نام كاظم
نام خانوادگی خان عزيزي
نام پدر الله كرم
تاریخ تولد 1346/01/25
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1362/05/01
محل شهادت حاج عمران
مسئولیت تك تيرانداز
نوع عضویت پاسداروظيفه
شغل -
تحصیلات ديپلم
مدفن دهكهنه
زندیگنامه شهید
شهيدان زندهاند الله اكبر
شهيد كاظم خانعزيزي درتاريخ 26 فروردين ماه 1341 در شهرستان آبادان ديده به جهان گشود . 6 ماهه بود كه پدرش همسر ديگري را اختيار كرد و شهيد با دو برادر و يك خواهرش تحت سرپرستي مادر قرار گرفتند . اين زن فداكار جهت تأمين معاش فرزندان از هيچ كوششي دريع نورزيد و هستي خود را در اين راه فدا نمود . دوران كودكي را به سرپرستي برادر بزرگش سپري كرد . دوران تحصيلي را تا اول نظري در آبادان درس خواند . از همان كودكي علاقه خاصي به امور مذهبي داشت و به خواندن نماز و گرفتن روزه عشق ميورزيد و دوستان و همكلاسيهايش را نيز به دستورات مذهبي دعوت مينمود . او تعصبخاصي نسبت به امور مذهبي داشت و همواره با افراد منحرف درگيري داشت زيرا جواني فعال و زرنگ و در خط اسلام بود .قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به سهم خود در راه به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي خدمات و فعاليتهاي فراوان نمود و در راهپيماييهاو سخنرانيها شركت ميكرد و در نوشتن شعار و پخش اعلاميه و نوار اقدام جدي مي نمود . چند بار از طرف مأمورين رژيم مورد تعقيب قرار گرفت و چند بار خطر جاني برايش پيش آمد . از جمله يكبار در تظاهرات كه مزدوران شاه به طرف مردم تيراندازي مي كردند ، سه نفر شهيد شدند و اين شهيد عزيز يكي از شهدا را در آغوش گرفت و بااينكه به سويش تيراندازي ميكردند او را از نظر مأمورين پنهان نمود . يكبار ديگر نيز با دو نفر از دوستان به راننده تانكي كه در حالت تيراندازي بسوي مردم بود ، حمله كردند و اقدامات شايستهاي انجام دادند . شبها تا صبح نميخوابيدند و شعار مينوشتند شهيد خانعزيزي در حد قدرتش به فقرا و مستمندان كمك مي كرد. و بعد از پيروزي انقلاب كه خطر منافقين يپش آمد با آنان درگيري داشت . جنگ تحميلي كه درگرفت همراه برادرانش از آبادان به دشتستان مهاجرت نموده و سه كلاس باقي مانده را در دبيرستان دالكي و دبيرستان شهيد بهشتي برازجان به اتمام رسانيد . او در تمام دوران تحصيل هميشه شاگرد اول بود . پس از اخذ ديپلم به عضويت بسيج درآمد و بعد از دوره آموزش به جبهه حقعليه باطل روان شد و در عمليات والفجر 1 شركت كرد و فرماندهي دسته را به نحو احسن انجام مي داد . پس از آنكه پيروزمندانه از جبهه برگشت در بنياد امور مهاجرين بوشهر به جوشكاري پرداخت و مدت كوتاهي گواهينامه جوشكاري را دريافت نمود او شبها هنگام فراغت بيدار ميماند و به نماز و دعا ميپرداخت و همواره فكر و دلش در جبهه بود زيرا هميشه از جبهه سخن مي گفت . ايشان اظهار داشت معجزهاي در جبهه مشاهده كردهام كه نميتوانم در خانه بمانم لذا مجدداً از طرف سپاه برازجان بعنوان پاسدار وظيفه در پادگان شهيد دستغيب كازرون به فراگيري آموزش نظامي ميپرداخت . وي براي نبرد با مزدوران بعثي به پادگان پيرانشهر (جلديان) اعزام شد و در عمليات بزرگ والفجر 2 بعنوان بيسيمچي شركت نمود . همراه چند تن از فرماندهان و عدهاي از رزمندگان جلوتر از همه به پيش ميرفتند و سنگرهاي مزدوران عراقي را يكي پس از ديگري به تصرف درميآوردند تا اينكه به تپه معروف كلهقندي رسيده و پس از فتح تپه در ساعت 11 شب مورخ 1/5/62 بر اثر تركش خمپاره بعثيون به
فيض عظيم شهادت نايل آمد و به آرزوي ديرينهاش كه همان رسيدن به لقاا... بود رسيد .
