مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید علی هوشنگی

468
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام علي
نام خانوادگی هوشنگي
نام پدر غلامعلي
تاریخ تولد 1303/01/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1360/11/24
محل شهادت چزابه
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت جهادگر
شغل كارمندجهاد
تحصیلات پنجم ابتدايي
مدفن بوشهر
  • خاطرات
  • ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    در سن 15 سالگي ازدواج كردم. آن موقع، ازدواج و شرايط آن با حالا خيلي فرق مي‌كرد. اخلاق و رفتارش با من خيلي خوب بود و وقتي كه من بچه‌دار يا مريض بودم، خيلي به من كمك مي‌كرد. در 8 سال اول زندگي، با پدر و مادرش در يك خانه بوديم و خيلي با آنها رفتار خوبي داشت.
    چون خودش به خاطر فقر خانوادگي نتوانسته بود آن‌طور كه بايد به مدرسه برود، خيلي دلش مي‌خواست و سفارش مي‌كرد كه بچه‌هايمان با سواد شوند.
    مرتب توصيه مي‌كرد كه رفتار بچه‌ها را كنترل كن و ببين كه كجا مي‌روند و با كه رفت و آمد دارند. او خيلي نسبت به مسايل ديني و نماز و روزه حساس بود و هميشه در خواندن نماز و گرفتن روزه، پيشقدم بود.
    او همواره با فقرا دوستي و همكاري داشت و با مردم زورگو و ستمگر نداشت. روحيه‌ي او در مقابل گرفتاري‌ها و مشكلات، خوب بود و هميشه صبر پيشه مي‌كرد.
    علي، به راهپيمايي‌هاي اوايل انقلاب، بسيار خوش‌بين بود و مي‌گفت: «پيامبران و امامان نيز همين‌گونه انقلاب كردند.»
    يك روز به من گفت:
    «يك شب در جنگلباني خواب ديدم كه دو نفر آمدند و به من گفتند: «بلند شو، تو سربازي.» من گفتم: «من سربازي‌ام را گذرانده‌ام.» اما آنها گفتند: «امام زمان (عج) گفته كه بلند شو، تو سربازي.»
    و بعد ادامه داد:
    من بلند شدم و همراه با آن دو نفر رفتيم تا حوزه و كنار فنس حوزه بود كه از خواب بيدار شدم.
    و همين موضوع، مقدمه‌ي جبهه رفتنش شد.
    او هميشه مي‌گفت: «اسلام در جبهه است!» و از حال و هواي جبهه برايمان تعريف مي‌كرد. حدود 12 روز بعد از شهادتش، متوجه شديم كه علي شهيد شده است.وقتي خبر شهادتش را به من دادند ، گفتم: «الحمدالله كه شهيد شده و به آرزويش رسيد.»
    من تا چهار سال، خودم شخصاً براي او مراسم سالگرد برگزار مي‌كردم. پيكر او، علي رضا ماهيني و علي نكيسا را با هم تشييع كردند؛ مراسم بسيار باشكوه و سنگيني بود.
    من از خانواده و بچه‌هايم راضي هستم و هميشه حضور معنوي او را در خانه احساس مي‌كنم.
    او بيست و پنج هزار تومان پول داشت كه قبل از شهادت، آن را به من هديه كرد و من نيز با همان پول به مكه رفتم. وقتي مكه بودم ، در خوابم آمد و به من گفت: « چرا خانه را رها كردي و به اينجا آمدي؟»
    من هم در جواب او گفتم: «خودت چرا خانه را رها كردي و به اينجا آمدي؟» و او در پاسخم گفت: «اي بنده‌ي خدا! من الان دو سه سال است كه مكه هستم!»

     

