مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید حسین قائدی

755
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام حسين
نام خانوادگی قائدي
نام پدر حيدر
تاریخ تولد 1348/12/20
محل تولد بوشهر - دشتي
تاریخ شهادت 1367/05/02
محل شهادت شلمچه
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل آموزش وپرورش
تحصیلات دانشجو
مدفن چارک
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • مصاحبه
  • خاطرات
  • شهيد حسين قايدي در روستايي پا به عرصه وجود نهاد كه فضايش عطر آگين از انفاس قدسيه ساداتي بود كه در زهد و تقوا و پارسايي رهبران زمان خود بودند .آري ، گلي كه در گلستان يادگاران پيامبر پرورش يابد ,بي شك بايد در ركاب روح الله زمان حضور يابد و سر بر آستان دوست نهد و اسماعيل وار در قربانگاه عشق تسليم شود .شهيد قايدي شيرازه وجودش با اين انفاس عجين شد و با قرآن و دعا مأنوس گرديد و چراغ پيش روي خود را همين ادعيه و شب زنده داريها قرار داد . حضور سبز و بي غيبتش در دعاهاي كميل ,توسل , ندبه , زيارت عاشورا و ... در روستاي مذهبي چارك ورد زبان عام وخواص بود . در راهپيما يي ها و تشكل هاي مذهبي كه باعث سبز شدن درخت انقلاب شكوهمند ايران بود به اقتضاي منش حضور مستمر داشت . در تشويق بچه ها جهت حضور در مسجد و عزاداري ها و كتابخانه نقش بسزايي داشت .در نماز جمعه حد الامكان شركت مي كرد و ايام الله ها را گرم نگه مي داشت .دوران با شكوه و پر از معنويت نوجواني خود را سپري نمود و پا به عرصه جواني گذاشت .جواني پر جنب و جوش و پر تحرك ، جواني كه قلبش مالا مال از عشق به خميني و يارانش بود . جواني كه انقلابش را همچون چشمانش دوست مي داشت .و همين عوامل معنوي و روحاني او را به سوي ميعادگاه عاشقان الله سوق داد و بيش از سه بار توانست بلبل نغمه خوان قلب پر نورش را به گلزار و گلستان رهروان ابا عبد الله پرواز دهد .

    تبسم دلنشين لبانش عامل جذب دوستانش بود افتادگيش در برابر ضعيفان و فقيران يارانش را در حيرت و تعجب گذاشته بود . به علت بي پيرايگي و يكرنگي بودنش مسئوليت را نمي پذيرفت ولي مسئوليت ها را انجام مي داد .در شبها و دور از چشمان همگان به منازل فقرا مي رفت و بعنوان يك زجر كشيده ياور آنان بود .در مقاطع ابتدايي و راهنمايي در روستا اززنظر اخلاقي و درسي اسوه و نمونه بود . در منزل نيز  معلمي دلسوزو واراسته براي برادران و خواهرانش بود .به پدر و مادر بيش از حد احترام مي گذاشت و در انجام كارهاي آنان مي كوشيد . حتي گاهي مبادرت به شستن لباسهاي پدر ومادرش خود مي كرد .به نقل از والدين ،  نماز وروزه را پيش از سن تكليف آغار كرد و با خداي خود در خلوت گاه راز و نياز مي كرد .بعد راهنمايي وارد دانشسراي تربيت معلم شد پيراهن سبز معلمي را بر تن نمود پيراهني كه ساليان سال قبل از ورود به دانشسرا زيباي قامت او بود .اخلاق حسنه اش باعث شد تا دوستان زيادي گرد او جمع شوند و پروانه وار دور شمع وجودش بگردند .حقوق نا چيزي كه دريافت مي كرد را بي ريا به طبقه محروم مي داد و با آنان كه درد تلخ فقيري را احساس مي كردند همدردي مي نمود اما روح خروشان وجودش در كالبد فيزيكي مدرسه آرامش نداشت و شب زنده داريهايش خيلي زود توانست او را هم صحبت نيزارها و سنگرها كند از مرگ نمي ترسيد و بهشت برين را آخرين مقصد خويش مي دانست .جزيره مجنون مجنونش كرد و جزيره سهيل از او ستاره اي ساخت كه تلأ لؤ نورش تا كهكشان ها پيدا بود . در فاو  و بندگي را آموخت و حور العظيم  عظمت روحش را محك زد . راهش مستدام باد .

