مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید سیدعبدالرسول حسینی

553
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام سيدعبدالرسول
نام خانوادگی حسيني
نام پدر سيدمحمدحسين
تاریخ تولد 1340/01/03
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1363/12/25
محل شهادت جزيره مجنون
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل آموزش وپرورش
تحصیلات دانشجو
مدفن بشيرآباد
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید

    زندگي نامه شهيد سيد عبدالرسول حسيني

    بار ديگر سخن از شهيدي از تبار هابيليان و فرزند ولاور اسلام ، سخني از شهيدي است كه در كربلاي خونين جنوب با ايثار خون سرخ خود همچون پتكي آهنين و محكم بر سر نامردمان روزگار فرود آمد . شهيد عبدالرسول در سال 1340 در خانواده اي محروم از سلاله ي پاك پيامبر بنا نهاده شده بود ، سيد بزرگوار هم در چنين فضايي معنوي رشد و نمو نمود از همان اوان كودكي روح اسلامي در او و حركات و رفتارش مشاهده مي شد . علاقه به فراگيري قرآن و نماز چنان او را شيفته و مجذوب خود ساخته بود كه در فراگيري تعاليم روح بخش و مقدس آسماني همت گماشت و قرآن كريم را در مدت كوتاهي ياد گرفت . شهيد در سن 6 سالگي روانه مدرسه شد و دوران ابتدايي را در روستاي همجوار سپري كرد . دوران دبيرستان شريعتي سعد آباد گذراند و پس از اخذ مدرك ديپلم به خدمت مقدس سربازي فراخوانده شد  ولي باز ازآنجا كه علاقه شديدي به تحصيل علم داشت در كنكور سراسري تربيت معلم شركت كرد و با موفقيت در اين آزمون قبول گرديد . انگيزه اصلي ورود او به دانش سراي تربيت معلم انتخاب شغل مقدس معلمي و تربيت نونهالان و نوجوانان آينده انقلاب اسلامي بود . به همين جهت شغل انبيا را انتخاب كرد و به ادامه تحصيل پرداخت . و از ادامه خدمت سربازي مرخص گرديد شهيد كه خود برخاسته از متن زندگي مردم محروم روستا بود و از مشكلات و محروميت آنها رنج مي برد به همين جهت در اوج انقلاب اسلامي به رهبري امام بزرگوارمان فرصت را غنيمت شمرده و براي كوتاه كردن دست ظالمان و جباران مخصوصاً فئودالها و خوانين و كدخدايان آن روز روستا كه ساليان سال بر گرده مردم فقير سوار شده بودند و به آنها ظلم و ستم مي كردند با همكاري ديگر برادران حزب الهي اين روستا عليه اين نوكران اجنبي و سرنگوني رژيم شاه پرداخت . شهيد سيد عبدالرسول يكي از اعضاي فعال انجمن اسلامي و عضو شوراي بسيج بشير آباد بود و در طول اين مدت خدمات ارزنده اي به روستا و مردم محل نمود او در برگزاري نماز جماعت و دعاهاي كميل و توسل نقش ارزنده اي داشت . وي از خانواده هاي معظم شهدا بازديد مي كرد و از نزديك با مسائل و مشكلات آنان آشنا مي شد و آنان را دلداري مي داد او فردي پاك و با ايمان و خالص و دلش لبريز از عشق به امام بود ايشان بسيار متواضع و فروتن بود در سلام كردن هميشه نسبت به ديگران پي شقدم بود . شهيد مسئله جنگ را مسئله اصلي مي دانست و به همين منظور حضور در جبهه هاي جنگ و جنگيدن با كفر جهاني را بر همه چيز ترجيح داد او دوبار به جبهه اعزام شد كه در مرحله اول به پاسداري از آبهاي نيلگون خايج فارس پرداخت و در بندر عباس زمانيكه مأموريت داشت تا از مرزهاي كشور پاسداري كند بر اثر تصادف به شدت از ناحيه سر مجروح گرديد و در بيمارستان بستري و تحت معالجه قرار گرفت و براي استراحت به محل مراجعت نمود اما از آنجا كه روح بزرگ و علاقه به رزمندگان و همسنگران خود براي بار دوم كه تنها سه ماه از ازدواجش نگذشته بود رهسپار جبهه هاي نبرد نور عليه باطل گرديد و در عمليات غرور آفرين بدر شركت كرد و دليرانه دشمن را از مرزهاي ميهن اسلامي به عقب راند تا سرانجام در همين عمليات بر اثر تركش خمپاره عراقيها در تاريخ 26/12/1363 به فيض عظماي شهادت نائل گشت و روح بلند او به ملكوت اعلي پيوست .

