مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید نعمت الله دوراهكی

1063
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام نعمت الله
نام خانوادگی دوراهكی
نام پدر غلام
تاریخ تولد 1344/01/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/08/20
محل شهادت عين خوش
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت جهادگر
شغل كارمند شيلات
تحصیلات دوره راهنمايی
مدفن دوراهک
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • شعر
  • شهید نعمت الله دراهکی در سال ۱۳۴۴ در خانواده متدین و متقی دیده به جهان گشود. در سن هفت سالگی پا به دبستان گذاشت. در ایام پیش از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در تظاهرات و راهپیمایی های علیه رژیم شاهنشاهی، حضور و نقش فعال داشت و اعلامیه های منتشره را در روستای زادگاهش پخش می کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در بسیج فعالیت می نمود و با کمک چند تن از برادران، انجمن اسلامی و کتابخانه روستا را تشکیل داد.

    شهید دراهکی، با ذوق و شوقی که داشت، اطلاعیه ها و مقاله ها را به مناسبت های مختلف تهیه و توزیع می کرد. ایشان در رشته های نقاشی،طراحی و خطاطی نیز از ذوق سرشاری برخوردار بود.

    شهید نعمت الله دراهکی، پس از طی یک دوره یک ناهه آموزش نظامی، در تاریخ ۲۴/۷/۱۳۶۱ به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شد و در عملیات محرم شرکت کرد. پس از سرکت در سه مرحله از این عملیات، در حال نماز در اثر اصبت ترکش کاتیوشا در تاریخ ۲۰/۸/۱۳۶۱ در منطقه عین خوش به دیدار پروردگارش نائل آمده و به شهادت رسید.




    آن روزگار كه جرقه هاي نور از مناره هاي حلم و تقوي در سرزمين امام زمان (عج) قلب سياه تاريكي كفر و جهل را مي دريد و خورشيد از روزنه هاي پاك باختگان بر چهره نور ملكان مي تابيد. آن روزگار كه شايسته ها متولد مي شدند تا ديو دنياپرستي را از پاي درآورده و با سرائيدن زيبا سرود «الله اكبر» پنجه در پنجه ستمگران دون افكنند، آن روزگار كه ميلاد آزادگان كره ی زجر ديده خاك بود، آن روزگار كه مؤمنان صادق، قوي، متفكر، پاك راست گفتار، نيك پندار، درست كردار، حافظين حدود الهي، ياران شجاع مهدي موعود و پيكارگران حسيني سيماي نازنين را به ديوار خورشيد آزردند؛ پاكبازي كه راست قامت جاودانه تاريخ شد. در گوشه اي از جهان آفريده گشت. او را نعمت الله نام نهادند؛ يعني هديه خدا و روزي خدا به پدر و مادري با ايمان.

    گذشت زمان رشد اين عزيز را بر ديده ها عيان مي ساخت. هنوز مدرسه نرفته بود و نيك خواندن و نوشتن را آغاز نمود. هوش سرشار او از شروع كلاس اول تا پايان دوره ابتدائي او را در مقام رتبه ی اول نگهداشته بود. زماني كه در كلاس دوم دبستان بود، نامه هاي برادرش را مي خواند و براي او كه مشغول خدمت سربازي بود نامه
    مي نوشت. يكي ديگر از شاخصه هاي ذكاوت او سؤالات دقيق و مكرر پيرامون طبيعت، تاريخ، موجودات زنده و انسان بود كه علت اصلي مطالعات پيگير و فراوان او بودند. هيچ كتاب، جزوه، مقاله و يا شعري نبود كه ببيند و نخواند و پيرامون آن نيانديشد. «نعمت الله» براي ادامه تحصيل به بندر دير رفت و چند ماه نيز مشغول درس خواندن شد اما وضعيت جا، دوري از محل و مشكلات ديگر او را از حصول علم در مدرسه محروم كرد. اما ذهن فعال و روح زلال او يك لحظه آرام نداشت. او كتاب را بهترين انيس و شفيق ترين دوست خود
    مي دانست؛ با كتاب به آسمانها عروج مي كرد و در اعماق اقيانوسها غوص مي رفت، كوهها را در مي نورديد و رودخانه ها را مي پيمود  و به ژرفناي تاريخ سفر مي كرد و كتاب را وسيله اي بس مناسب جهت معرفت و تلاش براي شناخت پروردگار مي ديد.

     

     

     

    «دوران جواني»

     

    نخستين رايحه عطرآگين انقلاب كه به شهرستان دير آمد، جان تشنه ی او را مجذوب نمود. گر چه او بيش از سيزده سال سن نداشت اما از محدود افرادي بود كه در فعاليتها و جلسات انقلابيون شركت داشت. خوب مي دانست و پاكباخته  معتقد مي شد و در اين راه براي جانفشاني حاضر بود. با محفل گرم پيروان امام در بندر دير تماس دائم و قوی داشت. همه او را مي شناختند و احترام خاصي براي ايشان قائل بودند. حتي در يكي از روزها به طرف او تيراندازي شد ولي به لطف خداوند نجات يافت. پس از پيروزي انقلاب، دامنه ی فعاليتهايش را گسترش بيشتري بخشيد؛ و در اين ميان نقش اساسي او در بنيان گذاشتن انجمن اسلامي روستاي دوراهك و ادامه فعاليت روزافزون فرهنگي در آن، از طريق اداره كتابخانه ولي عصر، نوشتن شعار، نقاشي و طراحي بر ديوار، پارچه و كاغذ نوشتن و قرائت مقالات متعدد به مناسبت هاي مختلف، دادن خط سياسي صحيح به همراه ديگر برادران در مقاطع لازم، شايان بيان است. تحقيقاً او اولين كسي بود كه با جرأت و آرامش جمله مرگ بر مجاهدين خلق (منافقين) را بر ديوار نقش زد.

     

    با شروع جنگ تحميلي و آواره شدن مردم محروم خطه خوزستان، او در تكميل كار فرهنگي خود به عضويت كميته فرهنگی بنياد امور مهاجرين بوشهر درآمد و عبارات نوراني عبوديت را بر پيكر شهرها و روستاها پرتوافكن نمود. ايشان بدون تمرين و آموزش، به زيبايی خط مي نوشت و نقاشي مي كرد و طرحهاي مختلف را ارائه مي نمود. و براستي هر كسي، از اين همه استعداد وي شگفت زده مي شد. در ضمن كارگری و فعاليتهاي فرهنگي، سال اول راهنمائي را بصورت متفرقه و با موفقيت به پايان برد و قصد ادامه تحصيل بدين روال داشت. اواخر در اداره شيلات دير مشغول به كار بود كه به نداي امام بزرگوار خويش لبيك گفت و پس از گذراندن دوره آموزشي، راهي جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شد و با گامهاي استوار به قربانگاه دوست شتافت تا عظمت آيه اني اعلم مالاتعلمون را بر ملائك بنماياند و از سجده ی آن هنگام، آنان را روشن سازد. وقتي انساني قصد جهاد در راه او كند هنگامه ی شكفتن سّر خلقت «احسن الخالقين» است و لحظه ی درك تبارك الله احسن الخالقين.

    آري نعمت الله را فقط رسيدن به اين مقام خوشنود مي كرد. روزي كه پا به قبله گاه عاشقان حسين نهاد؛ دل را از «ما سوي الله» بريد و «حبل الله متين» را با دست محكم از ايمان و يقين فشرد و در آتش حادثه اي كه تحت عنوان «عمليات محرم» با رمز يا زينب «س» براي انهدام صف يزيديان برپا كرده بودند، شعله رسان و اخگرافكن بود. تكليف جهاد را به انجام رساند و به هنگام نماز و نيايش به درگاه لايزال كه دستها را به سوي او براي قنوت برداشته بود با اصابت تركش نمروديان از قفس بدن رهائي يافت و به فردوس برين شتافت. گوارا باد بر او اين حضور نيک بر خوان گسترده محضر حضرت باريتعالی جلّت اسمائه.

     

     
    ادامه مطلب
    بسم الله الرحمن الرحیم

    الذين هاجروا و جاهدوا في سبيل الله … (قرآن كريم)

    با سلام و درود به رهبر كبير انقلاب اسلامي و شهداء، به اميد پيروزي رزمندگان اسلام و براي انجام فرمان امام بسوي جبهه مي روم. از خدا مي خواهم كه اين وظيفه بزرگي كه بر دوش ما نهاده است و ما نمي توانيم از عهده آن برآئيم، بر ما سنگين نگيرد. خدايا از تو
    مي خواهم كه مرا از سربازان خود قرار دهي، زيرا سربازان تو هميشه پيروزند، اي برادران و اي كساني كه اين مرقومه را مي شنويد عاجزانه مي خواهم كه از بديهاي من بگذريد و آنچه بايد نصب العين خود قرار دهيد ياري امام، ياري رزمندگان، كمك به فقرا و تهيدستان و خواندن نماز در پنج وقت معين و اجراي رهنمودهاي امام كه براي خودسازي شما مسلمانان موجود است. خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگدار.

     

    «نعمت الله دوراهكي»

     

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
     

    «نظری بر نوشته های شهيد»

     

    شهيد نعمت الله دوراهکی در زمان مسئوليت واحد فرهنگی بنياد امور جنگ زدگان و انجمن اسلامی روستای دوراهک اقدام به تهيه نشريه تبليغاتی نموده بود که گزيده ای از نوشته هائی که در ادامه خواهد آمد با قلم شيوای اين شهيد عزيز به رشته تحرير درآمده است.

    تهيه اين اسناد با کمک برادر عزيزم جناب آقای ابوالقاسم کرمی همرزم و عموزاده شهيد حاصل گرديد که بر خود لازم می بينم از مساعدت بيدريغ ايشان صميمانه تقدير و تشکر نمايم.

     

     

    «به نام خداوند بخشنده مهربان»

     

    «انتظار فرج»


    انتظار فرج يك مسئله اي است كه انسان هاي مسلمان نبايد از مرحمت خداي مهربان مأيوس شوند «لاتيأ سّوُ اِن روُحِ الله» و اين مسئله ريشه قرآني دارد و با توجه به اين مسئله، بايد منتظر بود كه روزي مي آيد كه اين جهان سر و سامان پيدا كند و سامان دهنده آن نيز از فرزندان رسول الله است. زيرا با توجه به احاديث و روايات صحيح شيعه و سني به اين نكته مي رسيم كه حضرت محمد(ص) فرمود: «اگر از عمر دنيا باقي نماند مگر يك روز، خداوند متعال آن روز را آن قدر طولاني گرداند كه يكي از خانواده اهل بيت من ظاهر گردد و نام آن و كنيه آن و تمام صفات آن همانند من باشد؛ و آن «مهدي» است كه سامان بخش اين جهان و عدالت گستر اين جهان خواهد شد و …»

     

    مسئله انتظار فرج، از عبادات ديگر برتر است. (افضل الاعمال انتظار الفرج) مسئله انتظار فرج بر دو نوع است. يكي انتظار سازنده و ديگري ويرانگر است و اسارت بخش، فلج كننده است. اما اين دو مسئله لزوم به تحقيق و بررسي بيشتري دارد و خلاصه مسائل فوق بستگي به طرز برداشت مردم دارد كه مي بايست حقيقت را روشن كرد. بعضي معتقدند كه ظهور بقيه الله بستگي به آن دارد كه مردم بايد توجه به قرآن و احاديث ائمه اطهار، زمينه سازي يك حكومت عدل جهاني از نوع حكومت علي (ع) فراهم كنند و تمام روي زمين را پر از عدل و برادري كنند و مكتب توحيد را گسترش دهند تا آن جا كه تمام اعمال كامل باشد و تنها نقص آن حكومت نبودن رهبري كه شايسته آن حكومت باشد يعني كمبود آن حكومت عدل جهاني، فقط ظهور «مهدي (عج)» باشد. اين تقريباً بررسي مختصري از نوع انتظار سازنده بود و از اين جهت مي شود اين را سازنده ناميد كه اميدبخش و ترك آور است زيرا ما را وادار مي كند تا با توجه به آينده ی روشن، اعمال صالح انجام دهيم و همچنين در مورد انتظار سازنده مي شود از قرآن ياري گرفت. به آيات زير توجه كنيد:

     

    ولَقَد كَتَبَنا فِي الزّبوُر مِن بَعد الذّكرَ اَنَّ الاّرضَ يَرَتُها عِبادِيَ الصّالِحُون «انبياء105»

    و نُريدَ اَن نَمُنَّ عَلَي الذّينَ استَضُعفُِوا فيِ الارَضَ وَ نَجعَلَهُمَ اِئمّهً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثينَ «قصص 5»

    اِنَّ الارِضُ يُرِثهِا مَن يَشّاءُ مِن عبِادِ وَالعاقَِبَهُ لِلمُتَّقينَ «اعراب 128»

     

    با توجه به آيات فوق اين انديشه را به آدمي بيش از هر چيز نويد آرامش بخشي از آينده اي روشن مي دهد و آدمي را نسبت به جريان كلي نظام طبيعت و سير تكاملي تاريخ و اطمينان به آينده ی روشن مطمئن مي سازد. اما انتظار ويرانگر: بعضی با غلط درك كردن احاديث و يا تفسير برعكس نمودن روايات، معتقدند كه ظهور «مهدي (عج)» بستگي به آن دارد كه زمين از عدل و داد خالي گردد و طرفدار حق به كلي نابود و يا لااقل كم گردد و آن وقت است كه «مهدي (عج)» ظاهر مي گردد و به بي عدالتي ها و حق كشي ها خاتمه مي دهد. ما با رجوع به يك آيه از قرآن بي ثباتي و خرابي اين نوع طرز عقيده را روشن مي كنيم:

    «اِنَّ الله يُغِيّرُ ماِ بقُومٍ حَتّي يُغيّروُا ما بِاَنفُسُهم» يعنی خداوند در وضع هيچ قومي و دسته اي تغيير ايجاد نمي كند بلكه خود آنها هستند كه با تغيير بخشيدن به سرنوشت خود و عوض كردن روشهاي غلط خود، خود را نجات دهند.

    با درك اين مسئله انتظار به كلي و بدون شك روشن خواهد شد. پس همگي تغيير بخشيدن به اجتماع كنوني و تبديل آن به كانون گرم توحيد و خروج آن از ظلمات بسوي نور و با تغيير بخشيدن به
    روش هاي جاهلانه خود، دست به دعا برداريم كه:

    اللهم عجل في فرج مولانا ـ في هذه الساعه العجل، العجل «آمين»

    الله ولي الذين آمنو يخرجهم من الظلمات الي النور.

     

    والسلام

     

    «به نام خدای بي نياز»

     

    «آيا خدا هم مركزي دارد؟»

    جهاني كه ما به چشم مي بينيم جهاني است مادي كه از ذرات اتمي تركيب شده است. موجودات اين جهان هر كدام مكان و اثر خاصي دارند و به همين جهت فعل و انفعالات و آثار آنها نمي تواند به همه جا و همه سو يكنواخت برسد. دوري و نزديكي، در رسيدن آثار و يا دريافت آنها مؤثر است. هر چه به مكان آنها نزديكتر شويم تأثيرشان بيشتر و هر چه از آنها دورتر گرديم تأثير آنها كمتر مي باشد. تا جائي كه ممكن است بر اثر دوري، تأثير آنها بكلي از بين برود.

    اكنون براي روشن شدن اين موضوع به ذكر مثالهائي مي پردازيم:

    1- نيروي آهن ربائي، در تمام فاصله ها يكسان نيست و هر چه آهن به آهن ربا نزديكتر شود با نيروي بيشتري جذب مي شود. چنانكه اگر ميخي را در فاصله (2) سانتي متري از آهن ربا بگيريم، نسبت به هنگامي كه در فاصله (10) سانتي متر واقع شود، با نيروي بيشتري جذب مي گردد.

    2- حرارت خورشيد در سطح كره زهره با حرارت خورشيد در سطح كره زمين مساوي نيست. زهره  چون به خورشيد نزديكتر است، حرارت بيشتري جذب مي كند و از زمين گرمتر است.

    3- نور ممكن است تا صد متر برسد ولي در سراسر اين فاصله، اندازه روشنائي يكسان نيست و هر چه به چراغ نزديكتر مي شويم، مقدار روشنائي بيشتر مي شود.