ادامه مطلب
شهيدان زندهاند الله اكبر
شهيد كاظم خانعزيزي درتاريخ 26 فروردين ماه 1341 در شهرستان آبادان ديده به جهان گشود . 6 ماهه بود كه پدرش همسر ديگري را اختيار كرد و شهيد با دو برادر و يك خواهرش تحت سرپرستي مادر قرار گرفتند . اين زن فداكار جهت تأمين معاش فرزندان از هيچ كوششي دريع نورزيد و هستي خود را در اين راه فدا نمود . دوران كودكي را به سرپرستي برادر بزرگش سپري كرد . دوران تحصيلي را تا اول نظري در آبادان درس خواند . از همان كودكي علاقه خاصي به امور مذهبي داشت و به خواندن نماز و گرفتن روزه عشق ميورزيد و دوستان و همكلاسيهايش را نيز به دستورات مذهبي دعوت مينمود . او تعصبخاصي نسبت به امور مذهبي داشت و همواره با افراد منحرف درگيري داشت زيرا جواني فعال و زرنگ و در خط اسلام بود .قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به سهم خود در راه به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي خدمات و فعاليتهاي فراوان نمود و در راهپيماييهاو سخنرانيها شركت ميكرد و در نوشتن شعار و پخش اعلاميه و نوار اقدام جدي مي نمود . چند بار از طرف مأمورين رژيم مورد تعقيب قرار گرفت و چند بار خطر جاني برايش پيش آمد . از جمله يكبار در تظاهرات كه مزدوران شاه به طرف مردم تيراندازي مي كردند ، سه نفر شهيد شدند و اين شهيد عزيز يكي از شهدا را در آغوش گرفت و بااينكه به سويش تيراندازي ميكردند او را از نظر مأمورين پنهان نمود . يكبار ديگر نيز با دو نفر از دوستان به راننده تانكي كه در حالت تيراندازي بسوي مردم بود ، حمله كردند و اقدامات شايستهاي انجام دادند . شبها تا صبح نميخوابيدند و شعار مينوشتند شهيد خانعزيزي در حد قدرتش به فقرا و مستمندان كمك مي كرد. و بعد از پيروزي انقلاب كه خطر منافقين يپش آمد با آنان درگيري داشت . جنگ تحميلي كه درگرفت همراه برادرانش از آبادان به دشتستان مهاجرت نموده و سه كلاس باقي مانده را در دبيرستان دالكي و دبيرستان شهيد بهشتي برازجان به اتمام رسانيد . او در تمام دوران تحصيل هميشه شاگرد اول بود . پس از اخذ ديپلم به عضويت بسيج درآمد و بعد از دوره آموزش به جبهه حقعليه باطل روان شد و در عمليات والفجر 1 شركت كرد و فرماندهي دسته را به نحو احسن انجام مي داد . پس از آنكه پيروزمندانه از جبهه برگشت در بنياد امور مهاجرين بوشهر به جوشكاري پرداخت و مدت كوتاهي گواهينامه جوشكاري را دريافت نمود او شبها هنگام فراغت بيدار ميماند و به نماز و دعا ميپرداخت و همواره فكر و دلش در جبهه بود زيرا هميشه از جبهه سخن مي گفت . ايشان اظهار داشت معجزهاي در جبهه مشاهده كردهام كه نميتوانم در خانه بمانم لذا مجدداً از طرف سپاه برازجان بعنوان پاسدار وظيفه در پادگان شهيد دستغيب كازرون به فراگيري آموزش نظامي ميپرداخت . وي براي نبرد با مزدوران بعثي به پادگان پيرانشهر (جلديان) اعزام شد و در عمليات بزرگ والفجر 2 بعنوان بيسيمچي شركت نمود . همراه چند تن از فرماندهان و عدهاي از رزمندگان جلوتر از همه به پيش ميرفتند و سنگرهاي مزدوران عراقي را يكي پس از ديگري به تصرف درميآوردند تا اينكه به تپه معروف كلهقندي رسيده و پس از فتح تپه در ساعت 11 شب مورخ 1/5/62 بر اثر تركش خمپاره بعثيون به
فيض عظيم شهادت نايل آمد و به آرزوي ديرينهاش كه همان رسيدن به لقاا... بود رسيد .
