نام احمد
نام خانوادگی جولائيان
نام پدر عبدالله
تاریخ تولد 1342/04/09
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1364/11/21
محل شهادت اروندكنار
مسئولیت فرمانده گروهان
نوع عضویت پاسدار
شغل پاسدار
تحصیلات سوم راهنمايي
مدفن بوشهر
شهید حمد جولائیان فرزند عبدالله در سال 1342 در روستای محرزی رودهله یکی از روستاهای اطراف بوشهر دیده به جهان هستی گشود. در پنج سالگی به دلیل فشار اقتصادی به همراه خانواده خود به بوشهر هجرت کرد. تحصیلات ابتدائی خود را در دبستان فخرادائی بوشهر به پایان رسانید و تحصیلات راهنمائی خود را در مدرسه راهنمائی 22 بهمن « مهران» شروع کرد. دومین سال تحصیلات راهنمائی وی همزمان با شروع نهضت اسلامی نهضت اسلامی ملت ایران به رهبر ی امام خمینی بود .
در راهپیمائیها و تظاهرات مذهبی شرکت فعال داشت و با یاری دیگر برادران حزب الله در پخش اعلامیه ها و شعار نویسی بر علیه بر علیه رژیم منفور شاه کوچه ها و خایابانها فعالیت چشم گیری داشت و در این رابطه چندین بار از سوی مامورین رژیم منفور مورد ضرب و شتم قرار گرفت. قبل و بعداز پیروزی انقلاب اسلامی جهت پاسداری از دستاوردهای آن شبها به همراه برادر ان حزب الهی در مسجد محل جمع شده و به نگهبانی از اسلام وانقلاب اسلامی پرداختند . با تشکیل گروههای مقاومت محلات در بوشهر به عضویت در گروه مقاومت شهید بهشتی هلالی در آمد . و همگام با دیگر برادران که اکثر آنها به شهادت رسیده اند به پاسداری از انقلاب خونبار اسلامی پرداخت .
سپس با تشکیل گروه ضربت به فعالیت در این گروه مشغول شدو و با تشکیل ستاد مبارزه با مواد مخدر به ستاد پیوست وبا شهیدانی همچون جمهوری وسلمانپور به خدمت مشغول شد. با شروع تجاوز مزدوران صدامی به میهن اسلامی وی بعداز دیدن یک دوره فشرده در مهرماه 136. در کازرون و اصفهان همراه با سردار رشید علیرضا ماهینی ودیگر برادران شهید همچون شهید علیرضا بحرینی و شهید حیدر عوضی به جبهه نبرد شتافت و در عملیات غرور آفرین تنگه چذابه شرکت داشت که پس از دلاوریهای فراوان در حین عملیات بر اثر اصابت موج خمپاره از ناحیه شکم مجروح شد ومدت دو ماه در بیمارستان شیراز بستری بود و پس از بهبودی جهت پاسداری از خون شهدا در بهمن ماه 1361 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوشهر در آمد .
در بهمن ماه 1362 برای دومین با عازم دیار شیران روز و زاهدان شب « جبهه نبرد » گردید. شهید در تمام مدت پنج سال جنگ تحمیلی در اکثر عملیاتهای آزادیبخش سپاه اسلام شرکت فعال داشته و براستی مصداق آیه شر یفه « و جاهدوا به اموالهم و انفسهم » بوده است. شهید بزرگوار همچنان مدت یکسال از فروردین 1363 مسئولیت پایگاه مقاومت امام سجاد هلالی را بر عهده گرفت و در یان پست فعالیتهای چشمگیری از خود نشان داد .