    4- صداي يك شاعر و يا يك سخنران ممكن است تا پنجاه متر برسد، ولي در تمام اين فاصله يكسان نيست. هر چـه به گوينده نزديكتر باشيم صدا رساتر و هر چه دورتر باشيم نارساتر به گوش مي رسد.

    مثالهاي بالا اين نكته را روشن مي سازد، هر موجودي كه جا و مكان داشته باشد اثري كه از خود بجا مي گذارد در همه جا يكسان نيست.

     

    «چرا خدا داناتر است ؟»

    چون آفريننده از آفريده خود آگاه است، زيرا وقتي يك هواپيما بسازيم مي دانيم كه چه قطعاتي در آن بكار رفته و از تمام پيچ و بندهاي آن با اطلاع هستيم. خدا هم كه جهان و جهانيان را آفريده و هستي همه آنها از اوست به همه آنها آگاهي دارد و از آنها غافل نيست.

     

    «لزوم مبارزه با ظلم و ستم»

    اگر ما به وراي اين عالم اعتقاد داشته باشيم بايد افتخار كنيم كه در راه خدا كشته بشويم «امام خميني»

    اسلام با اصول كلي و نظري كه درباره زندگي و صلح دارد همه جنگهائي را كه امروز بشريت برپا مي دارد تقبيح مي كند و همچنين علل و عوامل پيدايش آنها هواداران و آتش افروزان جنگها را هم مورد نكوهش و سرزنش شديد قرار مي دهد براي اينكه همه آن جنگها را، جنگ بر ضد برتري نام خدا و اعلاي كلمه الهي و جنگ عليه تمامي ارزشهاي عالي خدائي مي داند و از همين جاست كه اسلام تحريم نموده كه ما مسلمانان به نيروهاي تجاوزكار بپيونديم و يا در گناه و تجاوزي شركت كرده و همكاري نمائيم. «الذين كفروا يقاتلون في سبيل الطاغوت» كساني كه كافر شده اند و در راه ستم و تجاوز
    مي جنگند و بدون شك كه هدفها يا عوامل پيدايش اين جنگها هيچ كدام و در هيچ نقطه اي، براي برتري نام خدا و در راه خدا نيست. آمريكا به همكاري شوروي در حمله صدام كافر به حريم كشور اسلامي كاملاً آنچه توان و قدرت دارند بكار مي برند. فرانسه نيز به وسيله هواپيماهاي جنگنده خود به كمك صدام كافر شتافته و در حمله به ايران او را كمك مي كند و چرا اينها به صدام كافر كمك مي كنند؟ حتماً و صددرصد از شعار مردم انقلاب اسلامي ايران مي ترسند كه «لاشرقيه، لاغربيه، جمهوري اسلاميه» است. يعني در اسلام حد و مرزي نيست. زيرا اسلام چپاول و غارت را محكوم مي كند. از اين جهت در ضربه زدن به انقلاب اسلامي ايران به هر خار و خسي چنگ مي زنند.

    اسلام بر ما واجب نموده است كه ظلم و ستم را از بشريت دور سازيم و در اين امر بايد نخست از سرزمينهاي خودمان كار را آغاز كنيم و بي شك در روي زمين ظلم و ستمي پست تر و زشت تر از استعمار وجود ندارد و اين استعمار نسبت به بلاد اسلامي امروز در وجود كشورهاي آمريكا، شوروي، اسرائيل و فرانسه و … شكل يافته است و به همين جهت است از ما مي خواهد كه در هر جبهه اي بر ضد آنان بكوشيم و در اولين فرصت به مقاومت برخيزيم و خود را براي جنگي آماده بسازيم كه بتواند به مثابه يك جنگ دفاعي، جلو تجاوز و ستم آنها را بگيريم «وقاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونكم» در راه خدا با كساني بجنگيد كه با شما مي جنگند.

    آن گروهي كه در هر گوشه اي ، براي سربازان ارتش هاي استعمارگران غذا و اسلحه مي رسانند و آن كارگراني كه در اردوگاهها براي آنها كار مي كنند و آن روزنامه نگاري كه خبري به نفع دشمن انقلاب اسلامي ايران پخش مي كند و از هر دروغي خودداري
    نمي كند برخدا و پيغمبر عصيان مي ورزند. اسلام بر هر فرد، هر گروه، هر حكومت و هر دولتي در هر سرزمين اسلامي واجب و لازم
    مي داند كه عليـه نيـروهاي متـجاوزگر و ستمـگـر بكوشنـد و بر ضد آنها مبارزه كنند و هر ضربه اي را كه مي توانند به هر نحوي كه صلاح باشد بر آنها وارد آورند زيرا كه ما در واقع هميشه در حالت آمادگي جنگ دفاعي با آنها هستيم تا از تجاوز و ستم و ظلم آنها بر سرزمينهاي مسلمين جلوگيري كنيم. اين سخن اسلام است كه آشكارا و روشن توأم با فرياد به گوش ما مي رسد و راه نجات و رهائي قطعي را به ما نشان مي دهد. راه صلح را دور از هر گونه فساد و ظلم و تجاوزي روشن نموده ترسيم مي نمايد. البته اگر اين نيروي اصلاح طلب با نيروي شر و ستم روبرو شود بايد تا نابودي كامل آن نيروي تجاوزگر و ستمگر ادامه مي دهد و جنگ اسلام جنگي است كه انسانيت با شركت در آن شرف و افتخار مي يابد زيرا كه اين جنگ در راه تثبيت خصلت هاي انساني و حقوق انساني و مقياس ها و ارزشهاي انساني است؛ و ما امت مسلمان ايران به ملت مسلمان عراق همواره بدون كوچكترين دروغي اعلام مي كنيم كه اين جنگي كه صدام كافر برپا كرده آمريكائي است و اصلاً مسئله عرب و عجم در كار نيست و فقط براي اين است كه وحدت كليه مسلمين در تمام دنيا از هم گسيخته شود. و تا مي توانند براحتي بر مال و جان مسلمانان مسلط شوند. پس بايد به هوش بود و شجاعانه قيام كرد. اين آن چيزي است كه اسلام از ما مي خواهد.

    والسلام


     

    «بسم الله الرحمن الرحيم»


     

    «معجزه امام زمان (عج)»

    ديشب ساعت (12) بود كه از سجده و ذكر قرآن خواني برگشتم و راديو را باز كردم. بعد از تمام شدن اخبار نوبت به نگاهي به مطبوعات شد و آن هم نيز گوش دادم. در يكي از تيتر روزنامه ها كه راديو داشت مي خواند اين جمله را شنيدم كه با شفاعت و معجزه امام زمان (عج) يك بسيجي كه كاملاً نابينا بوده، دو چشم خود را كه ديگر كاملاً بينا شده بود، بدست مي آورد و برادر عزيزم تو خودت مي داني كه اين كشور همانطور كه امام عزيزمان فرمودند، كشور امام زمان (عج) است، زيرا نه تنها از اينگونه معجزه ها كه نمونه اش هزاران بار در جبهه ها مشاهده شده بلكه معجزه هائي از قبيل خنثي نمودن توطئه هائي از قبيل: ورود آمريكا به طبس و ماجراي كردستان و كودتاي نوژه و كودتاي براندازي كه در قالب روحانيت نماهائي كه فقط جسمشان مانده و روحشان را شيطان ازشان برده و هزاران نمونه ديگر. اي برادر عزيز اگر به غير از دخالت مستقيم و بدون چون و چراي خدا و امام زمان (عج) بوده و جوابگوي به حتي نيمي از اينها چه كسي
    مي توانست باشد. پس با هر نماز دست به سوي بي نياز بلند كرده و با قلبي سرشار از اخلاص بگويد: «ايّاَكِ نَعبُدُ وَ اِيّاكَ نَستَعين»

    «دلايل اثبات وجود خدا»

    موجودات داراي سازنده هستند: وقتي به يك هواپيما نگاه مي كنيم از نظم و ترتيبي كه در آن بكار رفته مي فهميم داراي سازنده اي دانا و استاد بوده لذا چطور وقتي كه ما به خود نگاه مي كنيم از سازنده دانا و تواناي خود آگاه نيستيم و از هر يك از اعضاء خود كه هر كدام يك دنيا عبرتي است براي ما پند نمي گيريم و تفكر نمي كنيم و مثال: زبان ما كه به اين كوچكي اين همه دستگاه دقيق بكار برده شده و همچنين چشم ما كه فقط يك كره سفيد است كه روي آن تكه اي سياه گرفته ببينيد سازنده آن چقدر دانا و توانا بوده كه تمام قوانين راجع به ديدن به آن بكار بسته است. و همچنين توضيح درمورد هر يك از اعضاء.

    موجودات تصادفي نيست؟ اگر ما به نوع وسيله موتوري كه با هم تصادف كرده است نگاه كنم مي بينيم كه در اثر برخورد و تصادفشان با هم چراغ و بيشتر دستگاههاي آنان شكسته است و اگر تصادف نتيجه خوبي داشت در اثر برخورد وسيله موتوري بايد يك موتور ديگر ساخته شود كه اين خود امري محال است و بنابراين ما كه يك موجودي زنده و كامل هستيم و از نظر شگرفي كه در مغز، دست، چشم، قلب، گوش و … بكار رفته مي فهميم كه ما داراي سازنده اي و نظم دهنده اي دانا و توانا مي باشيم و هرگز نتيجه تصادف نيستيم و قدري توضيح ديگر.

    «هر لحظه به خدا نيازمنديم»

     

    1- كسي كه اهرام مصر را نديده وقتي ويژگيهاي آن را مي شنود
    مي تواند در يك چشم به هم زدن آن را در ذهن خود بسازد و حتي بسي بلندتر بنا كند و مردمي را نيز تصور كند كه از آن بالا مي روند و خود اين اهرام ذهني برخلاف مثالهاي گذشته از همان كسي است كه آن را در ذهن خود تصور كرده است. بنابراين صورتهاي ذهني همه از وجود ما سرچشمه مي گيرند و تا موقعي وجود دارند كه ما بخواهيم موجود باشند و هر گاه از آنها صرف نظر كنيم از بين مي روند و وجود و حضوري در ذهن ما نخواهند داشت از مثال بالا به اين نتيجه مي رسيم كه هر چيز كه وجودش از آن ديگري باشد از خود استقلالي ندارد و در هر لحظه به او محتاج و نيازمند است. ممكن است برخي اين طور فكر كنند كه موجودات جهان پس از آنكه آفريده شدند ديگر در ادامه هستي به آفريدگار خود نيازي ندارند در صورتي كه اين فكر كاملاً اشتباه است زيرا موجودات جهان آثار و مخلوق هاي خدا هستند و درست مانند صورتهاي ذهني كه پديده ماست هر لحظه در وجود و ادامه هستي به پديد آورنده خود احتياج دارند. براي توضيح اين موضوع در ذهن خود آدمكي تصور كنيد كه با اختيار خود راه برود، حرف بزند، كار كند. آيا اين آدمك در هستي خود استقلالي دارد؟ معلوم است كه وجود او از آن شماست بطوري كه اگر شما نخواهيد موجود باشد باقي نمي ماند و از بين مي رود. همچنين سراسر جهان هستي كه همه از آن خداست و آفريننده اش خداست از خود چيزي ندارد، هميشه به خدا نيازمند است و همانطور كه تا خدا نخواهد آنها وجود پيدا نمي كنند. پس ادامه وجود آنها نيز بستگي به خواست خداي بزرگ دارد.

    «اي مردم شما در هستي و ادامه آن و در همه چيز به خدا نيازمنديد و خدا بسيار ستوده است اگر بخواهد شما را مي برد و مخلوق تازه اي مي آورد.»

     

     

    «چرا خدا داناتر است؟»

     

    چون آفريننده از آفريده خود آگاه است، زيرا وقتي يك هواپيما بسازيم مي دانيم كه چه قطعاتي در آن بكار رفته و از تمام پيچ و بندهاي آن با اطلاع هستيم. خدا هم كه جهان و جهانيان را آفريده و هستي همه آنها از اوست به همه آنها آگاهي دارد و از آنها غافل نيست.

     

    «خودسازي از زبان امام عزيز خميني بت شكن»

     

    1- نمازهاي پنجگانه را در پنج وقت بخوانيد ـ نماز شب را حتماً بپا داريد.

    2- روزهاي دوشنبه و پنج شنبه را حتي المقدور روزه بگيريد.

    3- اوقات خواب را كم كرده و بيشتر قرآن بخوانيد.

    4- براي عهد و پيمان اهميت فوق العاده قائل شويد.

    5- به تهيدستان انفاق كنيد.

    6- از مواضع تهمت دوري كنيد.

    7- در مجالس پرخرج و با شكوه شركت نكرده و خود نيز چنين مجالسي نداشته باشيد.

    8- لباس ساده بپوشيد.

    9- زياد صحبت نكنيد، دعا را زياد بخوانيد خصوصاً دعاي روز سه شنبه.

    10-  ورزش كنيــد (پياده روي ـ كوهنوردي ـ كشتي ـ شنا)

     

    «جهان بيني»

     

    جهان بيني يعني تفسير و ديد كلي انسان است درباره جهان هستي و انسان ـ مثال:

    بعضي كه به جهان هستي مي نگرند، آن را موجودي هدفدار كه پشتوانه اي با شعور دارد و بر اساسی طرح شده و نظم و حسابي دارد مي يابند، اين را جهان بيني الهي مي گويند. بعضي فكر مي كنند كه جهـان هستـي، نه طرح قبلي دارد نه طرح با شعور و نه هدف و حساب، اين فايده ی بحث از جهان بيني:

    فايده و نتيجه اين دو بينش قابل شك و ترديد نيست زيرا اگر اين
    خانه ی بزرگ (جهان هستي) صاحب و حساب و هدفي دارد پس من هم كه جزئي از آن هستم بايد خودم را با خواست و رضاي صاحب خانه (خداي) و طبق طرحي كه او براي انسان بواسطه وحي پيامبران دارد، تطبيق دهم. وقتي كه كلمه انسان متعهد بكار برده مي شود مورد سؤال قرار مي گيريم و در جهان هستي كه بعضي آن را بي هدف و بي حساب و هم چنين فاقد طراحي با شعور مي دانند مجبور به تحقيق مي شويم و در تحقيق خود به حساب و كتابهائي برخورد مي كنيم كه خود بخود ما را وادار به قبول يك سري قيد و بندها مي كند. بنابراين در جهان بيني، ما مي توانيم انسان مسئول و متعهد باشيم. اما در مكتب مادي كه تمام جهان هستي را بدون طراح و بدون حساب مي پندارند و همه انسانها رو  به نيستي مي روند و با مردن نابود مي شوند و تنها هدف رفاه و خوشي و سپس نابود شدني است پس انسان متعهد هرگز در مكتب مادي رشد نمي كند و تنها مكتب الهي است كه زندگي
    معنا دار اداره مي شود.

     

    «نقش جهان بيني»

     

    تا ديد و شناخت شما نسبت به كسي كه نابهنگام و در دل شب در خانه را مي زند روشن نشود هرگز در را به روي او باز نمي كنيد تا ندانيد هواي شهري كه مورد نظر شما هست در چه حدي است
    نمي دانيم چه لباسـي با خـود برداريم. بنابراين عقيده و طرز تفكر و شناخت و به عبارت ديگر جهان بيني ما بر تمام رفتار و نوع انتخاب ما اثر مي گذارد.

     

    «چرا توحيد اصل اول جهان بيني است؟»

     

    مطالعه در هستي با آن همه نظم و دقت ما را بسوي يك بينش الهي سوق مي دهد، اين اولين نشانه ی حقانيت يك ديد و طرز تفكر است؛ نشانه ديگر حقانيت جهان بيني الهي، هماهنگي با فطرت است و فطرت يعني هر نوع احساسي در انسان كه پديد آمدن آن نياز به تمرين و تلقين و استاد و مربي نيست و آن احساس در انسان دائمي و هميشگي است و انسان خودبخود احساس وابستگي به يك قدرت فوق مي كند و اگر اين قدرت فوق از ناحيه طبيعت بدانيم دچار اشتباه شده ايم زيرا خود طبيعت نيز وابسته به صدها شرط است. پس بايد وابسته به قدرتي باشيم كه او ديگر همچون ما وابسته نباشد و آن قدرت، قدرت خداست. از اين رو اعتقاد به توحيد مي بايست شرط اول الهيت دانست.

