مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید علی زارع

1032
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام علی
نام خانوادگی زارع
نام پدر غلام
تاریخ تولد 1342
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1362
محل شهادت زیبدات
نوع عضویت سرباز
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • مصاحبه
  • زندگینامه

    شهيد علي زارع در يكم آذر ماه سال 1342 در خانواده اي مذهبي و بسيار فقير، در روستاي آباد از توابع شهرستان تنگستان ديده به جهان گشود . او كه درفقر و تنگدستي زاده شده بود . همچنان دوران طفوليت را در فقر و تهي دستي سپري نمود . فقر مادي همزاد اوست و با پنجه هاي سترگي كه دارد علي را از درس و مدرسه مي گيرد و مدرسه رفتن را از او دريغ مي دارد و بدينسان از نعمت سواد محروم مي ماند . به ناچار در همان دوران كودكي همدوش پدر و ساير اعضاي خانواده به كار و تلاش پرداخت، آن هم كارهائي سخت و طاقت فرسايي مانند كارگري ،كشاورزي ، چوپاني و حفر چاه تا بلكه باري از دوش خانواده بر دارد. در حاليكه آغاز دوران نوجواني خود را با تحمل درد و رنج هاي بسيار تجربه مي كرد، رنج تازه فقدان پدر خاطر رنجور او را مكدر و داغ فقر و تنگدستي او را تازه تر كرد .علي از نعمت پدر محروم مي شود و دردي تازه بردردهاي او سنگيني مي كند .  به ناچار سختي هاي زندگي را تحمل مي كند و اين بار براي تامين معاش خانواده راهي شهر بوشهر مي شود و به كارگري مي پردازد تا در سوداي بده و بستان روزگار در پيچ و خم هاي دشوار زندگي پيروز و سربلند بيرون آيد .با اين همه در حالي كه نوجواني كم سن وسال است رنج زندگي در غربت را تجربه مي كند.  اما دست از تلاش و تكاپو بر نمي دارد تا اينكه در شهريور ماه سال 1361 به خدمت مقدس سربازي اعزام گرديد.  پس از طي دوره آموزشي به همراه لشكر 21 حمزه راهي جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شد و در عمليات والفجر 1 شركت نمود و سرانجام در پانزدهم مرداد ماه سال 1362 در پاسگاه شرهاني به وسيله تركش خمپاره هاي مزدوران بعثي به لقاء الله پيوست و تمام رنج ها و محروميت هاي دوران سخت زندگي را براي سنين بعدي  به يادگار گذاشت .

    غلام زارع فرزند احمد ، پدر شهيد علي زارع ، در خانواده اي مذهبي و مستضعف در روستاي آباد از توابع شهرستان تنگستان ديده به جهان گشود. او كه در خانواده اي فقير و زحمت كش زاده شده بود ، از همان آغاز كودكي به مبارزه ي خستگي ناپذير با فقر و تنگدستي پرداخت و رنج هاي بسياري را در زندگي تجربه نمود.همچنان كه روزگار خود را با كار كشاورزي ، دامداري و كارگري سپري مي كرد ،هيچگاه مشكلات زندگي او را از ياد خدا غافل نمي كرد. با زحمت فراوان مقدمات ازدواج خود را فراهم آورد. پس از ازدواج صاحب پنج فرزند شد كه شهيد قهرمان علي زارع از جمله ي آنهاست. مرحوم غلام زارع با تحمل عمري سراسر كوشش و تلاش توأم با زندگي در فقر و محروميت مطلق ، سرانجام در غروب روز پنجم شهريور ماه سال 1359 به رحمت ايزدي پيوست.

