مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید عباس جمشیر

360
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام عباس
نام خانوادگی جمشير
نام پدر علي
تاریخ تولد 1340/01/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/12/16
محل شهادت زبيدات
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت سرباززميني ارتش
شغل سرباززميني ارتش
تحصیلات ديپلم
مدفن بوشهر
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • مصاحبه
  • خاطرات
  • عباس جمشیر به سال 1340 هجری شمسی در شهر مقاوم و شهید پرور آبادان در       خانواده ایی مذهبی دیده به جهان گشود . خانواده عباس دارای حسینیه ای به نام حاج جاسم به جای مانده از پدر بزرگ مادریش بودند که در آبادان معروف بود . عباس از همان اوان کودکی با شورائیان کربلا مانوس شد و عشق به اهل بیت چون نهالی در فکر و روح و دل اوریشه کرد تا با پیروزی انقلاب و تلنگر اندیشه های اسلام ناب محمد (ص) امام خمینی (ره) چون اثر باران رحمت الهی بر نخلهای جنوب این عشق ببار نشست و شکوفا شد و عباس مانند دیگر فرزندان پاکباخته انقلاب شروع به فعالیتهای انقلابی نمود شرکت در راهپیمائیها ، سخنرانیها و تخریب مراکز فساد ودرگیری با نیروی طاغوت شبهای بسیاری را به فرمان  امام راحل به پشت بامها ندای الله اکبر سر می داد و هیچ ترسی از نیروی گارد شاهی به دل راه نمی داد با پیروزی انقلاب و ورود پرافتخار بنیانگذار جمهوری اسلامی به میهن عزیزمان جهت حفظ و حراست از شهربه دلیل فروپاشی نیروی شهربانی طاغوت ونیرو وجود ضد انقلاب طاغوت طلب و ساواکیهای مزدور تا به صبح با دیگر بچه های محل به پاسداری از نهضت حسین خود پرداختند پس از چندی استعمار جهانی که پایه های مردمی انقلاب اسلامی را درک کرده بود با تحریک رژیم عراق علیه ایران عزیز به بهانه اختلافات قدیمی آن کشور را وادار به حمله به خاک مقدسمان کشورمان می کند خانواده با وجود با اینکه هیچوقت جنگ را به این شکل تجربه نکرده بودند چون دیگر همشهریان خود حاضر به خروج از آبادان نبودند امام پدر تو مانند مردان دیگرشهر که جان زن و بچه خود را در خطر می دیدند آنان را قانع نمود تا ازشهر خارج شوند ولی پسران بزرگ از جمله عباس در آبادان بماندند پس از آن عباس درس که رها کرد با آمدن به بوشهر عباس به بوشهر آمد اما طاقت ماندن نداشت در این فاصله وقتی تلویزیون را نگاه می کرد  و رزمندگان ر در جبهه های دید اشک در چشمانش حلقه می زند و گفت صحبت شما من را از این فیض محروم کرده و جای من اینجا نیست . الان باید کنارآنها باشیم پس از چندی بلافاصله دفترچه خدمت مقدس سربازی گرفته تا با توجه به سنش از طریق ارتش وارد جبهه ها نبرد شود دوران آموزشی را در پادگان صفر پنج کرمان گذراند وسپس عضو لشکر 21 حمزه سیدالشهدا گردید عشق به اسلام و میهن و روحیه دشمن ستیزی او یادآور ابوالفضل العباس علمدار شجاع و دلیر کربلا بود هرقت بریا مدت کوتاهی به خانه می آمد سر و رویی خاک آلود و پیراهنی ژولیده به تن داشت . شاید به نظر غلو باشد از شروع انقلاب تا زمان شهادت عباس پیراهن نویی به تن نکرد . تحولی عظیم در وجودش پدید آمده بود که بعداز شهادتش متوجه آن شدیم و دانستیم اینهمه بی میلی به دنیا و در عین حال شجاعت و ثلابت را در مکتب همان امامی یادگرفته بود که در زمان کودکی در عزاداری های دهه عاشورا در حسینیه حاج جاسم باشیر مادر  در رگ  وپی ورحش آمیتخه شده بود و ما غافل از آن بودیم در مجموع 24 ماه خدمت سربازی عباس فقط 3 ماه آموزشی را در پشت جبهه ها گذراند هروقت به مرخصی می آمد طاغت ماندن نداشت و وقتی اعضاء به خانواده تلویزیون نگاه می کردند در اطاق دیگری رادیو گوش می داد و انگار وقتی خانه هم بود توی جبهه بود  مادر برایش رختمخواب پهن می کرد ومی گفت برش دار ما در جبهه روی زمین خشک می خوابیم. نمی دانم آیا خدا به مومنانش از شراب بهشت می نوشاند که چنین شیدا  ودلباخته می شوند و دنیای پرزرق وبرق را رها می کنند .از درک ما خاکیان خارج است. ولی حتما" چنین است.

