نام حيدر
نام خانوادگی رئيسي نژاد
نام پدر ايرج
تاریخ تولد 1348/11/02
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1365/10/04
محل شهادت جزيره مجنون
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل -
تحصیلات ديپلم
مدفن دهكهنه
زندیگنامه شهید
زنده شد با يادتان ايران زمين
شهيد حيدر رئيسي نژاد در سال 1348 در خانواده اي مذهبي در شهر شبانكاره چشم به دنيا گشود . دوران كودكي را در آغوش پدر و مادري مؤمن و متعهد به احكام اسلامي ، سپري نمود . پس ا ز دوران كودكي در دبستان مشغول به تحصيل گرديد . در زمان تحصيلات ابتدايي همزمان با اوج گيري انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام (ره) در مراسمات مذهبي حضوري فعال داشت . پس ا ز دوران ابتدايي و راهنمايي در دبيرستان آزادي شبانكاره به تحصيل اشتغال داشت كه با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران به جبهه هاي حق عليه باطل به صورت داوطلب بسيجي حضور پيدا كرد و در طول خدمت دلاورانه اش در جبهه الگوي صداقت و دلاوري و شجاعت بود . به طوري كه پس ا ز شهادتش ورد زبان تمام دوستان و همرزمانش بود و جاي خالي وي در وجب به وجب جبهه ها احساس مي گرديد . سپس در آخرين بار اعزام در منطقه عملياتي كربلاي 4 در سال 1365 مفقودالاثر گرديد كه پس ا ز سالها پيكر مطهر و پاك نامبرده پيدا شد . وي در مدت مفقود بودن در اسارت بسر مي برده كه در زندانهاي بغداد به درجه شهادت نايل گرديد
ادامه مطلب
زنده شد با يادتان ايران زمين
شهيد حيدر رئيسي نژاد در سال 1348 در خانواده اي مذهبي در شهر شبانكاره چشم به دنيا گشود . دوران كودكي را در آغوش پدر و مادري مؤمن و متعهد به احكام اسلامي ، سپري نمود . پس ا ز دوران كودكي در دبستان مشغول به تحصيل گرديد . در زمان تحصيلات ابتدايي همزمان با اوج گيري انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام (ره) در مراسمات مذهبي حضوري فعال داشت . پس ا ز دوران ابتدايي و راهنمايي در دبيرستان آزادي شبانكاره به تحصيل اشتغال داشت كه با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران به جبهه هاي حق عليه باطل به صورت داوطلب بسيجي حضور پيدا كرد و در طول خدمت دلاورانه اش در جبهه الگوي صداقت و دلاوري و شجاعت بود . به طوري كه پس ا ز شهادتش ورد زبان تمام دوستان و همرزمانش بود و جاي خالي وي در وجب به وجب جبهه ها احساس مي گرديد . سپس در آخرين بار اعزام در منطقه عملياتي كربلاي 4 در سال 1365 مفقودالاثر گرديد كه پس ا ز سالها پيكر مطهر و پاك نامبرده پيدا شد . وي در مدت مفقود بودن در اسارت بسر مي برده كه در زندانهاي بغداد به درجه شهادت نايل گرديد
وصيت نامه شهيد:
به نام الله پرورش دهنده روح الله ، پاسدار حرمت خون شهيدان و با درود بر روح الله فرمانده جندالله و با سلام بر رزمندگان كفر ستيز اسلام و با سلام بر تمامي خدمتگزاران و مسئولين جمهوري اسلامي ايران . ابتدا ا ز خداوند بزرگ طلب مغفرت و عفو گناهان كوچك و بزرگي كه در طول عمر ، آشكارا و پنهان كرده ام ، مي نمايم و ا ز او مي خواهم تا مرا مورد آمرزش قرار نداده ا ز دنيا نبرد . دوم ا ز پدر و مادرم حلاليت مي طلبم و تمنا دارم كه خطاهاي مرا ببخشند ، پوزش مرا قبول كنند . نزد خودم و خداي خودم شرمنده زحمات هر دوي آنها هستم . برادرانم ! اسلام را بشناسيد و هميشه حامي ولايت فقيه و روحانيت مبارز باشيد و آنها را تنها نگذا ريد و به جبهه ها جوانمردانه هجوم آوريد زيرا امروز رفتن به جبهه ها يك تكليف است . براي اين بنده حقير دعا كنيد و هر وقت بر سر مزا رم مي آييد فاتحه بخوانيد . آيه الكرسي بخوانيد زيرا خيلي محتاجم . خواهرانم حجاب بزرگترين سنگر زن است . پس حجاب را حفظ كنيد و توصيه ام به شما برادران و خواهران به عنوان يك برادر كوچك اين است كه