     

    «آيا فرمان به بندگي، مخالف آزادي انسان ها است؟»

     

    گاهي خيال مي شود كه اگر انبياء و مذهبهاي آسماني ما را به عبادت خدا دعوت مي كنند اين با آزادي انسان مخالف است. اما بايد توجه داشت كه ساختمان انسان جوري آفريده شده كه بدون عشق و پرستش و انس و اميد نمي تواند زندگي كند، احساس علاقه و پرستش در او نهفته شده و اگر اين احساسات به رهبري انبياء هدايت نشود سر از پرستش بت ها و طاغوت ها در مي آورد. بنابراين عبوديت خدا و بندگي خدا يك هدايت گري است كه جلو بندگي شيطان اسارت هاي ديگر را مي گيرد و مسير عشق را از انحراف نجات مي دهد.

     

     

    «جنگ حق و باطل»

     

    آيا جنگ بد است؟ حتي در مقام دفاع از يك حق؟ يا تهاجم و تجاوز بد است؟ و چه صلحي را بايد قبول كرد؟ آيا صلح بهتر نيست؟

    اولاً بايد مورد و منظور جنگ را بدست آورد كه براي چه منظور و براي چه هدفي است. يك وقت است كه جنگ تهاجم است؛ يعني مثلاً فرد يا ملتي چشم طمعي به حقوق ديگري دوخته، مثلاً چشم طمع به ثروت و سرزمين مردم مي دوزد و يا اينكه تحت تأثير جاه طلبي فراوان و تفوق طلبي و برتري طلبي قرار مي گيرد و ادعا مي كند كه نژاد من فوق همه نژادها و برتر از همه نژادها است. پس بايد بر همه نژادهاي ديگر حكومت كند. اين هدفها، هدفهاي نادرستي است.

    جنگي كه به خاطر تصاحب سرزمين باشد و يا به خاطر تحقير مردمي باشد اين را مي گويند تهاجم. و اين جنگ مسلماً بد است و شك ندارد. و ما مي توانيم جنگ تحميلي عراق عليه ايران را كه تجاوز آن بر هيچ كـس پوشيـده نيست محكوم كنيم و به صدام يزيد بگوئيم چنين جنگي كه تو به دستور اربابان كاخ نشين و عياشت به راه انداختـه اي و ايـن چنين با بمب هاي آتـش زا و سمـي ملت ما را شهيد مي كني و مملكت اسلامي را ويران مي كني هرگز نمي تواند جنبه اسلامي براي تو داشته باشد. زيرا  اگر كه راست مي گوئي، مسلمان هستي چرا در مقابل اين همه حمله و كشتار كه توسط صهيونيستها در لبنان و فلسطين انجام مي گيرد سكوت كرده اي و چرا اين بمب هائي كه بايد بر سر اسرائيليان يهود و خون خوار بريزي اكنون بر سر آن كساني مي ريزي كه به فرمان امام خود، در راهپيمائي عليه اسرائيل (روز قدس) شركت كرده اند و هيچ هدفي به غير از مبارزه عليه دشمن عرب و اسلام در سر ندارند و تو اي جاني
    خون خوار كه سر تا قدمت به خون رزمندگان اسلام آغشته است. با كمال بيشرمي، بيست و چند ماه چطور به خودت اجازه دادي كه به خاك مقدس جمهوري اسلامي حمله كني و آن را ويران سازي و هم اكنون كه رزمندگان اسلام با رشادت و از خودگذشتگي تو را و نيروهاي اهريمني تو را به عقب رانده اند، چگونه بيشرمانه نام تجاوزگر را مي خواهي به آنها بچسباني؟ و غافل از آن كه دنيا تو را شناخته و ماهيت شيطاني تو را دريافته. هي مكرر داد مي زني صلح، صلح، اين صلح را سازش با كفر دانسته و آن را محكوم مي كنيم زيرا هدف تو و اربابان خونخوار تو اين است كه اسلام را و حيثيت قرآن را پايمال كنيد.

    اين صلحي كه تو بوسيله بوق هاي امپرياليستي فرياد مي كني به مثابه آن است كه: «يك دزد حمله بكند به خانه كسي و صاحب خانه در صدد دفاع برنيايد و تمام اموال خود را در اختيار آن قرار دهد به اسم اينكه جنگ بد است». اما اي نوكر حلقه بگوش شرق و غرب اين را بايد بخوبي بداني كه ملت به فرمان امام خود، اين جنگ را تا نابودي تمامي امثال تو ادامه مي دهد زيرا دستور اسلام است كه جواب تجاوز را بايد با زور داد و در غير اين صورت يعني قبول صلح قبول ذلت است. «هيهات من الذله» امام حسين (ع)

     

     

    «طرح سادات و فهد يكي است در نيجه از نظر ما محكوم است.»

    «امام خميني»

     

    امپرياليسم آمريكا از شروع انقلاب اسلامي ايران تا پيروزي و بعد از پيروزي هر روز با تلاش هاي مزبورانه سعي بر آن داشته كه جنبش مردم مستضعف را به شكست بكشد و روح اسلام نگذارد در بين مردم زنده شود. يك روز طرح كودتا توسط رحيمي را، و در روزي ديگر كردستان و سيستان و بلوچستان و همچنان ايجاد جاسوس خانه در سفارتخانه و بعد از آن حمله در شب هنگام به كشور جمهوري اسلامي كه در طبس با قدرت خدائي درهم شكست و آمريكائي به قول خودش ابرقدرت، آنچنان مفتضحانه رسوا گشت كه براي جبران آن هيچ چيز وجود ندارد.

    و اما حمله ناجوانمردانه صدام به مرزهاي جمهوري اسلامي، خواست كه اين بار كاري ضربه اي وارد كند كه تلافي رسوائي هاي گذشته باشد. ليكن امت شهيدپرور ايران باز هم اميد آمريكا را به يأس مبدل كرد و آمريكا نه تنـها در ايـران بلكـه در منطقـه سعـي مي كنـد كه همـچنان مسلمانان را در بدبختي و كوتاه فكري نگاه بدارد و هر جا مسلمانان را ببيند كه مي خواهند آزاد زندگي كنند اسرائيل را در كنارشان مستقر مي كند و صدام و ابن عبدالعزيز و امثالهم را بر آنها مسلط مي كند و اينكه دست نشانده داشته باشد، يكي از سياست هاي شرق و غرب مي باشد زيرا ملت مستضعف افغانستان مگر بغير از طلب حقشان چه مي گفتند كه شوروي آمد تركي و همپالگي هايش بر آنها گمارد و ديد چاره اش نمي رود خودش داس و چكش برداشته روانه افغانستان شد كه آن هم ان شاءالله بزودي زود توسط مجاهدين مسلمان كه در سايه رهبري امام خميني مبارزه مي كنند پوزه شوروي به زمين ماليده خواهد شد.

    اما امروز ما به دعوت … و براي لبيك به فرمان امام خميني دور هم گرد آمده ايم كه با شعارهاي خود و با فريادهاي خود اعلام كنيم كه ما توطئه طرح هشت ماده اي فهد وليعهد عربستان كه براي نجات اسرائيل نوشته شده محكوم می كنيم و اعلام كنيم كه اسرائيل دشمن اسلام است و ما به دشمن اسلام مجال زندگي نخواهيم داد و در اينجا طرح هشت ماده اي از نظرتان مي گذرانيم  تا ببينيد چگونه اين خدانشناسان براي كفر حلقه بگوش هستند و با اين اعمال خود را مسلمان ناب معرفي مي كنند و آن همه شلوغی راه انداخته اند كه ما با اسرائيل مبارزه مي كنيم و چگونه اين صداها را تبديل به روش همزيستي مسالمت آميز با اسرائيل كرده اند.

    1- خروج اسرائيل از همه سرزمينهاي عرب كه در سال (1968) اشغال شده از جمله بيت المقدس.

    توضيح: اين ماده بخودي خود به معني شناسائي اسرائيل است و خروج اسرائيل از بيت المقدس بستگي به هيأت اسرائيلي دارد و شاهزاده فهد تنها مي توانند در خواب هاي خود چنين مسئله ببينند.

    2- برچيدن آبادي هائي كه اسرائيل از سال (1967) در سرزمين هاي اعراب بنا كرده است.

    توضيح: اسرائيل با توجه به ايدئولوژي صهيونيستي اش توسعه طلب
    مي باشد و نه تنها از قلمرو كنوني خود عقب نخواهد نشست بلكه در صورت لزوم جلوتر نيز خواهد آمد. آمريكا مي خواهد با طرح اين مسئله همزيستي مسالمت آميز را با اسرائيل در افكار عمومي جا بياندازد كه به غير از مسالمت با اسرائيل نمي شود روبرو شد.

    3- تضمين آزادي مراسم مذهبي و رعايت آئين هاي مذهبي همه اديان و مذاهب در مكانهاي مقدس.

    توضيح: اين ماده دقيقاً همان است كه آمريكا خود مي خواهد يعني توخالي كردن مذهب و خلاص كردن آن در يك سري مراسم ظاهري و سپس آزادي آن، منتهي اين بار مي خواهند اسرائيل را به رسميت بشناسانند و اجازه دهند يهوديان آزادانه و قانوني و بدون هيچگونه نفرت مسلمان قدم بردارند.

    4- تعيين حقوق خلق فلسطين و پرداخت غرامت به كساني كه ميل ندارند به فلسطين اشغال شده برگردند.

    توصيح:‌ شاهزاده عربستان به درستي نگفته كه خلق فلسطين به چه كساني گفته است چرا كه غاصبين فلسطين ادعا مي كنندكه اصلاً خلق فلسطين مائيم و منطقه فلسطين از آن ماست و فرضاً خلق فلسطين منظورش آواره گان مظلوم فلسطيني بوده و با طرح چنين مسأله اي آن دسته از كساني كه مايل برگشتن نيستند يعني هيچ كدام اصلاً برنخواهند گشت. اين حق يعني پنجاه سال آواره گی را با اندكي پول بعنوان غرامت معاوضه خواهند كرد و پس از آن كشور اسرائيل سرافراز و شادكام و بدون هيچگونه مزاحمتي به دنبال تشكيل حكومت جهاني خود خواهد بود. باز تأسيس كشور مستقل فلسطيني كه پايتخت آن در بيت المقدس باشد.

    توضيح: كوشش فراوان صهيونيزم جهاني بر اين بود كه دشمنی تام وتمام مسلمانان جهان با اسرائيل را، به انحاء گوناگون تعديل كند و اين تعديل دشمني آنچنان كه از طرح فهد برمي آيد. بجايي رسيده است كه اعراب و فلسطيني ها را به تكه سرزميني كه مال خودشان بدانند قانع و راضي سازند و آمريكا با اين ماده توانسته ثابت كندكه اعراب و فلسطينی و حتي مبارزين آنها به اين امر راضي هستند.

    7- تأييد حق كشورهاي منطقه براي زندگي در صلح و آرامش.

    توضيح: يعني كشور فرضي فلسطين با كشور قطعي اسرائيل در كنار هم و با تابعيت از اصل همزيستي مسالمت آميزگرگ و ميش در كنار يكديگر بسر ببرند و متأسفانه از ظواهر چنين  برمي آيد كه حتي كساني كه روزي با دشمن از لوله تفنگ صحبت مي كردند امروز به چنين همزيستي مسالمت آميزي متعهد شده اند.

    8- تضمين سازمان ملل متحد با برخي از اعضاي آن.

    توضيح: و بدين ترتيب امپرياليسم وصهيونيزم در رأس همه آن آمريكاي صهيونيست به مرحله تثبيت نهايي كشور اسرائيل نزديك
    مي شود و اعضاي سازمان ملل نيز در ظاهر با به رسميت شناختن منطقه فلسطيني، ‌كشور اسرائيل را قطعاً و قاطعانه به رسميت ابدي
    مي شناسند.

    البته چنانكه گفته شد اجراي چنين طرحي، موانع عديده اي روبرو است كه قطعاً خود آمريكا نيز به آن واقف است اما تصور كنيد كه اگر شيطان بزرگ بتواند، جبهه اي را كه تا كنون به عنوان تنها نماينده، خلق فلسطين تبليغ كرده است به تكه زميني و حكومتي قانع كند. پس ازآن كسي ميتواند به اسرائيل و صهيونيزم بگويدكه بالاي چشم شما ابروست؟ درود برامام خميني رهبر انقلاب اسلامي ـ برقرار باد جمهوري اسلامي درسراسرگيتي. مرگ برآمريكا، مرگ برشوروي، مرگ براسرائيل غاضب، پيروز باد فلسطين.

     

    «اسلام بشناسيم ياخليفه ؟»

     

    اعلاميه از قتلگه كربلا داد با زينب و سجاد سوي شام فرستاد ـ اين جمله ز خون در آن نشريه مسطور بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد… اين نهضت بزرگ اصيل اسلامي يك مطلب ديگر را ثابت كرد به همه جهان آموخت كه اسلام را در قيافه و شخصيت درعيان اسلام خلاصه نكنند اسلام چيز ديگري و وابستگان نادرست چيز ديگري هستند اسلام اصالت دارد نه اولي الامر قلابي اگر بدعتي مشاهده شده بايد با آن مبارزه كرد اگر اين گناه و انحراف از رهبر باشد خطرش بيشتر است و در اين مورد همه مسئولند با آن فرمايشي كه امام حسين (ع) مي فرمايد: «الاترون ان الحق لايعمل به وان الباطل لايتناهي عنه ليررغب المؤمنين في لقاء ربه محققاً فاني لا اري الموت الااستفاده والحيوه مع الظالمين الابرتا».

    آيا نمي بينيد كه بحق عمل نمي شود، آيا توجه نداريدكه دست از باطل و گناه نمي كشند من مرگ در اين راه را جزسعادت و زندگي با ستمگران را جز ذلت و بدبختي نمي بينم: آقاي مسلمان تو براي خود شخصيت قائل باش، اراده داشته باش، مبارزه با بي عدالتي ها وظيفه واجب تو است. حسين عليه السلام نمي گويد امام و يا رهبرجانش را فداي امر به معروف و نهي از منكركند، بلكه اين وظيفه را همگاني اعلام مي كند (فليرغب المؤمنين) اهل ايمان بايد خود را سعادتمند كنند، به مرحله عالي انسانيت برسند، راه صحيح را پيش انسان هاي آزاد جهان بگذارند آن كه اگركسي در قيافه اسلامي كار زشتي انجام داده چشم پوشي كنيم، خاموش باشيم تصور كنيم كه كار ما نيست و بايد وسيله اولي الامرجلوگيري شود تا يك روز خدائي نخواسته بدين صورت كه ما مي گوئيم كار ما نيست و دشمنان دنياي اسلام را آلوده ساخته ومسلمانها را منحرف سازند، پس همه مسئوليم اگر بنا به فرمايش پيامبر باشد كه مي فرمايد:

    «كلكم راع وكلكم مسئول عن رعيه»: و همه بايد اقدام كنيم، نه بنشينيم تا امام بيايد و در نهايت دست روي دست بگذاريم كه انشاء ا… امام
    زمان (عج) مي آيد و درست مي كند، چه فكرخطرناكي و چه انديشه خطرناكي واي به حال ملتي كه چنين تفكراتي داشته باشند سرنوشتان جز فناء وتباهي نيست در اين باره خداوند كريم در قرآن مي فرمايد:

    «ان اله لايغييرنا يقيوم حتي تغيرو اما بانفسهم»

    يعني براستي خداوند در وضع قومي تغيير نمي دهد مگر آن كه خود آن ملت يا قوم در وضع خود ايجاد تغيير بدهند.

     

    «پيكارجو»

     

    علي عليه السلام مي فرمايد: پيكار كنيد و در احراز حق و حفظ دين و ناموس خويش از مال و جان دريغ ننمائيد. پيكار كنيد و بگذاريد بجاي لکه ی مذلت، دامن كفن آغشته به خون باشد. پيكار كنيد كه مرگ شرافتمندانه از زندگاني ننگين ستوده تر است. آدمي مبارز آفريده شده، وجودش مبارزه است و زندگيش مبارزه است و درس ما نيز از حسين (ع) مبارزه است. همانطوري كه جهانيان را آموخت: «زنده از آنيم كه آرام نگيريم، موجيم كه آسودگي ما عدم ماست».