هيچوقت در زندگي خدا را براي يك چشم بهمزدن هم فراموش نكنيد .
بنام خدا و با سلام و درود بر تمام رزمندگان و امام زمان و نائب بر حقش امام خميني و با سلام بر كليه خانوادهام پدرم و مادرم و برادرانم و همه قوم و خويشان و دوستان گرامي .
ضمن عرض سلام آرزوي سلامتي و توفيق همه شما از خداوند متعال خواهانم و اميدوارم كه در پناه الله بتوانيم همه خدمتگزار اسلام باشيم . باري برادران و خواهران عزيز در حالي كه با دلي شاد و لبي خندان دارم قلم بر كاغذ ميكشم . اول از همه خدمت شما عرض ميكنم كه هيچوقت در زندگي خدا را براي يك چشم برهم زدن فراموش نكنيد و هميشه مرگ را پيش روي خود احساس كنيد و تا ميتوانيد به نمازها مخصوصاً جماعت ها و دعاها اهميت دهيد زيرا دشمنان ما از همين اعمال ماست كه ميهراسند . هميشه پس از نماز امام را دعا كنيد و اين را بدانيد كه اين عمر بيارزش زودگذر است و دائم در فكر آخرت باشيد . همينطور كه من حالا اينقدر توان دارم كه قلم در دست به گيرم واين كاغذ سفيد را سياه كنم و يا هر كار ديگري كه از يك انسان زنده برميآيد انجام به دهم روزي هم خواهد آمد كه اين قدرت را از دست به دهم كه اميدوارم توفيق اين را داشته باشم كه به همين زودي و در همين ماه مبارك رمضان باشد . انشاالله كه اين سفارش را از برادر كوچك و حقيرتان بپذيريد . از شما برادران و خواهرانم ميخواهم كه اگر واقعاً ميخواهند روح من شاد باشد چند سفارش به آنها ميكنم كه به آن اگر عمل كردند من تا ابد آنها را دعا خواهم كرد و روحم در آرامش خواهد بود و اين است كه سعي كنيد هيچوقت حتي براي يك لحظه يكديگر را نرنجانيد و از هم متفرق نشويد و مهمتر از همه هيچوقت نماز و دعا را فراموش نكنيد و پس از نماز اول براي امام و بعد مرحومه مادرم و اگر خواستيد براي من دعا كنيد . ديگر اينكه از كليه فاميلها ميخواهم مرا ببخشند و حلال نمايند ، چون اگر خدا بخواهد انشاالله عملياتي در پيش داريم كه به اميد خدا پيروز خواهيم بود . اگر خداوند توفيق و سعادت شهادت را نصيب من گردانيد از شما ميخواهم اصلاً غم و ناراحتي به دل خود راه ندهيد كه من هم ناراحت بشوم . امام و تمام رزمندگان را دعا كنيد ، ضمناً مرا كنار قبر مادرم در آبادان خاك نماييد و سعي كنيد حتماً به آن عمل نماييد .
برارد كوچك شما كاظمخان عزيزي
ادامه مطلب
بنام خدا و با سلام و درود بر تمام رزمندگان و امام زمان و نائب بر حقش امام خميني و با سلام بر كليه خانوادهام پدرم و مادرم و برادرانم و همه قوم و خويشان و دوستان گرامي .
