايد به جبهه ايران رويم و ايران را به ياري خدا حفظ كنين بلكه بايد برويم و قدس و فلسطين را آزاد كنيم. آري ! علي ارادتي خاص به بنيانگذار جمهوري اسلامي داشت كه گويند وقتي صدا و سيماي جمهوري اسلامي سخنراني حضرت امام خميني (ره) را پخش مي كرد، وي سر تا پا گوش بود و توجه خاصي داشت به سخنان آقا. آري! وي مطيع رهبر و فدايي اسلام و قرآن است تا اينكه در سال 1361 از والدين خود مي خواهد كه به او اجازه دهند به جبهه برود اما والده وي به او مي گويد:‌ تو سال آخر دبيرستان هستي حداقل ديپلمت را بگير بعد به جبهه برو.علي مي گويد: همانجا و در جبهه براي رزمندگان كلاس داير كرده اند و در سال 1361 همراه با  ديگر دوستان به جبهه ها اعزام مي شود و در منطقه چداد يا چزابه در خط مقدم جبهه ها توسط تير دشمن به شهادت مي رسد.

    يادش گرامي و راهش پر رهرو باد
    ادامه مطلب
    ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء  عند ربهم يرزقون

    مپنداريد كساني كه در راه خدا كشته مي شوند مرده اند بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزي مي خورند.

    با درود و سلام بر رزمندگان  و بر شهيدان گلگون كفن جمهوري اسلامي ايران و با درود و سلام به امت خميني بت شكن وصيت نامه خود را اين چنين بيان مي كنم:

    اينجانب علي آرمين فرزند محمود هدفم  از به جبهه رفتتن براي ياري مستضعفان روي زمين و گسترش اسلام و لبيك به نداي امام اين پير جماران است و مي خواهم اثبات كنم كه ما جوانان برومند و رشيد ايراني بايد تا آخرين قطره خون خود در راه اسلام و خط امام و نابودي  مستكبرين و بر قراز داشتن پرچم جمهوري اسلامي ايران بر سراسر جهان از پاي نمي نشينم و هر روز ما جوانان بايد خون پاي درخت آزادي بريزيم و نداي امام را لبيك گوييم : اي حسين ما نداي هل من ناصر ينصرني تو را امروز در كربلاي ايران جواب مي گوييم ما مثل مردمان كوفه نيستيم و بايد تا هر ايراني زنده است خود را فداي اين پير جماران (امام خميني) كند و نگذاريم كه اجنبيان شرق و غرب خدشه اي به اين اسلام عزيز وارد كنند . و اي پدر و مادر عزيز از چيز نا قابلي كه براي خدا داده ايد تاسف نخوريد خواهران راه زينب را ادامه دهيد به اميد پيروزي مسلمين بر مستكبرين . شما اي همسنگران بسيجي هيچوقت دعاي توسل و دعاي كميل را فراموش نكنيد و شما اي امت دلير ايران مخصوصا برادران اهرمي اين شعار هميشه ورد زبانتان باشد و هميشه بگوييد:

    خدايا   خدايا   تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار

    از عمر ما بكاه و بر عمر او بيفزا

    خدايا - خدايا تو را به حق زهرا  رزمندگان ما را پيروزشان بگردان.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    خاطراتي ازخاله شهيد(شهربانو شمس العلماء)

    خواهر زاده ام شهيد علي آرمين جواني بود با ايمان، مهربان ، دوستدار دين اسلام و دوستدار ائمه معصومين عليهم السلام دوست داشت در راه اسلام تلاش و كوشش كند .

    مي گفت : تا جنگ هست من مي روم تا رهبرم امام خميني بگويد كافي است . ما بايد برويم و ما مي رويم. اما سعي  مي كنم رضايت والدينم را جلب كنم به مادرش مي گفت : مادر تو صبر كن مثل مادران شهداي كربلا مثل مادر شهيد علي اكبر باش . او چهره اي بسيار مظاوم و معصوم داشت و اينگونه با من صحبت مي كرد . ما او را دوست داشتيم . و احترامي خاص براي قوم و خويشان خصوصا براي من قائل بود . خدايش او را بيامرزد .

