مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید خدابخش صیادی

347
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام خدابخش
نام خانوادگی صيادي
نام پدر علي
تاریخ تولد 1342/11/10
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1363/08/02
محل شهادت مهران
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت سرباززميني ارتش
شغل -
تحصیلات دوره ابتدايي
مدفن كلمه
  • زندگینامه
  • مصاحبه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید

    در سپيده دم روز سوم تيرماه سال 1342 مردي از قبيله نور ظهور مي يابد در هنگام طلوع خورشيد نوزادي با تولد خود روشني بخش محفلي مي شود نه ماه در انتظار آمدنش آن خانواده لحظه شماري كردند . فرزندي كه پسر است نوزاد متولد شده فرزند پنجم خانواده مي باشد. پدر نام آن نو رسيده را خدابخش مي گذارد ، خدابخش يعني هديه اي كه از خداوند به انسان بخشو ده است . او از پدري به نام علي و مادري مهربان به نام ماه صنم متولد مي گردد . پدر و مادري كه در عشق ورزيدن به فرزند خود و تربيت صالح او هرگز دريغ نورزيدند آن طفل بزرگ و بزرگتر مي شود تا اينكه پاي او به مدرسه دوم گشوده مي شود مدرسه اول او خانه و مدرسان او پدر ومادر او بودند ، اينك تحصيل نيز بايد مكمل تهذيب گردد تا هر دو بال و پري باشند جهت تكميل پرواز تا اوج ملكوت شهيد صيادي در سال 1348 در روستاي كلمه و در مدرسه مژده ( وحدت ) شروع به تحصيل مي نمايد او در سال اول تحصيلي در محضر معلم خود « مجلس آرا » تلمذ مي زند تا روزگاري نه چندان دور عرفاي دلسوخته و دانشمندان بزرگ در مقابل روح سراپا به معراج رفته او زانوي تلمذ  زنند.ساير معلمان اين شهيد عبارتند از آقايان شهرياري ، اسفندياراسفندياري و تني چند از ساير معلمان زحمت كش . وي دوران تحصيل دبستان را با زحمت پشت سر گذاشت و راهي مدسه راهنمايي گرديد . از ميان دوستان و همكلاسي هاي آن شهيد مي توان حسين قشقايي ، غلامرضا شجاعي ، علي غلامي ، امراله گلچين ، خضرجمالي ، خسرو فخري و... را نام برد متأسفانه فقر مال باعث مي گردد تا ايشان مدرسه را رها كرده و به كمك پدر خود نسبت به تهيه امور معيشتي و ارزاق براي خانواده پر جمعيت خود كه تنها نان آورش پدر مي باشد بپردازد . خانواده آن شهيد از راه كشاورزي امرار معاش مي كردند و زندگي بسيار سختي را تحمل مي نمودند . پدر بزرگوار آن شهيد بدليل آنكه خود زمين كشاورزي و باغ نداشت ناگزير بود روي زمين هاي اهالي فعاليت نمايند و از حاصل دست رنج خود قدري از سهم محصول بدست آمده را به خود اختصاص مي دهد .

    در سالهاي كودكي شهيد صيادي قحطي سالي در منطقه رايج بود و كمبود باران باعث شده بود تاحتي كشاورزي كه تنها منبع درآمد مردم بود نيز كم رونق گردد آن شهيد والامقام دست به هر كار شروعي جهت ترميم معيشت خواهران و خانواده خود مي زد و اصلاً از كار كردن ابايي نداشت او شخص بيكار را بي هنر مي دانست و مي گفت :« خداوند بنده خود كار را دوست دارد .» كارهايي از قبيل كاه گل ، ساخت و ساز خانه ، كاه فروشي و غيره ... پدر و مادر علاقه خاصي به اين فرزند داشتند و از ميان همه فرزندان خود به اين فرزند احساس متفاوتي داشتند . مثلاً زماني كه پدر و مادر شهيد تصميم مي گيرند به مشهد مقدس مشرف گردند تنها فرزندي را كه با خود مي برند همين فرزند بوده است . اكنون اين خانواده داراي سه فرزند پسر و سه فرزند دختر مي باشند كه خداوند همه آنها را مستدام بدارد . فرزندان نسلهاي آينده آنان را نيز .