    شهيد حسين قايدي در طي سه بار اعزام به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل از طرف گروه مقاومت روستا به بسيج مركزي شهرستان دشتي (خورموج) معرفي شده و رهسپار ديار عشق گرديد . جالب اينكه هنگام وداع با والدين لبخند و تبسم بر لبان طرفين نقش بسته بود و مادر مي گفت :

    شير دادم به تو مادر كه حسيني باشي                   بعد عباس علمدار خميني باشي

    و بالاخره درآخرين مرحله اعزام در عمليات كربلاي 5 , در اثر پاتك آخر دشمن در منطقه عملياتي شلمچه به نداي حق لبيك گفت.
    ادامه مطلب
    با سلام ودرود بي پايان بريگانه منجي عالم بشريت مهدي موعود ونائب برحقش امام امت رهبر كبير انقلاب اسلامي وبا سلام ودرود بر شهداي اسلام از صدر تا كنون بخصوص شهداي جنگ تحميلي .

    اين بنده حقير وصيت نامه خويش را اغاز ميكنم بنا به دستورات خداوند كه در قرآن مي فرمايند:«ولا تحسبن الذ ين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون هرگز گمان مبريد كساني كه درراه خدا كشته مي شوند مرده انند بلكه زنده اند ودر نزد پروردگار خويش روزي مي خورند».به جبهه حق عليه باطل مي روم تا به اين دستورات عمل كرده باشم وهمچنين امروز رفتن به جبهه واجب كفايي است ثانياً جبهه يك مدرسه انسان سازي است كه يك فرد مي تواند راه يكساله را يك شبه طي نمايد و به قرب الهي برسد ومن به خاطر اينكه قلبم را خالص كنم ونيتم را با خداي متعال پاك كنم به جبهه ميروم اكنون كه به جبهه مي روم ممكن است خداي متعال سعادت را نصيب ما بكند واين بنده عاصي خويش را مقرب درگاه خويش قرار دهد ودر قافله پر فيض شهيدان قرار دهد .

    از شما مي خواهم كه مرا حلال كنيد تا خدا از گناهان ديگرم بگذرد .پدر ومادر مهربانم شما زحمات زيادي براي من كشيديد تامرا به اين حدرسانديد من علاوه براينكه نتوانستم زحمات شما را حتي به اندازه يك سر سوزن جبران نمايم با مزاحمتهايم كه براي شما بوجود آوردم آنرا دوچندان كردم اكنون مرا ببخشيد تا خداهم ازمن بگذرد دوباره وصدباره التماس ميكنم كه مرا ببخشيد .اي آشنايان واي برادران وخواهران من شماهم مرا حلال كنيد واما اي همكلاسي هايم ومحصلان ودوستان ، راهم را ادامه دهيد تا كشور استقلال واقعي رابه دست آوردو پاي ابرقدرتها به اين كشور باز نشود .درضمن قبر مرا كنار برادران شهيد ديگر قرار دهيد.

    به قرآن ونماز اهميت دهيد وتمام رهنمودهاي امام را با جان ودل بپذيريد و درادعيه شركت نماييد كه دشمنان از همين مي ترسند.دعا براي امام ورزمندگان  فراموش نشود سه سنگر جبهه.مسجد.مدرسه خالي نشود.
    ادامه مطلب
    مصاحبه با خانواده شهيد

     

    پدرشهيد

    ايشان رابطه بسيار خوبي با ما داشت و به من و مادرش احترام زيادي مي‌گذاشت.و تا حد امكان تفاوتي قايل نمي‌شد و با همه يكسان رفتار مي‌كرد به بچه‌هاي روستا خيلي علاقه داشت.موقع اعزام از روحيه بسيار خوبي برخوردار بود و سنگر جبهه را بر كلاس درس ترجيح داد.