    يادش گرامي و راهش پر رهرو باد
    ادامه مطلب
    وصيت نامه شهيد سيد عبدالرسول حسيني

    انا لله و انا اليه راجعون ( بدرستيكه از خدائيم و بازگشتمان به سوي اوست )

    با درود بر منجي عالم بشريت ولي الله الاعظم و نائب او امام روح الله و سلام و درود بر همه شهيدان از صدر تاريخ تا كنون و سلام و درود بر شما برادران و خواهران عزيز ، اين جانب بنده عاصي و گنه كار سيد عبدالرسول حسيني وصيت نامه خود را شروع مي كنم اين جانب بنا به وظيفه اسلامي و ايماني كه داشته ام براي دومين بار عازم نبرد با كفار بعثي شده ام تا توانسته باشم با اين بدن ضعيف و نحيف و جان ناقابل خدمتي به اسلام عزيز كرده باشم تا آن جا كه در توان دارم مي جنگم شايد خداوند ياريم كند تا دشمني از دشمنان اسلام را نابود كرده باشم و از ناموس كشورم پاسداري كرده باشم و اگر خداوند بر من منت گذاشت و شهادت را نسيبم كرد اين آرزوي دوستان خداست و باعث افتخار خود و خانواده ام است چون من به دلخواه خود به جبهه آمده و كسي مرا اجبار نكرده است . اما عاجزانه چند وصيت به ملت شهيد پرور دارم  از جوانان مي خواهم كه اسلام را ياري كنند و امام را تنها نگذارند و يار و ياور او باشند از خواهران مي خواهم كه حجاب اسلامي را حفظ كنند كه حجاب شما بهتر از صلاح من است و اما شما اي پدر و اي مادرم مبادا در مرگ من اندوهناك شويد صبر و بردباري را پيشه كنيد ابداً نگراني به خود را ندهيد . شادي كنيد چون من تولدي دوباره يافتم نمي گويم گريه نكنيد چون اين گريه پدران و مادران جوان از دست داده است كه كاخ ظلم را به لرزه مي اندازد و اشك چشم شما است كه سيلي مي شود و ظالم را بر مي كند و تو اي همسرم در مرگم نهايت صبر و بردباري را پيشه كن و گريه و زاري سر نده ، اميد است كه در قيامت با عروس قاسم ابن حسن محشور شويد و شما اي خواهرانم و همه ي خويشان ، در مرگم يقه چاك نكنيد لباس سياه به تن نكنيد مبادا ستون پنجم را خوشحال كنيد از همه دوستان و آشنايان مي خواهم كه به خاطر رضاي خدا مرا حلال كنيد .