     

    ذكر صفات و سجاياي اخلاقي شهيد :

    شهيد صيادي شخصي متوازع و انساني متوازع بود به شهادت اهالي روستاي كلمه و روستاهاي همجوار ،ايشان شخصي پاكدامن ، راستگو و خوش اخلاق بودند . روح لطيف و مهربان او خواهان سعادتي بود كه هر كس را شيفته خود مي ساخت . شهيد صيادي اهل نماز ، ورع و عبادت بود . هميشه ايام خوشحال بود. هرگز ديده نشد كه با صداي بلند كسي را صدا بزند.بسيار مهربان بود و در بيشتر اوقات با دوستان هم كلاسي محلي خود دقت خويش را مي گذراند،شهيد صيادي حتي در دوران كودكي نيز نماز را بجاي مي آورد.يكي از صفات بارز آن شهيد والامقام اين بود كه چون محرم فرا مي رسيد او نيز سياه پوش مي شد و تا پايان محرم وصفر لباس سياه را به نشانه سالار و سرور شهيدان از تن بيرون نمي آورد.هميشه در صفوف مقدم عزاداري و سينه زني ائمه اطهار (ع)حاضر بود.اگر به سابقه او نگاه شود مي بينم كه در قبل از دوران انقلاب حكومت ستم شاهي نيز به شدت با جريان هاي مخالف انقلاب درگير بود.

    اينك بعد از گذار سال ها از شهادت آن مرد خدا آنات و لحظاتي را به ياد مي آوريم كه در فضاي آكنده از رايحه صلوات به سوي جبهه مي شتابد.آقاي محمود خرم يكي از دوستان شهيد مي باشد كه در بيان سجاياي اخلاقي شهيد مي گويد:«آن شهيد اسوه صبر و مجاهدت بود در ميان خيل بندگان امروز.اين نكته را از آن جا فهميدم كه وقتي به همراهي ايشان به جبهه اعزام شديم.در هنگام تقسيم نيروها مي گفت،كجاي جبهه نياز بيشتري است؟ما را به جايي بفرستيد كه نياز بيشتري به نيرو مي باشد و از آن رو بود كه ما را به دزفول اعزام كردند.»چه بسيار شهدايي كه از طريق جهاد سازندگي بوشكان به جبهه مختلف اعزام گرديدند.

    جهاد سازندگي بوشكان قدمگاه شهداي بسياري بوده است.قدمگاه شهدايي هم چون شهيد صيادي،شهيد جهانديده،شهيد زارعي و شهيد ... .اكنون نيز با تو سخن مي گويم.با تو و خيل نيروهايي را كه پرورش دادي و با آزمون ابتلائات آنان را ايمان بخشيدي.گرچه نهادي كوچك و در دل روستايي دور افتاده بود،اما چه خدمت ها كردي.

    دست هاي حاج خليق آن مرد خدا نيز خسته مباد.هم او كه براي محرومين از جان مايه مي گذاشت و نيروهاي لشكر خدا را آموزش مي داد و به جبهه شرف مي فرستاد.دست هاي تمامي جانبازان و رزمندگاني كه يادگاران دوران دفاع مقدسند نيز خسته مباد.درود بر قلب پرفتوتشان كه هنوز به عشق امامت و ولايت مي تپد،مرحبا!آخرين نگاهي كه اهالي محل بر رخساره شهيد صيادي مي نشانند نگاهي بوده است كه با دستان خود پيشاني بند قرمزي كه بر آن نقش و نام حسين (ع) نگاشته بوده است را بر پيشاني مي بندد و راهي ديار عشق مي گردد.در اين كار راز و رمزي نهفته است كه آدم را از خانه و كاشانه و زن و فرزند مي برد و به حضرت حق مي رساند و من و تو از آن بي خبر.نه برادر،خداوند به همه توفيق پيشاني بند قرمز بستن و به ديار سرزمين شهادت رفتن را نمي بخشد.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    مصاحبه اي كوتاه با خانواده معظم شهيد :

