مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید علی فاتحی مجرد

249
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام علي
نام خانوادگی قاتحي مجرد
نام پدر غلامرضا
تاریخ تولد 1344/08/02
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1360/09/09
محل شهادت بستان
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل دانش آموز
تحصیلات دوره راهنمايي
مدفن بادوله
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • مصاحبه
  • خاطرات
  • شعر
  • شهيد علي فاتحي مجرد در پنجمين روز از شهريور ماه سال ١٣٤٤ هجري شمسي در روستاي بادوله در خانواده ايکه اهل دين ودينداري بودند و نماز و شهادت در خونشان موج مي زد به دنيا آمد او از همان لحظه اي که به دنيا آمد تا لحظه اي که راه رفتن را آموخت شاهد راز و نيازها و نمازهاي اهل خانواده بود وبيشتر با دين آشنا مي شد و در همان اوان کودکي با آيات زيباي قرآني آشنا شد و پدر هر چه بيشتر او را با اين سرچشمه معرفت و ايمان مأنوس  مي کرد تا اينکه نوبت  به درس آموختن او رسيد و به مدرسه رفت و در آنجا با معلماني که صفا و پاکي از رخسارشان مي باريد آشنا شد و به تحصيل علم مشغول شد .

    علي در روستا قرآن را تعليم مي داد و در روزهاي پر شور انقلاب شرکت داشت و با شرکت در مجالس مذهبي نشريه ها و عکس هاي امام را در ميان مردم ، که جوياي حقيقت بودند پخش مي کرد و شب ها که مردم در آسايش بودند از خانه بيرون مي رفت و بر روي ديوارها شعارهايي بر ضد شاه و مزدورانش بنويسد ، تا اينکه انقلاب اسلامي با حضور پر شکوه رهبر دين و عرفان حضرت امان خميني (ره ) به وقوع پيوست علي نيز همچون برادران و همسالان خود با دلي پر از عشق و اميد و همگام با مبارزات حزب الله در روستا پيش مي رفت و هميشه در راهپيمايي ها و اجتماعات مدهبي در صف اول و همدوش ديگر دوستان بود و با اين اعمال دين خود را به اين انقلاب ادا نمود .

    علي در انجمن اسلامي روستا عضو بوده و به فعاليت هاي اسلامي مشغول بود شهيد کمالي ، بردستاني ، غلامحسين درزند وغلامحسين کروبي دوستان همچون قبرادر علي بودند . وقتي که جنگ تحميلي آغاز شد و دشمنان اسلام با حمايت ابر قدرت هاي جهان به سرزمين مقدس ، که تازه از چنگال شيطان جهاني رها شده بود ، هجوم بردند و آسايشي که پس از پيروزي انقلاب نصيب اين ملت شده بود از آن گرفتند وامام خميني (ره) در اين موقع نواي بسيج را سر داد و اعلام جهاد عمومي کرد.

    علي با شنيدن اين خبر چنان شوقي به او دست داد که نهايت نداشت او هيچ باور نمي کرد  که بتواند در صف رزمنده هاي اسلام به جبهه اعزام شود و بتواند در راه خدا قيام کند پس در همان آغاز به اميد شهادت به همراه پدرش در بسيج ثبت نام کرد و در بسيج روستاي بادوله دوره کوتاه  مدت آموزشي را سپري کرد و طي مدتي که علي در بسيج بود به پاسداري و حفاظت از منطقه مي پرداخت علي در آن روزها آرزوي رفتن به جبهه را مي کرد و هنگاميکه به نماز و دعا مي ايستاد رخسارش سرشار از

    و دلش ما لامال ا زآرزو و دعاي شهادت بود تا اينکه خدا دعاي او را ،چنان چه خود فرموده بود (ادعوني استحب لکم )اجابت کرد و در تاريخ ٦/٨/١٣٦٠ به نواي (هل من ناصر ينصروني ) حسين زنان لبيک گفته و به همراه دوستان و برادران عضو بسيج روستا به جبهه هاي نور و روشنايي ،حق عليه باطل ،سنگرو دعا ،شهيد و شهادت و عشق اميد رهسپارشد و همرا با ديگر ياران صاحب الزمان راهي آن ديار عرفاني شد .