ضمن عرض سلام آرزوي سلامتي و توفيق همه شما از خداوند متعال خواهانم و اميدوارم كه در پناه الله بتوانيم همه خدمتگزار اسلام باشيم . باري برادران و خواهران عزيز در حالي كه با دلي شاد و لبي خندان دارم قلم بر كاغذ ميكشم . اول از همه خدمت شما عرض ميكنم كه هيچوقت در زندگي خدا را براي يك چشم برهم زدن فراموش نكنيد و هميشه مرگ را پيش روي خود احساس كنيد و تا ميتوانيد به نمازها مخصوصاً جماعت ها و دعاها اهميت دهيد زيرا دشمنان ما از همين اعمال ماست كه ميهراسند . هميشه پس از نماز امام را دعا كنيد و اين را بدانيد كه اين عمر بيارزش زودگذر است و دائم در فكر آخرت باشيد . همينطور كه من حالا اينقدر توان دارم كه قلم در دست به گيرم واين كاغذ سفيد را سياه كنم و يا هر كار ديگري كه از يك انسان زنده برميآيد انجام به دهم روزي هم خواهد آمد كه اين قدرت را از دست به دهم كه اميدوارم توفيق اين را داشته باشم كه به همين زودي و در همين ماه مبارك رمضان باشد . انشاالله كه اين سفارش را از برادر كوچك و حقيرتان بپذيريد . از شما برادران و خواهرانم ميخواهم كه اگر واقعاً ميخواهند روح من شاد باشد چند سفارش به آنها ميكنم كه به آن اگر عمل كردند من تا ابد آنها را دعا خواهم كرد و روحم در آرامش خواهد بود و اين است كه سعي كنيد هيچوقت حتي براي يك لحظه يكديگر را نرنجانيد و از هم متفرق نشويد و مهمتر از همه هيچوقت نماز و دعا را فراموش نكنيد و پس از نماز اول براي امام و بعد مرحومه مادرم و اگر خواستيد براي من دعا كنيد . ديگر اينكه از كليه فاميلها ميخواهم مرا ببخشند و حلال نمايند ، چون اگر خدا بخواهد انشاالله عملياتي در پيش داريم كه به اميد خدا پيروز خواهيم بود . اگر خداوند توفيق و سعادت شهادت را نصيب من گردانيد از شما ميخواهم اصلاً غم و ناراحتي به دل خود راه ندهيد كه من هم ناراحت بشوم . امام و تمام رزمندگان را دعا كنيد ، ضمناً مرا كنار قبر مادرم در آبادان خاك نماييد و سعي كنيد حتماً به آن عمل نماييد .
برارد كوچك شما كاظمخان عزيزي
خصوصيات اخلاقي شهيد
شهيد از نظراخلاقي داراي اخلاق بسيار ملايم و خوب بود از زمان كودكي تا شهادت چه در خانه و چه در بيرون و محيط مدرسه به درس خواندن علاقه عجيبي داشت . در پيروزي انقلاب اسلامي شركت فعال داشت و شبها دير به خانه ميآمد و گاهي از شبها به خانه نميآمد و با رژيم طاغوت مبارزه مينمود . در درگيري با منافقين دوبار با ضربه شديد چاقو و چوب مجروح شد . هميشه از زمان كودكي عاشق مسجد و روضه و سخنراني بود . خيلي دلسوز و رحيم و در فكر كمك به محرومان و مستضعفين بود . ميگفت : تا ميتوانيد كمك به فقير و فقرا به كنيد در آبادان به تحصيلات خود ادامه داد تا اينكه جنگ شروع شد و به دشتستان بخش شبانكاره مهاجرت كرديم و تحصيلاتش را در دالكي در چادر و در شدت گرما ادامه داد تا اينكه ديپلم را بدون مردودي در اين دوازده سال دريافت نمود . دوره جوشكاري را با موفقيت به پايان رسانيد . از طرف بسيج به جبهه اعزام و در حمله والفجر يك شركت و فرماندهي يك قسمتي را بعهده گرفت و با موفقيت مأموريت خود را به پايان رسانيد . پس از آن جهت خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به دوره آموزشي در پادگان شهيد دستغيب كازرون رفت و پس از طي مرحله آموزشي به كردستان منطقه پيرانشهر اعزام و در حمله والفجر دو پس از پيروزيهاي فراوان بر روي قلعه كلهقندي به درجه رفيع شهادت نايل آمد .