    نسبت به انجام واجبات نماز و روزه و قرآن حساسيت زيادي داشت.ما با پاسداري از خون شهيدان مي توانيم فرهنگ شهادت را  به نسلهاي آينده انتقال بدهيم .

     

    مادر شهيد

    خودم  نام او را حسين گذاشتم تا ادامه دهنده راه سيد و سالار شهيدان حضرت اباعبدالله (ع) باشد.در روز ميلاد يكي از ائمه به دنيا آمده‌ است.دررفتار شهيد با مردم و دوستان و اعضاي خانواده يك الگوي تمام معنا و يك معلم و راهنماي بسيار خوب بود . اخلاق ايشان عالي بود.

    توصيه من به مردم اين است كه سلاح شهدا را بر زمين نگذارند تا دشمنان سوء استفاده نكنند احترام خانواده شهدا را نگه دارند و مسئولين در هر پست و مقامي هستند حرمت خون شهدا را حفظ كنند.

    خواهر شهيد

    در خصوص رعايت حق الناس خيلي حساس بود كه مبادا حق كسي پايمال شود و توصيه ايشان درباره جايگاه نماز جماعت و جمعه اين بود كه نبايد سنگر مسجد را خالي كرد . خود هميشه در مسجد حضور فعال داشت.درخصوص فعاليتهاي فرهنگي شهيد ، ايشان در روستا ، عضو خانه ترويج شهدا ، برگزار كننده جشن ها و مراسم مذهبي و ادعيه بود.

    چون خود علاقه وافري به جبهه داشت ، كسي هم در اين رابطه ممانعتي به عمل نياورد . هميشه مي‌گفت : بايد از اسلام دفاع كرد.بزرگترين آرزوي وي شهادت و شهيد شدن و رسيدن او به لقاءالله بود. اوقات فراغت خود را بيشتر باقرآن و خواندن دعا و جمع شدن با دوستان خود در مسجد يا خانه ترويج شهدا و برگزاري مجالس مذهبي مي‌گذراند . غير از كتاب هاي درسي كتاب هايي نظير ملاقات با امام زمان نيز مطالعه مي‌كرد.شهيد با خانواده شهدا هميشه با گشاده‌رويي برخورد مي‌كرد و به آنها احترام زيادي مي‌گذاشت.شهادت ايشان شايد در اولين برخورد براي ما سخت و باوركردني نبود و لي چون شهادت بزرگترين خواسته او بود ، وبراي حفظ ناموس و ارزشهاي اسلامي جان ناقابل خويش را در راه خدا اهدا كرده‌بود خوشحال هستم و افتخار مي‌كنم.

     
    ادامه مطلب
    خـــــــاطره[1]

    براي سومين بار بود كه به جبهه اعزام مي شدم (سال 65) اين اعزام كه از شهرستان خورموج به بوشهر بود با شور و اشتياق خاصي همراه بود . يك شب را در ناحيه مقاومت استان سپري كرده وهمراه با افرادي از همشهريان خودم شبي زيبا را به صبح رسانديم .گويي كه مي خواستند دنيا را به ما تقديم كنند .

    روز موعود فرا رسيد . فرداي آن روز راهي ماهشهر و از آنجا به سوي مناطق جنگي حركت نموديم . پس از تشكيل گروهان ، گردان وتيپ ما در يك دسته 9نفره ، از يك گروهاني كه در منطقه ي باطلاقي خور عبدالله قرار گرفتيم . فاصله سنگرها از هم حدود 100 متر يا كمتر بود و در بين اين سنگرها نيز سنگر كوچكي وجود داشت كه نقش پشتيباني را براي سنگرهاي بزرگتر بازي مي كرد ، و از آنجا مي توانستيم دشمن را به راحتي ببينيم .به ما يك سنگر بزرگ 9 نفره رسيد كه  بعد از تميز كردن سنگر در آنجا مستقر شديم . در آن هواي گرم تابستان در بهشت زميني خود عشق مي كرديم و سنگر براي ما همان قصرهاي بهشتي بود كه وعده آن داده شده است . علاوه برخواب و استراحت و غذا خوردن , جايگاهي براي عبادت و راز ونياز و معراج آسماني بسيجيان خميني بود .زيارت هاي عاشورا , دعاي كميل و دعاي توسل ها كه حال وهوايي ديگر به سنگرمان مي داد را هرگز فراموش نخواهيم كرد , انگار روز به روز سنگرمان نوراني تر مي شد . زيرا دوستاني   از جنس بلور ، پاك مهربان داشتيم  .

