مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید ابراهیم قصابکار

849
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام ابراهیم
نام خانوادگی قصابکار
نام پدر اسماعیل
تاریخ تولد 1340/09/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 14/2/1360
محل شهادت شياكوه
نوع عضویت سرباز
شغل سرباز
مدفن جاوید الاثر
  • زندگینامه
  • خاطرات
  • بسم الله الرخمن الرحيم

    زندگينامه شهيد ابراهيم قصابكار

     

    شهيد ابراهيم قصابكار در تاريخ 1/9/1340 در شهرستان ديلم ديده  به جهان گشود .  پدرش كارگراداره آب و فاضلاب ديلم بودكه اكنون نيزباز نشسه همين اداره مي باشد. ابراهيم دوران كودكي خودرا در كوچه هاي خاكي وپرصفاي ديلم در جمع دوستان به تيله بازي ودوچرخه سواري گذراند كه  اغلب اوقات با دوستانش به روستاي تنوب مي رفت و بيشترآنجا بازي مي كردند. ابراهيم دوران ابتدايي را در مدرسه هدايت سابق ( شهيد محمدي ) گذراند و به دليل مشكلات مالي وكمك به پدرش در امرارومعاش زندگي تا كلاس پنجم بيشتر ادامه تحصيل نداد. و حرفه پر مشقت ميكانيكي را انتخاب كرد. تا زماني كه مدرسه بود از شاگردان زرنگ مدرسه بود و رابطه اش با معلمانش خيلي خوب بود چون خيلي ساكت ومنظم بود .

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    مسافر کهکشان:

    آخرین باری که برای 24 ساعت به مرخصی آمد تا برای رفتن به کردستان با ما خداحافظی کند، از او پرسیدیم که چرا به ما سر نمی زنی ؟  گفت : من مرخصی ندارم و می خواهم هر چه زودتر به گیلانغرب بروم. فردای آن روز ، بعد از نماز صبح ، از همه حلالیت طلبید و خداحافظی کرد؛ و گفت : از طرف من از پدرم نیز خداحافظی کنید. اگر برگشتم، او را زیارت می کنم و اگر سعادت شهادت را داشتم ، سلام مرا خدمت ایشان برسانید و بگویید که مرا حلال کنند. بعد از رفتن دیگر برنگشت و تا کنون نیز مفقودالاثر می باشد. دوستانش می گویند فقط زمانی که جراحت داشت و با چفیه اش دستش را بسته بود ، او را دیدیم. تا کنون هیچ اثری از او نیست و هنوز چشم به راه هستیم.

    مادر شهید

    روحيات معنوي وتقيدات مذهبي

    ابراهيم هميشه نمازش را اول وقت ادا مي كرد واين كاررا بر هر كار ديگر ترجيح مي داد .روزه هايش را هميشه كامل مي گرفت. از زمان كودكي در مراسم عزاداري امام حسين (ع) شركت مي كرد. وهمشه دوست داشت در مراسم عزاداري درپذيرايي از عزاداران كمك كند و ديگران تعجب مي كردند كه با اين سن كم چه شور وشوقي در كمك كردن دارد. از سر كار هم كه بر مي گشت اول نمازش را مي خواندو بعدغذا و كارهاي ديگر را انجام مي داد.

    ابراهيم در سن 18 سالگي در سال 59 به خدمت سربازي رفت و اول در جاده آبادان –ماشهر خدمت مي كرد وبعد به كردستان رفتند. يك مأموريت هم به گيلان غرب داشتند. ابراهيم بعد از يك  سال خدمت در سال 60  در محل بازي دراز به شهادت رسيد .آخرين باري كه رفت , كردستان بود و فقط براي مدت 24 ساعت به مرخصي آمد كه با مادرش خداحفظي كند.  مادرش از او سئوال كرد كه  چرا به ما سر نمي زني و او گفت : كه من مرخصي ندارم ومي خواهم  هر چه زودتر به گيلان غرب بروم. فرداي همان روز بعد از نماز صبح از همه حلاليت طلبيد وخداحافظي كرد. گفت: از طرف من از پدرم نيز خداحافظي كنيد , اگربرگشتم او را زيارت مي كنم و اگر سعادت شهادت راداشتم  سلام مرا خدمت ايشان برسانيد و بگوييد كه مرا حلال كنند چون  درآن زمان پدرش خانه نبود.   بعد از اين رفتن ديگر برنگشت وتاكنون هم  مفعود الأثر هستند.  دوستانش مي گويند: ما فقط زماني كه زخمي بود و با چفيه اش دستش رابسته بود او را ديديم ولي تاكنون هيچ اثري از او نيست وما هم چشم به راهيم.

     

    عشق يعني استخوان ويك پلاك

    سالهاي سال تنها زيرخاك











     

     

    خاطره اي از زبان خواهر شهيد

    بسم الله الرحمن الرحيم

     

    من خواهر شهيد ابراهيم قصابكار هستم كه در سال 60 در جبهه گيلان غرب به شهادت رسيد اينكه برادرم خيلي مهربان بود ,خيلي بانماز بود و هميشه سفارش به نماز مي كرد با پدر و مادرم خيلي خوب بود واحترام زيادي برايشان قا ئل مي شد . از برادرم هرچه قدر تعريف كنم .خيلي خوب بود .ماه محرم در عزاداري امام حسين (ع) شركت مي كرد. شب 28 صفر بود كه از شيراز آمده بود .مأموريت  مي خواست به گيلان برود. آمد با مادرم خدا حافظي كند و تسبيح را انداخت روي دست مادرم و گفت سلام پدر را برسان و بگو وقت ندارم كه از پدرم خدا حافظي كنم انشاالله وقتي برگشتم پيش پدرم مي روم. خيلي پدر و مادر ,خواهران وبرادران را دوست  داشت. زماني كه شهيد شد بود در خواب ديدم دارد شهيدان را آب مي دهد به مادرم گفتم اگر برادرم ابراهيم نيامده حتما شهيد شده است . چقدر مادرم انتظار وي را كشيد و عاقبت جسد وي را نديد. شهيد هروقت به مرخصي مي آمد قبل از هرچه غسل مي كرد و وضو مي گرفت ونماز مي خواند . چون محل خدمت تا منزل خيلي بود. نامه مي نوشت ومي گفت از راه دور دست همه را مي بوسم . و هميشه سفارش برادران و خواهران را مي نمود . خيلي مادرم دلش مي خواست كه يا شهيد را ببيند يا جسد وي را . ولي عاقبت از دنيا رفت و به آرزويش نرسيد .

     

    وسلام  خواهر شهيد

     

     

    نام و نام خانوادگي  راوي

    ليلا قصابكار

     

    ((روحش  شاد و راهش پر رهرو ومستدام باد))
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارجاوید الاثر
    وضعیت پیکرجاویدالاثر
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x