    يكي از خواهران شهيد در پاسخ به سئوالاتي چنين مي گويد:«شهيد صيادي احترام ويژه اي در خانواده ما و محل داشت ايشان نيز احترام خاصي براي مردم و خانواده خود قائل بودند و بسيار بسيار پدر و مادر را احترام مي كردند.به طوري كه گويي سبقت از همه فرزندان ربوده بودند.بادوستانش نيز بسيار خوش برخورد بود و نسبت به تضييع حقوق ديگران حساسيت خاصي داشت،بسيار اهل دعا بود و هميشه ايام دست دعا و نيايش بلند مي كرد.شايد هم توفيق شهادت را در دعاهاي خود از خدا مي خواست.

    او در خانواده فقير و بي بضاعت بزرگ شده بود و به همين دليل درد فقر را خوب چشيده بود و مشكلات مردم نيز را مي دانست.او عاشق شهادت بود و شهادت او نه يك مسئله اتفاقي كه يك مسئله عيني بوده است.بعد از شهادت او نيز يكي از خواهرانم در خواب مي بيند كه ايشان پرچمي به دست دارد و به شدت در حال دويدن است تا آن پرچم را برفراز قله اي كه نزديك او بود نصب كند و شايد تعبير آن اين باشد كه پرچم شهادت را بر روي قله فلاح و رستگاري نصب كرد.اين شهيد در ايام فراغت در باغچه اي كه پدرم داشت مشغول به كار مي شد و نسبت به سرسبزي علاقه زيادي داشت.اودر بيمارستان ارتش كرمانشاه پس از اصابت تركش بستري شد و در همان جا به شهادت رسيد.»

     

    يكي از همرزمان شهيد به نام آقاي محمود خرم نيز چنين مي گويد:

    «آن شهيد خوش رو بود و با فقرا انس و الفتي فراوان داشت،او در جبهه كنار ما بود و هميشه در سنگر سازي به كمك همرزمانش مي شتافت،هيچ چيزي را براي خود نمي خواست و آن قدر نسبت به مال دنيا بي تفاوت بود كه تنها از مال دنيا به لقمه اي نان بسنده كرده بود.او فلسفه حضور خود در جبهه را رهايي اسلام از بند استعمار مي دانست و پيروي از مريد و مرادش پير جماران خميني كبير(ره) به شدت نسبت به كلام امام منقلب مي شد و هرگاه در جبهه بوديم و در آن روز امام راحل (ره) صبحتي داشتند.همه چيز را رها مي كرد و خود را به راديو مي رساند كه امام در حال صحبت بود.او علاقه زيادي به مطالعه زندگي و وصيت نامه شهداء داشت و هميشه مشغول مطالعه چنين آثاري بود.هم چنين قرآن زياد مي خواند.او خلاقيت خاصي نداشت و مانند ساير بسيجي هاي در جبهه بود.وقتي فرمانده ما از ما انجام كاري را مي خواست او پيش ديگران آن كار را انجام مي داد و توصيه مي كرد كه دستور فرمانده را گوش دهيم.او مي گفت شما با چهار واسطه از طرف آقا امام زمان (عج) اين مأموريت را بايد به انجام برسانيد و كلام فرمانده شما در جنگ كلام فرمانده ارتش و كلام امام و كلام آقا امام زمان (عج) مي باشد.»

