مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید غلامرضا احمدی

673
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام غلامرضا
نام خانوادگی احمدی
نام پدر محمد
تاریخ تولد 1339/02/04
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1360/11/16
محل شهادت اهواز
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت سرباز نیروی زمينی ارتش
شغل -
تحصیلات دوره ابتدايی
مدفن روستای باغک
  • زندگینامه
  • خاطرات
  • اصل و نسب:

    پدرش محمد نام دارد و مادرش ماه زينب ،محمد كه پدر شهيد مي باشد پس از درگذشت پدرش به نام حسين همراه مادرش در سن 14 سالگي از گورك به باغك مهاجرت مي كند و در كاكلي باغك سكني   مي گزيند . مادربزگ شهيد كه شوهر خود را از دست داده بود در اين روستا ماندگار مي شود و از طرف اهالي خانه اي در اختيار آنها قرار مي گيرد تا در آن منزل گزينند .محمد بزرگ مي شود و با دختري كه اهل قريه جوي باغك بوده ازدواج مي كند.

    اين خانواده بسيار مستمند روزگار سخت معيشت را در كنار اهالي باغك تجربه مي نمايند و از طرف اهالي روستا مورد توجه قرار مي گيرند.

    قريه محل سكونت را بدان جهت كاكلي مي گويند كه زمين جلگه اي و شور حاشيه اين روستا محل رويش گياه خودرويي بنام كاكل مي باشد كه از طرف اهالي مورد استفاده غذايي قرار مي گيرد واين محل را به اين وجه كاكلي مي گويند.در صفحه 494 فرهنگ نامه بوشهر نوشته دكتر حميدي كاكلي را از توابع دهستان باغك معرفي كرده است .

    حاج محمد و ماه زينب مرد وزن پاكدامني بوده اند كه در سخت ترين شرايط زندگي به رشد و نمو اولاد خود توجه ويژه داشته اند.

    ولادت:

    غلامرضا احمدي در فصل بهار سال 1339 روز چهارم ارديبهشت در روستاي كاكلي باغك پا به عرصه وجود مي گذارد .او اولين فرزند خانواده است كه بهار عمر را در بهار طبيعت مي بيند و مادر گريه هاي كودكانه او را در لابه لاي آواز عندليب جستجو مي كند.

    بهار است و عطر شكوفه هاي گلستان با رايحه دلنواز حي علي الصلوه و حي علي الفلاح در هم  مي آميزد و صداي لالايي مادر با سرود مرغان ،ديوان شعر جديدي را براي اين خانواده به ارمغان مي آورد.

    فرزند متولد مي شود و مادر بزرگ كه فرزندي بنام غلامرضا داشته است با عشق و علاقه اين نام  را براي او انتخاب مي كند .اما اين بار اين نام براي نوه خود برگزيده است‹‹غلامِ رضا›› رضا در فرهنگ فارسي خشنود معنا شده است .

    چاكري و غلامي آل محمد(ص)‌نه تنها سيره اجداد ما بوده است كه از افتخارات ما نيز بشمار مي رود.غلام حسن ،غلام حسين،غلام علي و غلام رضا همه اسامي اي هستند كه در بين ما رواج دارد.

    امام رضا(ع) امام هشتم شيعيان است كه علي نام دارد و كنيه او ابوالحسن است .اين امام همام به رضا معروف بوده است .عشق و ارادت خالصانه شيعيان به ستاره هشتم آسمان ولايت و امامت پيروانش را وا مي دارد تا نام مقدس آن بزرگوار را براي فرزندان خود انتخاب نمايند.

    وقتي كه به لالايي مادر گوش مي دهيم مي شنويم كه او مي گويد :

    ‹‹مولا لا مي كنم تا زنده باشي غلام حضرت فاطمه باشي››

    اين بيت از لالايي، با احساس خاصي بيان مي شود گاهي اوقات با بيان اين جمله اشك از چشمان مادر سرازير مي شود.

    امرار معاش:

    معاش را وسيله زندگاني معرفي كرده اند .پدز شهيد كه خود تلخي زندگي را به علت يتيمي با تمام وجود احساس كرده بود فرصتها را از دست نداد و به كسب و كار روي آورد و در شرايط آن زمان به دنبال روزي حلال رفت تا دست نياز جز به آستان حق به كسي دراز نكند و به آنچه خداوند به عنوان روزي به او مي داد قانع بود به مصداق اين حديث نبوي كه:

    أفْلَحَ مَنْ هُدِيَ اِليَ الْاسْلامِ وَ كانَ عَيْشَهُ كفافاً وَ قَنَعَ بِهِ


    هر كه به اسلام راهبر شده و لوازم زندگي به قدر رفع حاجت دارد و بدان قناعت كند رستگار است.

    پيمودن مسافت هاي زياد به وسيله چهارپا با توجه به نبود وسيله نقليه در آن زمان معيشت را بر او سخت و طاقت فرسا كرده بود اما خداوند سختي معاش را وسيله محو گناهان قرار داده است.