    اوقاتی که دور هم در خانه جمع بودیم عباس از جبهه می گفت ولی هیچگاه ، هیچگاه از رشادتهای خود نگفت او بارها در جبهه از سوی فرمانده هانش تشویق نامه های بسیاری گرفته بود اما آنها را به ما نشان نداد. خانواده وقتی از دلاوریهایش شنیدند که همرزمانش بعداز شهادت از آن تعریف کردند . براستی معلم او علمدار کربلا بود . عباس پانزده روز قبل از شهادت بدلیل دریافت خبرزخمی شدن یکی از بستگان نزدیک خانواده که از دوستان صمیمی او بود مرخصی 3 روزه ای میگیرد. و به دیگر تعلق ندارد و داره می ره تا به سر چشمه زلال انسانیت الهی خودش بپیوند. می رفت تا با سرورش ابوالفضل هم نشین بشود و از خادمین صدیق آقا امام حسین (ع) گردد . می رود تا به صف آشورئیان به پیوندد.

    وقتی محمد پسر دایی رحمن شهید شد و عباس بر سرقبرش گفته بود . محمد سمت راست     تو مزار من خواهد بود هروقت می آمد ساعتها بر سر مزار محمد می نشست شاید با اوحرفهایی می زند که گوش ما نامحرمان قادر به شنیدن آنها نبود براستی خداوند گل چین    می کند و و از یا دهر گلهای سر سبد را برمی گزیند. خدایا یاد وخاطره شهیدان را در دلهایمان محفوظ بدار تا قیام سرور عالم امکان قائم آل محمد (ص) سربلند و پرافتخار بر قدمش بوسه زنیم و بگوئیم که ما از تبار شهیدان و شهید پرورانیم . آمین.

    تاریخ شهادت این شهید گرانقدر (عباس جمشیر ) 25 اسفند 1361 که بر اثر اصابت گلوله توپ هنگام خداحافظی و پایان خدمت سربازی به سنگر آنان صورت گرفت . هنگام         شهادت 7 شب بود او به همراه چندتن دیگر همرزمان برای تحویل وسایل و انتقال به پشت جبهه آماده می شدند. و خداوند عزوجل پاداش 2 سال خدمت خالصانه را با بهشت برین خود به آنان جبران نمود. خوشا به سعادت آنان که برگزیده می شوند تا شهید عشق باشند.
    ادامه مطلب
    خدمت خانواده عزيزم سلام عرض ميكنم ، اميدوارم كه حال همگي شما خوب باشد و هيچ نوع كسالتي نداشته باشيد و اگر خدابخواهد و من در راهي كه رفتم يعني حق شهيد شدم از شما تنها خواهشي كه دارم اين است كه شما هم همچون عمو رحمان صبري بزرگ داشته باشيد و مثل او افتخار كنيد كه پسرتان در اين راه شهيد شد و به مرگ طبيعي نمرد . پدر ومادر عزير خواهش ميكنم براي من گريه نكنيد ، زيرا اين راه را خودم انتخاب كردم و اينراهي است كه در اين زمان بايد يك مسلمان واقعي بسويش برود ، پدر ، به قول محمد ما امانتي هستيم در دست شما ، پس هيچ وقت نبايد ناراحت باشيد از اينكه امانت خود را داديد و دين خود را انجام داديد ، پدر من از اينكه نتوانستم كاري براي شما بكنم ناراحت نباشيد زيرا در حال حاضر تنها كاري كه از دست من بر مي آيد كه اين جان و اين جسمي كه تاكنون كاري نه براي شما و نه براي اسلام و مسلمين كرده در اين راه مقدس هديه كنم و اين را بدانيد كه در حال حاضر نجات اسلام وطن عزيزمان ايران و نجات مسلمانان جهان به مراتب واجب تر از خانواده است ، چون هم اكنون اسلام در خطر است ومسلمانان جهان در زير بند جهانخواران هستند و ما مسلمانان آزاد نبايد بگذاريم كه ديگر مسلمانان جهان زير بند باشند و بايد كاري كنيم كه آنها نيز مانند ما مستقل و متكي به خود و اسلام باشند ، پدر در حال حاضر كعبه در خطر است قدس در خطر است و ما بايد هر چه نيرو وقدرت در بدن داريم براي آزاد سازي آنان بكار بريم ، ما بايد قدرت اسلام را به آمريكا و اسرائيل نشان دهيم ، پدر قدرت اسلام اين نيست كه در حال حاضر مي بينيم كه يك كشور يهود بر30 الي 40 كشور مسلمان حكم ميراند ، اسلام واقعي در ايران است ، زيرا خود ايران بدون كمك دول خارجي تنها در يك شب 19 هزار اسير از كفار بعثي گرفت ، پدر اگر ما در حال حاضر دست روي دست بگذاريم و فقط نگاه بكنيم و ببينيم كه چطور اسرائيل خون مسلمانان لبنان و فلسطين را ميمكد چون فردا نوبت به ما هم ميرسد و اگر حال متحد نشويم و بگذاريم اسرائيل به كمك آمريكا جنايتكار كشور گشايي ميكند فردا نمي توانيم جلوي او را بگيريم ، خوب ديگر بيش از اين عقلم به جايي نميرسد و فقط اين را ميدانم در حال حاضر اسلام در خطر است و ما بايد جان خود را براي آزادسازي آن ، فدا كنيم .