در دل شب بلند شويد و ا ز خداوند طلب مغفرت و عفو نماييد . مادرم ! به تو نمي گويم كه گريه نكن زيرا كه امام فرموده گريه بر شهيد زنده نگه داشتن نهضت است . گريه كن اما نه بر من ، بر امام حسين (ع) و مصائب او و بر زينب و بر شهداء كربلا گريه كن . در شهادتم لباس سياه به تن نكنيد و مجالس پر خرج نگيريد . در ضمن مادرم اگر جسدم به دست شما نرسيد ياد شهداء كربلا كنيد . مادر جان مي خواهم بروم . مادر جان دلم براي فرشتگان تنگ شده . مادر جان مي خواهم بروم تا به همرهان برسم . مي خواهم بروم تا ا ز اين تنهايي نجات پيدا كنم . سلام بر رهبر بزرگ اسلام . سلام بر خدا جويان ايران كه اكنون اسلام را زنده كرده اند و با پروازهاي ملكوتي خود خورشيد را بر بال خود نشانده اند و جهان را روشن كرده اند . سلام و درود بر رسول الله (ص) ، بر حسين (ع) و پيروان او كه به حق ، نامشان و حماسه ايشان بايد در تاريخ بماند تا آيندگان ا ز آن درس بگيرند . مادرم و خواهرم من امانتي بودم كه هر چند وظيفه خود را در قبال مسئوليتم در اين دنيا انجام ندادم ولي اميدوارم با كشته شدنم باعث خدمتي به اسلام عزيز باشد و هم اكنون به سوي كسي كه ا ز سوي او آمده ام بازمي گردم . پس در موقع ناراحتي شكر خدا را هميشه بجا آوريد . به جاي گريه براي امام حسين (ع) و شهداي مظلوم كربلا گريه كنيد . اي كساني كه اكنون جنازه مرا به دوش دا ريد به دستانم نگاه كنيد و ببينيد كه من هيچ چيزي را با خود نمي برم . به خون ريخته شده ام نگاه كنيد و بدانيد كه من اين را داشتم كه در راه خدا اهداء نمودم . ا ز پدر و مادرم كه زحمات زيادي براي من متحمل شده اند خيلي ممنونم و اميدوا رم كه خدا اجر و پاداش خير به آنها بدهد و من توانسته باشم دين خود را نسبت به آنان اداء كرده باشم . مادرم ا ز شوق دارم پرواز مي كنم گويا شهادت نصيبم مي شود و قرار است اين مرگ الهي مرا در بر گيرد و قرباني دين خدا شوم . والسلام علي من اتبع الهدي
فرزند حقير شما حيدر رئيسي نژاد
لطفا پدر جان ! كسي اين وصيت نامه را نخواند و آن را جايي بگذا ريد تا وقتي كه به آرزوي خود رسيدم آن را بر روي مزارم بخوانيد .
ادامه مطلب
به نام الله پرورش دهنده روح الله ، پاسدار حرمت خون شهيدان و با درود بر روح الله فرمانده جندالله و با سلام بر رزمندگان كفر ستيز اسلام و با سلام بر تمامي خدمتگزاران و مسئولين جمهوري اسلامي ايران . ابتدا ا ز خداوند بزرگ طلب مغفرت و عفو گناهان كوچك و بزرگي كه در طول عمر ، آشكارا و پنهان كرده ام ، مي نمايم و ا ز او مي خواهم تا مرا مورد آمرزش قرار نداده ا ز دنيا نبرد . دوم ا ز پدر و مادرم حلاليت مي طلبم و تمنا دارم كه خطاهاي مرا ببخشند ، پوزش مرا قبول كنند . نزد خودم و خداي خودم شرمنده زحمات هر دوي آنها هستم . برادرانم ! اسلام را بشناسيد و هميشه حامي ولايت فقيه و روحانيت مبارز باشيد و آنها را تنها نگذا ريد و به جبهه ها جوانمردانه هجوم آوريد زيرا امروز رفتن به جبهه ها يك تكليف است . براي اين بنده حقير دعا كنيد و هر وقت بر سر مزا رم مي آييد فاتحه بخوانيد . آيه الكرسي بخوانيد زيرا خيلي محتاجم . خواهرانم حجاب بزرگترين سنگر زن است . پس حجاب را حفظ كنيد و توصيه ام به شما برادران و خواهران به عنوان يك برادر كوچك اين است كه در دل شب بلند شويد و ا ز خداوند طلب مغفرت و عفو نماييد . مادرم ! به تو نمي گويم كه گريه نكن زيرا كه امام فرموده گريه بر شهيد زنده نگه داشتن نهضت است . گريه كن اما نه بر من ، بر امام حسين (ع) و مصائب او و بر زينب و بر شهداء كربلا گريه كن . در شهادتم لباس سياه به تن نكنيد و مجالس پر خرج نگيريد . در ضمن مادرم اگر جسدم به دست شما نرسيد ياد شهداء كربلا كنيد . مادر جان مي خواهم بروم . مادر جان دلم براي فرشتگان تنگ شده . مادر جان مي خواهم بروم تا به همرهان