مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید محمد کریمی راد

1213
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام محمد
نام خانوادگی کریمی راد
نام پدر محمد
تاریخ تولد 1332
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1360/11/20
محل شهادت چزابه
مدفن درودگاه
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • شهيد كريمي راد در سال 1332 در روستاي درودگاه در خانواده اي فقير و مذهبي ديده به جهان گشود در كودكي به فراگيري قرآن همت گماشت . در سن 6 سالگي قرآن را ختم كرد .

    دوره دبستان را در درودگاه و براي ادامه تحصيل به سعد آباد رفت . بعلت درگيري با افراد طاغوتي و سر سپرده درگير و از ادامه تحصيل باز ماند . سال 51 به خدمت سربازي رفت . پس از اتمام خدمت در آموزش و پرورش استخدام گرديد . بعد از يك سال استعفا در نيروي هوايي ثبت نام كرد . اما به علت پي بردن به ماهيت ضد مردمي ارتش شاهنشاهي استعفا كرد و در سال 1355 در انرژي اتمي بوشهر استخدام شد و مدت دو سال در تهران مشغول ديدن آموزش بود كه در آنجا بيشتر به جنايات رژيم پهلوي پي برد . او به همراه ساير دويتان به صورت مخفيانه مبارزات خود را آغاز كرد . پس به پيروزي انقلاب اسلامي به بوشهر بازگشت . و همراه با دوستان انجمن اسلامي تشكيل دادند . در ادامه مبارزه اش براي سومين باري كه به جبهه رفت در تنگه چزابه در جنگي نابرابر با مزدوران بعثي در تاريخ 20/11/1360 به فيض شهادت نائل گرديد . به لقاء الله پيوست روانش شاد و راهش هميشه جاويدان باد .
    ادامه مطلب
    وصيت نامه شهيد محمد كريمي راد

    اينجانب محمد كريمي راد وصيت نامه خود را با نام خدا آغاز مي كنم و به جنگ حق عليه باطل عازم مي شوم تا با نثار خون خود به اين بي دينان بفهمانم كه اگر نبودم كه در صحراي كربلا به ياري امام حسين ( ع ) بشتابم، امروز به نداي خميني بت شكن تا آخرين قطره خون دست از چنين مكتبي بر نخواهم داشت تقاضاي من از اين ملت اين است كه از روحانيت جدا نشوند .
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اخلاق اسلامي در خانواده و بين پدر و مادر و برادر و خواهر و برادر

    بين پنج برادر او مانند يك رهبر در ميان ما بود او از برخورد اسلامي به ما مي آموخت . او از اوائل سالهاي 56 تا 57 مبارزه بسياري داشت . تماسهائي كه داشت با روحانيون مبارز بود . مبارزه كردن با گروهكها و سازمانهاي ملحد و گمراه چه با منافقين كه هميشه با آنها مبارزه مستقيم داشت و آنان را رسوا و سركوب مي كرد و چه با عناصر فريب خورده در اداره جات كه با گروهكها همكاري مي كردند يكي از صفات ايشان بود .