    شهيد از زبان فرزندش (ماندني هوشنگي)
    وقتي كه پدرم شهيد شد، 24 سال داشتم. او بسيار كم حرف بود و وقتي هم كه صحبت مي‌كرد نيز بسيار شمرده شمرده و موقر حرف مي‌زد. او در بحث‌ها و گفتگوها، احترام و اخلاق را رعايت مي‌كرد و هرگز به كسي توهين نمي كرد. شهيد ، شخصيت بسيار رازدار و راستگويي بود و هميشه مي‌گفت: «آدم‌ها را با حرف و عملشان مي‌توان سنجيد.»
    گاهي ياد ندارم كه نماز صبح و مغربش قضا شده باشد. دوستان قديمي ‌او مي‌گويند كه او از زمان جواني چنين بوده و حتي براي اينكه ارزش نماز را به خانواده‌اش بفهماند، نماز مغرب و صبح را با صداي بلند مي‌خوانده است. او معتقد بوده كه هر كس در خواندن نماز منظم نباشد، در زندگي نيز آدم بي‌نظمي ‌است.
    پدرم از حاميان اصلي مراسم مذهبي در محل بود و كمكهاي مالي خوبي نيز به اين برنامه‌ها مي‌كرد. او اطلاعات جالب و تجربه‌ي خوبي از نهضت مصدق داشت و يادم هست كه قبل از 22 بهمن 57، به خوبي انقلاب اسلامي را پيش بيني مي‌كرد. وي ، با درايت و تيزهوشي ، حركت‌هاي 28 مرداد 1332 و بهمن 1357 را با هم مقايسه مي‌كرد و به درستي به تفاوت‌ها و تمايزهاي آن دو اشاره مي كرد.
    حدود دو ماه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، مسأله‌ي فرار سربازان از پادگانهاي نظامي ‌به دستور حضرت امام (ره) پيش آمد. من در آن زمان ، به عنوان درجه‌دار وظيفه در تيپ زرهي ذزفول خدمت مي‌كردم. بعد از اعلام حكومت نظامي‌، 11 شهر كشور كه ذزفول نيز جزء آنها بود، چهل و پنج روز قبل از پيروزي انقلاب، در آنها وضعيت فوق‌العاده اعلام شد.
    وقتي من و عده‌ي زيادي از دوستان وظيفه، افسر و درجه‌دار را بخاطر ايجاد ارتباط ميان نظامي‌هاي درون پادگان و مردم، به مدت يك هفته در سالن سر پوشيده‌ي پادگان زنداني كردند، بعد از آزاد شدن، بلافاصله تلفني با او صحبت كردم و قصد خود و جمعي از دوستان را با او در ميان گذاشتم ، بسيار خوشحال شد و توصيه‌هاي لازم را انجام داد و من نيز با اعتماد به نفس بيشتري ـ چهل پنج روز قبل از پيروزي انقلاب ـ خود را به بوشهر رساندم.
    همان موقع، عده‌اي از نزديكان از حركت من مطلع ‌شدند و ‌گفتند: «بابايت اشتباه كرده و نبايد اين كار را مي‌كردي!»
    پدرم هميشه مي‌گفت: «اين نهضت، هرگز به سرنوشت نهضت مصدق دچار نخواهد شد!»
    او به تحصيل فرزندانش علاقه‌مند بود و هميشه ما را تشويق مي‌كرد كه درس بخوانيم و نمرات عالي بگيريم. بدترين اوقات او زماني بود كه فرزندانش به افت تحصيلي دچار مي‌شدند. در مورد تحصيل، هميشه آدم‌هاي پيشرفته را به عنوان الگو مد نظر داشت و به ما هم توصيه مي‌كرد كه با آدم‌هاي موفق، دوست و رفيق شويم. هيچ گاه با آدم‌هاي بي‌نماز، ميانه‌ي خوبي نداشت و همواره ما و دوستانش را به نماز اول وقت، توصيه مي‌كرد.
    پدرم ، كساني كه به معناي واقعي كلمه، سياسي بودند را بسيار دوست ‌داشت و به آنها احترام خاصي قائل بود.
    در ماههاي تير و مرداد سال 1342‌، ستون‌هاي نظامي ‌جمع‌آوري سلاح، به استان بوشهر آمده و در محل اداري پارك جنگلي چاهكوتاه مستقر بودند. مزدوران رژيم كه در منطقه حضور داشتند، اسامي افراد مسلح را به آنها اعلام كرده بودند كه نام پدرم هم جزء آنها بود. در گرماي تابستان، افراد ستون جمع‌آوري ، همه‌ي كساني را كه گرفته بودند، در چادرهاي يك نفري زنداني كرده و در آن گرما، دور تا دور چادر، آتش روشن كرده بودند.
    شهيد هوشنگي، تمام پوست بدنش در مقابل گرما تاول زده بود و بر اثر شدت شكنجه، سلاح را تحويل داد.
    او بخاطر نظم و انضباط و حساسيت روي مسائل ديني و خانوادگي، در بين افراد فاميل و ديگر دوستانش، به عنوان كمپاني غيرت و مردانگي مشهور شده بود.
    مادرم در اكثر اوقات، بويژه در زمستانها، مريض بود و نياز به رسيدگي و توجه خاص داشت. آنچه اكنون از آن سال‌ها در ذهنم مانده، توجه و رسيدگي خوب و دلسوزانه‌ي پدرم براي درمان مادرم است كه نشانه‌ي وظيفه‌شناسي و تعهد او نسبت به خانواده بود.
    آن شهيد بزرگوار، در عين حال كه هميشه همدل و مونس همسرش بود، اقتدار و مديريتي بسيار عالي نيز در امور خانواده داشت. او شهيدان رجايي و بهشتي را به عنوان الگوي‌هاي برتر زندگي خود انتخاب كرده بود و در تمام مراحل زندگي، از آنها تبعيت مي‌كرد.
    او اصولاً به برنامه‌هاي فوق برنامه و معاشرت‌هاي اجتماعي، بسيار اهميت مي‌داد و فعاليت‌هاي جمعي، بخصوص تفريح را دوست داشت.
    از اشتباهات ما بسيار ناراحت مي‌شد و بالاترين تنبيه او در اين جور مواقع، ترش كردن صورت و روگرداني از شخص اشتباه كننده بود.
    علاقه زيادي با آدمهاي با شخصيت و خوش‌اخلاق و شيك پوش داشت و خود نيز فردي بسيار آراسته و خوش‌اخلاق بود.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاربوشهر
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x