برسم . مي خواهم بروم تا ا ز اين تنهايي نجات پيدا كنم . سلام بر رهبر بزرگ اسلام . سلام بر خدا جويان ايران كه اكنون اسلام را زنده كرده اند و با پروازهاي ملكوتي خود خورشيد را بر بال خود نشانده اند و جهان را روشن كرده اند . سلام و درود بر رسول الله (ص) ، بر حسين (ع) و پيروان او كه به حق ، نامشان و حماسه ايشان بايد در تاريخ بماند تا آيندگان ا ز آن درس بگيرند . مادرم و خواهرم من امانتي بودم كه هر چند وظيفه خود را در قبال مسئوليتم در اين دنيا انجام ندادم ولي اميدوارم با كشته شدنم باعث خدمتي به اسلام عزيز باشد و هم اكنون به سوي كسي كه ا ز سوي او آمده ام بازمي گردم . پس در موقع ناراحتي شكر خدا را هميشه بجا آوريد . به جاي گريه براي امام حسين (ع) و شهداي مظلوم كربلا گريه كنيد . اي كساني كه اكنون جنازه مرا به دوش دا ريد به دستانم نگاه كنيد و ببينيد كه من هيچ چيزي را با خود نمي برم . به خون ريخته شده ام نگاه كنيد و بدانيد كه من اين را داشتم كه در راه خدا اهداء نمودم . ا ز پدر و مادرم كه زحمات زيادي براي من متحمل شده اند خيلي ممنونم و اميدوا رم كه خدا اجر و پاداش خير به آنها بدهد و من توانسته باشم دين خود را نسبت به آنان اداء كرده باشم . مادرم ا ز شوق دارم پرواز مي كنم گويا شهادت نصيبم مي شود و قرار است اين مرگ الهي مرا در بر گيرد و قرباني دين خدا شوم . والسلام علي من اتبع الهدي
فرزند حقير شما حيدر رئيسي نژاد
لطفا پدر جان ! كسي اين وصيت نامه را نخواند و آن را جايي بگذا ريد تا وقتي كه به آرزوي خود رسيدم آن را بر روي مزارم بخوانيد .
مصاحبه با خانواده شهيد :
مادر شهيد : اينجانب مادر شهيد حيدر رئيسي نژاد بوده و قبل ا ز اعزام به جبهه قبول اينكه فرزندم را ديگر هيچگاه نخواهم ديد برايم مشكل بود و اصلا برايم غير قابل تحمل بود ولي با توجه به روحيه ايشان و رفتاري كه در خانه داشتند و سخناني را در مورد شهادت و جهاد مي گفتند ديگر برايم تا حدود زيادي الهام شده بود كه يك روز فرزندم را براي هميشه نخواهم ديد . ايشان چون در وهله اول فرزند بزرگتر من بودند ، نسبت به ديگر برادران و خواهران خود و پدر و مادر خويش احساس مسئوليت مي كرد و در حين اينكه درس مي خواند در بيرون خانه به پدر خود كمك مي كرد . راستش چون نامبرده به مدت 10 سال مفقود الاثر بود و ما ا ز ايشان هيچ گونه اطلاعي نداشتيم در دعاها و نمازهايم ا ز خدا مي خواستم كه خبري ا ز ايشان به ما برساند . در اين مدت چندين بار در خواب ايشان را ديدم كه قصد داشت به جبهه برود و عليرغم اصرار من به ماندن ايشان باز مي رفتند و در حين رفتن مي گفتند كه امام ضامن من شده اند . ولي بعد ا ز اطلاع ا ز شهادت ، ايشان بغير ا ز يك بار كه به خواب پدرشان آمد ، ديگر ايشان را نديده ام . در سفر آخر فرزندم به جبهه ، من ا ز ايشان خواستم با توجه به اينكه چندين بار به جبهه رفته و در اين مدت درس هم مي خواند ، ا ز رفتن به جبهه خودداري كند و درسش را ادامه بدهد . ولي ايشان گفتند : مادر شما نمي خواهيد در آن دنيا شرمنده فاطمه زهرا (س) بشويد چرا كه ايشان بهترين فرزندش را در راه اعتلاي اسلام داد و خون من كه ا ز امام حسين (ع) رنگين تر نيست . بعد ا ز اين حرفها من اجازه دادم كه برود و همين آخرين سفر ايشان بود . ا ز همرزمان ايشان شهيد غلامرضا خان عزيزي بودند كه در كربلاي 4 با هم بودند . همان طور كه قبلاً گفتم : ايشان در حين اينكه به جبهه مي رفتند به تحصيل هم مشغول بودند . ايشان علاقه خاصي به رهبر انقلاب داشتند و در دوران دفاع مقدس مبني بر حس وظيفه شناسي ريال خود اهتمام زيادي داشتند كه به جبهه كمك كنند . به همين منظور به خانه هاي مردم مراجعه كرده و آنها را در ا رسال كمك به جبهه ها تشويق مي نمودند و در همين حال در كار كشاورزي به پدر خود كمك مي كردند .