وی برای آخرین بار در تاریخ 6/8/63 عازم جبهه نبرد شد و بعد از حدود یکسال از فروردین 1363 مسئولیت پایگاه مقاومت امام سجاد هلالی را بر عهده گرفت و دراین پست فعالیتهای چشمگیری از خود نشان داد. وی برای آخرین بار در تاریخ 6/8/63 عازم جبهه نبرد شدو بعد از حدود یکسال و اندی که در جبهه به نبرد با کافران مشغول بود. سرانجام در فجر انقلاب دوشادوش رزمندگان جبهه توجید با نیرو گرفتن از امام هشتم و الفجر هشت را در شفق خونین آغاز یدن گرفت و در پیشاپیش سپاه توحید فرج نوینی را مژده دادو فجر انقلاب را چهره ای دیگر بخشید و چون علی اکبر حسین پس از رشادتهای فراوان و نبردی خالصانه با مزدوران بعثی متجاوز آغوش خو را بروی همای سعادت گشود و عروجی خونین را آغازیدن گرفت و بر اثر اصابت رگبار کالیبر مزدوران صدام در تاریخ 21/11/64 در اروندکنار و هنگام آزاد سازی بندر فاو به دیار جاوید شتافت و در قرب جوار حق تعالی جای گرفت.
ادامه مطلب
در راهپیمائیها و تظاهرات مذهبی شرکت فعال داشت و با یاری دیگر برادران حزب الله در پخش اعلامیه ها و شعار نویسی بر علیه بر علیه رژیم منفور شاه کوچه ها و خایابانها فعالیت چشم گیری داشت و در این رابطه چندین بار از سوی مامورین رژیم منفور مورد ضرب و شتم قرار گرفت. قبل و بعداز پیروزی انقلاب اسلامی جهت پاسداری از دستاوردهای آن شبها به همراه برادر ان حزب الهی در مسجد محل جمع شده و به نگهبانی از اسلام وانقلاب اسلامی پرداختند . با تشکیل گروههای مقاومت محلات در بوشهر به عضویت در گروه مقاومت شهید بهشتی هلالی در آمد . و همگام با دیگر برادران که اکثر آنها به شهادت رسیده اند به پاسداری از انقلاب خونبار اسلامی پرداخت .
سپس با تشکیل گروه ضربت به فعالیت در این گروه مشغول شدو و با تشکیل ستاد مبارزه با مواد مخدر به ستاد پیوست وبا شهیدانی همچون جمهوری وسلمانپور به خدمت مشغول شد. با شروع تجاوز مزدوران صدامی به میهن اسلامی وی بعداز دیدن یک دوره فشرده در مهرماه 136. در کازرون و اصفهان همراه با سردار رشید علیرضا ماهینی ودیگر برادران شهید همچون شهید علیرضا بحرینی و شهید حیدر عوضی به جبهه نبرد شتافت و در عملیات غرور آفرین تنگه چذابه شرکت داشت که پس از دلاوریهای فراوان در حین عملیات بر اثر اصابت موج خمپاره از ناحیه شکم مجروح شد ومدت دو ماه در بیمارستان شیراز بستری بود و پس از بهبودی جهت پاسداری از خون شهدا در بهمن ماه 1361 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوشهر در آمد .
در بهمن ماه 1362 برای دومین با عازم دیار شیران روز و زاهدان شب « جبهه نبرد » گردید. شهید در تمام مدت پنج سال جنگ تحمیلی در اکثر عملیاتهای آزادیبخش سپاه اسلام شرکت فعال داشته و براستی مصداق آیه شر یفه « و جاهدوا به اموالهم و انفسهم » بوده است. شهید بزرگوار همچنان مدت یکسال از فروردین 1363 مسئولیت پایگاه مقاومت امام سجاد هلالی را بر عهده گرفت و در یان پست فعالیتهای چشمگیری از خود نشان داد .