    يادش گرامي  و راهش پر رهرو باد

     

     

    خاطراتي  از مادر شهيد


    علي تازه متولد شده بود خواب ديدم روحاني آمد گفت اسم پسرت را چه گذاشته اي ؟ گفتم : علي گفت بسيار خوب ، بسيار خوب ، بسيار خوب و بعد بلند شد رفت احساس كردم پدرم هست ولي هر كس بود مرا بسيار تشويق كرد كه اسم فرزندم را علي گذاشته ام .

    خاطرات دوران كودكي

    يكي اينكه ما بعضي مواقع دعاي مشكل گشاي حضرت علي (ع) مي خوانديم خانواده ما اعتقاد به خواندن دعاي مشكل گشاي حضرت علي (ع) داشتند يكي از موارد كه در اين دعا نوشته شده اين است كه حضرت خضر به افرادي كه درب حياطشان جاروب مي كنند خداوند به آنها توجه داشته و مي توانند حضرت خضر را ببينند و از او هر چيزي بخواهند . علي و برادر كوچكش يك شب از من خواستند تا صبح قبل از اذان آنها را بيدار كنم و من هم اين كار را كردم آفتابه و جارو را به آنها دادم و در جلوي درب منزل مشغول جارو كردن شدند . خودم هم پشت درب آنها را كنترل مي كردم . از قضا آقايي رد شد . هوا هنوز تاريك بود و بچه ها هنوز كوچك بودند . خيال كردند اين مرد حضرت خضر است به او سلام كردند و خواسته هايشان را در خواست كردند و او هم چيزي نگفت و رد شد. آنها آمدند با حال و هواي بچه گانه اي كه داشتند خيال كردند حضرت خضر را ديده اند تا اينكه هوا روشن شد . علي به نانوايي رفت و از آنجا نان آورد . ديدمش دارد مي خندد گفت مادر آن آقايي كه صبح زود او را ديدم او شاطر نانوايي محله بوده است و من و پدرش به آنها خنديديم.

    روزي كه شهيد سيد اكبر اميرزاده را تشييع كردند ، درب منزل ما منتهي به خيابان بود من تابوت شهيد را كه ديدم خيلي گريه كردم يكباره علي ديد من گريه مي كنم گفت مادر چرا گريه مي كني مگر شهيد گريه دارد ؟ شهيد و شهادت خنده و شادي دارد .

    سال 1361 سال پاياني دوره دبيرستان علي بود گفت مي خواهم بروم جبهه گفتم مادر جان نرو. ديپلمت را بگير بعد برو گفت مادر جان آنجا كلاس درس است، براي رزمندگان كلاس درس دائر كرده اند و ما بايد برويم هم خاك گرفته شده توسط دشمن را آزاد كنيم و نيز بايد فلسطين را هم آزاد كنيم . من و پدرش رضايت داديم و او از جبهه براي ما نامه مي نوشت. قريب به سه ماه جبهه بود. يكي دو روز مانده بود بيايد. منتظرش بوديم همان روز خورش سبزي درست كردهخ بودم ظهر بود در ذهنم گذشت اي كاش پسرم الآن مي آمد در حياط به صدا در آمد رفتم در را باز كردم ديدم دو برادر پاسدار هستند آنها با بيان مقدماتي خبر شهادت علي را به ما دادند خيلي ناراحت شدم ولي از خداوند طلب صبر و اسقامت كردم.

    از خاطرات ديگر

    بعد از شهادت علي ، محمد رضا عاشوري يكي از دوستان او آمد پيش من خيلي گريه كرد به من گفت بي بي دعا كن تا من بعد از علي شهيد شوم و رفت جبهه او هم شهيد شد.