    خداحافظ همگي شما سرباز كوچك اسلام سيد عبدالرسول حسيني . 19/12/1363

    ويژگيهاي شهيد از زبان پدر و مادر شهيد

    زمانيكه با پدر شهيد ازدواج كردم زندگي ما بسيار ساده بود از نظر اقتصادي وضعيت ما خوب نبود ولي از آن راضي بودم زمانيكه فهميدم كه نوزداي در شكم دارم بيشتر مراقب بودم سعي مي كردم كه از غذايي كه توسط خو و شوهرم تأمين مي شد استفاده كنم دنبال غذاي مناسب و سالم بودم سعي مي كردم كه محيط زندگي و خانه را براي خود و همسرم محيطي آرام و با نشاط بسازم ادعيه ها را زياد گوش مي دادم و ذكر و تسبيح حضرت فاطمه را بعد از نمازر و در ايام فراغت بر زبان مي آمردم بالاخره نه ماه صبر كردم تا نوزاد به دنيا آمد و خداوند كرامت كرد كه نوزاد پسر بود او بچه اي سرحال و سالم بود در نامگذاري او با توجه به علاقه اي كه پدرش و من كه از سادات هستم و علاقه خاصي به حضرت پيامبر اكرم (ص) داشتيم اسم او را عبدالرسول گذاشتيم البته زمان تولد او هم مصادف با ايام ولايت حضرت رسول يعني 13 يا 14 ربيع الاول بود در دوران كودكي زمانيكه ما به نماز مي ايستاديم او هم سجاده خود را در كنار ما پهن مي كرد و با علاقه همراه ما خم و راست مي شد ، قرآن را در كودكي آموخت از همان كودكي در مجالس عزاداري ائمه اطهار شركت مي كرد در سن شش سالگي وارد مدرسه شد علاقه او به درس و مشق چنان بود كه هيچ وقت از كسي كمك نخواست و تا زمانيكه ديپلم خود را گرفت تمام كارهاي خود را شخصاً انجام مي داد در كارهاي منزل مرتباً به ما كمك مي كرد و مانند يك نفر بزرگ در كارهاي كشاورزي به پدرش كمك مي كرد و به خواهران و برادران كوچكتر از خود كمك مي كرد تمام كارهايش با مشورت ما بود او حتي كمترين كا را هم بدون مشورت ما انجام نمي داد دوستان او افرادي خوب و متين بودند زيرا در انتخاب آنان بسيار وسواس داشت تا زمانيكه او را كاملاً نشناخته بود اقدام به دوستي با او نمي كرد . از زمانيكه به حد بلوغ رسيد نمازش ترك نشد علاقه به مسجد داشت و نمازش را هميشه به جماعت مي خواند . و ما را هم تشويق به نماز جماعت در مسجد مي كرد او به امام و انقلاب علاقه زيادي داشت در راهپيمائيهاي قبل از انقلاب هميشه پيش قدم بود اعلاميه هاي امام را در مدرسه جمع آوري مي كرد و به محل مي آورد و آن را در بين جوان توزيع مي كرد . او هميشه آرزو داشت كه بتواند به مدارج بالاي علمي دست يابد تا بيشتر به مردم مستضعف كمك كند زمانيكه ناملايماتي در اين زمينه مي شنيد بسيار بر افروخته مي شد اخلاق و رفتار منحصر به فردي داشت گاهي نشد كه با چهره نا راحت به خانه بيايد ، تبسم خاصي بر لب داشت از كار و كشاورزي خسته نمي شد ، همچون مولايش علي (ع) كار را يك تفريح مي دانست در كمك به همسايگان بسيار جدي بود به طوري كارهاي برق كشي منازل همسايگان را به طور رايگان انجام مي داد . در امور اجتماعي محل فعال و با سليقه بود ، آرزو داشت روزي حكومت اسلامي به رهبري حضرت امام خميني (ره) بر سراسر گيتي سايه افكند و او بتواند خدمتگزاري كوچك براي نظام باشد . او به نوراهاي روضه خواني و مراسمات عزاداري بسيار علاقه داشت و در مورد جنگ بارها مي گفت چگونه ما در خانه آسوده باشيم در حالي كه برادران ما در جبهه ها مشغول نبرد با دشمنان هستند و اينكه دشمن به خاك و ناموس و كشور ما حمله كرده است . در ماه مبارك رمضان مجالس روضه و قرائت قرآن در منزل برگزار مي كرد . نسبت به رعايت حق الناس و بيت المال بسيار دقيق بود آرزوي او شهادت بود و بارها عنوان مي كرد كه اي كاش در زمان امام حسين (ع) مي بوديم و در ركاب آن امام همام به شهادت مي رسيديم دوران اندك سربازي و در سيرجان گذراند تا اينكه براي تربيت معلم پذيرفته شد و از سربازي معاف گرديد و چون اين دوران بسيار كوتاه بود خاطره خاصي از آن به ياد نداريم ، با تأكيد ما ازدواج كرد او معتقد بود كه همسرش بايد از خانواده اي مذهبي و نجيب باشد و رعايت حجاب را بنمايد تا اينكه با دختر دائي خود ازدواج نمود معتقد بود كه مراسم جشن عروسي او بايد بسيار ساده باشد و از ريخت و پاش و تار و تنبور جداً خودداري شود در مدت كوتاهي كه ازدواج كرده بود با هم زندگي مي كرديم ، با هم به خانواده هاي اقوام و بستگان سركشي مي كرديم اين ازدواج در رفتار و كردارش نسبت به ما تغييري ايجاد نكرده بود حتي بيشتر از قبل با ما خوش رفتار بود .

    ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

    سوابق جبهه

    او بيست سال بيشتر نداشت كه رهسپار جبهه هاي نبرد حق عليه باطل گرديد دوست نداشت يك وجب از خاك كشور عزيزش ايران اسلامي در دست اشغالگران باشد زماني كه مي خواست به جبهه برود خيلي خوشحال بود او هنگام رفتن مي گفت براي من دعا كنيد تا خداوند شهادت را نصيبم كند و دوئست ندارم اسير شوم اگر خداوند شهادت نصيبم كرد براي من گريه و زاري نكنيد بار اول كه در بندر عباس مجروح شده بود خيلي ناراحت نبود كه  براي مدتي نمي تواند به جبهه برود . بالاخره او به آرزوي خود رسيد حجله گه شهادت را در آغوش كشيد و يك روز صبح از طريق واحد بنياد شهيد دشتستان به خانه ما آمدند و ما را مطلع كردند عبدالرسول به شهادت رسيده است با همت مردم شهرستان تشييع جنازه با شكوهي بود جمعيت خيلي زياد بود همه ناراحت بودند و اشك مي ريختند .

    ¯¯¯¯¯¯

    ويژگيهاي شهيد از زبان برادر و خواهران شهيد

    اخلاقش بسيار خوب بود از همان كودكي اهل قرآن و دعا و مسجد بود در پنج سالگي به مكتب رفت و قرآن را فرا گرفت . و قرآن روي او خيلي تأثير گذاشته بود با قرآن مأنوس بود و بر اساس تعاليم انسان ساز قرآن به پدر و مادرم و ما خيلي احترام مي گذاشت با اعضاي خانواده بسيار خوب بود در كارها با او مشورت مي كرديم با همسرش بسيار صميمي بود . چون پدرم در كويت كار مي كرد مادرم بيشتر با او مشورت مي كرد هميشه توصيه به رعايت امور اجتماعي و فرهنگي مي كرد نسبت به رعايت حجاب تأكيد مي كرد بارها مي گفت كه حجاب خواهران از خون شهدا رنگين تر است و به بزرگتر ها احترام بگذاريد توصيه به نماز جماعت و در اول وقت در مسجد مي كرد . بارها ما را دلداري مي داد كه اگر به شهادت رسيدم براي من گريه و زاري نكيد لباس سيا به تن نكنيد بسيار متواضع و فروتن بود در مقابل ديگران بسيار فروتن بود وقتي به افراد بزرگتر مي رسيد به آنان احترام مي گذاشت در امانتداري بسيار امين بود و اسرار ديگران را فاش نمي كرد صبور و با استقامت بود در مقابل مشكلات بردبار بود چون پدر ما در كويت كار مي كرد تمام كارهاي خانه را خودش انجام مي داد و به همين دليل از كودكي با مشكلات زندگي دست و پنجه نرم كرده بود و زندگي از او انساني كامل ساخته بود در كارهايش منظم بود به موقع نمازش را به جا مي آورد اهل مطالعه بود كتابهاي علمي ، مذهبي و سياسي را بيشتر مطالعه مي كرد . با دوستانش مهربان بود و آنان را به عنوان برادر بزرگتر خود مي پنداشت نسبت به رعايت بيت المتال بسيار دقيق بود وقتي عضو شوراي محل بود ، جنس هايي را در بين مردم تقسيم مي كرد يك روز وقتي در منزل نبود يكي از اهالي مادر آمد پيش مادر و اجناسي كه متعلق به شورا بود را با اصرار برداشت و به منزل خود برد وقتي برادرم برگشت جريان را به او گفتيم بسيار ناراحت شد و گفت اين اجناس متعلق به همه مرئم است و رفت اثاثيه ها را از او گرفت و به خانه برگرداند تا به صاحبان اصلي آنها كه مردم فقير بودند برساند .