روحش شاد و يادش گرامي باد .
خصوصيات شهيد از زبان برادر وسرپرست شهيد ، حسينقلي خانعزيزي
1ـ قبل از شهادت فرزند عزيزتان ، آيا فكر ميكرديد كه شما هم پدر يا مادر شهيد باشيد ، يعني تا چه حد اين موضوع به شما الهام شده بود ؟
ـ از همان بار اول كه به عنوان بسيجي توسط بسيج برازجان به جبهه اعزام شد ، اين امر به ما نيز الهام شده بود ، زيرا كه او هميشه از جبهه و معجزههايي كه در جبهه براي شهدا پيش آمده بود براي ما تعريف ميكرد و شبها را به زندهداري و بيداري تا اذان صبح به خواندن كتابها ، دعاها و نمازها ميپرداخت و ما با ديدن اين عبادتها و رفتار خالصانه كه خود را براي شهادت آماده ميكرد به اين باور رسيده بوديم كه او نيز به آرزويش خواهد رسيد .
2ـ شهيد بزرگوار چه ويژگيهايي ، متفاوت با ديگر فرزندان شما داشتند ؟
ـ با همه مهربان ، خوش رفتار و با گذشت بود و هيچ كس را از خود ناراحت نميكرد در كارهاي خانه به افراد خانواده كمك ميكرد و همواره در اجتماع به مردم ، فقرا و ضعيفان در حد توان كمك و ياري ميرساند ، در ضمن او به تحصيل علم و دانش علاقه زيادي داشت كه آخرين مدرك تحصيلي او گرفتن گواهينامه پايان تحصيلات متوسطه در رشته اقتصاد اجتماعي و گرفتن گواهينامه پايان دوره آموزش فني وحرفهاي در رشته جوشكاري بود .
3ـ پس از شهادت تا چه اندازهاي با ايشان ارتباط داريد ؟ آيا او را در خواب ميبينيد ؟ آيا تا كنون چيزي از او خواستهايد ، يعني به روح او متوسل شدهايد ؟
ـ شهيد را در خواب ميبينيم و حتي بعضي چيزها را به ما ميگويد و يا نشان ميدهد. يك بار در خواب به من گفت كه فلان چيز را به شما خواهند داد و نمونه آن را درخواب به من نشان داد و وقتي كه براي چند ماهي حقوق من قطع شده بود ، يك شب شهيد همراه با امام خميني (ره) به خواب من آمدند . هر دو بزرگوار به من گفتند كه اشتباه شده و كار شما بزودي درست ميشود . بعد از چند شب صدايي زيبا و دلنشين به گوش من رسيد كه او هم گفت به ياري خدا همه چيز درست ميشود اما صاحب صدا را نديدم. وقتي سؤال كردم كه اين صداي چه كسي بود صداي ديگري به من گفت كه اين صداي آقا صاحبالزمان بود .
4ـ يكي از بهترين خاطرات خود را از شهيد نقل بفرمائيد ؟
ـ شهيد از روزي كه عقل و فكرش به جايي رسيده بود كه من نقش پدر را در مورد ايشان ايفا نمودهام ، هميشه با من و اعضاء صحبت ميكرد كه من دلم ميخواهد و آرزوو دارم كه بعد از گرفتم مدرك تحصيلي بالا كه منظورش دانشگاه بود و گذراندن خدمت مقدس سربازي ، در يكي از ادارهها استخدام شوم و بعد از آن مخارج تو و خانواده با من است و بخاطر اينكه من شخصي مريض حال و چشمم ضعيف و غيرقابل علاج هست او كه پسري دلسوز و قدرشناس بود هميشه اين حرف را تكرار ميكرد كه وقتي من رفتم سركار
تو بايد بازنشسته شوي و استراحت كني . تو سالهاي گذشته را كار كردي و حالا نوبت من است . اين را هم گفت كه اگر من به درجه رفيع شهادت رسيدم خداوند تبارك و تعالي روزي شما را خواهد داد .