    او چندين نامه براي دفتر امام و دفتر نخست وزيري شهيد رجائي و آقاي رفسنجاني و براي رياست جمهوري كه در زمان شهيد رجائي بود نوشت كه آن فريب خورده اي كه در اداره بود و ملت با او سر و كار داشتند اخراج كنند و جواب مثبت دريافت كرد . و آن شخص را اخراج كرده و به سزاي اعمال خودش رسانيدند . وي براي كشور و اسلام دلسوز بود او پيرو خط امام بود . او كسي بود كه در طول زندگي به ويژه در انقلاب اسلامي سر و كارش با قرآن و نهج البلاغه بود . كتاب هاي شهيد مطهري و روحانيون مبارز كه الن آن كتابها هنوز به جا مانده است . او در اوائل انقلاب و جنگ كسي بود كه در روستاي درودگاه به تنهائي اعزام به جبهه شد بدون اجازه اداره اش و چندين ماه با سردار شهيد چمران بود در تاريخ 24/12/61 با ديگر اعزام به جبهه شد كه در چه در تاريخ 18/11/61 به لقاءالله پيوست تمام گردان شهيد دستغيب بعد از شهادت او برايش عزا گرفتند براي اين كه وي مسئوليت گردان را بر عهده داشت معاون فرمانده گردان غلامرضا زماني بود اين سرگذشت شهيد كريمي راد بود . او بنيانگذار دعاي كميل و توسل در درودگاه بود مخصوصاً بعد از شهادت آن شهيد بزرگوار دعاي كميل و توسل به اوج خود رسيد . همچنين او در تماس با ارگانهاي انقلابي مثل سپاه و پاسداران ، كميته انقلاب ، و ساير ارگانهاي ديگر نيز بود . او كسي بود كه شهيد مظلوم بهشتي را مانند يك روحاني مبارز مي شناخت يك روز من كه برادر آن شهيد هستم نزد او در محل كارش ديدم او در فكر و ناراحتي فرو رفته است . در اوايل جنگ و رياست نخست وزيري شهيد رجائي بود از او سئوال كردم برادر چه شده كه اين قدر ناراحت هستي ؟ جواب داد كه وضع اقتصادي كشور خيلي ضعيف شده است . او با شخصيت هائي تماس مي گرفت كه دل سوز انقلاب و اسلام بودند او با اكثر اداره جات آشنائي داشت و همه او را مي شناختند كساني كه شهيد كريمي راد با آنها تماس داشت در اين حال افسوس مي خورد كه محمد شهيد شد جون او براي انقلاب فردي مفيد بود مخصوصاً او هميشه غم ها مي خورد و مي گفت : آيا روزي مي آيد كه سرزمين ما از دست سربازان صدامي رها و خرمشهر آزاد گردد آيا روزي مي آيد كه امت حزب الله پشت سر امام نماز را در كربلا و قدس اقامه كنيم وي كسي بود كه در روستاي درودگاه مخفيانه در خانه مستضعفان و از آنها سراغ مي گرفت كه آيا به وسايل زندگي نيازمندند ؟ اگر احتياج داشتند از درآمد كم خود براي آنان مي خريد چيزهائي را كه شهيد براي آنها انفاق كرده است مانند كلمن آب ، پنكه ، و از اين قبيل كمكها هستند و آنها بيش از خانواده خودش ناراحت هستند كه هميشه او به آ“ها سر مي زد و از حالشان باخبر مي شد و آن شهيد بزرگوار روزي كه از نيروگاه اتمي خارج و به جبهه اعزام شده بود به يكي از همكاران خودكه همراه او بود گفته بود : من اين بار براي آخرين بار است كه از اين جا مي روم و ديگر نمي آيم و ما از خداوند متعال براي آن فرزند اسلام رحمت و غفران و براي اسلام عظمت و عزت مسئلت مي نمائيم .

    :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

    « ارتباط شهداء »       از زبان حسين باقري حقيقي

    شهيد محمد كريمي راد

    بسم الله الرحمن الرحيم

    يكي از شهداي گرانقدر شهيد سرافراز تنگه ي چزابه شهيد محمد كريمي راد مي باشد .

    شير زن مادرش در سوگ آن شهيد بسيار بي تابي مي كرد بعد از چند ماه از مادرش پرسيدم محمد به خوابت مي آيد ؟ گفت فلاني نه و بسيار ارزو دارم كه به خوابم بيايد ( اين را هم بگويم كه هميشه محمد را در خواب مي ديدم ) و بعد از اين صحبت شبي ديگر به خوابم آمد و گفتم محمد جان چرا به خواب مادرت نمي آيي اين دلسوخته مي گويد آرزو دارم ترا به خواب ببينم ! و محمد جواب داد حتماً به سراغش مي آيم و جالب اينجاست كه پس از چند روز ديگر از مادر دو شهيد ( حسن و محمد كريمي راد ) پرسيدم گفت فلاني ديشت تا صبح با محمد بودم و گفتگو و درد دل مي كردم .