    او در طول يک ماهي که در جبهه ماندگار بود با شجاعت تمام عليه دشمنان دين و اسلام جنگيده و روزها و شب ها را با جنگيدن و به اميد شهادت سپري مي کرد تا اينکه در تاريخ ششم آذر سال ١٣٦٠ نبرد تح الفتوح شروع شد ورزمندگان اسلام آماده دفاع و شهادت شدند وبا تمام وجود در عمليات شرکت کردند علي نيز يکي از آن رزمندگان پر شور و شوق بود که با لبخندي به طرف شهادت رفت علي در شب عمليات به همراه دو تن از دايي هايش اسلحه را به دوش کشيد و با اميد بر پايي خون شهيدان کربلا به پيش رفت و در همان شب همراه با ساير همرزمانش به ديدار معبود ازلي خود شتافتند و با خون خود تمام آن دشت را لاله گون کردند چنان شجاعانه رفتند که نخل هاي بستان در مقابل آنها خجل ماند و خم شد و گل ها طراوت خود را باختند و آن شب چنان بود که گويي فرشتگان در ميان صداي تير وتوپ از آسمان به زمين آمدند و يک يک شهدا را با جان معرفت خداوندي شربت زلال شهادت نوشاندند علي در آن لحظه چنان متبسم بر روي دشت فتاده بود که لب هايش بهار را به ياد مي آورد و اين بود
    ادامه مطلب
    من راه خود را آگاهانه انتخاب کرده­ام و براي کوبيدن صدام و صداميان راهي جبهه شدم و به پدر و مادرم مي گويم که براي من گريه نکنيد زيرا من راهي بس بزرگ رفته­ام و من خدا را شکر مي گويم که اين سعادت را نصيب من کرد .

    فقط شما خداي راشکر کنيد زيرا من که بهتر از علي اکبر حسين نيستم ، اگر چه شما يک فرزندي را ازدست داده­ايد ولي يک قطره خون به پاي درخت اسلام ريخته­ايد و درخت اسلام را آبياري کرده­ايد در ضمن اگر کسي از من طلبي دارد آنرا پس دهيد .
    ادامه مطلب
    بسم رب الشهدا و الصديقين

    گفتگو با پدر شهيد

    اگر آه تو از جنس نياز است

    در باغ شهادت باز باز است

    - با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت شما لطفاًخودتان را معرفي کنيد ؟

    - بسم رب الشهدا و الصديقين . سلام عليکم و رحمةالله و برکاته .

    اينجانب غلامرضا فاتحي مجرد پدر شهيد و روحاني اين روستا مي باشم.

    - چند خاطره از شهيد بيان کنيد تا بيشتر با رفتار و اخلاق شهيد آشنا شويم ؟

    - علي در اوايل انقلاب در راهپيماييها شرکت مي کرد و د رمالس مذهبي نشريه­ها و عکس­هاي امام در بين مردم پخش مي کرد و در انجمن اسلامي عضو فعال بود . شبها شعارها را بر عليه شاه روي ديوارها مي نوشتند و نمازهايش را هميشه در مسجد مي خواند و بعد از نماز تعقيبات

    وارده و هر شب سوره واقعه را مي خواند .

    - تحصيلات شهيد در چه مقطعي مي باشد و در کدام مدارس تحصيل نموده اند ؟

    - علي تا کلاس اول راهنمايي در مدرسه ارشاد کاکي مشغول به تحصيل بود .

    - دوران نوجواني شهيد چگونه گذشت ؟

    - شهيد با برگزار کردن کلاس هاي قرآن و همچنين با برگزار کردن دعا هاي کميل ، توسل و ندبه در هر مسجد دوران نوجواني خود را مي گذراند و عقيده شهيد اين بود که بيشتر به خانواده ها کمک کند و آن ها را در کار هاي خانه از قبيل هيزم آوردن و بردن حيوان ها به صحرا و علوفه آوردن از دشت آن ها را ياري مي کرد .