    غلام زارع فرزند احمد ، پدر شهيد علي زارع ، در خانواده اي مذهبي و مستضعف در روستاي آباد از توابع شهرستان تنگستان ديده به جهان گشود. او كه در خانواده اي فقير و زحمت كش زاده شده بود ، از همان آغاز كودكي به مبارزه ي خستگي ناپذير با فقر و تنگدستي پرداخت و رنج هاي بسياري را در زندگي تجربه نمود.همچنان كه روزگار خود را با كار كشاورزي ، دامداري و كارگري سپري مي كرد ،هيچگاه مشكلات زندگي او را از ياد خدا غافل نمي كرد. با زحمت فراوان مقدمات ازدواج خود را فراهم آورد. پس از ازدواج صاحب پنج فرزند شد كه شهيد قهرمان علي زارع از جمله ي آنهاست. مرحوم غلام زارع با تحمل عمري سراسر كوشش و تلاش توأم با زندگي در فقر و محروميت مطلق ، سرانجام در غروب روز پنجم شهريور ماه سال 1359 به رحمت ايزدي پيوست.
    ادامه مطلب
                                          سجاياي اخلاقي شهيد زارع

    علي چهارمين فرزند خانواده زارع در حالي ديده به جهان گشود كه غبار فقر و تنگدستي پيرامونش را فرا گرفته بود . پدري عاجز و ناتوان داشت كه از مال دنيا جز كهنه لباسي نداشت ، اصلاً دلبستگي به دنيا نداشت. دنيا را به بهايي گران فروخته بود تا آنجا كه با شكم گرسنه مي‌خوابيد.  اما نماز و روزه اش قضا نمي شد .او كه در هاله اي از فقر به دنيا آمده بود به خوبي مي دانست كه چگونه با آن دست وپنجه نرم كند .از اين رو از همان آغاز كودكي روحيه مبارزه طلبي ، جنگندگي و شجاعت در وي پرورش يافت و با اراده اي آهنين به مبارزه با مشكلات برخاست . در دوران كودكي دوشادوش پدر به كار و تلاش جهت تامين مخارج زندگي همت گماشت كارهاي سخت و طاقت فرسايي مانند كشاورزي ،چوپاني ،كارگري ،حفر چاه و … جسم و جانش را آبديده كرده بود به همين خاطر از هيچ كاري براي كسب روزي حلال ابايي نداشت . در دوران نوجواني سايه پدر از سر خانواده رخت بربست و اين حادثه مسئوليت او را دو چندان ساخت .هر چند بار سنگين تامين معاش خانواده بر دوش وي قرار گرفت اما قناعت و ساده زيستي او و خانواده مانع از آن شد كه در زندگي آنها خللي وارد آيد . شجاعت و چالاكي ،  استقامت و بردباري ، تلاش و پشـتكار او شـهره عام و خاص بود . جسـارت و     بي باكي او چنان بود كه گويا ترس در قاموس او معني نداشت .با اين همه ،  روح لطيف و مهرباني  داشت به هر فرصتي ، ملاقات دوستان و خويشاوندان را غنيمت مي شمرد . طبع شوخ و زبان گرم وگيراي او بسيار دل نشين بود و همين رمز موفقيت او در برقراري ارتباط با ديگران بود .زندگي بسيار ساده اي داشت تا آن جا كه  پس از شهادتش چيزي جز سادگي از او به يادگار نماند(تنها يادگار او يك قاب عكس دوران سربازي اوست) بله شهيد علي زارع ساده به دنيا آمد ساده زيست و به سادگي شربت شهادت نوشيد .

     

     

     

     

     

                                                   خاطره‌اي از شهيد زارع

    زندگي شهيد علي زارع سراسر خاطرات آموزنده است . خاطراتي كه بيانگر اراده فولادين استقامت و پايداري او در برابر مشكلات و تنگناهاي زندگي بود.  زندگي او درس زندگي است .علي علاقه شديدي به مصاحبت با سالمندان و سالخوردگان داشت تا از تجارب آنها از زندگي پند گيرد . ده روز قبل از شهادتش در منزل يكي از هم ولايتي هاي سالمند خود ، اين خاطره ماندگار را به جا گذاشت .