    او در پنج سالگي به قرآن و دعا علاقه داشت او به مدت شش ماه قرآن را تمام كرد شب عروسي او حدود نيمه هاي شب وقتي مادرم با صداي قرآني بيدار مي شود به دنبال صدا مي رود مي بيند كه برادرم در نيمه شب عروسي خود مشغول تلاوت قرآن است مداح اهل بيت بود و در ماههاي محرم و صفر براي مردم مداحي مي كرد او عاشق واقعي ولايت بود به امام خيلي علاقه داشت از گروهكها و كساني كه خون به دل امام كردند بيزار بود از منافقين بدش مي آمد و بارها با آنان به بحث و مجادله نشسته بود او از خانواده معظم شهدا سركشي مي كرد و در كارهاي سخت و دشوار آنان را ياري مي داد بعد از شهادت به خواب يكي از همسايگان آمده بود كه برو به مادرم بگوئيد كه براي من گريه و زاري نكند چون من به آرزويم رسيده ام و جايم خيلي خوب است

    :::::::::::::::::::::::‌‌‌‌             :::::::::::::::::::::::::

    شما جوانهائيكه در متن توده ، در متن جامعه بوديد ، منت بر ما داريد ، همه منت اسلام را دارند ، ما منتي بر اسلام نداريم ، اسلام بر ما منت دارد ، قرآن بر ما منت دارد ، لكن من منت شما مي كشم ، شما جوانهاي قدرتمند ، شما جوانهاي با ايمان ، شما جوانهاي با قدم ثابت اين پيروزي را تحصيل كرديد … و من اميدوارم كه از اين به يعد باز همه ما مجاهدت كنيم تا جمهوري اسلامي را به نحوا احسن مستقر كنيم .

    « امام خميني »

    بسم الله الرحمن الرحيم

    خدمت برادر عزيزم جناب آقاي سيد موسي حسيني ابتدا سلام عرض مي كنم پس از تقديم عرض سلام سلامتي شما را از خداوند متعال خواهان و خواستارم و در بعد اگر جوياي احوالات اينجانب سيد رسول حسيني را بخواهيد بحمدالله سلامت و به دعاگويي شما مشغولم و نگراني نيست بجز مفارقت از فيض حضور مبارك شما كه آن هم اميد است ديدار بخير و خوبي تازه گردد آمين يا كريم و در بعد الان من در پادگان شهيد ـــ بندر عباس هستم و مي خواهند ما را نيز به جزيره ها و تنگه هرمز و حالم خوب است و من خواهش مي كنم كه نگران من نباشيد من شنيده ام كخ مادرم خيلي ناراحت است مادرجان من هم دلم نمي خواهد از شما جدا شوم اما چون هدف الله و راه راهي است كه 124000 هزار پيامبر براي آن مبارزه كردند راهي است كه فرق علي در محراب شكافت و بدن امام حسين در روز عاشورا بخاطر قرآن تكه تكه شد و خانواده اش به اسيري رفتند و من هم از آنجا كه مقلد امام بودند راه امام هم جز راه آنها راه ديگري نيست و ايشان جهاد را يك امر واجب دانسته بود برخود واجب دانستم كه به جبهه بيايم مادر جان خدا را در نظر بگيريد و به دنبال وهم و خيال نرو همان خدايي كه آنجا داشتم اينجا هم دارم مادرم سلام فراوان مي رسانم خواهرنم خديجه ، بتول ، نرگس و مكيه سلام مي رسانم عمويم سيد مصطفي سلام مي رسانم و پدر بزرگم سيد محمد حسن و دايي هايم سيد علي و سيد عبدالرضا سلام فراوان مي رسانم ــــــ و اهل منزل سلام مي رسان فتح الله دارابي و مشهدي كرم و مشهدي حسن ــــ علي كرم و سيد محمد حسن مهديان و سيد علي مهديان با خانواده سلام مي رسانم ديگر عرضي ندارم از دعاي خيرتان ما را محروم نسازيد دعا براي امام فراموش نشود . والسلام

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ويژگيهاي شهيد از زبان پدر و مادر شهيد