    مبارزه با نفس با خودخواهي ها، با حسدها، با كبرها، با رياكاريها، با منافع نامشروع، با خواهشهاي باطل نفساني، با همه كارهائي كه موافق با خواسته شيطان است؛ همه مبارزه است. ما كه نوآموزان مكتب حسينيم خويشتن را بايد لايق آن مقام گردانيم و مسلم بدانيم خواستن توانستن است. حضرت علي (ع) مي فرمايد: «جهاد در رحمت الهي است كه بر روي بندگان ويژه خداوند باز مي شود». پيراهن سربازي، زرهي آهنيني است كه دست فداكار و مليت آن را به اندام جوانمردان خونگرم و فعال مي پوشاند. اين جامه فاخر در زمدگي لباس شرافت و پس از مرگ حرير بهشت خواهد بود. آري گلگون كفنان، يعني آنهائي كه در راه دين و عدالت بخون گلوي خويش رنگين شده اند در اين جهان جز نام افتخار نخواهيد داشت و در آن جهان جز در فردوس برين خانه نخواهد کرد، کی که به حکم تن آسائی و تن پروری از منطقه ی وظيفه و افتخار خود فرار کند. در دو جهان جزء مذلت و ننگ بهره اي نخواهد داشت و باز حضرت مي فرمايد : «چيز غريبي است، از اين كه آنان در اعمال ناشايست و باطل خود اين گونه جدّيت و خون گرمي نشان مي دهند متأثر نيستيم، بلكه سكون و سكوت شما در تعقيب حق و دفاع از مليت و حقيقت دلم را مالامال خون كرده است. جا دارد كه از فرط خجلت و شرم نه تنها سر به گريبان بلكه به خاك تيره فرو بريد هر دفعه كه شما را براي بسيج دعوت مي كنم به بهانه هائي زنانه و عجز آميز از فرمان من و افتخار خود سرباز
    مي زنيد. در زمستان از سرما مي ناليد و در تابستان از گرمي هوا شكايت مي كنيد، شگفتا، شما كه تا اين درجه از سردي و گرمي هوا بيمناكيد، چگونه در مقابل حمله دشمن پايداري و مقاومت خواهيد كرد؟

    برويد اي كساني كه بصورت ظاهر مرد جلوه مي كنيد ولي بوئي از مردي و مردانگي نبرده ايد. چقدر به نوعروسان حجله نشين شبيه هستيد كه براي همه چيز به خدمتكار و دايه نيازمندند. اين شما هستيد كه با محيط استقلال و ناموس كشوري را به حصار سرهاي نترس و بي باك خود حفظ كنيد. الهي، دلهاي شما كانون آتش گردد، چنانكه قلب مرا درياي خون نموده ايد. حسين (ع) نيز راه پدر را دنبال
    مي كند و ما هم بايد با تمرين زيادي به خود بقبولانيم كه دنباله رو آنها باشيم و همانطور كه حسين(ع) فرمود: «ان الحيوه عقيده و جهاد» زندگي در راه جهاد عقيده و مبارزه فكري اسلامي به حساب آوريد. همانطور كه حسين (ع) بود و يارانش نيز بودند. درباره ياران حسين (ع) اينطور گفته اند مانند آن بودند كه دلهاي خود را روي لباس رزم پوشيده بودند. تربيت شدگان حسين (ع) نيز چنين هستند. مردي برای منتصر خليفه عباسي، مبارزه ياران حسين را بدنبال وصف
    مي كند؛ اي منتصر آنها مردمي ديندار و فداكار و از خودگذشتگي بيمانند بودند گويا خداوند طينتشان را از پرتو طينت حسين (ع) آفريده و يا آنها را براي آن حضرت خلق فرموده بود.

     

    «والسلام عليکم و رحمه ا... برکاه»

     

    «انتخاب شايسته»

     

    يكي از مسائلي كه قابل ذكر مي دانيم اين است كه ما بايد بدانيم هدف خدا از فرستادن پيامبران چه بوده؟ حضرت محمد (ص) چگونه و چرا جانشين براي خودش قرار داد؛ و در بين چهار نفر از كساني كه تا كنون نيز نامشان به عنوان خلفاء مسلمين و جانشينهاي پيامبر اسلام در بين مسلمين معروف است كداميك واقعاً جانشين پيامبر خدا بوده و كداميك به ناحق خود را خليفه مسلمين قلمداد كرده اند؟ و پيروي از كداميك شايسته تر بوده و هست؟

    1- هدف خدا از فرستادن پيامبران اين است كه يك اجتماع بزرگي مثل جمعيت كره زمين احتياج به يك راهنمائي بسيار صبور و مقاوم دارد، براي اينكه اين اجتماع بزرگ آلت دست يك مشت سودطلب نشوند و به فساد و تباهي كشيده نشوند؛ نياز به يك رهبري دانا دارد كه آنها را از لغزشها و لرزشها نگه دارد و آنها را در مسيري مشخص به هدفي معين برساند.

    2- پيامبران چراغهاي نوراني راه تكامل انسانها هستند كه با روشن شدن هر يك از آنها بشر را از پرتگاه سقوط به سوي تكامل و رشد معنوي هدايت كردند.

    3- پيامبران همچون كشتي هاي نجات هستند كه در پهن گرداب و غرقاب دنيا، انسانها را از محو شدن در لابلاي موجهاي غرقاب نجات مي دهند.

    4- پيغمبران با نشان دادن راه حق از باطل براي نجات انسانها دلسوزانه و مهربان از براي هدايت اين قوم (انسان) همت گماشتند و از مصائب روزگار نهراسيدند و هر گونه تهمت و ناسزا را بجان خريدند و مقاوم ايستادگي كردند.

    5- خلاصه، پيامبران كساني هستند كه مانند پلي كه مقصود خداست براي انسانها نجات دهنده هستند و همان صراط المستقيم هستند.

    6- ما از بيان صفات پيامبران عاجز و ناتوانيم، اكنون كه دانستيم پيامبران چه نقشي از زندگي انسانها را ايفاء كرده اند بايد بدانيم كه آخرين پيامبر كه دين خدا را كامل كرد و بعد از او پيامبري نخواهد آمد چرا براي خود جانشين برگزيده و كداميك از مدعيان جانشين او، حقند؟

    حضرت محمد (ص) آخرين پيامبر خدا و خاتم النبين براي آنكه دين خدا هرگز كهنه و پوسيده نشود به امر خدا جانشين خود را برگزيد و در آن زمان كه اسلام هر لحظه نياز به راهنما و رهبر داشت حضرت محمد (ص) در حجه الوداع كه آخرين حج پيامبر خداست با اعلام «فمن كنت مولاه فهذا علي مولا» حضرت علي (ع) را به رهبري امت برگزيد و فرمود: «الهم النصر من نصره و اخذل من خذله» و آنگاه بر جحاز شتران بالا رفته و خطبه اي ايراد فرمودند و دست حضرت علي را در ميان مردم بلند نمود و او را معرفي نمود بعد حضرت علي را در خيمه اي نشاند تا همراهان با وي بيعت نمايند و حضرت محمد (ص) بعد از مراجعت از حجه الوداع دار فاني را رها كرده و به سوي پروردگار شتافت و چند نفري را كه مارك و برچسب صحابي بودن پيغمبر بر خود زده بودند شورائي تشكيل داده و با دلايل كور و غير انساني از قبيل ما پير هستيم و علي عليه السلام جوان است و يا اينكه رهبر مردم بايد با رأي مردم انتخاب شوند خود را به اجبار بر مردم تحميل نمودند. با تفكر اينكه سرنوشت مردم بايد با رأي خود آنها اداره شود. صحيح مي دانيم ولي اين را بايد بدانيم كه حضرت محمد (ص) آيا مردم او را انتخاب كردند؟ و يا اينكه خداوند او را برگزيد؟ پس كسي كه خداوند او را انتخاب كرد، بايد خود نيز جانشين براي خود انتخاب كند زيرا مردم در انتخاب او دخالت نداشتند و اوست كه مي داند چه كسي مي تواند هدفش را دنبال كند؟ و حال مي دانيم كه كدام يك شايسته تر است پس اطاعت از شايسته تر، شايسته تر است.

     

     

    «جمعه سياه چگونه آغاز شد ؟»

     

    علي رغم اعلام ناگهاني حكومت نظامي و منع تجمع بيش از دو نفر و خونريزي روز گذشته (16شهريور) مردم تهران تصميم خود را گرفته و در اين عقيده راسخ شده بودند كه حركت نبايد متوقف شود، در نخستين ساعات صبح جمعه هفدهم شهريور، دهها هزار مجاهد شرق پايتخت به سوي ميدان ژاله که آن روز ميدان شهدا نام گرفت سرازير شدند و در کمتر از (2) ساعت تمامی خيابان تا پشت بهارستان انباشته از جمعيت گرديد. جمعيت همان قدر آرام بود كه در روز عيد فطر، هر چند مصمم تر و راسخ تر و چه بسا آرام تر و شكيباتر و دوست داشتني تر. مادران را مي ديدي كه كودكان خود را در آغوش گرفته و پيشاپيش صفهاي درهم فشرده گام برمي دارند و براستي
    مي خرامند. خواهران دست برادران را عاشقانه گرفته بودند و پيش
    مي رفتند. پيران از زن و مرد، واپسين ساعات زندگاني خود را، آخرين تپش هاي قلب و ته مانده توان خود را ايثار مي كردند و جوانان كه جز شور مطهر جواني، جز آن غرور صافي نياسوده، جز آن پويائي
    طبيعي عاشقانه هيچ انگيزه ديگري نداشتند، چنين بود كه جمعه سياه
    آغاز گرديد.

    آرام و سرشار از عشق و همدلي سيلابي به راه افتاد به پاكي
    چشمه ساران، هر قطره اش به شفافيت اشك، به طراوت لبخند و با اين همه، استوار و پرتوان و گردن فراز چون كوه آرامش پر صلابت اين جان هاي بيدار و صداقت و معصوميت اين چهره هاي نجيب و پرآزرم چنان بود كه حتي ارتش بيگانه هم ياراي تيراندازي به آنان را نداشت. اين بود كه پرده دوم توطئه اعلام حكومت نظامي با همان الگوي سينما آبادان به اجرا گذاشته شد، آتش سوزي ابتدا خاك اره اي آغشته به بنزين را كه بر كف خيابان ريخته بودند آتش زدند و چون انبوه جمعيت هراسان در تلاطم افتاد چند اتومبيل و اتوبوس را مشتعل ساختند و سپس فروشگاه بزرگ خيابان فرح آباد را به آتش كشيدند. آنگاه آتش مسلسلها را گشودند.

    بي خبر، بي امان و از همه سو از زمين و از هوا همه راههاي گريز، همه كوچه ها و خيابانهاي فرعي را با تانك و زره پوش مسدود كردند تا كسي را توان گريختن نباشد. هدف نه پراكنده كردن مردم بود و نه مرعوب ساختن. همه گلوله ها به قصد كشتن شليك مي شد و حتي كساني را كه به خانه هاي ديگران پناه مي بردند تعقيب مي كردند و از پاي در مي آوردند و حتي از رساندن خون به مجروحان و مصدومان هم جلوگيري مي كردند. هنوز روز از نيمه نگذشته بود كه هزاران تن شريف در خون پاك غلطيدند. كشتار شرم آور و بي رحمانه جمعه سياه دنيا را تكان داد، از آن پس بود كه جهانيان به ماهيت واقعي رژيم و اصالت نهضت مردم ايران پي بردند.

    فيلم مستند پنجاه دقيقه اي جمعه سياه كه حتي دقيقه اي از آن هم تا كنون در ايران نشان داده نشده بسياري از سينماهاي اروپا و آمريكا از آن زمان به ماتمكده تبديل كرد و جمعه سياه ثابت كرد كه همه حرفهائي كه شريف امامي مي زند دروغ است و به گمان جمعه سياه را بايد نقطه عطف انقلاب اسلامي ايران دانست، در آن روز تاريك و خون آلود يك جنبش مسالمت آميز قانون خواهي و عدالت طلبي، اعتلا ديانت، به مرحله انقلاب اسلامي رسيد و پيش از هفده شهريور هيچ كس تصور نمي كرد كه يك باره همه ادارات دولتي از صنعت نفت گرفته تا بقيه كارخانه ها يك صدا و يك جمعيت دست به اعتصاب و كم كاري بزنند و از قتل و آزار و سياه چال زنداني سياسي نهراسند و تا پاي جان بايستند و ايمان خود را زنده نگهدارند و بي ترديد هنوز هفده شهريور مهلك ترين خطاي حكومت خواهد بود تا پانزدهم شهريور و حتي شانزدهم شهريور علي رغم خونريزي هاي تبريز و قم و كشتار شانزدهم شهريور تهران، هنوز نهضت مردم مسالمت مي گشت و آتش توحش آميز رژيم در برابر تظاهرات آرام جمعه هفدهم شهريور تهران و كشتار پنج هزار زن و مرد و جوان و كودك هيجان عمومي را در مدار تازه اي بحركت درآورد: مدار خون خواهي مردم يك باره و در ابعاد بي سابقه كشته دادند و خونخواهي در مبارزه درگير شدند و بي واسطه در صف مقدم جبهه قرار گرفتند و اين روياروئي مردم، كار رژيم را ساخت. حكومت جائي براي آتش نگذاشته و همه راههاي آتش را بسته بود.

    از آن پدر داغديده آباداني كه چهار فرزند خود را در شعله هاي آتشي از دست داده بود؛ مي شد و توقع داشت كه تقدير و سرنوشت را سرزنش كند و صبر پيش گيرد. اما مردمي كه تن خون آلود زن و كودك خود را با هم بر دست گرفته است. برادري كه بر تن گلوله آجين خواهر كوچكتر خود مي گريد. مادري كه تن بي سر پسرش را غرق در خون مي بيند و پيرزني كه نمي داند جسد فرزندش را به كدام خاك سپرده اند. چگونه مي تواند فراموش كند. معلمي كه مي شنود باهوش ترين و دوست داشتني ترين شاگردش هرگز به كلاس نخواهد آمد. پزشكي كه مي داند به بيمار تير خورده اش خون نخواهد رسيد؛ و بايد درمانده بايستد و جان دادن او را نظاره كند. و مغازه داري كه مي فهمد شريف ترين و نجيب ترين مشتري اش را ديگر نخواهد ديد، دوستي كه عزيزترين يار خود را از دست داده است. و همه خوب
    مي داند كه چرا و براي چه؟ چگونه مي توانند فراموش كنند.

     

    چنين بود كه هر كشته جمعه سياه ده تن از خوني و جان به سر و از جان گذشته كه دو صد تن را به غيرت آورد و هزار تن را تكان داد و ده هزار تن را بيدار كرد، ديري نگذشت كه حكومت خود را با تمامي ملت روبرو ديد و به تلخي دريافت كه «توپ، تانك، مسلسل ديگر اثر ندارد، حكومت نظامي ديگر ثمر ندارد». والسلام، بخاطر شادي روح شهداي انقلاب اسلامي ايران همه با هم فاتحه بخوانيد.

     

    «ترجمه و تفسيرخطبه نهج البلاغه»

     

    پيش از همه وصيت من آن است كه در همه حال پارسا و پرهيزكار باشيد و خداوند بزرگ را در پنهان و آشكار خود ناظر و مراقب بدانيد دنيا را نخواهيد؛ كه او خود به دنبال شما عاشقانه خواهد افتاد و هر چه دلربايي و عشوه مي كند؛ دلباخته و مجذوبش نشويد كه سخت ناپايدار و پر فريب است. حقگو باشيد و با صريح ترين لهجه حقيقت را بيان كنيد. و جز رضايت پروردگار از اين عمل نتيجه نخواهيد. يار ستمديدگان و مستمندان باشيد و با جان ناپاك ستمگر نخست دشمني وعداوت ببنديد. در رفع اختلاف اجتماع با منتهاي فعاليت دامن بر كمر زنيد كه پيغمبر اكرم فرمود:«تمشيت امور توده ها از نماز و روزه در پيشگاه خدا عزيزتر است». زينهار، زينهار يتيمان را فراموش مكنيد و از بيچارگي آنها غافل نباشيد. زينهار حق همسايگان به نيكويي ادا كنيد كه آنچنان پيغمبر درباره همسايه وصيت كرد كه ما پنداشتيم خدا براي آنها از ميراث ما همچون افراد خانواده سهمي معلوم مي فرمايد. عزيزان من قرآن را عزيز داريد و مبادا ديگران با عمل كردن به آن بر شما سبقت بگيرند. نماز ستون دين شماست و قائمه كيش اسلام را محكم بداريد و نيز از طرف كعبه سرباز نزنيد. واي كه با چه زبان شما را به جهاد و فداكاري سفارش كنم. پيكار كنيد و در احراز حق و حفظ دين و ناموس خويش از مال و جان دريغ ننمائيد پيكار كنيد و بگذاريد بجاي لكه مذلت دامن كفن شما آغشته خون باشد. پيكار كنيد كه مرگ شرافتمندانه هزار بار از زندگي ننگين ستوده تر است.