وی برای آخرین بار در تاریخ 6/8/63 عازم جبهه نبرد شد و بعد از حدود یکسال از فروردین 1363 مسئولیت پایگاه مقاومت امام سجاد هلالی را بر عهده گرفت و دراین پست فعالیتهای چشمگیری از خود نشان داد. وی برای آخرین بار در تاریخ 6/8/63 عازم جبهه نبرد شدو بعد از حدود یکسال و اندی که در جبهه به نبرد با کافران مشغول بود. سرانجام در فجر انقلاب دوشادوش رزمندگان جبهه توجید با نیرو گرفتن از امام هشتم و الفجر هشت را در شفق خونین آغاز یدن گرفت و در پیشاپیش سپاه توحید فرج نوینی را مژده دادو فجر انقلاب را چهره ای دیگر بخشید و چون علی اکبر حسین پس از رشادتهای فراوان و نبردی خالصانه با مزدوران بعثی متجاوز آغوش خو را بروی همای سعادت گشود و عروجی خونین را آغازیدن گرفت و بر اثر اصابت رگبار کالیبر مزدوران صدام در تاریخ 21/11/64 در اروندکنار و هنگام آزاد سازی بندر فاو به دیار جاوید شتافت و در قرب جوار حق تعالی جای گرفت.
بسمه تعالی
" وصیت نامه شهید احمد جولائیان"
وقاتلوهم حتی لاتکون فتنه ( قرآن کریم )
ای مومنان با کافران جهاد کنید که در زمین دیگر فتنه و فسادی نماند و آئین همه دین خدا گردد. چنانچه دست از کفر کشیدند. خدا به اعمالشان بصیر و آگاه هست. (سوره انفال آیه 38)
سلام مرا از راهی دور بپذیرید از دیاری که یادآور تجدید تاریخ اسلام است. از دیاری که صداهائی رعدآسا حکمفرماست وانسان را به یاد وحی و نزول آیه از جانب خدا می اندازد . از دیار مظلومان و مستمندان که پابرهنگی عربهای مظلوم با آ ن چهره آفتاب خورده و قلبای پاک انسان را به یاد عربهای زمان حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) می اندازد. از دیاری که نخلهایش مدینه را مانند وآبهایش دجله وفرات و وسعت زمینهایش صحرائی دیگر را نشان میدهد که خون هایشان در صحرای کربلای جاری است ورزمندگانش جنگجویان صدر اسلام را مانند که درخاک و خون می غلطیدند و پی در پی شعار لااله الا الله والله و اکبر سر میدهند. بدین وسیله به ملحدان درس میدهند که ایمان و تکیه برخداوند مارا پیروز و بهروز خواهد نمود . و ای ستمگران و ای ابرقدرتهای شرق وغرب وای کفار و منافقین مپندارید که ما مرده ایم بلکه ما زنده ایم وناظر چرا که در راه خدا قتال می کنیم وکشته می شویم.
و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاٌ بل احیاء عندربهم یرزقون
مپندارید آنان که در اه خداکشته شده اند مرده اند بلکه آنان زنده اند و در نزد پروردگارشان از نعمت روزی میبرند.
پدر ومادر عزیرم از اینکه به حکم وظیفه شرعی ودینی خود شما را تنها میگذارم مراببخشید ولی بدانید که دین و آئین مقدس اسلام نیز تنها مانده و بر ما واجب است که آن را از غربت زدگی بدر آوریم و حمایتش کنیم . شما بدانید که همواره آرزو داشتم چشمم به روی شما باشد. در نزد شما خانواده عزیزم زندگی کنم اما دیدار پروردگار و در کنار او زندگی کردن مرا به خود مشغول داشت و همه چیز دنیا را فراموش کردم و امیدوارم روزی برسد که جامعه مسلمان جهان مستقلا" و بدون آنکه سلطه گری در بالای سرشان آقائی کند زندگی کنند وهمه مردم مسلمان سایر نقاط جهان به حق خود برسند وستمگران و زورگویان را سرجای خود بنشانند پرچم پرافتخار جمهوری اسلامی را درجهان به اهتزاز در آورند وای مادر و پدر عزیز و مهربانم اگر تمام درختان وقلم و تمام دریاها مرکب وتمام آسمان و زمین کاغذ و تمام فرشتگان نویسند باشند به نظرم نمیتوانند از خوبیهای شما عزیزان بنویسند . چونکه شما زحمت زیاد برای
من کشیده اید . برای برادران و خواهرانم آرزوی موفقیت هرچه بیشتر از خداوند بزرگ خواستارم چون علاقه داشتم که در سپاه خدمت کنم ولباس سپاه را به تن کردم متعهد شدم که درقبالش ماموریتم را به نحو احسن به پایان برسانم وبعداز این مسئولیت را به دیگر برادران در سپاه می سپارم.