    زمانيكه با پدر شهيد ازدواج كردم زندگي ما بسيار ساده بود از نظر اقتصادي وضعيت ما خوب نبود ولي از آن راضي بودم زمانيكه فهميدم كه نوزداي در شكم دارم بيشتر مراقب بودم سعي مي كردم كه از غذايي كه توسط خو و شوهرم تأمين مي شد استفاده كنم دنبال غذاي مناسب و سالم بودم سعي مي كردم كه محيط زندگي و خانه را براي خود و همسرم محيطي آرام و با نشاط بسازم ادعيه ها را زياد گوش مي دادم و ذكر و تسبيح حضرت فاطمه را بعد از نمازر و در ايام فراغت بر زبان مي آمردم بالاخره نه ماه صبر كردم تا نوزاد به دنيا آمد و خداوند كرامت كرد كه نوزاد پسر بود او بچه اي سرحال و سالم بود در نامگذاري او با توجه به علاقه اي كه پدرش و من كه از سادات هستم و علاقه خاصي به حضرت پيامبر اكرم (ص) داشتيم اسم او را عبدالرسول گذاشتيم البته زمان تولد او هم مصادف با ايام ولايت حضرت رسول يعني 13 يا 14 ربيع الاول بود در دوران كودكي زمانيكه ما به نماز مي ايستاديم او هم سجاده خود را در كنار ما پهن مي كرد و با علاقه همراه ما خم و راست مي شد ، قرآن را در كودكي آموخت از همان كودكي در مجالس عزاداري ائمه اطهار شركت مي كرد در سن شش سالگي وارد مدرسه شد علاقه او به درس و مشق چنان بود كه هيچ وقت از كسي كمك نخواست و تا زمانيكه ديپلم خود را گرفت تمام كارهاي خود را شخصاً انجام مي داد در كارهاي منزل مرتباً به ما كمك مي كرد و مانند يك نفر بزرگ در كارهاي كشاورزي به پدرش كمك مي كرد و به خواهران و برادران كوچكتر از خود كمك مي كرد تمام كارهايش با مشورت ما بود او حتي كمترين كا را هم بدون مشورت ما انجام نمي داد دوستان او افرادي خوب و متين بودند زيرا در انتخاب آنان بسيار وسواس داشت تا زمانيكه او را كاملاً نشناخته بود اقدام به دوستي با او نمي كرد . از زمانيكه به حد بلوغ رسيد نمازش ترك نشد علاقه به مسجد داشت و نمازش را هميشه به جماعت مي خواند . و ما را هم تشويق به نماز جماعت در مسجد مي كرد او به امام و انقلاب علاقه زيادي داشت در راهپيمائيهاي قبل از انقلاب هميشه پيش قدم بود اعلاميه هاي امام را در مدرسه جمع آوري مي كرد و به محل مي آورد و آن را در بين جوان توزيع مي كرد . او هميشه آرزو داشت كه بتواند به مدارج بالاي علمي دست يابد تا بيشتر به مردم مستضعف كمك كند زمانيكه ناملايماتي در اين زمينه مي شنيد بسيار بر افروخته مي شد اخلاق و رفتار منحصر به فردي داشت گاهي نشد كه با چهره نا راحت به خانه بيايد ، تبسم خاصي بر لب داشت از كار و كشاورزي خسته نمي شد ، همچون مولايش علي (ع) كار را يك تفريح مي دانست در كمك به همسايگان بسيار جدي بود به طوري كارهاي برق كشي منازل همسايگان را به طور رايگان انجام مي داد . در امور اجتماعي محل فعال و با سليقه بود ، آرزو داشت روزي حكومت اسلامي به رهبري حضرت امام خميني (ره) بر سراسر گيتي سايه افكند و او بتواند خدمتگزاري كوچك براي نظام باشد . او به نوراهاي روضه خواني و مراسمات عزاداري بسيار علاقه داشت و در مورد جنگ بارها مي گفت چگونه ما در خانه آسوده باشيم در حالي كه برادران ما در جبهه ها مشغول نبرد با دشمنان هستند و اينكه دشمن به خاك و ناموس و كشور ما حمله كرده است . در ماه مبارك رمضان مجالس روضه و قرائت قرآن در منزل برگزار مي كرد . نسبت به رعايت حق الناس و بيت المال بسيار دقيق بود آرزوي او شهادت بود و بارها عنوان مي كرد كه اي كاش در زمان امام حسين (ع) مي بوديم و در ركاب آن امام همام به شهادت مي رسيديم دوران اندك سربازي و در سيرجان گذراند تا اينكه براي تربيت معلم پذيرفته شد و از سربازي معاف گرديد و چون اين دوران بسيار كوتاه بود خاطره خاصي از آن به ياد نداريم ، با تأكيد ما ازدواج كرد او معتقد بود كه همسرش بايد از خانواده اي مذهبي و نجيب باشد و رعايت حجاب را بنمايد تا اينكه با دختر دائي خود ازدواج نمود معتقد بود كه مراسم جشن عروسي او بايد بسيار ساده باشد و از ريخت و پاش و تار و تنبور جداً خودداري شود در مدت كوتاهي كه ازدواج كرده بود با هم زندگي مي كرديم ، با هم به خانواده هاي اقوام و بستگان سركشي مي كرديم اين ازدواج در رفتار و كردارش نسبت به ما تغييري ايجاد نكرده بود حتي بيشتر از قبل با ما خوش رفتار بود .

    ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

    سوابق جبهه

    او بيست سال بيشتر نداشت كه رهسپار جبهه هاي نبرد حق عليه باطل گرديد دوست نداشت يك وجب از خاك كشور عزيزش ايران اسلامي در دست اشغالگران باشد زماني كه مي خواست به جبهه برود خيلي خوشحال بود او هنگام رفتن مي گفت براي من دعا كنيد تا خداوند شهادت را نصيبم كند و دوئست ندارم اسير شوم اگر خداوند شهادت نصيبم كرد براي من گريه و زاري نكنيد بار اول كه در بندر عباس مجروح شده بود خيلي ناراحت نبود كه  براي مدتي نمي تواند به جبهه برود . بالاخره او به آرزوي خود رسيد حجله گه شهادت را در آغوش كشيد و يك روز صبح از طريق واحد بنياد شهيد دشتستان به خانه ما آمدند و ما را مطلع كردند عبدالرسول به شهادت رسيده است با همت مردم شهرستان تشييع جنازه با شكوهي بود جمعيت خيلي زياد بود همه ناراحت بودند و اشك مي ريختند .

    ¯¯¯¯¯¯

    ويژگيهاي شهيد از زبان برادر و خواهران شهيد

    اخلاقش بسيار خوب بود از همان كودكي اهل قرآن و دعا و مسجد بود در پنج سالگي به مكتب رفت و قرآن را فرا گرفت . و قرآن روي او خيلي تأثير گذاشته بود با قرآن مأنوس بود و بر اساس تعاليم انسان ساز قرآن به پدر و مادرم و ما خيلي احترام مي گذاشت با اعضاي خانواده بسيار خوب بود در كارها با او مشورت مي كرديم با همسرش بسيار صميمي بود . چون پدرم در كويت كار مي كرد مادرم بيشتر با او مشورت مي كرد هميشه توصيه به رعايت امور اجتماعي و فرهنگي مي كرد نسبت به رعايت حجاب تأكيد مي كرد بارها مي گفت كه حجاب خواهران از خون شهدا رنگين تر است و به بزرگتر ها احترام بگذاريد توصيه به نماز جماعت و در اول وقت در مسجد مي كرد . بارها ما را دلداري مي داد كه اگر به شهادت رسيدم براي من گريه و زاري نكيد لباس سيا به تن نكنيد بسيار متواضع و فروتن بود در مقابل ديگران بسيار فروتن بود وقتي به افراد بزرگتر مي رسيد به آنان احترام مي گذاشت در امانتداري بسيار امين بود و اسرار ديگران را فاش نمي كرد صبور و با استقامت بود در مقابل مشكلات بردبار بود چون پدر ما در كويت كار مي كرد تمام كارهاي خانه را خودش انجام مي داد و به همين دليل از كودكي با مشكلات زندگي دست و پنجه نرم كرده بود و زندگي از او انساني كامل ساخته بود در كارهايش منظم بود به موقع نمازش را به جا مي آورد اهل مطالعه بود كتابهاي علمي ، مذهبي و سياسي را بيشتر مطالعه مي كرد . با دوستانش مهربان بود و آنان را به عنوان برادر بزرگتر خود مي پنداشت نسبت به رعايت بيت المتال بسيار دقيق بود وقتي عضو شوراي محل بود ، جنس هايي را در بين مردم تقسيم مي كرد يك روز وقتي در منزل نبود يكي از اهالي مادر آمد پيش مادر و اجناسي كه متعلق به شورا بود را با اصرار برداشت و به منزل خود برد وقتي برادرم برگشت جريان را به او گفتيم بسيار ناراحت شد و گفت اين اجناس متعلق به همه مرئم است و رفت اثاثيه ها را از او گرفت و به خانه برگرداند تا به صاحبان اصلي آنها كه مردم فقير بودند برساند .