5ـ چه انتقاد ، پيشنهاد و سخن ويزهاي بادستاندركاران ستاد يادواره داريد ؟
سخن ما خانواده شهدا اين است كه مسئولين بيشتر در فكر شهدا و خانواده ايشان باشند و مراسم و يادواره شهدا را هميشه و هر سال بهتر از گذشته برگزار كنند .
نامه شهيد به برادرش
خدمت برادر عزيزم حسينقليخان عزيزي سلام عرض ميكنم . پس از سلام ، سلامتي شما را از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم و اميدوارم كه هميشه خرم باشيد و اگر از حال برادرت كاظم بخواهي بحمدالله حالم خوب ميباشد و هيچ غمي به جز غم دوري شما را ندارم كه اميد دارم به زودي ديدارها تازه گردد .
برادر جان ! ما را يك هفته است كه به پادگان جلديان غرب كشور آوردهاند . اول از همه بگويم اين چيزها را كه در نامه برايت مينويسم براي هيچ كس بازگو نكن چون جزء اسرار نظامي است و نبايد فاش شود . ما را پس از اينكه يك هفته در اروميه بوديم به غرب كشور، منطقه كردستان نزديكي پيرانشهر آوردند و در پادگان جلديان جزء تيپ المهدي و گردان كميل هستيم .چون عمليات همين نزديكي است و ميدانم تا اين نامه برسد ، حتماً عمليات تمام شده كه اين مسائل را برايت مينويسم . من گروهان 1 گردان كميل ( دسته 1 ) هستم و گروهان ما را قرار است به لشكر 77 خراسان بدهند و بجاي ما يك گروهان ارتش بيايد . قرار بود همين امروز ظهر برويم ولي به تأخير افتاد حتماً تا فردا صبح ميرويم به خط و انشاءالله عمليات به اميد خدا به همين زوديهاست ، كه انشاءالله پيروز خواهيم شد . اين مطالب را هم براي كسي بازگو مكن . نامه را پيش كسي نخوان چون حتي نبايد كسي بفهمد در حال حاضر ما جزء چه گردان و تيپي هستيم تا بعد از عمليات كه اگر عمري باقي بود شما هم مثل همه از جريان بااطلاع خواهيد شد . من حتماً اگر توانستم تلگراف خواهم زد ولي چون راه دور است ممكن است طول بكشد. پس نگران نشويد . از شما ميخواهم از بچهها بخوبي نگهداري كنيد و سلام يكيك خانواده پدر و منيژه و غلامرضا و علي و بچهها و ماندني و افسانه ومسعود و زينب و بچهها و محمد سردار با خانواده و سكينه و انصاري با خانواده را برسان و سلام تمام دوستان حبيب و سهراب و حمدالله و رياضي و نوري را از قول من برسان و نوشتهاي براي شما بدست تعاون گردان دادهام . در ضمن ساكم هم بدست آنهاست .
او مست و خراب جام نابي دگر است
هر قطره خون او گلابي دگر است
بنگر كه شهيد خفته در دامن خاك
در مشرق عشق آفتابي دگر است .