    راهشان پر رهرو باد

    ::::::::::::::::::::::::::::::               ::::::::::::::::::::::::::::::::

    بي اختيار

     

    شبهاي جمعه در مسجد دعاي كميل مي خوانديم و هميشه دو صفحه آخر دعاي كميل مخصوص شهيد حسن كريمي راد بود . كه خيلي آب و تاب مي داد همراه با مرثيه يكشب گفتم يه خورده مختصر كن مردم خسته نشوند با تندي به ما گفت مقصر شمائيد وقتي دليلش را پرسيدم گفت من وقتي دعا مي خوانم اختيار از دستم مي رود و ديگر از وقتش حاليم نيست شماييد كه بايد به من خبر دهيد كه تمامش كنم و اين حاكي از صداقت و پاكي شهيد عاليقدر شهيد كريمي راد بود .

    حسين باقري حسيني

    ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

    بسمه تعالي

    از شهيد چه بگوئيم كم است

    زندگي پربار برادر شهيد كريمي راد

    سراسر خاطره بود يك روز من و شهيد كريمي راد و برادر باقري حقيقي هميشه در ايام سربازي با هم بوديم و خاطره ات زيادي از ايشان داريم كه جالبترين آنها اين بود كه روزي داشتم سر برادر كريمي راد با صورت تراشي تراشيدم چنان شيارهايي در سرش درست كرده بودم كه خدا مي دانست و خودم حسن موقعي خبر دار شد كه خون از سر و رويش جاري شد حالا سر نيمه كاره و خون سرازير شده خون را كه ديد بي اختيار به دنبال من افتاد در آن موقع اگر به من مي رسيد خيلي بد مي شد حسابي از كوره در رفته بود كه البته با وساطت برادر باقري كمي آرام شد و بقيه سرش خودش براي او تراشيد .

    ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::              ::::::::::::::::::::::::::::::::::::

    بسمه تعالي

    شهيد محمد كريمي راد

    اخلاق اسلامي در خانواده بين پدر و مادر و خواهر و برادر

    ** بين پنج برادر او مانند يك رهبر در ميان ما بود . او از برخورد اسلامي به ما مي آموخت . او از اوائل 56 تا 57 مبارزه بسياري داشت . تماسهايي كه داشت با روحانيون مبارز بود . مبارزه كردن با گروهكها و سازمانهاي ملهد و گمراه چه با منافقين كه هميشه با آنها مبارزه مستقيم داشت و آنان را رسوا و سركوب مي كرد و چه با عناصر فريب خورده در اداره جات كه با گروهكها همكاري مي كردند يكي از صفات ايشان بود .

    او چندين نامه براي دفتر امام و دفتر نخست وزيري شهيد رجائي و آقاي رفسنجاني و براي رياست جمهوري كه در زمان شهيد رجايي بود نوشت كه آن فرب خورده اي كه در اداره بود و ملت با او سر و كار داشتند اخراج كنند . و جواب مثبت دريافت كرد . و آن شخص را اخراج كردند .

    :::::::::::::::::::::::::::               ::::::::::::::::::::::::::::::::

    بسم الله الرحمن الرحيم

    خاطرات از شهيد محمد كريمي راد

    او انساني مظلوم نواز و هر كجا زوري را مشاهده مي كرد كوتاه نمي آمد اگر آنكه به او كك كند بهد از شهادت ايشان مي آمدند و مي گفتند اين وسايل را براي من گرفته است .

    او دوستي داشت در دوران ستم شاهي به دوستش پيشنهاد داد تا براي ايشان جايي و يا كاري درست كند گفت : محمد اينجا جايي براي تو نيست و او باز اصرار كرده گفت : اگر من بيايم كار مي خواهم كنم كه اين ملعون را از بين ببرم و اين افتخاري است براي من . دوستش گفت : تو را خواهند كشت . ايشان گفتند : بگذار مرا آتش بزنند ولي بگذارنيد معلون را از پاي در آورم .