     

    نحوه اعزام تا شهادت شهيد از زبان هم سنگر شهيد، آقاي خرم:

    «هنگامي كه از روستاي كلمه عازم جهاد سازندگي بوشكان شديم عده زيادي را بدرقه كردند.مادر شهيد صيادي نيز با يك جعبه شيريني ما را استقبال كرد.ساعت 10 صبح به جهاد سازندگي بوشكان رسيديم.پس از صرف ناهار و اداي نماز راهي فراشبند شديم و فرداي آن روز به شيراز رفتيم.وارد پادگان پشتيباني منطقه 2 شيراز ارتش سوم شديم تا جهت گذراندن آموزش سربازي ما را تعليم دهند.به مدت 3 ماه با آن شهيد وارسته آموزشي را طي كرديم سپس خواستيم ما را به ذرفول بفرستند.چون شهيد صيادي مي گفت در آن جا نياز بيشتري احساس مي شود.از ميان چند جبهه،جبهه دزفول را انتخاب كرديم.به مدت 14 ماه در پادگان دزفول بوديم.در اين مدت شهيد صيادي را به آشپزخانه پادگان فرستادند تا در آن جا كار نمايد.پس از آن 14 ماه ما را به گردان قدس بردند و به مدت 6 ماه هم آن جا بوديم.سپس ما را مجدداً به مركز پياده واقع در اكبرآباد شيراز برگشت دادند و به مدت 50 روز آموزش رزمي پياده ديديم.سپس ما را به صالح آباد مهران بردند و در آن جا به مدت يك هفته اردو زديم تا اين كه خط مقدم را تحويل گرفتيم.»

     

    آقاي بهرام حسيني مي گويد:

    ساعت 11 صبح بود كه به وسيله يكي از دوستانم متوجه شدم كه شهيد صيادي زخمي شده وقتي به محل رفتيم ديديم مشغول پانسمان ايشان هستند.شهيد به ما گفت:«نگران نباشيد من حالم خوب است.»بعد از پانسمان او را با يك آمبولانس به ايلام و سپس به باختران برديم متأسفانه به دليل اين كه به من مرخصي ندادند تا آخرين بار ايشان را ببينم ديگر نتوانستم در بيمارستان كنارش بمانم و در بيمارستان باختران نيز به شهادت رسيدند.
    ادامه مطلب
    خاطره شهيد از زبان يكي از هم سنگران ايشان:

    «اوج درگيري بود.چند نفري از دوستان هم رزم شهيد صيادي وارد سنگر محقر آن شهيد مي شوند تا از نزديك با هم ديداري داشته باشند.دقايقي را با هم مي گذرانند.از آن جا كه درگيري شدت بيشتري مي گيرد و از طرفي سنگر هم محقر است.آن شهيد بزرگوار ميهمانان خود را در سنگر جاي مي دهد و خود به بيرون سنگر مي رود.دوستان شهيد از رفتن او ممانعت مي نمايند.اما آن شهيد از سالار شهيدان رسم ميهمان نوازي را آموخته است.خود را در معرض تير و پيكان دشمن قرار مي دهد تا حضور او در آن سنگر محقر باعث نشود قطعه اي از بدن هم رزمانش در معرض تير و ديد دشمن قرار گيرد.سنگر را به همرزمانش مي بخشد و مجدداً شروع به ساختن سنگر ديگري مي كند.

    جالب آن كه اولاً در آن لحظات سنگر كندن بسيار مشكل بود و بسيار خطر آفرين.ثانياً آن شهيد حاضر نشد كه به همرزمان خود بگويد در سنگر خودتان مستقر شويد.با اين حال عمليات سنگر سازي را با موفقيت انجام داد.اين از خودگذشتگي براي ما واقعاً درس بزرگي بود.آن هم در شرايطي آتش و خمپاره بر سر و روي ما فرود مي آمد.»

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاركلمه
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری تصاویر   
    مشاهده سایر تصاویر
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x