سراينده : ابراهيم اسلام پناه
ادامه مطلب
شهيد از نظراخلاقي داراي اخلاق بسيار ملايم و خوب بود از زمان كودكي تا شهادت چه در خانه و چه در بيرون و محيط مدرسه به درس خواندن علاقه عجيبي داشت . در پيروزي انقلاب اسلامي شركت فعال داشت و شبها دير به خانه ميآمد و گاهي از شبها به خانه نميآمد و با رژيم طاغوت مبارزه مينمود . در درگيري با منافقين دوبار با ضربه شديد چاقو و چوب مجروح شد . هميشه از زمان كودكي عاشق مسجد و روضه و سخنراني بود . خيلي دلسوز و رحيم و در فكر كمك به محرومان و مستضعفين بود . ميگفت : تا ميتوانيد كمك به فقير و فقرا به كنيد در آبادان به تحصيلات خود ادامه داد تا اينكه جنگ شروع شد و به دشتستان بخش شبانكاره مهاجرت كرديم و تحصيلاتش را در دالكي در چادر و در شدت گرما ادامه داد تا اينكه ديپلم را بدون مردودي در اين دوازده سال دريافت نمود . دوره جوشكاري را با موفقيت به پايان رسانيد . از طرف بسيج به جبهه اعزام و در حمله والفجر يك شركت و فرماندهي يك قسمتي را بعهده گرفت و با موفقيت مأموريت خود را به پايان رسانيد . پس از آن جهت خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به دوره آموزشي در پادگان شهيد دستغيب كازرون رفت و پس از طي مرحله آموزشي به كردستان منطقه پيرانشهر اعزام و در حمله والفجر دو پس از پيروزيهاي فراوان بر روي قلعه كلهقندي به درجه رفيع شهادت نايل آمد .
روحش شاد و يادش گرامي باد .
خصوصيات شهيد از زبان برادر وسرپرست شهيد ، حسينقلي خانعزيزي
1ـ قبل از شهادت فرزند عزيزتان ، آيا فكر ميكرديد كه شما هم پدر يا مادر شهيد باشيد ، يعني تا چه حد اين موضوع به شما الهام شده بود ؟
ـ از همان بار اول كه به عنوان بسيجي توسط بسيج برازجان به جبهه اعزام شد ، اين امر به ما نيز الهام شده بود ، زيرا كه او هميشه از جبهه و معجزههايي كه در جبهه براي شهدا پيش آمده بود براي ما تعريف ميكرد و شبها را به زندهداري و بيداري تا اذان صبح به خواندن كتابها ، دعاها و نمازها ميپرداخت و ما با ديدن اين عبادتها و رفتار خالصانه كه خود را براي شهادت آماده ميكرد به اين باور رسيده بوديم كه او نيز به آرزويش خواهد رسيد .
2ـ شهيد بزرگوار چه ويژگيهايي ، متفاوت با ديگر فرزندان شما داشتند ؟
ـ با همه مهربان ، خوش رفتار و با گذشت بود و هيچ كس را از خود ناراحت نميكرد در كارهاي خانه به افراد خانواده كمك ميكرد و همواره در اجتماع به مردم ، فقرا و ضعيفان در حد توان كمك و ياري ميرساند ، در ضمن او به تحصيل علم و دانش علاقه زيادي داشت كه آخرين مدرك تحصيلي او گرفتن گواهينامه پايان تحصيلات متوسطه در رشته اقتصاد اجتماعي و گرفتن گواهينامه پايان دوره آموزش فني وحرفهاي در رشته جوشكاري بود .
3ـ پس از شهادت تا چه اندازهاي با ايشان ارتباط داريد ؟ آيا او را در خواب ميبينيد ؟ آيا تا كنون چيزي از او خواستهايد ، يعني به روح او متوسل شدهايد ؟
ـ شهيد را در خواب ميبينيم و حتي بعضي چيزها را به ما ميگويد و يا نشان ميدهد. يك بار در خواب به من گفت كه فلان چيز را به شما خواهند داد و نمونه آن را درخواب به من نشان داد و وقتي كه براي چند ماهي حقوق من قطع شده بود ، يك شب شهيد همراه با امام خميني (ره) به خواب من آمدند . هر دو بزرگوار به من گفتند كه اشتباه شده و كار شما بزودي درست ميشود . بعد از چند شب صدايي زيبا و دلنشين به گوش من رسيد كه او هم گفت به ياري خدا همه چيز درست ميشود اما صاحب صدا را نديدم. وقتي سؤال كردم كه اين صداي چه كسي بود صداي ديگري به من گفت كه اين صداي آقا صاحبالزمان بود .