    خويشاوندان تهيدست را از دسترنج خويش برخوردارند؛ و زنهار قطع رحم روا مداريد. دم به دم با دست و زبان امر به معروف و نهي از منكر نمائيد و كوچكترين ناشايسته را نديده انگار نكنيد، بترسيد كه در هر جامعه اگر امر به معروف و نهي از منكر ترك گردد زمام آن به دست نانجيب ترين افراد آنجا خواهد افتاد و بنيان شرافت و حياتش از سر واژگون خواهد گرديد.

    الا اي فرزندان عبدالمطلب، اي خونخواهان من، چون به روز ديگر بدرود جهان گويم، تنها قاتل مرا قصاص كنيد و جهت يك تن، يك تن را كيفر دهيد. نكند كه پس از مرگ من، دست شرارت برداريد و به نام اين كه اميرالمؤمنين كشته شده، بيگناهان را نيازاريد و خون مرا وسيله اغراض شخصي خود قرار ندهيد و همچنانكه با يك ضرب از پاي درآوردم قاتلم را نيز با يك ضربت خلاص كنيد.

    «مبادا در اعدام او به مجازاتهاي وحشيانه و پست جاهليت اقدام نمائيد. مثلاً او را بسوزانيد يا قطعه قطعه، زيرا پيغمبر حتي درباره پست ترين حيوانات هم اين عمل را تجويز نفرموده است».

    چشمان خون گرفته علي به صورت حسين خيره شد و لبخندي تلخ بر لبانش نشست و ساير فرزندان را نظاره كرد . آفتاب داشت كم كم غروب مي كرد، خورشيد هم اندك و آهسته به دامنه ابديت نزديک می شد. ديگر سخن گوی انسانيت اسلام و صدای عدالت اجتماعی سکوت پيشه کرد و به ابديت پيوست و ما امروز بايد فريادي به بلندي چهارده قرن بسرائيم: «كه اي علي اگر آن روز نبوديم كه همگام با حسن و حسين از قاتلين تو كه همانا قاتلين اسلام و تشيع بودند، قصاص بكشيم؛ اما امروز همگام با خميني كبير از جانفشاني دريغ
    نمي ورزيم و انشاءالله تا محو كامل ظلم و ستم و پديدار شدن حكومت مهدي بر سراسر گيتي از پاي نخواهيم نشست و تو فقط از خدا بخواه كه امام ما، امام خميني عزيز بسلامت باشد كه اوست تنها كسي كه فرماندهي و رهبري سربازان اسلام را مي تواند انجام دهد.

     

    «والسلام»

     

     

    «به نام خدا»

     

    «ديو چو بيرون رود فرشته در آيد»

    با رفتن شاه، مردم از خوشحالي به خيابانها ريختند، فرياد مي زدند:
    «ما بتها را بشكستيم، خميني منتظر تو هستيم». و براي ابراز تنفر خويش، مجسمه هاي شاه و پدرش را در تهران و شهرستانها بزير كشيدند، جشن گرفتند، پايكوبي كردند، ايران يكپارچه شور بود و شادي. يكي از نويسندگان غربي كه در آن موقع در ايران بود، در روز فرار شاه احساسات خود را چنين توصيف مي كند: «همه شهرها و خيابانها و كوچه ها گلباران و نقل باران است؛ همه جا غرق شادمان روئي است، همه لبها شكفته است در روشنائي نيمروز، چراغاني است، همه چشمها حتي چشم اتومبيلها مي درخشند، همه كس حتي سربازان و پاسبانان بي اختيار لبخند مي زنند.

    ساعت (30/9) دقيقه روز (12) بهمن (1357) امام آمد. جمعيت انبوهي كه به استقبال رهبر خود رفته بودند يكصدا فرياد مي زدند: «خميني، خميني مقدم تو مبارك». رهبر انقلاب پس از ورود به سالن فرودگاه در برابر افرادي كه به نمايندگي از طرف اقشار مختلف، در آنجا حاضر بودند سخنان تشكرآميزي ايراد فرمودند. پس از آن در حاليكه در مسير او ـ به طول (23) كيلومترـ مملو از استقبال كنندگان بود وارد بهشت زهرا شد ـ قبرستاني كه بسياري از شهدا كه راه او را انتخاب نموده بودند و سرانجام در زندانها و يا در خيابانها بدست جلادان به شهادت رسيده بودند در آنجا آرميده بودند و خلاصه آرامگاه شهيداني بود كه در راه اسلام و بقول خود شهدا كه در شعارهايشان مي گفتند: «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي». به همين خاطر امام آنجا را براي ارج نهادن بخون شهدا انتخاب نمودند؛ و امام در بين كودكان، جوانان، پيرمردان و پيرزنان شهيد داده، نطق تاريخي و آتشين ايراد فرمودند: «من توی دهن اين دولت مي زنم. من دولت تعيين مي كنم». و ديديم كه دولت تعيين كرد، حكومت اسلامي تشكيل داد و مردم ستمديده ايران را از شر مزدوران داخلي و خارجي رهانيد. اگر تا آن روز در قرآن خوانده بوديم: «و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم وارثين». اين بار به چشم خود ديديم كه پروردگار بزرگ چگونه مستضعفان را تحت رهبري بنده برگزيده اش ـ روح خدا ـ از سلطه فرعون و فرعونيان رهانيد. بازگشت او، بازگشت اسلام بود. بازگشا صلح و صفا و بازگشت او براي رهائي مستضعفين در بند مستكبرين در سراسر عالم و ايجاد زمينه مساعد براي حكومت مهدي (عج) بود. آري بازگشت او بازگشت انسانها بود بسوي خدا. خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.

    ويژه سالگرد 12 و 22 بهمن

    صوراسرافيل

    مابايد در صدور انقلابمان به جهان، كوشش كنيم .

    «اميد مستضعفان جهان امام خميني»


    «لزوم پي جويي در دين»


    گروهي برآنند كه در پيگيري براي بدست آوردن دين وظيفه اي ندارند و مي پندارند چه ضرورتي ما را برمي انگيزد تا درباره دين بينديشيم؟ ما اشتباه پندار آن دسته را در عبارات زير مي نمايانيم و از دو جهت لزوم پي جوئي در دين را بازگو مي كنيم.

    1- به فرمان خرد، هر انسان بايد در برابر نيكوئي هائي كه بدو شده است، سپاسگزار باشد.

    2- نيز خرد، پيشگيري از هر نوع خطر و ضرر اگر چه احتمالي ـ لازم
    مي داند. و اينك بررسي هر يك از اين دو راه:

    1-1- وظيفه شكرگزاري: ما همه از مزاياي حيات در جهان برخورداريم. دستگاه گوارش، تنفس، قلب، و ديگر اعضاء بدن ما هر يك به نوبه خويش، ارزشمندتر از حد تصور و حتي دانش ما هستند. نيز نور خورشيد وجود گياهان، معادن و منابع زير خاك نهفته را و همه بهره هاي بزرگي است كه با دانش و نيروئي كه به بشر ارزاني شده است مي توان از همه آنها استفاده كرد. از همه والاتر همين هوش و استعداد شگرف انسانهاست كه كوههاي عظيم را خرد مي كند و از آب و آهن عظيم ترين قدرتها و ظريفترين پديده ها مي سازد. اگر مردي خيرخواه كودكي را كه پدر و مادرش از دست داده پرورش دهد و همه نوع لوازم راحت در اختيار وي قرار دهد آيا اين فرزند مؤظف نيست تا به تحقيق بپردازد و نخست خود او و سپس قدر او را بشناسد؟

    1-2- پيشگيري از خطر و ضرر احتمالي: اگر كودكي به شما بگويد عقربي يا جانوري وارد لباستان شد، فوراً از جا مي جهيد و جامه از تن بيرون مي كنيد و با دقت همه لباستان را جستجو مي كنيد تا آن را بيابيد و يا مطمئن شويد كه در لباستان وجود ندارد. نيز اگر در سفري شبانه، بشنويد كه راهزنان به كمين نشسته اند بي ترديد تا راه بي خطر را بازشناسيد گام از گام برنخواهيد داشت. اكنون از خود مي پرسيم آيا گفتار پيامبران كه مردم را به دين و پيروي از دستورهاي خاصي دعوت كرده و آنان را از كيفر كردارهاي زشت ترسانده اند و محاكمه شدن در دادگاه عظيم الهي حتمي داشته اند و هميشه از شدت و سختي عذاب قيامت به مردم بيم داده اند به اندازه خبر دادن يك كودك براي ما احتمال ضرر و خطر بوجود نمي آورد كه قدري در اين نظام طبيعت تفكر كنيم و آفريننده خود و جهان را بشناسيم.

     

    «با نهج البلاغه آشنا شويد»

     

    قال علي (ع): اذا حييت بتحيه فحي باحسن منها، و اذا اشديت اليك فكافئها بهايربي عليها و اافضل و مع ذالك بلبادي.

    امام (ع) در عوض دادن به كار نيك فرموده است: «هر گاه كسي به تو درود فرستد تو در پاسخ بهتر از آن درود فرست و هرگاه به دستي به احسان و نيكي سوي تو دراز شد آن را به افزون پاداش ده». يعني نيكي را به نيكي بهتري تلافي كن و کپه فضيلت براي كسي است كه در ابتدا نيكي كرده يعني برتري با آن كسي است كه جلوتر نيكي بكند.

    تنها با مطالعه قرآن و نهج البلاغه و بكار بستن احكام آنها در زندگي و امور سياسي روز است كه مي شود به سعادت انساني نائل شد و تنها با امداد از قرآن و نهج البلاغه است كه مي شود به آمريكا و شوروي سيلي زد و گفت آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند.

     

     

    هفته وحدت و سالگرد ميلاد پيامبر اسلام (ص) را گرامي مي داريم.

     

    در جمهوري اسلامي ايران همه برادران شيعه و سني با هم برادر و در حقوق مساوي هستند و كسانيكه بخواهند بين تشيع و تسنن اختلاف بياندازند، كارگردان ابرقدرتها هستند.

    «اميد مستضعفان جهان امام خميني»


     

    وحدت يكي از واجبات دين است، اگر ما متحد نباشيم، دشمن نه شيعه خواهد گذاشت نه سني.

    «امام جمعه اهل سنت شيباب»

     

    سلام بر تو اي فقيه عاليقدر، سلام بر تو اي اميد امت و درودت باد اي طبيب جامعه مسلمين كه چه خوب درد را شناختي و بهترين درمان را تجويز نمودي و دانستي كه تنها وحدت سني و شيعه است كه
    مي تواند كمر ابرقدرتان را بلرزاند و اگر تفرقه و جدائي نبود، كي اسرائيل يهود اين دشمن قرآن و اسلام آنچنان زالوصفتانه خون چند ميليون مسلمان را در قدس عزيز (فلسطين) مي مكيد و به خواهران و برادارن مسلمان ما در آنجا اجازه يك لحظه آرامش نمي داد اگر ما متحد بوديم كي ارتش خونخوار سرخ شوروي مي توانست اين همه برادران شيعه و سني در افغانستان به خاك و خون بكشد و خداي بزرگ را شكر و سپاس مي گوئيم كه نعمتش بر امت اسلام ارزاني داشت و برادران شيعه و سني را بر آن داشت كه تا امروز فرياد وحدت از گلوي توحيدي اين برادارن عليه مستكبران استعمارگر بلند شود و صبح وحدت مسلمين را نويد دهد.

    و بگذار اين خودفروختگان به شرق و غرب از فرياد وحدت مسلمين به وحشت افتند و پايان عمر پليد و شيطاني خود را ببينند. هفته وحدت مصادف با ولادت حضرت محمد (ص) به پيشگاه نائب برحق حضرت مهدي و امت مسلمان خصوصاً برادران اهل سنت تبريك عرض مي نمائيم. هر چه مستحكم تر باد زنجير وحدت تشيع و تسنن در سراسر گيتي. مرگ بر امپرياليسم شرق و غرب.

     

    (نعمت ا... دوراهکی انجمن اسلامي دوراهك)

     

    «آمريكا و جنگ مسائل اصلي ملتند»

     

    ملت ما در پي انقلاب خونين خود بدرستي دريافته است كه دو موضوع را بايد هرگز از ياد نبرد، يكي خون گرم شهيدان را و ديگر جنايت آمريكاي خونخوار را. در ياد شهيدان بودن، لزوم كينه هميشگي با قاتل و دشمن آنها فريضه مي سازد و از همين جا عنوان دشمن اصلي پيدا مي شود. از سوي ديگر، دشمن اصلي، جنگي نابرابر و گسترده و بي رحمانه را بر انقلاب نوپاي شهدا و جمهوري مستضعفين تحميل كرده است.

    آمريكا دقيقاً قصد دارد اين انقلاب را به ضعف يا سازش يا سقوط بكشاند و ملت ما مصممند كه تا آخرين قطره خون در مقابل امپرياليسم خونخوار، بايستند و از اين رو دشمن خود را مشخص
    مي كند و جنگ با او را، راه مشخص خود عنوان مي كند دشمن نيز منتهاي تلاش خود را براي سقوط آن انقلاب بكار خواهد برد يكي از راههاي دشمن در اين مورد ايجاد جنگهاي زرگري است، او در مقابل مسأله اصلي مسائل فرعي مطرح مي كند و براي اينكه خود را ـ بعنوان دشمن اصلي ـ از يادها ببرد، دشمنان ساختگي و يا لااقل دشمنان فرعي كوچكتر را تبليغ مي كند آمريكاي جنايتكار از همان ابتداي پيروزي انقلاب تاكنون چنين كرده است و هم اكنون نيز كه انقلاب ايران درگير جنگ خطير با مزدوران بعثي است چنين مي كند.
    توطئه ها از خارج ريشه مي گيرد و در داخل بوسيله عمال كثيفش ستون پنجم بشكل گروهكهاي مزدور درآمده است، پياده و اجرا
    مي شود. كنفرانس طائف دقيقاً نمونه بارزي از اين توطئه هاست.

    در يك كنفرانس به اصطلاح اسلامي عده اي از وابستگان آمريكا از ممالك اسلامي مي نشينند و بهمراهي كورتوالدهايم دبير كل سازمان
    بين الدولي و به پيروي از رهنمودهاي كيسينجر دولتمرد صهيونيست آمريكائي تصميم مي گيرند كه براي به شكست كشاندن انقلاب ايران بايد اختلافات داخلي و بويژه اختلاف سني و شيعه را تشديد كنند. و اما برادران و خواهران بدانيد كه دوران اختلاف گذشته و همگي براي برقراري پرچم لااله الاالله و محمدرسول الله بايستي دست وحدت و يكپارچگي بيكديگر بدهيم زيرا در اسلام سياه و سفيد، كرد و ترك
    و … مطرح نيست. مرگ بر آمريكا و عمال كثيف داخليش (پيكاري، توده اي، فدائي، مجاهد خلق و كومله و …) برقرار باد جمهوري اسلامي به رهبري امام خميني.

     

     

    «بسمه تعالي»

     

    «نيايش»

    خدايا رحمتي كن تا ايمان، نان و نام برايم نياورد، قوتم بخش تا نانم را و حتي نامم را در خطر ايمانم افكنم، تا از آنها باشم كه پول دنيا را
    مي گيرند و براي دين كار مي كنند نه از آنها كه پول دين مي گيرند و براي دنيا كار مي كنند.

     

    بسم الله الرحمن الرحيم

    الحمدالله رب العالمين الرحمن الرحيم مالك يوم الدين اياك نعبد و اياك نستعين اهدناالصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم ولاالضالين.

