مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید علی حقیقی

416
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام علي
نام خانوادگی حقيقي
نام پدر رضا
تاریخ تولد 1346/01/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1366/01/01
محل شهادت سومار
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت سرباززميني ارتش
شغل سرباززميني ارتش
تحصیلات پنجم ابتدايي
مدفن كره بند
  • زندگینامه
  • خاطرات
  • شهيد علي حقيقي در روز بيستم اسفند ماه سال 1346 در خانواده‌اي مذهبي و مومن در روستاي كره‌بند چشم به جهان گشود. خانواده ايشان نيز مثل بيشتر ساكنان روستا‌، از وضعيت مالي مناسبي برخوردار نبودند و در تنگناي معيشتي به سر مي‌بردند.

    علي، با وجود مشكلات فراوان، در 7 سالگي راهي مدرسه‌ي كوچك روستا شد، اما پس از دو سال تحصيل‌، به دليل علاقه‌اي كه به كمك به خانواده در امرار معاش‌ داشت، درس را رها كرد و به شغل چوپاني مشغول شد، تا از اين طريق، كمكي هر چند كوچك به اقتصاد خانواده كرده باشد.

    طي سالهاي بعد، همراه پدرش به شغل‌هاي قصابي و بقالي پرداخت و همراه و همدوش او، مثل يك مرد، به برازجان و شهرهاي ديگر مي‌رفت تا بتواند مخارج خانواده را تأمين كند.

    شهيد حقيقي از دوران كودكي به عنوان فرزند ارشد خانواده، در قبال مسايل خانواده احساس مسئوليت مي‌كرد، و دقيقاً همين حس را در برابر خاك ميهنش نيز در وجود خود پروراند. او با شروع جنگ تحميلي‌، پس از جلب نظر مساعد خانواده براي حضور در جبهه‌، در اواخر سال 1360 داوطلبانه راهي ديار عاشقان حق شد و دين خود را در برابر وطن، با دفاع از خاك و ناموس كشورش، ادا كرد.

    ايشان بعد از گذراندن دوره‌ي سه ماهه‌ي آموزشي در كرمان‌، روانه‌ي جبهه‌هاي غرب (سومار) شد و پس از 7 ماه نبرد و انجام وظيفه‌ به نحو احسن، در تاريخ 20/6/1366 با اصابت تركش خمپاره‌ي نيروهاي بعثي، به آرزوي ديرينه‌ي خود كه همانا شهادت بود، رسيد و به سوي معبود، پر كشيد.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    راوي: مادر شهيد

    هر مادري‌، همه لحظه‌هاي شيرينِ حضور فرزندانش را براي هميشه در خاطرش حفظ خواهد كرد؛ روزهاي خوش كودكي فرزندان‌، رفتارها‌، شيطنت‌ها و …

    علي هميشه آرام و مهربان بود و همه را دوست داشت و به همه احترام مي‌گذاشت؛ حتي به بچه‌هاي كوچك‌تر از خودش. به همين خاطر هم از همان دوران كودكي، در هنگام بازي با بچه‌هاي محل، هيچ وقت دعوا نمي‌كرد و در بين همسايه‌ها و فاميل، بسيار محبوب و دوست‌داشتني بود‌؛ بطوري كه اگر يك روز همسايه‌ها او را نمي‌ديدند، سراغش را مي‌گرفتند.

    وقتي 7 ساله شد و به مدرسه رفت‌، علاقه‌ي فراواني نسبت به درس و مدرسه از خود نشان داد  و از همان سال‌هاي كوتاه تحصيل، با شور و شوق زيادي درس مي‌خواند.

    مادر شهيد در حالي كه اشك در چشمهايش حلقه زده، مي‌گويد:

    پسرم به دليل وضعيت نامناسب مالي خانواده، متاسفانه نتوانست بيشتر از اين درس بخواند. او با وجود علاقه و استعداد فراواني كه داشت، بخاطر ما درس و مدرسه را رها كرد و به چوپاني روي آورد، تا با درآمد اندك خود، باري از دوش خانواده بردارد.

    من مي‌دانم كه آرزوي هر انساني اين است كه با تحصيل و كسب علم و داشتن تحصيلات عاليه‌، آينده‌اي روشن را براي خود رقم بزند، اما پسر من با فداكاري حاضر شد از آرزو هاي خود چشم‌پوشي كند؛ تا آرامش نسبي را براي خانواده‌اش به ارمغان آورد.

    علي، خواهرها و برادرانش را از صميم قلب، دوست داشت و زماني كه از كار بر مي‌گشت، با وجود خستگي فراوان، با خوشحالي از بچه‌ها مي‌خواست كه آنها را براي تفريح، به كنار رودخانه ببرد و خودش نيز با آنها بازي مي‌كرد.