    غروب يكي از روزهايي كه به مرخصي آمده بود و از قضا آخرين مرخصي او قبل از شهادت بود در منزل نشسته بوديم و با هم صحبت مي كرديم . از اوضاع و احوال جنگ و جبهه برايم تعريف مي كرد ، تعريف هايي  كه همگي بيانگر شجاعت و دليري او بود.  از اينكه بي پروا مي جنگد و از دشمن نمي ترسد. او را نصيحت     مي كردم و مي گفتم: مواظب خودت باش  و او مي گفت : نه نترس من بيدي نيستم كه از اين بادها بلرزم . خلاصه در آخرين لحظه هايي كه با هم صحبت مي كرديم مقداري پول به او دادم  . مي دانستم كه در آمدي ندارد .  شايد لازم داشته باشد،  اما او نمي پذيرفت .  من اصرار كردم تا اين كه بالاخره مجاب شد و پول را برداشت . هنگام خداحافظي با من و قبل از آن كه از اتاق بيرون برود در حالي كه همچنان او را نصيحت         مي كردم گفت : فلاني اگر عمويت تا نه روز ديگر گل پر پر شد كه شد ،  اگر نشد،  ديگه نمي شه.  اين را گفت و خنديد و خداحافظي كرد ورفت و آخرين قهقهه خنده اش را به يادگار گذاشت.  نه روز از رفتنش گذشت كه ناگهان خبر شهادتش رسيد حرفهايش به يادم آمد1. آري اينچنين هستند مردان خدا از همه چيز آگاه و مابي خبر از خود .

    ادامه مطلب

                                مصاحبه با مادر شهيد علي زارع


    من فاطمه بازياري مادر شهيد علي زارع هستم . سال تولد علي را درست به خاطر ندارم . اما زماني كه شهيد شد 20 سال داشت . علي در فقر و تنگدستي در همين روستاي آباد به دنيا آمد . در همان كودكي مشغول به كار شد . فرصت مدرسه رفتن را پيدا نكرد . با وجود اين كه علاقه زيادي به من داشت ، وقتي به سن سربازي رسيد ، با اشتياق فراوان به خدمت پا نهاد و هميشه دعا مي كرد كه محل خدمت سربازي اش در منطقه جنگي باشد .

    در زندگي سختي هاي زيادي كشيد . به همين خاطر اگر كسي به كمك نياز داشت ، دريغ نمي كرد . روح لطيف و مهرباني داشت . همه افراد منزل را دوست داشت . با وجود كار زياد و گرفتاري هاي زندگي ، هميشه به اقوام سر مي زد و به ديدن همسايگان مي رفت . طبع شوخي داشت و در ميان مردم و به خصوص در جمع دوستان جذابيت زيادي پيدا كرده بود .

    در طول دوره سربازي تمام مدت در جبهه و جنگ بود . هميشه مي گفت دوست دارم در منطقه جنگي باشم هر بار كه از جبهه بر مي گشت . برايم از اوضاع جنگ تعريف مي كرد . علي وابستگي زيادي به من داشت، براي همين هم در همه كارهايش با من مشورت مي كرد .

    در سال 1362 به عنوان سرباز در نيروي زميني ارتش در منطقه زبيدات خدمت مي كرد . در عمليات    والفجر 3 درپاسگاه شرهاني به وسيله تركش خمپاره دشمن به شهادت رسيد . تقريباً يك سال از خدمت سربازي را انجام داده بود كه به آرزويش دست يافت .

    آن موقع شهيد زياد بود . براي مردم عادي شده بود . من هم احساس خاصي نداشتم . راضي بودم به رضاي خدا . مي گفتم خدايا اين هديه را قبول كن . حالا هم افتخار مي كنم كه فرزندم را در راه اسلام و امام تقديم كرده ام. ناراحت نيستم و خدا را شكر مي كنم .

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x