پدر ومادرم از دست دادن فرزند برای شما شاید تحملش دشوار باشد. ولی نه برای شما ، چونکه شما میدانید فرزندتان در چه راهی قدم برداشته و شما این امانت را بطور صحیح تحویل صاحب اصلیش داده اید. و این چیزی بوده که خود من عاشق آ ن یعنی شهادت بوده ام و صبر را پیشه کنید که خداوند با صابرین است .برای اینجانب طلب مغفرت و دعا از طرف دوستان و آشنایان و اقوام کنید وشما عزیزان مرا ببخشید و حلالم کنید و برای من گناهکار دعای خیر کنید . اگر جنازه ام بدستتان رسید در بهشت صادق بخاک بسپارید . ضمنا" مقدار پولی که دارم در راه خیر به مصرف برسانید و به مردم اعلام کنید که بیایند واگر طلب از من د ارند بگیرند. خانواده عزیزم دلم میخواهد که بعدازمن شما هم ادامه دهنده راهم باشید . امام را دعا کنید.
من الله التوفیق
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
سرباز امام زمان و برادر کوچک شما ، احمد جولائیان
خاطرهای از توسل شهید «احمد جولائیان» به حضرت زهرا (س) در کتاب «مهر مادر»
قبل از عملیات والفجر ۸ بود. همراه با احمد به شناسایی رفته بودیم. این آخرین شناسایی بود. باید تا عمق مواضع دشمن میرفتیم و برمیگشتیم. درست در همان محوری که تا ساعاتی دیگر نیروهای ما از آنجا عملیات را آغاز میکردند.
نهر ابوعقاب پر از موانع بود. خیلی آهسته و آرام وارد نهر شدیم. به هر زحمتی بود از موانع عبور کردیم و جلو رفتیم. همه مواضع و سنگرهای دشمن شناسایی شد. موقع برگشت عجله داشتیم که هرچه سریعتر به نیروهای خودی ملحق شویم. در راه برگشت در میان موانع مختلف از جمله سیمهای خاردار، موانع خورشیدی و… گیر افتادیم! در میان موانع طوری گیر افتاده بودیم که نه راه پیش داشتیم نه راه پس.
از طرفی فاصله ما با سنگرهای عراقی بسیار کم بود. هر لحظه ممکن بود نگهبانهای عراقی متوجه حضور ما بشوند. در میان همه این مشکلات آب اروند نیز بالا آمد. تا مرگ فاصله چندانی نداشتیم، اما از همه بدتر این بود که ما اسیر دشمن شویم این اتفاق یعنی لو رفتن عملیات.
در یک لحظه به دلم خطور کرد که به مادر رزمندگان حضرت زهرا (س) توسل پیدا کنم. لحظهای بعد احساس کردم که راه برای من باز شده! من توانستم از میان موانع خارج شوم، اما وضعیت احمد خیلی بحرانی بود. او حسابی گیر افتاده بود. به رغم میل باطنی، اما به توصیه احمد، سریع به سمت نیروها برگشتم. ناراحت بودم. من نتوانستم هیچ کاری برای دوست عزیزم انجام دهم. من او را تنها میان دشمن گذاشته بودم.
احمد جولائیان اعزامی از بوشهر بود. از نیروهای زبده اطلاعات لشکر ۱۹ فجر بود. مدتها با هم رفیق بودیم. سختترین دورههای غواصی را سپری کردیم. او مدت کوتاهی بود که نامزد کرده بود. برای همین خیلی سربه سر وی میگذاشتیم!
به سرعت در حال دویدن بودم. میخواستم سریع خودم را به نیروهای خودی برسانم. در این حال همه فکرم پیش احمد بود. یک باره احساس کردم که یکی از عراقیها به دنبال من است! با خودم گفتم، «حتما احمد را گرفتهاند و حالا دنبال من آمدهاند.» سریع وارد آب شدم. خودم را مخفی کردم. وقتی او نزدیک شد کمی سرم را از آب بالا آوردم. در تاریکی شب نمیتوانست من را ببیند؛ اما من او را خوب شناختم. خودش بود؛ احمد!