    در پايان اين سوره در غير از نماز بنظرم مي رسد كه آمين گفتن صلاح باشد زيرا ما نيايش و دعائي بهتر از اين نداريم زيرا تمام خواسته هاي يك انسان را در مختصر بياني كوتاه توضيح داده و گفته است.

    خدايا مرا از اين فاجعه پليدي كه اين مردم ظاهربين به آن دچار
    گشته اند (بنده پرستي) نجات بده و مرا در شناخت هر چه بيشتر حقايق آشنا كن زيرا من به عقيده خودم علت اين بيماري بنده پرستي را ندانستن حقايق مي دانم و باز هم خدايا اي قاصم الجبارين درهم بشكن اين غول صفتهائي كه به نام خداپرستي در مردم رخنه كرده اند و غير از نيات فاسد خود كه آن هم نقل هر مجلس شدن است هيچ نظري ندارند و تو خود عالم الغيب هستي و خوب مي داني كه هم اينان هستند كه زمين را به فساد مي كشند. خدايا پروردگارا به اين مردم بفهمان كه عمروبن العاص در هر عصري و در ميان هر نسلي وجود دارد و بفهمان كه شريح قاضي هم وجود دارد. و اي خالق بشر، بشر را از دست اين حشرصفتان زشت خو نجات بده.

    كم من فئه قليله غلبت فئه كثيره باذن الله و الله مع الصابرين است چه بسا دسته هاي اندك كه به اذن خدا بر دسته هاي بزرگ پيروز
    مي شوند و خداوند با صابرين است.

     

    «بسم الله الرحمن الرحيم»


     

    «عدل يا بخشش»

     

    و سئل من علي عليه السلام: ايما افضل: العدل، اوالجود؟ فقال عليه السلام: العدل يضع الامور مواضعها، والجود يخرجها من جهتها، والعدل سائس عام، والجود عارض خاص فالعدل اشرفهما و افضلهما.

    از علي (ع) پرسيدند: «كداميك از اين دو افضل ترند، عدل يا بخشش؟» فرمود: «دادگري چيزها را به جاي خود مي نهد و بخشش آنها را از جاي خود بيرون مي برد و عدل نگاهدارنده همگان است و بخشش فقط بكسي بهره مي دهد كه به او بخشش شده پس عدل اشرف و افضل است.»

    «نهج البلاغه ـ حكمت 429 ص (1290) فيض الاسلام»

     

    «از بيانات استاد شهيد مرتضي مطهري در كتاب قيام و انقلاب مهدي»


     

    كمونيسم و امپرياليسم مانند دو لبه يك قيچي هستند كه گرچه در ظاهر با هم تضاد دارند اما در واقع هر دو براي قطع يك ريشه به حركت در مي آيند و اين واقعيت را تاريخ معاصر بخوبي نشان داده است. به گمان من وقت آن رسيده كه نداي بازگشت به فرهنگ اصيل اسلامي نه تنها در جامعه ما كه در سراسر كشورهاي اسلامي طنين انداز شود و در آن صورت دور نخواهد بود كه صداي شكستن زنجيرهاي بردگي و بندگي را بشنويم و شاهد اقتدار دوباره ملل مسلمان باشيم.

    از بيانات استاد شهيد مرتضي مطهري در كتاب پيرامون انقلاب اسلامي (ص 98)

     

    اينقدر در صدد نباشيد كه بذر فتنه را بيافشانيد، ايجاد اختلاف خداي نخواسته موجب سلطه خارجي خواهد شد. هشدار مي دهم كه از شيطنت دست برداريد.

    «امام خميني»



    «بسم الله الرحمن الرحيم»


    «کيفيت نماز شب»

    ابتدا هشت ركعت نماز شب بعد از هر دو ركعت سلام بدهد. دو ركعت نماز شفع است كه بعد از دو ركعت سلام دهد و بخواند: «اِلهيِ تَعَرضَّ لَكَ في هذِهِ الليّلَ المُنغَرضّوُن»

    بعد از نماز شفع يك ركعت نماز وتر مي باشد؛ كه ابتدا حمد و سپس سوره فلق و سوره ناس و بعد از اتمام معوذتين است برمي دارد براي قنوت و آن چه مي خواهد دعا كند، و دعا كند براي چهل مؤمن و هفتاد مرتبه، استغفرالله ربي واتوب اليه. بگويد و هفت مرتبه بگويد هذه مقام العائذ بك من النار و سيصد مرتبه بگويد العفو و بعد بخواند رب اغفرلي و ارحمني و تب علي انك انت التواب الغفور الرحيم. و نيز مستحب است قبل از شروع نماز شب بخواند: «سُبُّوحُ قُدّوُسُ رَبّ ِ الِمَلائِكَهُ وَ الُّروح سَبَقَت رَحمَتُكَ غَضَبَكَ لا اِله اَلاّ الله عَمَلِتُ سوُء وَ ظَلَمتُ نَفسي، فَاغِفرلي اَنّهُ لا يَغفُرِ الُّذنُوبِ اِلاّ اَنتَ فَتُب عَلّيَ اِنّكَ اَنتَ الّتُوابُ الرَّحيمِ.

    «اين مطالب از روزنامه ديواری تهيه شده توسط شهيد گرفته شده است».

     

    «مكاتبه با مؤسسات فرهنگي ـ مذهبي»

     

    شهيد نعمت الله دوراهكي براي حل سؤالات مذهبي كه برايشان پيش مي آمد به دليل نبود امكانات و منابع لزوم، با مؤسسات مذهبي ـ علمي مكاتبه مي نمودند و سؤلات متعدد كه تراوشات ذهن پوياي ايشان بود را مي فرستادند و جوابهاي مناسب دريافت مي كردند كه در ذيل يك مورد از مكاتبات ايشان آمده است:

     

    «به نام خداوند تبارك و تعالي»


    سلام و درود فراوان بر شما نويسندگان زحمتكش پاسخگوي سؤالات مذهبي، از خداوند بي همتا پيروزي و موفقيت شما خواستارم و در راه رسيدن به هدفهاي عالي و انساني دست شريفتان را مي فشارم اما بعداً خواستم چند سؤال متذكر شوم:

    1- مقصود از آيه: «و هو الذي خلق السموات والارض في سته ايام و كان عرشه الماءليبلوكم ايكم احسن عملا» معني: «اوست كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوره) بيآفريد و در اين هنگام عرش پروردگار بر آب قرار داشت» چيست؟ شش دوره چطور بوده؟ لطفاً تشريح كنيد. و باز هم بايد بگويم كه شما در جزوه قبلي فرموده بوديد كه به كتاب الغدير مراجعه كنيد. جهت موضوع ولايت علي(ع) متأسفانه بنده در يك روستاي دورافتاده از شهر زندگي مي كنم و هيچ دسترسي به پيدا كردن كتاب ندارم و خود شما مي بايست بوسيله جزوه يا كتابهاي كوچك بنده را آگاهي ببخشيد. خيلي ممنون.

    2- چه چيز سبب شد كه ايران انقلاب كند؟ و چه چيز سبب شد كه اين همه مردم يكپارچه با زنجير ناگسسته شدن وحدت به خيابانها بريزند؟ و چه چيز باعث شد كه شاه مخلوع دست به اين همه جنايت بزند؟

    3- فلسفه شهادت لطفاً تشريح بفرمائيد؟ از خداوند قادر سلامتي و پيروزي مسلمين در تمام سرزمينها و بخصوص شما زحمتكشان و آنهائي که از هر جهت به اسلام كمك مي كنند خواستارم.

     

    «با تقديم شايسته ترين احترامات نعمت الله دوراهكي»


    توضيحات:

    اين مكاتبه در مورخه 6/11/1358 با آدرس: اصفهان صندوق پستي 176 انجام شده است. لازم به ذكر است كه شهيد در آن تاريخ 14 سال سن داشتند.

     

     

    «پاسخ مؤسسه فرهنگی به نامه شهيد نعمت ا... دوراهکی»

     

    با سلام متقابل و درود و آرزوي موفقيت در راه اسلام توجه شما برادر عزيز را به پاسخ مختصري پيرامون پرسشهايتان جلب مي نمايم.

    1- مشهورترين محدثين شيعه و سني از پيامبر اسلام روايت كرده اند كه فرمود:

    «اگر از عمر دنيا يك روز بيشتر باقي نمانده باشد خداوند آن روز را طولاني مي گرداند تا مردي از اهل بيت مرا برانگيزاند كه زمين را همانگونه كه از ستم پر شده از عدل و داد پر سازد. جزوه مختصري پيرامون حضرت مهدي (عج) ارسال مي گردد و كتابهاي مفصلي در اين مورد نوشته شده جلسه سيزدهم بحارالانوار پر از احاديثي در اين مورد از پيامبر و ائمه است و در صروت لزوم مي توانيد مجدداً از ما جزواتي در اين مورد بخواهيد.

    2- چون هر فرد مسلمان در قبال مسلمانان ديگر و جامعه اسلامي مسئوليت دارد بنابراين واجب و ضروري است كه از كجي ها و پليدها و گمراهي ها جلوگيري نموده و جامعه را بسوي خير و صلاح و دستورات الهي سوق دهد و اين عمل بر هر مسلماني واجب است و آن را امر به معروف و نهي از منكر مي گويند.

    3- امام حسين (ع) با آگاهي كامل پذيراي شهادت گرديد و منطق او هم زنده نگاهداشتن دين بوسيله آبياري درخت اسلام با خون خود و يارانش بود گفته هاي آن حضرت نشان دهنده اين حقيقت است: «من مرگ را جز سعادت و زندگي با ظالمي را جز ذلت نمي بينم»

    «امام حسين (ع)»

    و اين شعر بيان حال آن حضرت است كه:

    گر جز به كشتنم نشود دين حق بلند         شمشيرها بياييد بر فرق من فرود

    4- براي دريافت آيه هائي كه در مورد ولايت و امامت علي(ع) است به كتاب الغدير نوشته علامه اميني مراجعه كنيد. در اين كتاب چند صد آيه در اين مورد نقل شده و اما براي جواب شما دو آيه در اين مورد ذكر مي شود.

    آيه مباهله «… فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا وانفسكم ثم فبتهل فنجعل لعنه الله علي الكاذبين«آيه 61 سوره آل عمران»

    ترجمه: بگو بيائيد پسران و زنان و نفوس خويش بخوانيم و تفرع و نفرين كنيم آنگاه لعنت خدا را بر دروغگويان كنيم.

    اين آيه كه در مورد مباهله با نصاري است و پيامبر بايد نزديكان
    (پسران و زنان و نفوس) را براي مباهله و تفرع مي برد علي(ع)،
    فاطمه (س)، و امام حسن و امام حسين(ع) را بهمراه خود برد و تفاسير شيعه و سني اين جريان را نقل كرده اند. اطيعوالله و اطيعوالرسول و اولوالامر منكم. خداوند و پيامبرش و صاحبان امر را اطاعت كنيد كه مقصود از اولوالامر علي(ع) و امامان شيعه هستند.

    5- امام حسن(ع) سكوت نكرد و عمر شريفش به مبارزه گذشت حتي با لشكريان معاويه به نبرد و مبارزه مسلحانه پرداخت ولي خيانت سران لشكر امام موجب شد كه صلح نامه اي بنويسد كه اين قرارداد سند رسوائي معاويه (چون بعدها به اين عهدنامه هم عمل نكرد) گرديد و سكوت كرده بود دليل نداشت كه معاويه آن حضرت را توسط همسرش مسموم سازد پس معلوم مي شود امام حسن يك مبارزه مخفي و مداوم را دنبال مي كرده است. كتاب «صلح امام حسن(ع)» در اين مورد توضيحات جالبي دارد.

    6- اهل بيت امام حسين(ع) با آشنائي كامل به دستورات اسلام
    مي دانستند كه در موردي كه آب يافت نشود بايد تيمم كرد.

     

     

                                                                                                 به اميد موفقيت شما                                           صندوق پستي 176 اصفهان

     

     

     

     

    «نامه شهيد دوراهکی به پدرش»

     

    پدر گرامي جناب آقاي غلامحسين دوراهكي با عرض سلام. اميدوارم از خداوند كه همواره اوقات در عين صفا و خوشحالي بسر بريد و هيچگونه ناراحتي عارض وجود گرامي نباشد. انشاءالله. با عرض تبريك پيروزي رزمندگان اسلام به پيشگاه حضرت امام زمان و نائب برحقش امام خميني و شما عزيزان. اميدوارم كه خداوند بزرگ هر چه زودتر به عمر كثيف شيطانهاي كوچك و بزرگ خاتمه دهد. (آينده) و با عرض معذرت از اينكه زياد نامه نوشته ام و قسمت زيادي از وقت شما را صرف گوش دادن يا خواندن نامه ام كرده ام بايد بگويم كه چون حمله آغاز شده است امكان دارد كه بعد از پايان دوره آموزش مرخصي نيايم و اينكه چند روز ديگر برويم معلوم نيست و يك مسئله اين است كه پدر عزيزم هيچكس ملاقات نيايد زيرا كه بسيار دردسر دارد تا اينكه راه بدهند و اينكه حتماً برويم معلوم نيست اين را من خودم مي گويم كه شايد اينطوري بشود زيرا كه حمله شروع شد و اينكه مرخصي نيائيم هم كسي نگفته و فرماندهان
    مي گويند (5) روز مرخصي مي دهيم وليكن معلوم نيست كه حرف اينها راست است يا دروغ، ولي انشاءالله حتماً بعد از (12) روز ديگر مي آئيم اين را كه نوشته ام ماجرا نگيريد زيرا كه در اينجا وجود دارد براي شما گفته ام. برادران عزيزم عبدالله و احمد سلام عليكم و اميدوارم همواره اوقات بسلامت باشيد. مادر گرامي ام سلام عليكم خواهرانم سلام عليكم همگي را سلام برسانيد خداحافظ به اميد ديدار اگر صلاح است مرا ببخشيد.

    «نعمت الله دوراهكي»

     


    «بسم الله الرحمن الرحيم»


     

    محمد رسول الله والذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم. سلام بر آن سرور گرامي جناب آقاي غلامعلي انوبيده.

    پس از عرض سلام اميد است از خداوند كه حضرت عالي را از گزند حوادث مصون و محفوظ بدارد تا مردم مستضعف منطقه از منابر عرفاني و ملكوتي شما بهره مند گردند و همواره اوقات، از خداوند كريم آرزوي پيروزي اسلام و مسلمين مي نمايم و اميدوارم كه خداوند حضرت امام را تا انقلاب مهدي (ع) نگهدارد. انشاءالله. زيرا كه امروز اسلام از هر طرف مورد هجوم كفار و مشركين است؛ مثل زمان پيغمبر(ص) و علي(ع) كه مشركين سعي داشتند از هر وسيله استفاده كنند؛ تا بتوانند ضربه اي به اسلام وارد كنند اما خداوند نور خود را در برابر اينگونه حوادث مستحكم تر و روشن تر مي كند. اينجانب در پادگان آموزشي امام زمان(عج) مشغول دعاگوئي براي شما سرور عزيز هستم و هيچگونه ناراحتي به غير از دوري از شما معلم اخلاق ندارم و آن هم اميدوارم كه خداوند پيروزي را نصيب لشكر اسلام بنمايد تا همگي بتوانيم با وحدت در كنار هم بسر بريم. انشاءالله. از اينكه سرتان را درد آورده ام معذرت مي خواهم. برادران عزيز، محمود، محمد، اصغر و مادرشان سلام مي رسانم اگر كه پدرم را ديديد لطف نموده و سلامتي را به ايشان اطلاع دهيد. بسيار متشكرم. خدايا خدايا تا انقلاب مهدي(ع) خميني را نگهدار.

     

    «با احترام شايسته و مخصوص محضر شريف شما: «نعمت ا... دوراهکی 8/7/61»

     

    «قسمتی از نامه شهيد به خانواده اش در وصف جبهه»

    «توصيفي از خط مقدم»

     

    ما در پشت خاكريز هستيم، هم اكنون داريم سنگر مي سازيم. توپها و خمپاره ها پشت سر هم به ما هجوم مي آورند و زوزه ی تركش آنها فضا را پر كرده و گوش ما از غرش پر گشته و ديگر اعتنائي ندارد. در بين ما و دشمن جهنمي از آتش برپا شده است كه سوخته شدن در بين آنها يعني هيزم آن بعثيهاي كافر هستند و دود و باروت فضا را پر كرده و دود ناشي از سوختن تانكهاي دشمن آسمان اطراف را سياه كرده. گويي شب است و سرمه پاشيده اند و ما در اين بين و در شب تاريك و گرداب، هايل فقط پناهگاهمان خداست و «يامهدي گفتن رزمندگان» و در غير اينصورت سنگر هيچ پناهگاهي نمي تواند باشد و هزاران صحنه ی ديگر كه خود مي دانيد.