    او حاضر بود هر كاري انجام دهد، تا اعضاي خانواده در آرامش باشند و هميشه سخت‌ترين مشكلات را تحمل مي‌كرد و دم نمي‌زد، تا خاطر كسي را مكدر نكند.

    به خاطر دارم كه يك روز علي همراه با يكي از دوستانش به منزل آمدند. دوستش، ساعات زيادي در كنار او بود و با هم صحبت مي‌كردند. طي روزهاي بعد نيز، هر روز دوستش به او سر مي‌زد و يا در منزل مي‌نشستند، يا با هم بيرون از منزل مي‌رفتند

    بعدها فهميدم كه علي زخمي ‌شده بوده و نمي‌خواسته كسي از اين موضوع با خبر شود‌، تا مبادا باعث ناراحتي و نگراني كسي شود. و به همين علت هم به همراه دوستش بدون اينكه به ما اطلاع بدهد، براي مداوا به پزشك مراجعه مي‌كردند.

    و اما در مورد نحوه‌ي شهادت پسرم و اينكه چگونه از موضوع مطلع شديم.

    يك روز، همه در مننزل بوديم‌؛ برادرها و خواهرهاي كوچك علي مشغول بازي بودند و پدرشان نيز براي انجام كاري به روستاي دشتي در نزديكي روستاي كره‌بند رفته بود.

    در حين سر و صدا و شيطنت بچه‌ها‌، صداي در را شنيدم. وقتي در را باز كردم‌، آقاي نعمت‌الله كره‌بندي را به همراه سه نفر ديگر ديدم. بعد از سلام و احوالپرسي، گفتند: «مي‌خواهيم پدر علي را ببينيم و با او صحبت كنيم!»

    به آنها گفتم: «منزل نيستند، اگر كار مهمي ‌داريد، بگوييد تا به او بگويم!» اما آنها امتناع كردند و با چهره‌هايي پريشان و افسرده، گفتند: « نشاني محلي را كه براي كارشان رفته‌اند، به ما بده، تا نزد او برويم!»

    با اينكه هيچ اطلاعي از موضوع نداشتم، به دلم آمد كه بايد خبري شده باشد. آنها به روستاي دشتي رفته و پدر علي را پيدا كرده بودند. بعد هم با هم به منزل يكي از آشنايان به نام كاظم كره‌بندي رفته بودند.

    بعد از مقدمه‌چيني، به او مي‌گويند: «علي در جبهه مجروح شده و حالش خوب نيست. شما بايد با ما به منطقه بياييد!»

    پدر علي، دلش گواهي مي‌دهد كه موضوع اين نيست. با گريه مي‌گويد: «چرا حقيقت را به من نمي‌گوييد؟ من مي‌دانم كه پسرم شهيد شده!» و با همان حال اشك‌ريزان و گريه‌كنان به خانه آمد.

    همه‌ي ما با ديدن پدر علي، نگران شديم. تا اينكه بالاخره خبر شهادتش را شنيديم. بعدها فهميديم كه از يك هفته قبل، همه‌ي اهل روستا و همسايه‌ها از شهادت علي اطلاع داشته‌اند، ولي به ما خبر نداده بودند.

    بعد از شهادت علي، دنيا برايم دنيايي نبود كه قبلاً داشتم. تا مدتها نمي‌توانستم از عهده‌ي مسئوليتم در منزل بر بيايم، اما وقتي دوستان علي از شجاعت‌ها و رشادت‌هاي رزمندگان گفتند و برايم تعريف كردند كه پسرم كه تلفن‌چي بود، راهي سنگرها مي‌شد تا پيام‌ها را حتي در سخت‌ترين شرايط ممكن منتقل كند، به همه‌ي رزمندگان و علي خودم افتخار كردم و با اين تفكر كه او اكنون به آرزويش رسيده و راضي است، به آرامش رسيدم.

     

    درباره‌ي پدر و مادر شهيد

     

    شهيد حقيقي در سايه‌ي پدري به نام «رضا» و مادري به نام «خاتون» پا به عرصه‌ي هستي گذاشت. شغل پدرش، چوپاني و قصابي بود. پدر شهيد، مدت كوتاهي بعد از شهادت پسرش، دار فاني را وداع گفت و در امام‌زاده جعفر روستاي قلعه‌سوخته به خاك سپرده شد.

    مادر او نيز بعد از رفتن اين دو، به تنهايي بار سنگين مسئوليت فرزندان را بر عهده گرفت و هر چند با سختي‌هاي فراواني رو‌به‌رو بود، ولي با سرافرازي آنها را بزرگ كرد و پرورش داد.

    هم اكنون فرزندان او ازدواج كرده و هر كدام در خانواده‌ي خود با الگو گرفتن از مادر و پدر و برادر شهيدشان، روزگار را سپري مي‌كنند.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاركره بند
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x