مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید عبدالكریم دشتی

309
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام عبدالكريم
نام خانوادگی دشتي
نام پدر عبدالعلي
تاریخ تولد 1346/01/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1362/12/12
محل شهادت طلائيه
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل كارگر
تحصیلات دوره دبيرستان
مدفن بوشهر
  • زندگینامه
  • بسم الله الرحمن الرحیم

     

    زندگینامه : شهید عبدالکریم دشتی

     

    در ماه ضیافت الهی سال 1347 ، مهمانی آسمانی در خانواده ای متدین و مومن در شهر چغادک قدم به دنیای سپنجی گذاشت شهید در گهواره با شنیدن صدای اذان و قرآن آرامش عجیب می یافت که حتی شیر مادر نیز نمی تونست او را به چنان آرامشی فرو ببرد. در کودکی به همراه پدر به مسجد می رفت و به نماز و قرآن انس وصف ناپذیر گرفت و موذن ومکبر مسجد محل بود. در سن شش سالگی در سال 57 به مدرسه ابتدایی عاشوری رفت وتا سال 57 مصادف با روزهای به یاد ماندنی انقلاب ، تحصیلات ابتدائی خود را با موفقیت چشمگیر به پایان برد در همان زمان حجه الاسلام طاهری در ناطق مختلف استان بوشهر به ارشاد و راهنمیی مردم جهت قیام و پیوستن مردم به قطار انقلابیون واز بین بردن رژیم ظالم ستم شاهی می پرداخت ، شهید عبدالکریم نیز که ده سال بیشتر نداشت در یکی از آن روزهای ایثار ومقاومت به همراه دوستانش به کنگان رفت تا در سخنرانی وتظاهرات ضد رژیم که از طرف آقای طاهری برپا شده بود شرکت کند و آن روز ، روزی بارانی بود شب به خانه برگشت در حالیکه خانواده دلواپس او بودند و شهید فرموده بود که هروقت راهپیمائی و تظاهراتی در استان بود بدانید که من آنجا هستم.

    با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ماه سال 1357 و تشکیل نهادهای مردمی بسیج وی که قبلا" نیز در مرکز فعالیت مسجد قرار دادشت به عضویت فعال بسیج فعال در آمد و تمامی شب ها را برای پاسبانی از شهر که آن زمان روستای کوچکی بود می پرداخت و از همرماه 58 در مقطع راهنمایی مدرسه مالک اشتر ، به ادامه تحصیل پرداخت .

    شهید در محل چهره ی شاخص اخلاق و ادب بود، در مراسم های مذهبی بخصوص دعای کمیل شرکت مستمری داشت ودر مراسم دعای کمیل که هرهفته در منزل یکی از شهدا یا مسجد برگزار   می شدوبا صدای حزین و با تاثیرخود دعا را تلاوت می نمود.

    درهمان سال (سال 61 ) عموی وی (شهید علی دشتی ) به مناطق جنگی حق علیه باطل به شهادت رسید و از آن پس شهید عبدالکریم به دلداری و نگهداری فرزندان عمویش می پرداخت و از آن زمان عشق به جبهه و جنگیدن با کفر ونفاق در دلش شعله ور گردید و برای اولین با که برای اعزام به بسیج مرکزی مراجعه کرد به خاطر سن کم (14 سالگی)  نتوانست به جبهه اعزام شود و سپس برای بار دوم نیز مراجعه کرد که نپذیرفتند و وقتی بر می گردد. از زبان مادرشهید وی مادر را می بیند که گریان است عبدالکریم ناراحت می شود و می گوید همین ناراضایتی تو می باشد که مرا به جبهه اعزام نمی کنند . در سال 62 که سال دوم بهداشت بود دوباره از مادر وپدر اجازه می گیرد و مادرش نیز اورا بدرقه میکند و شهید وقتی رضایت مادر را می بیند خوشحال می شود وبا دلی امیدوار به سوی غرب اعزام میشود در آنجا 3 ماه میماند واز ناحیه پا مجروح میشود . مدتی در بیمارستان بستری میشود که کسی خبردار نمی شود وسپس به منزل بر می گردد. وسپس به منزل برمیگردد. و پس از پانزده روز دوباره ازمادر و پدر میخواهد که رضایت دهند تا به جبهه برود که ایشان می گویند تعهد کمی است که برگشته ای و باید استراحت کنی ولی شهید می فرماید که اکنون در این موقعیت استراحت ما در جبهه هاست و کتابی را می آورد و از بهشت و نعمت هایی که برای بهشتیان بر شمرده اند نام می برد به طوری پدر ومادرش نیز عاشق جبهه می شوند وپدر مخواهد که خودش به جای او اعزام شود و شهید عبدالکریم می گوید که حالا که اینطور است هر دو اعزام می شویم .چندروز بعد شهید در حالکیه لباسهای نظامی خود را می شست به مادر می گوید که فردا              « طرح کار» دارم و باید از این لباسهای نظامی استفاده کنم و ممکن است امروز منزل عمویم ودر بوشهر بمانم . لباسهایش رادرکیف گذاشت وخداحافظی کرد و تا شب برنگشت پدر که از کار               برمی گشت وقتی می رسد و فرزند ارشد را نمی بیند و از مادر سوال میکند. حدس می زند که امروز روز اعزام بوده است. و فرزندش نیز که در رفتن به جبهه بی تابی می کرد. به جبهه اعزام شده است و در همان حین یکی از دوستانش آمد وگفت عبدالکریم را د یدم که به جبهه اعزام شده است ومسیر آنها نیز شیراز بود و میخواستند از مقر صاحب الزمان به جبهه اعزام شوند . پس از شش روز عبدالکریم از منطقه جنوب نامه ای می نویسد که آن نامه مالامال از وصیت و حلالیت طلبی است و پس ازآن یکی از دوستانش (شهید نودراری ) که از منطقه عملیاتی خیبر بر می گردد. که هدفش نیز شرکت در تشیع جنازه دوستش عبدالکریم بود ولی وقتی به محل بر می گردد. می داند که کسی خبردار نیست لذا به پدرش سفارش می کند که چیزی در این مورد با خانواده ی شهید عبدالکریم در میان نگذارد.

    آری شهید عبدالکریم و آن مهمانی که در ماه ضیافت الهی ، به دنیای خاکی قدم گذاشت، آخرالامر نیز در ماه مبارک رمضان ، در عملیات رمضان در منطقه ی عملیاتی خیبر به مهمانی ابدی حق شتافت و مرغ ناآرام روحش که در قفس خاکی جسدش بی تابی می کرد بربلندای ابدیت پرواز کرد.

    و سرانجام پس از نه سال که پیکر مطهر او در خاک تفیده جنوب به سر برد ، در آبانماه سال 1371 بر دستهای خیل هزار عاشق انقلاب ومکتب سرخ شهادت در بوشهر تشیع گردید و درکنار شهدای چغادک به خاک سپرده شد.

    والسلام

    روانش شاد و راهش مستدام باد

     

     

     

     

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاربوشهر
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x