در مسیر برگشت وقتی از محدوده خطر دور شدیم به احمد گفتم، «چی شد؟! چطور نجات پیدا کردی؟» نمیتوانست حرف بزند. اشک امانش نمیداد. دقایقی بعد، به من از نحوه نجات خودش این گونه گفت: «نمیدانم. هرچه تلاش کردم بی فایده بود. من نتوانستم از شر سیمهای خاردار رها شوم. لحظه به لحظه وضعیت بدتر میشد. هرچه تکان میخوردم، توجه دشمن به سمت من بیشتر جلب میشد. از همه کس و همه جا ناامید شدم. به ائمه متوسل شدم. هر کاری میتوانستم کردم، اما نشد.
یکباره یادم افتاد که ایام فاطمیه است. با تمام وجود از حضرت خواستم مرا یاری کند. نذر کردم. گریه کردم و… در همان موقع احساس کردم کسی از پشت لباس من را گرفت! او به راحتی من را از میان موانع بیرون کشید و به کنار اروند آورد! آن حالت را در هوشیاری کامل حس کردم.» احمد به اینجا که رسید از من خواست تا زنده است این ماجرا را نقل نکنم.
ساعاتی بعد به همراه نیروهای گردانهای خط شکن راهی ساحل اروند شدیم. با گردان غواص به آن سوی آب رفتیم و منتظر شروع عملیات شدیم. لحظات بسیار سختی بود. اضطراب را در چهره همه نیروها میدیدیم. احمد آرام آرام ذکر میگفت.
لحظاتی بعد با دستور فرماندهی عملیات شروع شد. بچههای ما خیلی سریع سنگرهای دشمن را از بین بردند و به سمت شهر فاو حرکت کردند. من به همراه دیگر نیروهای اطلاعات لشکر فجر در میان نخلستانها بودیم. دژ اصلی عراقیها را پیدا کردیم. ما توانستیم با پرتاب نارنجک از دشمن تلفات زیادی بگیریم. از اینکه توانسته بودیم کارمان را دقیق انجام دهیم خیلی خوشحال بودم.
در همین حال یکی از بچههای اطلاعات را دیدم. ظاهری گرفته داشت! وقتی از او علت گرفتاریاش را سوال کردم، بی مقدمه گفت، «احمد جولائیان. دلاور بوشهری اطلاعات، شهید شد».
یباترین صحنه عشق را در عالم وجود به محبت مادر تشبیه کردهاند. خداوند این محبت را در دل مادر به ودیعت نهاد تا مردم معنای عشق را دریابند. حال اگر این محبت دوسویه باشد، صحنه زیباتری ترسیم میشود. آری چه زیباست عنایت مادر به فرزند و ارادت فرزند به مادر. این غایت و نهایت عشق است.
علامه امینی سالها در دریای علوم الهی غوطه ور بود. ایشان پس از عمری مطالعه در متون اهل بیت (ع) فرمودند: «هرکس در دلش محبت حضرت صدیقه طاهره (س) باشد، میتواند سیده نساء عالمین را با لفظ «مادر» خطاب کند.»
بارها بودند کسانیکه در مشکلات و گرفتاریها متوسل به تنها یادگار رسول الله شدند و با حاجاتی روا شده بازگشتند.
دوران جهاد، دوران رشد و شکوفایی این محبت بود. دوران دفاع مقدس عرصهای بود که مظهر تجلی لیله فاطمی شد.
در این راه برخی بودند که گوی سبقت را از بقیه ربودند. آن قدر در وادی عشق، ارادت نشان دادند تا اینکه «مادر» آنها را مورد عنایت خویش قرار داد. شهید «احمد جولائیان» شاهد این سخن است.
گالری تصاویر
مشاهده سایر تصاویر
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید
0 دیدگاه ها و دلنوشته ها