    جنگ يعني همينها وجود دارد. و شما بايد ما را در هر لحظه دعا كنيد زيرا دعاي شما مورد قبول خداست و حالا كه نامه مي نويسم تركشهاي توپ در يك وجبي ما بر خاك مي افتد.

     

    «شهيد و انقلاب»

     

         به لحاظ ارتباطی که نعمت الله با حوزه علميه قم و بعضی مراکز فرهنگی داشت، در ابتدای اوج گيری انقلاب، تمام اعلاميه های حضرت امام خمينی (ره) برای او می فرستادند و ايشان پس از تکثير شبانه در داخل منازل و مراکز تجمع مردم پخش می کرد. موضوع فعاليت ايشان به پاسگاه گزارش داده شد. به همين خاطر آقای بهبهانی فرمانده پاسگاه به درب منزل ما آمد و طلب نعمت ا... می گشت که با خود به پاسگاه ببرد و با تهديد می گفت: «اگر دستم به او برسد، تيربارانش می کنم و پول فشنگ ها هم از تو می گيرم». به او گفتم: «اگر او را ديدی که اعلاميه پخش می کند مي توانيد او را بگيريد». فرمانده مذکور پس از آن که نتوانست نعمت ا... را دستگير کند، مرا با خود به پاسگاه برد و به يکی از سربازان دستور داد که من را به دکل بی سيم ببندند.

    يک نفر از اتاق مخابرات بيرون آمد و رو به فرمانده کرد و گفت: «چه کار می کنی؟» گفت: «می خواهم او را بزنم تا بگويد اطلاعيه های بچه اش کجاست». همان شخص گفت: «شايد به شما دروغ گفته باشند. چرا می خواهی اين پيرمرد را تنبيه کنی؟» ولی فرمانده اصرار داشت که حتماً بايد تنبيه شوم. دست آخر با عکس العمل شديد آن بنده خدا روبرو شود. به طوری که به فرمانده اش گفت: «اگر کوچکترين شکنجه ای متوجه اين پيرمرد شود نه تنها از پاسگاه بلکه از ژاندارمری استعفاء می دهم.» و اين امر باعث شد که فرمانده پاسگاه از شکنجه من منصرف شود و نهايتاً مرا آزاد کردند. فوراً به منزل رفتم و کليه اعلاميه ها را در يک صندوق گذاشتم و آن را در گوشه ای از حياط به زير خاک بردم.

    شب که نعمت ا... به خانه برگشت، فوراً به طرف اعلاميه ها رفت وقتی آنها را نديد علت را جويا شد. به او ماجرای اتفاق افتاده را شرح دادم و بعد از آن تعداد ی از اعلاميه ها را برداشت و برد در داخل پاسگاه انداخت. فردا شب به اتفاق او به کنگان رفتيم و همه اعلاميه ها را از بنک تا کنگان پخش کرديم. در مسير چند تا ماشين پاسگاه بود که رفتيم و چند تا از اطلاعيه ها را يواشکی در داخل ماشين آنها انداختيم. شب بعد از پاسگاه آمدند که خانه ما را جستجو کنند و
    سراغ نعمت ا... می گشتند و گفتند: «از محل به ما گزارش داده اند که پسرتان با اتفاق سيد محمد آورنده اعلاميه ها را پخش می کند».

     

    «توصيه شهيد به پدر»

     

    روزی در خانه نشسته بوديم، نعمت ا... رو به من کرد و گفت: «پدر؛ اگر من شهيد شدم، نه يک وقت به خاطر رفع نياز مالی به بنياد شهيد و يا جاهای ديگر بروی و طلب کمک کنی، اگر هم روزی نيازمند شدی از خدا طلب کمک و ياری بخواه، و ادامه داد اگر تو خوب باشی خدا رحمتش را به تو ارزانی خواهد داشت و اگر خدائی نکرده بد شدی اگر کليد بهشت هم در دست من باشد اجازه ورود به تو را نخواهم داد». و تأکيد کرد که هيچ وقت به نام خانواده شهيد، دست نياز به سوی هيچ کس و هيچ اداره ای دراز نکن. و بعد رو به مادرش کرد و گفت: «مادر اگر مرا دوست داری، می خواهم وقتی به جبهه بروم، به بدرقه من نيايی و اگر شهيد شدم روز اول به سر قبرم نيايی، مادرش هم وصيتش را عمل کرد ولی بعدها هميشه غصه
    می خورد که چرا به بدرقه او نرفته است.

     

    «خدا می داند»

     

    قبلاً يکدستگاه کاميون داشتم و با آن مصالح ساختمانی حمل
    می کرديم. يک روز باتفاق نعمت ا... به روستای سرمستان برای گچ رفتيم. در دست مرد گچ فروش مجله ای بود تا نعمت ا... مجله را ديد، رو به او کرد و گفت: «اين مجله را از کجا آورديد؟» پيرمرد گفت:
    « متعلق به فرزندانم است و معلمشان به آنها داده است». نعمت ا... ادامه داد: « اين مجله ترويج مکتب کمونيستها است و می خواهند فرزندان تو را از خدا و راه حق دور کنند. آنها را استفاده نکنيد». پيرمرد قدری ناراحت شد ما سوار بر کاميون و به سمت دوراهک به راه افتاديم. در راه به او گفتم: «چرا با پيرمرد اينطور برخورد کردی، پيرمرد درستی است و دروغ نمی گويد». او گفت: «پدر تو سواد خواندن آن را نداری». مجله مال منافقين است و دارند بچه ها را از راه بدر می کنند. گفتم: «آخه پيرمرد ناراحت شد». او گفت: «حرف حق را بگو، حتی اگر به قيمت جانت تمام شود». خدا که می داند که ما چه نيتی داريم، چه بهتر که بنده خدا هم بداند.

     

    «طواف شهيد»

     

    بعد از شهادت نعمت ا... من به اتفاق مادرش مشرف به خانه خدا شديم. در احرام بوديم به لحاظ ازدحام بيش از حد، مادرش در اعمال خود با مشکل روبرو شد. خيلی غمگين و افسرده گرديد و بی اختيار می زد زير گريه، و می گفت: «اگر فرزندم نعمت ا... زنده و با من بود الان با مشکل روبرو نمی شدم. اين موضوع گذشت تا فردا صبح که مادرش از خواب برخاست. خيلی مضطرب و پريشان حال بود، علت را از او جويا شدم. گفت: «ديشب نعمت ا... در خواب به پيشم آمد و دست مرا گرفت و برد طواف کامل به من داد و بعد از اتمام اعمال مرا به خانه آورد و گفت: «مادر نارحت نباش؛ من اينجا پيش تو هستم».

     

     

    «گمنه ی[1] نپخته»

     

    در روزگاری شهيد نعمت ا... دوراهکی، روزنامه را می شناخت، از مرکز استان اطلاعاتی هر چند مختصر داشت و کشور و نظام را
    می شناخت که اکثر قريب به اتفاق همکلاسی هايش برای اولين بار برای امتحانات نهايی پنجم به «ديّر» رفته بودند و دنيا را تا حدی که می ديدند می پنداشتند. روزی معلم از نفر اول کلاس پرسيد: «حکومت ما پادشاهی است يا جمهوری؟» نفر اول گفت: «جمهوری» و تمام کلاس به استثنای سه نفر کلاس پنجمی و شهيد دوراهکی کلمه جمهوری را تکرار کردند. بدون اينکه فهميده باشند جمهوری يعنی چه و پادشاهی چه مفهومی دارد. از حکومت فقط پاسگاه را می شناختند که شهيد دوراهکی می گفت اينها حق ندارند به دانش آموزان دستور بدهند.

    امتحانات پايه ی پنجم ابتدايي در حسينيه ی محمد طاهر در شهر دير در فضايي رعب آور برگزار شد. رئيس وقت اداره ی آموزش و پرورش دوربينی شکاری روی چشمش بود و به محض تکان خوردن بچه ای به دو می رفت و دستور می داد او را با تيپا از حسينيه بيرون بيندازند. شهيد نعمت ا... دوراهکی درس رياضی را تجديد آورد. اين نشانه ی اين بود چيزی به نام درس در مدرسه جريان نداشت.

    از (19) نفر دانش آموز کلاس پنجمی فقط يک نفر در خرداد ماه قبول شد و سال آينده سه نفر به شهر دير برای گذراندن دوره ی راهنمايي رفتند که يکی از اين سه نفر شهيد نعمت ا... دوراهکی بود. سه نوجوان دوازده ساله اتاقی اجاره کردند که هم خود آشپز باشند و هم رفت و روب را به عهده بگيرند و هم درس بخوانند. روز سوم بود که «گمنه» ی نپخته گلوی يکی از اينها را گرفت و در شرف مرگ با ضربه ای که به پشتش وارد شد نجات پيدا کرد1[2].

    شهيد دوراهکی که در خانه ای تقريباً متوسط از نظر اقتصادی بزرگ شده و تلخی های روزگار را نچشيده بود تاب وضع طاقت سوز خانه داری و تردد و دوری از مادر را نداشت، مدرسه را ترک گفت و به صورت متفرقه در امتحانات پايان سال شرکت کرد.

    علاقه ی فراوانی به دريا و کشتی داشت. گاهی با دوستانش به سر اسکله بندر می رفت و ادای کاپيتان ها را درمی آورد که با پايشان فرمان کشتی را می چرخانند. چند کلمه انگليسی می دانست. کلمات مخابراتی کشتی ها را برای همه مان دست و پا شکسته ترجمه
    می کرد.

    ارتباطش را با شهر قطع کرد. موتور پرشی بلندی داشت و اورکت پشمی بلند پدرش را می پوشيد و با موتور به شهر می رفت. اسکله را دوری می زد و احياناً کاری را که به او سپرده بودند انجام می داد و
    برمی گشت. سال (56) اولين بسته ی اعلاميه ی مخالفت با رژيم در کلاسها افتاد و با اين که مدير خيلی تلاش کرد که آنها را جمع آوری کند ولی مثل بوی گل به مشام همه رسيد.

            فرد خيّری ساختمانی را به حوزه علميه اهداء کرد و حوزه کوچکی در شهر داير شد. اين حوزه رابط دريافت اعلاميه، عکس و نوارهای حضرت امام(ره) از قم بود و افرادی را در هر جا معين کرده بود که آنها را در شهر و روستاهای اطراف پخش کنند. رابط روستای دوراهک هم شهيد نعمت ا... دوراهکی بود که به عنوان کارگر شيلات هر روز به دير می رفت.

    اعلاميه ها را در پلاستيکی می پيچاند و در گونی آلوده به پولک های ماهی و بدبويی قرار می داد و به دوراهک می آورد. بهبهانی، رئيس پاسگاه وقت بو برده بود که شايد کار او باشد، به منزل ايشان رفته و مادرش را تهديد کرده بود که فرزندش جان خود را از دست خواهد داد. مادر از همه جا بی خبر هيچ کاری را به عهده نگرفته بود و شهيد در آن لحظه در دير سر کار بود.

    شهيد دوراهکی، با همه جنب و جوشی که داشت، هيچگاه
    بی گدار به آب نمی زد و محتاط و عاقبت انديش بود. خود را آفتابی نمی کرد. حرفها را با هر کس نمی زد. انقلاب که پيروز شد نعمت ا... احساس می کرد که بايد کاری بکند و بهترين کار، کار فرهنگی بود1..

    در کنار مسجد امام زمان(عج) که پايگاه مبارزه بود و دعاهای
    ندبه ی فراوانی همراه با شعارهای مخالفت در گوش داشت و خاطرات تيراندازی مأموران رژيم بر ديوارهايش نقش بسته بود، فرد خيّری زمين کوچکی را به کتابخانه اختصاص داد و با کمکهای مردم و بعضی از علمای با نفوذ منطقه کتابخانه ساخته شد و پر از کتابهای مختلف گرديد.[3]

    شهيد به اتفاق دو يار ديگر خود، هسته ی اوليه فعاليت های فرهنگی را در روستا تشکيل دادند. انجمن اسلامی روستا را ابتدا با نام «نهج البلاغه» تشکيل دادند. دو سه روز زحمت کشيدند تا برايش مهر بسازند. ابتدا چند بار پلاستيک را آب کردند و در قالب ريختند و سپس در قالب محکمتری با سرب امتحان کردند که هيچ کدام به نتيجه نرسيد و نقش درستی بر کاغذ نمی بست. کتابخانه رونق گرفته بود و روزنامه ديواری «صوراسرافيل» ارگان انجمن اسلامی به ديوار مسجد و کتابخانه نصب شد. مقالاتش را بيشتر شهيد نعمت ا... دوراهکی
    می نوشت و طراحی اش می کرد و ديگران در کار جدول بريده های مجلات و احياناً مقاله ای با وی همکاری می کردند. شهيد دوراهکی انجمن اسلامی را رونق داد. ديوارها را با سخنان امام آراست و عليه دشمن مشترک همه ی مسلمانان، آمريکا، طرح هايی بر محدوده ديوارهای قابل نقاشی روستا کشيد. در روزنامه ديواری به
    عنوان صدای مظلومانی که مورد ستم واقع شده بود از نادرستی ها انتقاد می کرد.

    در مراسمات مختلف مقاله می نوشت و برای مردم می خواند. قلم شيوا و صدای رسايش که در گويش مردم طنين انداز می شد همه احساس می کردند که از زبان آنها سخن می گويد و حرف دل آنها را می زند. گروه کم کم خودش را در دل مردم جا انداخته بود.

    در مراسم محرم و صفر حرفی برای گفتن داشت و در
    راهپيمايي ها خود به اجرای برنامه می پرداخت. کسانی که احساس می کردند شايد اين گروه روزی در مقابل آنها قرار گيرد با دخالت در آن سعی در متلاشی کردن آن داشتند.

    کتابخانه ی سيار مدرسه شان را به خانه برد و اتاقی برايش ترتيب داده بود و دفتری. دانش آموزان را تشويق می کرد تا از آن کتابها بخوانند. شايد اولين کسی بود که تعداد زيادی کتاب در خانه داشت و اهل مطالعه ی غير درسی بود.

    سال دوم راهنمائی را به صورت متفرقه امتحان داد و در خرداد همه ی درسها را بجز دو ماده درسی قبول شد. به بازی های پر تحرک مثل فوتبال خيلی علاقه نداشت. بيشتر با بازي های فکری و مطالعه خود را مشغول می کرد. شهيد نعمت ا... دوراهکی همگام با شروع جنگ احساس مسؤوليتی دو چندان می کرد. همچون ملت ايران سخن اصلي اش جنگ بود و سعی داشت با قلم توانا و بيان گرمش ترس از جنگ را از دلها بزدايد و رزمندگان را تشويق به رزميدن کند. در حسينيه وقتی صدای تکبير مردم از شدت لحن حماسی شهيد دوراهکی فضا را عطرآگين می کرد، نويد اين را می داد که دوراهک در بين تمام روستاها و حتی به نسبت جمعيت از تمام شهرهای منطقه بيشترين اعزام نيرو را داشته باشد.

    کارگر شيلات بود. موتور ياماها (125) نوی داشت و با همان اورکت بلندش تردد می کرد و اخبار شهرستان را به روستا می آورد. يکی از دوستانش به شدت علاقه داشت که به خدمت سپاه درآيد اما نمی دانست که بايد به کجا برود و با چه کسی مطرح کند. راز دل را با شهيد دوراهکی گفت و شهيد او را پشت سر خود سوار کرده و به مقر سپاه برد. موضوع را خود مطرح کرد و معلوم شد که پذيرش سپاه تمام شده و بايد منتظر ماه آينده باشد.

    يکی ديگر از دوستان شهيد دوراهکی مقاله ای داشت و سه چهار شب در جيبش می گذاشت که در حسينيه بخواند ولی جرأت
    نمی کرد با کسی در ميان بگذارد. با فراستی که داشت متوجه شد و
    بی درنگ به مسئولی در حسينيه اطلاع داد و ديری نگذشت که اسم او را برای ارائه مقاله اش خواندند و او هم برق آسا مقاله اش را قرائت کرد؛ اگر چه کسی نفهميد که چه گفت، اين آغاز فعاليت چندين ساله فرهنگی او شد که شروعش به همت شهيد دوراهکی بود.