4ـ يكي از بهترين خاطرات خود را از شهيد نقل بفرمائيد ؟
ـ شهيد از روزي كه عقل و فكرش به جايي رسيده بود كه من نقش پدر را در مورد ايشان ايفا نمودهام ، هميشه با من و اعضاء صحبت ميكرد كه من دلم ميخواهد و آرزوو دارم كه بعد از گرفتم مدرك تحصيلي بالا كه منظورش دانشگاه بود و گذراندن خدمت مقدس سربازي ، در يكي از ادارهها استخدام شوم و بعد از آن مخارج تو و خانواده با من است و بخاطر اينكه من شخصي مريض حال و چشمم ضعيف و غيرقابل علاج هست او كه پسري دلسوز و قدرشناس بود هميشه اين حرف را تكرار ميكرد كه وقتي من رفتم سركار
تو بايد بازنشسته شوي و استراحت كني . تو سالهاي گذشته را كار كردي و حالا نوبت من است . اين را هم گفت كه اگر من به درجه رفيع شهادت رسيدم خداوند تبارك و تعالي روزي شما را خواهد داد .
5ـ چه انتقاد ، پيشنهاد و سخن ويزهاي بادستاندركاران ستاد يادواره داريد ؟
سخن ما خانواده شهدا اين است كه مسئولين بيشتر در فكر شهدا و خانواده ايشان باشند و مراسم و يادواره شهدا را هميشه و هر سال بهتر از گذشته برگزار كنند .
نامه شهيد به برادرش
خدمت برادر عزيزم حسينقليخان عزيزي سلام عرض ميكنم . پس از سلام ، سلامتي شما را از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم و اميدوارم كه هميشه خرم باشيد و اگر از حال برادرت كاظم بخواهي بحمدالله حالم خوب ميباشد و هيچ غمي به جز غم دوري شما را ندارم كه اميد دارم به زودي ديدارها تازه گردد .
برادر جان ! ما را يك هفته است كه به پادگان جلديان غرب كشور آوردهاند . اول از همه بگويم اين چيزها را كه در نامه برايت مينويسم براي هيچ كس بازگو نكن چون جزء اسرار نظامي است و نبايد فاش شود . ما را پس از اينكه يك هفته در اروميه بوديم به غرب كشور، منطقه كردستان نزديكي پيرانشهر آوردند و در پادگان جلديان جزء تيپ المهدي و گردان كميل هستيم .چون عمليات همين نزديكي است و ميدانم تا اين نامه برسد ، حتماً عمليات تمام شده كه اين مسائل را برايت مينويسم . من گروهان 1 گردان كميل ( دسته 1 ) هستم و گروهان ما را قرار است به لشكر 77 خراسان بدهند و بجاي ما يك گروهان ارتش بيايد . قرار بود همين امروز ظهر برويم ولي به تأخير افتاد حتماً تا فردا صبح ميرويم به خط و انشاءالله عمليات به اميد خدا به همين زوديهاست ، كه انشاءالله پيروز خواهيم شد . اين مطالب را هم براي كسي بازگو مكن . نامه را پيش كسي نخوان چون حتي نبايد كسي بفهمد در حال حاضر ما جزء چه گردان و تيپي هستيم تا بعد از عمليات كه اگر عمري باقي بود شما هم مثل همه از جريان بااطلاع خواهيد شد . من حتماً اگر توانستم تلگراف خواهم زد ولي چون راه دور است ممكن است طول بكشد. پس نگران نشويد . از شما ميخواهم از بچهها بخوبي نگهداري كنيد و سلام يكيك خانواده پدر و منيژه و غلامرضا و علي و بچهها و ماندني و افسانه ومسعود و زينب و بچهها و محمد سردار با خانواده و سكينه و انصاري با خانواده را برسان و سلام تمام دوستان حبيب و سهراب و حمدالله و رياضي و نوري را از قول من برسان و نوشتهاي براي شما بدست تعاون گردان دادهام . در ضمن ساكم هم بدست آنهاست .
او مست و خراب جام نابي دگر است
هر قطره خون او گلابي دگر است
بنگر كه شهيد خفته در دامن خاك
در مشرق عشق آفتابي دگر است .
سراينده : ابراهيم اسلام پناه
اطلاعات مزار
محل مزاردهكهنه
تصویر مزار
موقعیت مکانی مزار
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید
0 دیدگاه ها و دلنوشته ها