مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید حسین محمد زمانی کنگانی

372
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام حسين
نام خانوادگی محمد زمانی کنگانی
نام پدر عبدالرحمن
تاریخ تولد 1345/06/20
محل تولد بوشهر - كنگان
تاریخ شهادت 1365/03/08
محل شهادت مهران
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت سرباززميني ارتش
شغل كارگر
تحصیلات پنجم ابتدايي
مدفن كنگان
  • زندگینامه
  • مصاحبه
  • خاطرات
  • شهيد حسين محمد زماني در سال 1345 در خانواده اي مذهبي و مستضعف در شهر كنگان  ديده به جهان گشود . حسين در هفت سالگي به علت اختلاف خانوادگي از دامان پر محبت مادر محروم مي  ماند . بعد از آن در كنار نا مادري اش زندگي را شروع كرد  . بعلت اينكه    پدرش بيشتر در كشور هاي عربي مشغول امرار معاش است محمد بيشتر در كنار نامادري بود و زندگي را با از وي  مي آموخت . در دوران كودكي از محبوبيت خاصي نزد همبازي ها و خويشاوندان خود  برخوردار بود. دوستان و همبازي هايش او را خيلي دوست مي داشتند . كودكي ، بسيار با هوش  و كنجكاو بود  . هر صحبت  يا كلمه اي كه اطرافيان به او مي گفتند زود فرا مي گرفت  . از كودكي با اصول و دين اسلام آشنا شد به طوري كه تا صداي« الله اكبر» موذن از گلدسته هاي مسجد بلند مي شد  سريعاً خود را  براي بجا آوردن نماز به مسجد مي رساند . هميشه بعد از نماز براي  سلامتي پدر و مادر خود دعا مي كرد . حسين در سن هفت سالگي به مدرسه رفت و تا كلاس سوم ابتدايي  درس خواند و براي كمك به هزينه هاي زندگي ترك تحصيل نمود  و  به كار هايي مثل نوار فروشي ، اسباب بازي فروشي و ماهيگيري روي  آورد . شهيد از همان ابتدا ،  نوجواني  متدين و باايمان بود .  بخاطر  لكنت زباني كه داشت بيشتر، در بين هم سن و سال هاي خود   محبوب بود . هنگامي كه به محل بازي دوستان و هم بازي هاي خود مي رفت بچه ها خوشحال مي شدند و او را مورد تشويق قرار مي دادند  .  محمد حسين با اينكه در كودكي از مادر خود جا را شده بود اما تا زمان شهادت به طور مرتب به مادر خود سر مي زد و از احوال وي جويا مي شد . شهيد پس از مدتي بعنوان سرباز وظيفه  روانه خدمت مقدس سربازي گرديد   و سر انجام در خرم آباد ، پادگان بدر آباد ، منطقه عملياتي مهران در اثر اصابت تركش خمپاره به درجه رفيع شهادت نايل گرديد  . روحش شاد و يادش گرامي باد
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    شهيد حسين محمد زماني در سال 1345 در خانواده اي مذهبي و مستضعف در شهر كنگان  ديده به جهان گشود . حسين در هفت سالگي به علت اختلاف خانوادگي از دامان پر محبت مادر محروم مي  ماند . بعد از آن در كنار نا مادري اش زندگي را شروع كرد  . بعلت اينكه    پدرش بيشتر در كشور هاي عربي مشغول امرار معاش است محمد بيشتر در كنار نامادري بود و زندگي را با از وي  مي آموخت . در دوران كودكي از محبوبيت خاصي نزد همبازي ها و خويشاوندان خود  برخوردار بود. دوستان و همبازي هايش او را خيلي دوست مي داشتند . كودكي ، بسيار با هوش  و كنجكاو بود  . هر صحبت  يا كلمه اي كه اطرافيان به او مي گفتند زود فرا مي گرفت  . از كودكي با اصول و دين اسلام آشنا شد به طوري كه تا صداي« الله اكبر» موذن از گلدسته هاي مسجد بلند مي شد  سريعاً خود را  براي بجا آوردن نماز به مسجد مي رساند . هميشه بعد از نماز براي  سلامتي پدر و مادر خود دعا مي كرد . حسين در سن هفت سالگي به مدرسه رفت و تا كلاس سوم ابتدايي  درس خواند و براي كمك به هزينه هاي زندگي ترك تحصيل نمود  و  به كار هايي مثل نوار فروشي ، اسباب بازي فروشي و ماهيگيري روي  آورد . شهيد از همان ابتدا ،  نوجواني  متدين و باايمان بود .  بخاطر  لكنت زباني كه داشت بيشتر، در بين هم سن و سال هاي خود   محبوب بود . هنگامي كه به محل بازي دوستان و هم بازي هاي خود مي رفت بچه ها خوشحال مي شدند و او را مورد تشويق قرار مي دادند  .  محمد حسين با اينكه در كودكي از مادر خود جا را شده بود اما تا زمان شهادت به طور مرتب به مادر خود سر مي زد و از احوال وي جويا مي شد . شهيد پس از مدتي بعنوان سرباز وظيفه  روانه خدمت مقدس سربازي گرديد   و سر انجام در خرم آباد ، پادگان بدر آباد ، منطقه عملياتي مهران در اثر اصابت تركش خمپاره به درجه رفيع شهادت نايل گرديد  . روحش شاد و يادش گرامي باد
    ادامه مطلب
    يك سال قبل از اينكه شهيد به خدمت مقدس سربازي اعزام شوند ، من و شهيد زماني و يكي ديگر از دوستانمان بنام آقاي حسين بحريني پور ، جهت تفريح ايام نوروز به ساحل دريا   رفتيم . در بين راه كه مي رفتيم شهيد در مورد دريا، طبيعت . و از زندگي آينده اش صحبت مي كرد و مي گفت : بعد از خدمت مقدس سربازي مي خواهم  يك مغازه راه اندازي كنم . اگر وضع مالي ام خوب شد دست شما را هم مي گيرم . در بين راه به وي گفتيم : حسن مي خواهيم كشتي بگيريم . حاضري با ما كشتي بگيري . شهيد بسيار خوشحال شد و گفت : شما تا الان به من مي خنديد . حالا نوبت خنده من رسيده است  . شهيد با آقاي حسين بحريني پور كشتي گرفت چون آقاي بحريني پور زمين خورد شهيد حدود چند دقيقه به ما  خنديد و گفت : شانس آوردي كه توي ماسه به زمين خوردي وگرنه همه استخوان هايت خرد مي شد .

     ( عيسي موحدي ـ بستگان نزديك شهيد )
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاركنگان
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری تصاویر   
    مشاهده سایر تصاویر
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x