    او در پنج سالگي به قرآن و دعا علاقه داشت او به مدت شش ماه قرآن را تمام كرد شب عروسي او حدود نيمه هاي شب وقتي مادرم با صداي قرآني بيدار مي شود به دنبال صدا مي رود مي بيند كه برادرم در نيمه شب عروسي خود مشغول تلاوت قرآن است مداح اهل بيت بود و در ماههاي محرم و صفر براي مردم مداحي مي كرد او عاشق واقعي ولايت بود به امام خيلي علاقه داشت از گروهكها و كساني كه خون به دل امام كردند بيزار بود از منافقين بدش مي آمد و بارها با آنان به بحث و مجادله نشسته بود او از خانواده معظم شهدا سركشي مي كرد و در كارهاي سخت و دشوار آنان را ياري مي داد بعد از شهادت به خواب يكي از همسايگان آمده بود كه برو به مادرم بگوئيد كه براي من گريه و زاري نكند چون من به آرزويم رسيده ام و جايم خيلي خوب است

    :::::::::::::::::::::::‌‌‌‌             :::::::::::::::::::::::::

    شما جوانهائيكه در متن توده ، در متن جامعه بوديد ، منت بر ما داريد ، همه منت اسلام را دارند ، ما منتي بر اسلام نداريم ، اسلام بر ما منت دارد ، قرآن بر ما منت دارد ، لكن من منت شما مي كشم ، شما جوانهاي قدرتمند ، شما جوانهاي با ايمان ، شما جوانهاي با قدم ثابت اين پيروزي را تحصيل كرديد … و من اميدوارم كه از اين به يعد باز همه ما مجاهدت كنيم تا جمهوري اسلامي را به نحوا احسن مستقر كنيم .

    « امام خميني »

    بسم الله الرحمن الرحيم

    خدمت برادر عزيزم جناب آقاي سيد موسي حسيني ابتدا سلام عرض مي كنم پس از تقديم عرض سلام سلامتي شما را از خداوند متعال خواهان و خواستارم و در بعد اگر جوياي احوالات اينجانب سيد رسول حسيني را بخواهيد بحمدالله سلامت و به دعاگويي شما مشغولم و نگراني نيست بجز مفارقت از فيض حضور مبارك شما كه آن هم اميد است ديدار بخير و خوبي تازه گردد آمين يا كريم و در بعد الان من در پادگان شهيد ـــ بندر عباس هستم و مي خواهند ما را نيز به جزيره ها و تنگه هرمز و حالم خوب است و من خواهش مي كنم كه نگران من نباشيد من شنيده ام كخ مادرم خيلي ناراحت است مادرجان من هم دلم نمي خواهد از شما جدا شوم اما چون هدف الله و راه راهي است كه 124000 هزار پيامبر براي آن مبارزه كردند راهي است كه فرق علي در محراب شكافت و بدن امام حسين در روز عاشورا بخاطر قرآن تكه تكه شد و خانواده اش به اسيري رفتند و من هم از آنجا كه مقلد امام بودند راه امام هم جز راه آنها راه ديگري نيست و ايشان جهاد را يك امر واجب دانسته بود برخود واجب دانستم كه به جبهه بيايم مادر جان خدا را در نظر بگيريد و به دنبال وهم و خيال نرو همان خدايي كه آنجا داشتم اينجا هم دارم مادرم سلام فراوان مي رسانم خواهرنم خديجه ، بتول ، نرگس و مكيه سلام مي رسانم عمويم سيد مصطفي سلام مي رسانم و پدر بزرگم سيد محمد حسن و دايي هايم سيد علي و سيد عبدالرضا سلام فراوان مي رسانم ــــــ و اهل منزل سلام مي رسان فتح الله دارابي و مشهدي كرم و مشهدي حسن ــــ علي كرم و سيد محمد حسن مهديان و سيد علي مهديان با خانواده سلام مي رسانم ديگر عرضي ندارم از دعاي خيرتان ما را محروم نسازيد دعا براي امام فراموش نشود . والسلام

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاربشيرآباد
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید
    your comments
    guest
    0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
    بازخورد (Feedback) های اینلاین
    مشاهده همه دلنوشته ها
    0
    ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x