    در جبهه :

    اولين روز كه معاون گردان شد . به من پيشنهاد كرد كه من ديگر برادر تو نخواهم بود و اگر از تو سئوال كردند بگوئيد او پسر عمويم است . مدت 50 روز گذشت يك روز با فرمانده گردان سه نفر به شهر رفتند . فرمانده گردان پاسدار بود به او گفت : كريمي راد ، غلامرضا با تو چه نسبتي دارد ؟ گفت : برادرم است . چرا شما گفتيد او مي گوئيد شما پسر عموي او است جريان چيست آيا چيزي هست من بدانم من معاون گردانم هستم مي ترسم مرخصي و غذا و لباس بيشتري به او برسد و من فرداي قيامت جواب خدا را چه مي دهم .

    در اين روز 59 كه شعبه شد نديدم كجا نمازي مي خواند و عاشقانه نماز مي خواند و من يك روز هم امر را نديم . يك شب كه بلند شدم ديدم بسيار حالا پيدا كرد . كه مشخص بود او ديگر ماندني نيست . يك روز دفتر در نيروگاه اتمي ( منزلشان ) : چهار ميخ فولاد مي خواستم گفت : اشتباه آمده اي مال بيت المال را نمي توانم به شما به هم و اين كلامش افتخاري را براي من بود .

    6 ماه قرآن را ختم مي كند ـ 3 ماه كتاب حافظ ختم مي كرد ـ شهيد كريمي راد فاميل داشت در نيروگاه كه برنج مي خريد و روغن مي خريد و شبها در را كه باز مي كرد مي فهميد كه كسي اين چيزها را در پشت در نهاده و بعدها فهميد .

    شهيد حسن كريمي راد :

    انساني مخلص ، فداكار به اطاعت از ولايت ، منزلشان بودم در هواي گرم ، برق رفت ، مداركش را برداشته و گفت بروم به كار چهار پيرمرد پيدا كفر كمكشان كنم گفتم : هوا گرم است صبر كنيد ، گفت : برق و يا كولر به درد من نمي خورد بروم و 4 يا 5 پيرمرد و پير زن را راضي مي كنم .

    مسئول تحقيقات زمين شهري هم بوده روزي گفتم : برادر زمين به من هم بده گفت : من حق مردم را پايمال كنم برو مثل مردم  ثبت نام كن و اين هم افتخاري براي من بود .

    شبهاي فراوان در كوچه ها گشتم و ما شعار مي نوشتم عليه بني صدر كارهاي او را نمي شناختم هركجا فقيري بود به او مي رسيد ، يك روز منزل من آمده بود در نيروگاه من جبهه بروم . خانواده من سئوال مي كنند حسن كجا مي خواهي بروي گفت : مي خواهم بروم پيش محمد ، من مي روم و من بر نمي گردم و آنها گفته بودنند محمد رفت براي ما بس است ولي او رفت .

    شهيد حسين جوكار : ( نوشته شد )

    بسيار انسان سربه زير و با تقوا بود . يك مرحله اشتباهي كرده بود ، به او گفتم : جواب عجيبي به من داد ( اي كاش به او نگفته بودم ) گفت : من اشتباه كردم مي خواهي قساسم كن . نمي  خواهي بدست پاسگاه يا دادگاه تا مرا قصاص كنند . تو هرچه صلاح مي داني با من رفتار كن و طول نكشيد كه بعد از حرفش شهيد شد و اين خاطره تلخي براي من ماند كه شهيد را نشناختم .

    شهيد اكبر غلامي در كويت اخلاق و خوشرويي او كه هميشه در خنده و شوخي بود را سال 58 رفت ايران مي خواهم بروم سرباز از وطن دفاع كنم همينطور هم شد آمد ايران رفت خدمت و بدست مزدوران اجنبي به شهادت رسيد با من شوخي كرد در كويت يخ گرفت براي ما سركار بخوريم . نشسته بود كه آب را پر نمك كرد . بود و او ـــ كرده بود و خاطر بسيار شيريني براي من بود .

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاردرودگاه
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x