    يكي از رزمندگان به نام بهزاد دهداري در جبهه بود آمد مرخصي و آمد پيش من و گفت خواب علي را ديده ام گفته برو پيش مادرم سلام مرا به او برسان و به او بگو ناراحت نباش.

    قبل از شهادت، علي به ما مي  گفت هر گاه كسي به خاطر كار من به نزد شما آمد به او احترام بگذاريد در آن زمان من معني حرفش را نمي فهميدم ولي وقتي كه علي شهيد شد فهميدم . افرادي مي آيند نزد من در مورد كارهاي علي و من هم به آنها احترام مي گذارم تا بدين وسيله وصيت او را اجابت كرده باشم.

     

    سجاياي اخلاقي  شهيد


    هنوز زود است كه ما اينگونه انسانهاي به حق پيوسته و از خود رسته را بشناسيم كه هر كدام از ابعاد وجودي اينها خود دنياييي پيام و درس دارد براي نسل امروز و آيندگان .

    آري !  شهيد آرمين از اينگونه  انسانهايي است كه فقط وجه الله را در نظر دارد . وي اهل كار و تلاش بود ، اهل كسب علم و  و معرفت ،‌اهل زهد و عبادت و مجاهد في سبيل الله و مطيع ولايت و امانت بود . در حين اينكه به مدرسه مي رفت در مغازه نيز كار مي كرد . در عين حال نيمه هاي شب سجاده ي عبادت را پهن مي كرد و به راز و نياز با دوست يعني خداي يكتا مي پرداخت . وقتي قضيه جهاد في سبيل الله پيش مي آيد و ولي امر ، امر به جهاد في سبيل الله  مي كند . او آماده است. وي در يكي از گفته هايش مي گويد: تا زماني  كه حضرت امام خميني (ره) مي گويد به جنگ برويد، نرفتن به جنگ و درنگ كردن جايز نيست و تا پاي جان به گفته هاي خويش عمل مي كند. در عين حال سعي مي كند رضايت والدين خود را جلب كند و چه زيبا مقدمات شهادت را آماده مي كند و مادر را دلداري و اميد مي دهد و مادر را به صبر تشويق مي‌كند همچون مادران شهداي كربلا و چه ديدگاه بالايي در رابطه با شهيد و شهادت  كه نقل است از مادرش كه مي گويد :  وقتي كه شهيد سيد اكبر اميرزاده را تشييع مي كردند ، و من  گريه مي كردم وي به من رسيد گفت مادر چرا گريه مي كني براي شهيد و شهادت نبايد گريست بلكه بايد خنديد .بايد براي شهدا شاد بود زيرا آنها به خدا رسيده اند و رضايت خدا مشمول حالشان شده است .

    آري ! همه شهداي ما چنين مرداني بوده اند . راهشان پر رهرو باد و يادشان گرامي‌باد.

     

    اي عاشق بيدار


    بر قله انديشه حضور است اين

    در باور ايام ظهور سحر است اين

    آن سوي افق هاي روان در گذر عشق

    خورشيد گل آواز و صبور سحر است اين

    در خيمه شب شعله نامش زده آتش

    بر گستره خاك عبور سحر است اين

    ديوار زمان مي كشند حجم پيامش

    در جاري آينده شعور سحر است اين

    خورشيد كلامش گذر از خاور جان كرد

    سياره دل گفت: كه بود؟ سحر است اين

    بر طارم خون در شب طوفاني فرياد

    اي كور دلان تابش نور سحر است اين

    تاريخ فرو ريخت ز بيداري گامش

    همزاد امام گل و شور سحر است اين

    آشوب قيامت ز قيامش شده بر پا

    در محشر اين حادثه جور سحر است اين

    ساده خون باز به محراب دعا كن

    اي عاشق بيدار حضور سحر است اين

    نصرالله مرداني
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاراهرم
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری تصاویر   
    مشاهده سایر تصاویر
    اسناد و مدارک   
    مشاهده سایر اسناد
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x