    در يك روز آفتابي كه هوا نسبتاً خوب بود براي بازديد از سنگرهايي كه با سنگرمان فاصله زيادي  داشتند ، رفتيم ، يكي از بچه هاي روستاي همجوار ما , به تنهايي در كنار يك سنگر نشسته و به من خيره شده  بود .  لبخندي زد و مرا صدا كرد چقدر زيبا و پر محبت خودم را به ايشان رساندم . ديدم شهيد حسين قائدي مي باشند . يكديگر را در بغل گرفتيم . عاشقي كه عشق به امام و جبهه او را از درس و مشق  رها كرده بود و به جبهه آمده بود .  مرا به سنگر خود دعوت نمود . سنگر كوچك ولي دلچسبي داشت .

    پس از ساعتي كه كنار هم نشستيم ، گفتم : حسين  جان اگر چه سنگرهايمان از هم دور است اما دلهايمان به هم نزديك است بيا و با دوستان و همسنگري هاي من آشنا شو . با ايشان به سوي سنگرمان به راه افتاديم و گروه 9 نفره خودمان را به ايشان معرفي كردم و با هم پيمان دوستي بستيم و قرار گذاشتيم يك روز حسين به سنگر ما بيايد ويك روز هم ما به سنگر ايشان برويم .

    اخلاق و رفتار ايشان همه را مجذوب خويش كرده بود . نماز شب را هيچ گاه ترك نكرد و در مسئوليتش نيز يك جنگي سرشب بود و سر وقت در پست نگهباني حاضر مي شد . چون مسئول تبليغات بود كاري بس سنگين بر عهده داشت .

    دوره ما به اتمام رسيد و بايستي برمي گشتيم , با هم خداحافظي كرديم . به اين اميد كه دوباره همديگر را ببينيم اما انگارخداحافظي ما رنگ ديگر داشت مانند همه خداحافظي هاي آخر و در واقع وداع آخر.

    مدتي در جاي ديگري به مأموريــــت رفتيم و بعد از آن به شهرستان برگشتيم . به بنده اطلاع دادند كه برادر عزيزم به درجه عظيم شهادت نايل آمده اند.

     

     

    شـعــــــر

    مي روم با خون سرخم ....

     

    مي‌روم با خون سرخم بيرقي برپـــا كنم

    در ميــــان لاله‌هاي كربلا مأوي كنـــــم

    مي‌روم تا جان فشـــــانم در ره آزادگي

    تا كه جــــايي در صف آزادگان پيدا كنم

    مي‌روم در وادي ايثار و در قاموس جنگ

    واژه ايمــــان و خون و عشق را معنا كنم

    مي‌روم با امر رهبر جان دهم در راه دين

    حكم بيعت را مگر با خون خود امضا كنم

    مي‌روم تا با شعار علم و ايمان و عمـل

    نقـــــــشه‌هاي شوم استكبار را افشا كنم

    مي‌روم تا با قنوت و با ركوع و سجده‌ام

    امر بر معـــروف كرده نهي از فحشا كنم

    مي‌روم با نغمه آزادگي در راه حـــــق

    ديــن ناب مصطفي را در جهان احيا كنم

    مي‌روم تا نغمه الله اكبر سر دهـــــــم

    ديـن ناب مصطفي را در جهان احيا كنم

    1- اززبان هم رزم شهيد,جناب آقای حيدرقلی پور
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارچارک
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x