    در نهج الفصاحه چنين آمده است كه:

    اِنَّ مِنَ الذّنوبِ ذُنوباً لا يُكَفّرُها الصَّلاهُ وَلاالصّيامُ ولاالحجُّ ولاالعُمْرَه يُكَفَّرُ الهموم في طلب المعيشه

    بعضي گناهان هست كه نماز و روزه و حج و عمره آن را محو نمي كند فقط گرفتاري در طلب معاش آن را نابود مي كند.

    غلامرضا نيز در اين معيشت سخت پدر را يار و ياور بود.

    او پس از ترك تحصيل به كار روي آورد ،با پاي پياده كيلومترها را براي طلب روزي طي مي كرد و به خريد و فروش مشغول گرديد ،سپس در پروژه احداث راه چغادك به خورموج نيز كارگري كرد .

    وي در 15 سالگي به بحرين سفر كردو دو ماه نيز در آنجا به كسب و كار پرداخت.

    تحصيلات :

    مقطع ابتدايي:

    تحصيل را از سال 1346 در دبستان دادگر باغك شروع كرد و تا كلاس سوم درس خواند .

    مسافت خانه تا مدرسه نزديك به 2 كيلومتر بود كه غلامرضا با پاي پياده طي مي كرد.سرانجام در همان مقطع ابتدايي ترك تحصيل مي كند ،از علل ترك تحصيل را مي توان به تنگدستي و فشار ومشكلات معيشتي و دلايل ديگر ذكر كرد.

    اولين مديران اين مدرسه در بدو تأسيس مرحوم خورشيد منصوري و مرحوم احمد رستم زاد بوده اند.

    جبهه و جنگ:

    غلامرضا احمدي در سال 1359 كه مقارن با جنگ تحميلي بود به خدمت سربازي فراخوا نده شد و پس از طي دوره آموزشي به مدت سه ماه در نيروي زميني ارتش مشغول به خدمت گرديد.وي درعزيمت به جبهه در منطقه جنگي چزابه به دفاع از كيان اسلامي پرداخت.

    شهيد غلامرضا احمدي پس از 18 ماه خدمت در لباس مقدس سربازي در قسمت تسليحات نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران در حالي كه 21 سال و 9 ماه و 19 روز از عمرش مي گذشت  در تاريخ 23/11/60 در چزابه به ديار باقي شتافت .وي كه با غلامرضا زنده بودي دوست صميمي و همرزم بود يك هفته پس از شهادت او به حق مي پيوندد ‹‹اين خبر زماني به پدرش مي رسد كه وي در مراسم هفتمين روز شهادت غلامرضا زنده بودي حضور داشت ››.

    شهيد غلامرضا احمدي كه دومين شهيد روستاي باغك مي باشد دو ماه و چهارده روز پس از شهادت    نعمت الله تهمتن بر روي دستان مردم شهيد پرور تشييع مي گردد و در بهشت عسكري باغك به خاك سپرده  شد.

    سجاياي اخلاقي

    يكي از ويژگيهاي بارز اخلاقي غلامرضا احمدي مردم بود .

    در سنين پايين به كار و تلاش روي آورد تا پدر را در مشقات زندگي تنها نگذاشته باشد او براي رسيدن به اين منظور روز و شب را نمي شناخت در كمك كردن به اهالي در امر باغداري بدون داشتن چشم طمع دريغ نمي كرد.درتمام طول عمرش در روستا تا زمان شهادت هيچ كسي از او آزرده خاطر نبو بلكه به عنوان يك جوان شاخص زبانزد مردم بود.

    او احترام به والدين و مادر بزرگش را فراموش نكرد و مي توان گفت او خود را وقف ايشان كرده بود. ويژگيهاي فوق او را به جواني محبوب و مهربان در محل تبديل كرده بود.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
     

    ‹‹كمك به همنوع››

    خانواده اي در محل بود كه فرزند نداشت و مدتها بود كه بچه دار نشده بودند اما كمك غلامرضا به آن خانواده براي انجام امور روزمره تا حدي بود كه آنها فراموش كرده بودند كه بچه دار نيستند ،آري او آن طور برخورد كرده بود كه گويي فرزند آنها بود.

    « به نقل از همسايگان شهيد »

    ‹‹مادر بزرگ››

    مادر بزرگ پير و سالخورده اي داشت كه نابينا بود .به او خيلي احترام مي گذاشت آن قدر كه ديگران را به حيرت واداشته بود كفش هايش را جفت مي كرد ،سجاده اش را پهن مي كرد و سفره اش را مهيا مي نمود.

    در يكي از روزها مادر بزرگ خود را بر چهارپا سوار نمود و به آبگرم اهرم كه 20 كيلومتر تا باغك فاصله دارد برد و سختي اين مسير را به خاطر مادربزرگش به خود هموار نمود.        « به نقل از همسايگان شهيد »
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارروستای باغک
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری تصاویر   
    مشاهده سایر تصاویر
    اسناد و مدارک   
    مشاهده سایر اسناد
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x