نام تو را بر قلب پاك تيپ ديدم
گل ا ز وصيت نامه پاك تو چيدم
سر در بيابان مي نهم ا ز درد هجران
من ا ز ا زل دنبال جانان مي دويدم
در جبهه هاي پر ز خون آشنايان
من طعم درد عشق را هر شب چشيدم
اي آنكه جان قربان نام جاودانت
هر لحظه ا ز انفاس او دادي نويدم
درخط شكستن هاي شام تير و تركش
با عاشقان گل حماسه آفريدم
ادامه مطلب
مادر شهيد : اينجانب مادر شهيد حيدر رئيسي نژاد بوده و قبل ا ز اعزام به جبهه قبول اينكه فرزندم را ديگر هيچگاه نخواهم ديد برايم مشكل بود و اصلا برايم غير قابل تحمل بود ولي با توجه به روحيه ايشان و رفتاري كه در خانه داشتند و سخناني را در مورد شهادت و جهاد مي گفتند ديگر برايم تا حدود زيادي الهام شده بود كه يك روز فرزندم را براي هميشه نخواهم ديد . ايشان چون در وهله اول فرزند بزرگتر من بودند ، نسبت به ديگر برادران و خواهران خود و پدر و مادر خويش احساس مسئوليت مي كرد و در حين اينكه درس مي خواند در بيرون خانه به پدر خود كمك مي كرد . راستش چون نامبرده به مدت 10 سال مفقود الاثر بود و ما ا ز ايشان هيچ گونه اطلاعي نداشتيم در دعاها و نمازهايم ا ز خدا مي خواستم كه خبري ا ز ايشان به ما برساند . در اين مدت چندين بار در خواب ايشان را ديدم كه قصد داشت به جبهه برود و عليرغم اصرار من به ماندن ايشان باز مي رفتند و در حين رفتن مي گفتند كه امام ضامن من شده اند . ولي بعد ا ز اطلاع ا ز شهادت ، ايشان بغير ا ز يك بار كه به خواب پدرشان آمد ، ديگر ايشان را نديده ام . در سفر آخر فرزندم به جبهه ، من ا ز ايشان خواستم با توجه به اينكه چندين بار به جبهه رفته و در اين مدت درس هم مي خواند ، ا ز رفتن به جبهه خودداري كند و درسش را ادامه بدهد . ولي ايشان گفتند : مادر شما نمي خواهيد در آن دنيا شرمنده فاطمه زهرا (س) بشويد چرا كه ايشان بهترين فرزندش را در راه اعتلاي اسلام داد و خون من كه ا ز امام حسين (ع) رنگين تر نيست . بعد ا ز اين حرفها من اجازه دادم كه برود و همين آخرين سفر ايشان بود . ا ز همرزمان ايشان شهيد غلامرضا خان عزيزي بودند كه در كربلاي 4 با هم بودند . همان طور كه قبلاً گفتم : ايشان در حين اينكه به جبهه مي رفتند به تحصيل هم مشغول بودند . ايشان علاقه خاصي به رهبر انقلاب داشتند و در دوران دفاع مقدس مبني بر حس وظيفه شناسي ريال خود اهتمام زيادي داشتند كه به جبهه كمك كنند . به همين منظور به خانه هاي مردم مراجعه كرده و آنها را در ا رسال كمك به جبهه ها تشويق مي نمودند و در همين حال در كار كشاورزي به پدر خود كمك مي كردند .
نام تو را بر قلب پاك تيپ ديدم
گل ا ز وصيت نامه پاك تو چيدم
سر در بيابان مي نهم ا ز درد هجران
من ا ز ا زل دنبال جانان مي دويدم
در جبهه هاي پر ز خون آشنايان
من طعم درد عشق را هر شب چشيدم
اي آنكه جان قربان نام جاودانت
هر لحظه ا ز انفاس او دادي نويدم
درخط شكستن هاي شام تير و تركش
با عاشقان گل حماسه آفريدم
اطلاعات مزار
محل مزاردهكهنه
تصویر مزار
موقعیت مکانی مزار
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید
0 دیدگاه ها و دلنوشته ها