    پس از شروع جنگ تحميلی و آواره شدن عده­ی زيادی از مردم شهرهای آبادان، خرمشهر، دهلران و مهران و... درسراسرکشور برای ساماندهی امورات آنها بنيادی به نام بنياد امورجنگ­زدگان که بعدها به نام بنياد امور مهاجرين جنگ تحميلی تغيير نام پيدا کرد، تشکيل شد.

    اين بنياد علاوه بر رسيدگي به امور مسکن و ارزاق و خوار و بار جنگ­زدگان، رسيدگی به امور فرهنگی آن را هم به عهده چند نفر گذاشته بودند که بيشتر از روستای دوراهک و از جمله شهيد نعمت ا... بود که در سمت مربی آموزش قرآن کريم به ياد دادن روخوانی و روان خوانی قرآن کريم به بچه های مهاجرين می پرداخت.

    گويی که شهيد دوراهکی اساساً برای امور فرهنگی آفريده شده بود. ذوق و استعداد عجيبی در اداره ی کلاس و جذب قلوب دانش آموزان داشت. خط خوش، صراحت بيان، استعداد در طراحی و نقاشی، تهيه متن های مختلف برای مقالات و نشريات بنياد از آن شهيد بزرگوار نيرويی مفيد و متخصص ساخته بود که در امر
    جهت دهی فرهنگی جامعه به خصوص مهاجرين نقش بسزايی داشت. ديوارهای بسياری را با جملات امام و احاديث معصومين(ع) و آيات روح بخش قرآن کريم مزين کرده بود. مسجد و کتابخانه، مدرسه و محيط کارش در شيلات و مراسم های مختلف سال (61) که هر روز تروری صورت می گرفت و بمبی بال و پری را از امام می شکست همه و همه رنگ و بويی از فعاليت های فرهنگی شهيد دوراهکی به خود گرفته بود.

    سال (61) با فتح المبين رزمندگان اسلام شروع شد و دو ماه بعد خرمشهر آزاد شده بود. از بلندگوی مسجد و راديوي کتابخانه مارش پخش می شد و دلها را هوايی می کرد. شهيد نعمت ا... دوراهکی پس از عمليات رمضان در منطقه عمومی کوشک و ورود پيروزمندانه ی رزمندگان در خاک عراق، در سن (17) سالگی برای رفتن به آموزش نظامی اسم نوشته بود.

    شهريور سال (1361) بسيج اطلاع داد که برای آموزش، نيرو اعزام
    می کنند و سهميه ی پايگاه امام محمد تقی چند نفر است. شهيد دوراهکی به بسيج شتافت، فرمی پر کرد و اسمی نوشت و مشغول نوشتن وصيتنامه شد. وقتی پايان راهی، رسيدن به معبود ازلی باشد و قدم در يک راه متعالی پيش برود، خيلی از امور، حقيقتی ديگر
    می يابند. روزی در همين روستا عده ای از رزمندگان برای اثبات از جان گذشتگی خود کفن به تن کردند و در روستا و شهر، شعر سعادت شهادت خواندند و مادران افتخار کردند که در راه اسلام، جوانی را هديه می کنند.

    «کل يوم هو فی شأن»، هر روز بايد کاری کرد که نياز همان روز باشد. يک روز کار فرهنگی و گرم نگه داشتن شوری که انقلاب در
    دل ها انداخته بود، يک روز آموزش آيات خدا و استحکام روحی مردم و امروز هم در بين رزمندگان و نبرد مستقيم با دشمن.

    ظرفيت پادگانهای آموزشی به اندازه ی شوق بچه های بسيج نبود. ماهها در نوبت می ماندند که نوبت اعزام برسد. فرمانده پادگان آموزشی شهيد دستغيب کازرون جابر نيزه دار بود. جابر علاقه ی شديدی به دويدن داشت. هر گروه را با دو پذيرايی می کرد و مدير داخلی را می فرستادند که شرايط پادگان آموزشی را مرگ آور توصيف کند، تا اگر کسی ذره ای شک و ترديد داشته باشد به يقين تبديل کند يا برگردد.

    می گفت در اينجا خواب و استراحت معنی ندارد. حتی آب به اندازه تشنگی شما نيست. در مدت (24) روز بايد شما يک چريک به تمام معنا بشويد. و يک چريک بايد بتواند يک گروهان را درهم بريزد. اينها را گفت تا تصميم ها را جدّیِ جدّی سازد. بچه ها و پيرمردها را اجباراً برمی گرداند و انضباط عجيبی در پادگان حاکم بود و آموزش هم که هيچ حساب و کتابی نداشت. نيم ساعت پس از نهار دورخيز تمرين می شد که تمام ساچمه پلوها را در ميدان بيرون پادگان
    می ريخت. اين شرايط سخت که ابتدا به سختی حرف های روز اول نبود، شهيد دوراهکی را که با آگاهی کامل اين راه پر مخاطره را انتخاب کرده بود از نظر جسم هم آماده کرد. پس از (24) روز آموزش، (7) روز به مرخصی آمدند و اواخر مهر به تيپ امام سجاد(ع) اعزام شدند.

    تيپ امام سجاد(ع) زخم گردان (931) را در سينه داشت. در عمليات رمضان بيشترين شهيد را همين گردان تقديم اسلام کرده بود. راه را گم کرده بودند و در دمادم صبح در نزديکی های بصره در محاصره افتادند. با دشمن درگير شده بودند. از گردان فقط چند نفر برگشتند و بقيه اسير يا شهيد شدند. عزم عظيمی برای قصاص دشمن در تيپ موج می زد. مانورهای فراوانی برگزار می شد و گردانها را در مناطق مشابه منطقه عملياتی به تمرين وا می داشتند. اين بار صدای غرش طبل جنگ از «عين خوش» می آمد و گويا قرار بود از
    نزديک ترين فاصله به شهر بغداد حمله را شروع و بغداد را در تيررس قرار دهند1[4].

    شهيد دوراهکی با اين که برای اولين بار بود که به جبهه آمده بود، اما روحيه ای قوی داشت و بسياری را در پاره ای امور راهنمايی
    می کرد و دلداری می داد. سعی داشت در چادر بساط شوخی بر پا باشد. صبح پس از صدای عبدالباسط که هيجان را در خواب سحرگاه می ريخت و پس از نماز صبح که به جماعت و با انبوه جمعيت خوانده می شد و پس از دو و نرمش صبحگاهی وقتی که سفره
    می انداختند و شهردار شيشه های مربايی را از چای دم کرده پر
    می کرد، بساط شوخی هم گرم می شد و شهيد دوراهکی گر چه خود بلند نمی خنديد و مي گفت خنده ی بلند، دل را می ميراند، ولی
    بچه ها را با نکته ای يا لطيفه ای می خنداند.

    گردان مسلح شد و صدای تفنگ و فشنگ، دشت عباس و
    عين خوش را پر کرد. جملات جنگی و اشعار حماسی، خطبه ها و رجز در شبی که انگار زنگار بر دشت ريخته بودند و تنها سوسوی چند ستاره از پشت سياهی قيراندود تقلا می کرد که چشمکی بزنند با اراده ای آهنين و بدنی غرق در سلاح در حالی که صورت ها را گِل ماليده بودند تا در پرتو منور دشمن برق نزنند و قمقمه ها را پر آب کرده بودند و کسی حق خوردن آب نداشت تا از صدای قلپ قلپ آن دشمن بويی نبرد و شلوارهای گشاد بسيجی که چند جايش را با کِش باران و ساق بسته بودند تا سايش آنها خش خش ايجاد نکند.

    گردان به پيش می رفت، نفس در سينه حبس شده بود و صدای
    بی سيم ها در نهايتِ آهستگی بود. در حالی که نسيم آبان ماه سياهی شب «عين خوش» را در چشمهای خيره و نخفته موج می  انداخت، بی سيم سه بار نام مبارک حضرت زينب(س) را تکرار کرد و
    عين خوش،  يکپارچه آتش شد. اين بار هم دشمن غافلگير شده، بسياری با لباس زير فراری شدند، عده ای به اسارت درآمدند، و گروه بسياری در صاعقه ای آسمانی آتش نيروهای اسلام سوختند و سرد شدند.

    پيشروی به سمت «الکوت» عراق از سمت «سجاديه» جريان داشت. تپه (175) در سمت چپ منطقه عملياتی فتح شد. گردان به آسانی از سختی تپه ها گذشت. پاهای چابک به دشت رسيد و
    بی توجه به هياهوی بی سيم به پيش ر فت. دشمن که غافلگير
    می شد، عادتش اين بود که عقب بنشيند، تجديد قوا کند و فردا با پاتک، قسمتی از فتح نيروهای اسلام را باز پس گيرد. فردای آن روز، روز سختی بود؛ از زمين و هوا، آتش دشمن شدت پيدا کرد. در شب با تانکهای بسيار، نيروهای فراوان و خمپاره های فراوان تر به سمت تپه (175) هجوم آوردند. نيروها هنوز سنگر نداشتند؛ گودی با دست و سر نيزه کنده بودند و در آن، جا گرفته بودند. يا در پناه تپه ای يا در شياری خستگی دو سه شب را به خاک می سپردند.

    خاکريز مشخصی در کار نبود که حمله ی همه جانبه ی دشمن شروع شد. انتظار چنين حمله ای می رفت. دشمن به سختی کوشيد تا پيکان جلو را در محاصره قرار دهد. نزديک بود که نيروها اسير شوند که فرمان عقب نشينی داده شد و گردان عقب نشست. مجروحی در اين ميان التماس می کرد که او را به عقب ببرند. فرار از تير بسيار و ترکش بی شمار برای دونده ای چابک هم مشکل بود، چه رسد که مجروحی هم همراه داشته باشيد. دو نفر جوانتر دستان مجروح را گرفتند و کشان کشان او را از تپه بالا بردند، مجروح روی زمين کشيده می شد و دعايشان می کرد. پاتک ادامه داشت. وقتی برمی گشتند ديدند که تانک عراقی، سنگر تجمعی خودشان را له کرد و تعداد زيادی را کشته است.

    هلال جلو نيروها به عقب برگشت و خط، مستقيم شد. شب فرا رسيد و نعمت ا... مثل هميشه دعا می خواند. بيشتر عادت داشت تنها دعا بخواند. به وضع مجروحان رسيدگی کرد. آمار گرفت، چون در ارکان گروهان وظيفه ی تعاون را به عهده داشت. پس از فراغت به نماز ايستادند و فرمانده، چند نفر را فرستاد که شام بياورند1[5].

    پس از ادای فريضه ی نماز مغرب، دوستان را مخاطب قرار داد که اين جنگ، جنگ اسلام و کفر است. شکست ما شکست جبهه ی ايمان و مساوی با پررو شدن کفار است. گاهی به ياد مادرش می افتاد و نقطه ای را خيره می ماند. ظهر هنگام عقب نشينی برای اولين بار ديده بودند که شهيد دوراهکی با ديدن ماسک ترسيده بود که احتمالاً حمله شيميايی در راه است و دشمن به مواد ميکروبی متوسل خواهد شد. بيشتر بچه ها که ماسک را نمی شناختند، کمتر توجه کردند و گذشتند.

    جنگ هم برای نماز بود و هر روز هنگام ظهر اين جمله ی امام از راديو پخش می شد که در بحبوبه ی صفين کسی که از مولا علی(ع) مسأله ی نماز پرسيد و ديگری اعتراض کرد که حالا چه وقت مسأله پرسيدن است و امام فرمود که ما برای نماز می جنگيم و شهيد
    نعمت ا... دوراهکی هم برای اقامه نماز به جبهه آمده بود.

    قامت آراست که نمازش را بخواند. از هر سو خمپاره می آمد و کاتيوشا شيهه می کشيد و تپه های اطراف را نقل می پاشيد. انفجار موشک کاتيوشا در کنار شهيد دوراهکی قيام او را به سجده مبدل کرد، آنهم سجده ای غرق در خون و رو به کعبه ای وجود، به وصال
    الی اللّه.

    عمليات تمام شد. خيلی ها برگشتند. خانواده از هر کسی سراغ
    می گرفت اظهار بی اطلاعی می کردند. برادرش برای کسب خبر به اهواز رفت و خبر مجروح شدنش را به ايشان دادند و کسی که برادرش را نمی شناخت شهادت او را بر زبان آورد. اول خبر زخمی شدنش را به خانه دادند. سپس شهادتش با تشييع به غايت نيکويی برگزار شد و هنگام دفن، پدرش، برادرش و همسرش مدال افتخار زخم راه دوست را بر پيکرش ديدند و او را با عيش وصالش تنها گذاشتند1[6]

     

    بياد جهادگر شهيد نعمت الله دوراهكي

    «لاله دوراهك»

     

     

     

    «بياد شهيد دوراهکی»

     

     

    شهيدان دست يک ديگر گرفتند              ز گلشن گلـرخ بهتـر گرفتند

    بـرای شمـع جمـع دوستي شان             ز گل ها، نعمت ا... برگرفتند.

     

    1- نوعی غذا که با گندم کوبيده تهيه می شود.

     1- با استفاده از خاطرات همکلاسی شهيد، ناوسالار يکم پاسدار، حيدر دوراهکی

     1- با استفاده از بيانات همکار شهيد، ابول درويشی  

    1- با استفاده از خاطرات هم رزم شهيد صفر دوراهکی

    1- با استفاده از خاطرات همرزم شهيد حمزه محمدی

    1- با استفاده از خاطرات علی اکبری همرزم شهيد

    بر گرفته از کتاب
    ادامه مطلب
    خـزان شـد لالـه پـاك دوراهك          روان شـد ســوي آن خـلاق داور

    كنون رو سـوي او كـردم بگـويم       ســـلام اي نعمــت ا… دلــاور

    بنــازم لالــه بـر راز و نيــازت         شنيـدم پـر گشـودي در عبــادت

    چه گفتي با خداي پاك و سبحان        بـه رويت وا شـده درب سعـادت

    در آن وقت عبـادت مـرد عـاشق       بـه جنت شاد و خندان پرگشودي

    بگو بر ما تو با خالق چـه گفتـي        شهـادتنـامــه را امضـاء نمــودي

    نمـي دانـم چگـونه از تـو گويم          تــو كـه ايثــار را معنــا نمـودي

    تو با خـون خروشـان و عزيـزت         سيـاهـي را يقيــن رسـوا نمودي

    بنـام پـاك تــو اي لالــه امشب          گلي بـا اشك قلب خـود كشيـدم

    تـو را بـا ايـن دل مجنون ستودم        نكـن پس لالـه امشب نـااميــدم

    دلـم خـواهد ببينـم صـورتت را         ببنـدم زخـم بـي حـد وجــودت

    شهيــد راه قـــرآن و نمـــازي           نبــودن هـم يقيـن گرديده بودت

    تـو هستـي سـرو زيبـاي دل من         بيـــا پـس در دل شبهــاي دردم

    خـدا دانـد كـه بي رويت حزينم         نمـي بينـي مگــر سيمــاي زردم

    بيـــا اي نعمـت ا… دلــاور             در اين شبهاي غم يك لحظه پيشم

    ببيـن مـار غـم و انـدوه و غصـه        عـزيــز دل زده هـر لحظـه نيشم




    «بياد شهيد دوراهکی»

    شهيدان دست يک ديگر گرفتند              ز گلشن گلـرخ بهتـر گرفتند

    بـرای شمـع جمـع دوستي شان             ز گل ها، نعمت ا... برگرفتند.

    به چاووشی که از ميخانه برخاست             برای نوش از پيمانه برخاست

    جـوانـی بـا صفـا چـون نعمت ا...             بـرای کشتن بيگانه برخاست.











     

    پريشم، چهره پر چين دارم امشب          دلی پر خون و غمگين دارم امشب

    بـه يـاد نعمـت ا... بـا شقــايــق         حکـايت هـای خونين دارم امشب.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاردوراهک
    وضعیت پیکرمشخص
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    کتابخانه
  • نعمت‌الله شهید محراب و محرم
  • مشاهده سایر کتاب ها
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x