    پدر خواهش ميكنم مرا ببخشيد كه به شما ظلم كردم و به حرفهايت توجه اي نداشتم ، مادر خواهش ميكنم شيرت را حلالم كن و من ميدانم كه من هيچ وقت حقي كه بر من داشتي نتوانستم ادا كنم ، چون مادر حقش خيلي بالاتر از اين حرفهاست ، پدر و مادر و تمامي اقوام و خويشان خواهش ميكنم هر بدي و خوبي از من ديديد حلالم كنيد و خلاصه به خوبي از من ياد كنيد .
    ادامه مطلب
    شهيد جمشير از خانواده اي مذهبي و فقير پابه عرصه ي وجود گذاشت و خيلي صادقانه به وصال حضرت حق رسيد . وي خيلي مستعد و هوشيار بود و از نظر اخلاقي و انظباطي در مرتبه بسيار بالايي قرار داشت طوري كه تمام نمرات انظباط اين شهيد عالي است علاقه وي به قرآن همچون ديگر شهداء ، آنچنان بود كه زبان و قلم از وصف آن عاجز است برادرش مي گويد شهيد علاقه خاصي به پدر و مادرم داشت و به اين  دو احترام خاصي مي گذاشت و هيچ وقت نشد كه به آنها توهين بكند نماز را در مسجد و به موقع ادا مي كرد . اخلاص و پاكي و صداقت چيزي بود كه با روحيه ي شهيد همدم و همراز بود . اين اخلاص هم در عمل و هم در گفتار مشهود بود طرفدار پرزرق و برق امام و ولايت بود و هوادار اهل بيت . آن طور كه گفته شده وي تمام مدت سربازي خود را با دلخواه تمام و به پيشنهاد خودش در خط مقدم جبهه به سر برد و وقتي تسويه حساب خود را گرفت به دوستانش قول داد كه خيلي زود برمي گردد و در جبهه ها به دفاع از ميهن و اسلام مي پردازم . اين نشانه اي از اخلاص و پاكي وي بود كه با دوست آسماني خود و دوستان جبهه اي خود داشت و اين افتخار يعني شهادت درست در آخرين لحظه ي خداحافظي به وي دست داد و ما همه در عجيبم كه چه راز و رمزي با خداي خود داشت كه اينچنين او را به وصال خود برد وصالي كه سرشار از لطف و صفا بود و پر از ايمان و اعتقاد بود .
    ادامه مطلب
    روزي در خانه نشسته بوديم ، و صداي بسيار مهيبي تمام شهر آبادان را به لرزه در آورد وقتي سراسيمه بيرون از خانه رفتيم متوجه شديم كه اداره آموزش و پرورش شهر را زده اند ، همگي به طرف اداره رفتيم همان روز ما وسايل خانه مان را جمع كرده بوديم تا به بوشهر نقل و انتقال كنيم بالاخره وقتي به اداره رسيدم ديدم برادرم ، عباس ، آنجا به صورتي خيلي فعالانه مشغول فعاليّت است و اشك در چشمانش جاري بود و گلويي پر از بغض داشت و از اين حادثه خيلي غمگين بود من آنجا به او گفتم زود برو خانه ، مي خواهيم به بوشهر برويم او نپذيرفت و گفت من در شهر مي مانم و به مردم كمك مي كنم و به هيچ وجه نپذيرفت كه با ما به بوشهر بيايد و من با خانواده ام به بوشهر آمدم و ديگر برادرم را نديدم زيرا او از همان آبادان به خدمت سربازي اعزام شد و من هم به تهران اعزام شدم او داوطلبانه به خط مقدم رفت و دو سال خدمتش را در همان خط مقدم گذراند و هر وقت او به مرخصي مي آمد من خدمت بودم و هر وقت من به مرخصي مي رفتم او خدمت بود . بالاخره نتوانستيم همديگر را ملاقات كنيم . آخرين باري كه به مرخصي آمد مصادف با شهادت محمد برهمندپور بود او وقتي        سر قبر رفت به او قولي داد كه در خيل شهدا قرار گيرد و اين حادثه يعني شهادت برهمندپور خيلي بر روحيه او تأثير گذاشته بود و اين بار ما به هم نامه نگاري مي كرديم و با هم قرار گذاشته بوديم كه طوري مرخصي خود را هماهنگ كنيم كه بتوانيم همديگر را ملاقات نماييم . غروبي دلتنگ كننده و غمگين در پادگان نشسته بودم كه صدايم زدم و گفتند برو به مرخصي ، اين مرخصي اجباري براي من خيلي شك كننده بود زيرا دليلي نداشت كه به مرخصي بروم و به هر صورت كه شد به بوشهر برگشتم و خبر جانسوز شهادت برادرم را شنيدم برادري كه دو سال او را نديده بودم و غم فراق را نتوانستم به لذت وصال برسانم ولي او به وصال حضرت دوست رسيده بود و عاشقانه با او پيمان شهود بست . [1]

    خاطره نويس : حسن جمشير
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاربوشهر
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x