    - شهيد به چه ورزش هايي علاقه مند بود؟

    - شهيد بيشتر فوتبال را دوست داشت و هر وقت کاري نداشت  با دوستانش فوتبال بازي مي کرد .

    - شهيد توسط چه ارگاني  به جبهه اعزام شدند ؟ چنانچه خاطره اي از روز اعزام داريد بيان فرماييد  ؟

    موقعي که به فرمان امام امت دستور بسيج مردمي صادر شد شروع کردند  ثبت نام براي جبهه ، من و علي هر دو ثبت نام کرديم و از طريق بسيج اعزام شد چند روز مانده بود به اعزام علي به من گفت : پدرم اول من مي روم جبهه مأموريتم که تمام شد آن وقت شما برويد و يک سخن گفت که من راضي شدم و گفت : به بچه هايت را بي سرپرست نگذار ، اما با وجود اينکه سرپرست واقعي خداوند است ولي سايه پدر و مادر بر سر فرزند خود نعمتي است .

    جوانان دسته دسته راهي جبهه مي شوند من هم مي روم و راه علي  اکبر امام حسين (ع) را ادامه مي دهم و راهي را انتخاب مي کنم که راه اصلي و حقيقي باشد يعني راه الله ، اگر خداوند توفيقم داد تا شهيد شوم .

    - ايشان در چه عملياتي شرکت داشته اند ؟ در عمليات فتح الفتوح

    - نامه هايي که ايشان مي فرستاد بيشتر به چه چيزي سفارش مي کرد ؟

    -نامه هايي که از جبهه مي فرستاد مضمونش اين بود : پس از سلام رساني ما را دلداري مي داد و مي گفت : پدرم اگر توفيق شهادت نصيبم شد مبادا بي صبري کنيد تا اجر تو ضايع نشود و خداوند هم فرموده است (( انما يوصف الصابرون اجرهم بغير حساب )) و مي گفت دعا براي سلامتي امام امت و پيروزي اسلام کنيد .

    - اگر خاطره اي از شب عمليات از زبان همرزمشان بياد داريد بيان فرماييد ؟

    - شب حمله به اتفاق دو نفر از دايي هايش کنار هم بودند که فرمانده عمليات به علي تذکر داده بود که شما سنتان کم است و بايد برگرديد عقب . علي در جواب گفته بود من از کدامين رزمند ها ناقص ترم و من تا لحظه آخر کنار دايي هايم مي مانم و دايي اش مي گفت ، علي شب حمله رو به طرف کربلا مي کرد و نوحه خواني مي کرد و سينه مي زد و در تاريخ ٨/٩/٦٠ کنار دايي اش عبدالله دهار و جمعي از همرزمانش به شهادت رسيدند .

    - عکس العمل شما در قبال شنيدن خبر شهادت فرزندتان چگونه بود ؟

    - بعد از چند روز که پيکر علي را به روستا آوردند براي تشييع به گلزار شهدا رفتيم کنار پيکر شهيد سجده شکر را به جا آوردم و خدا را شکر کردم و با دستان خود او را کفن و دفنش  نمودم .

    هر کس که تو را شناخت جان را چه کند

    فرزند عيال  خانه مان را چه کند

    ديوانه کني هر دوجهانش بخشي

    اما ديوانه توهر جهان را چه کند

     

    قطع شعري از زبان پدر شهيد

    همي نالم که اي رود عزيزم

    زپا افتاده اي نخل اميدم

    دريغا بزم عيشت من نچيدم

    به آن روزي که خواستم من رسيدم
    ادامه مطلب
    جبهه

    شلمچه خاک خوب خدا، سالهايي است پنجره روشن بهشت بسته ماند هاست و دل هايي که تو مي شناسي در تب و تاب ماندن مي سوزد . به هر سو مي نگريم نه نشانه از پرنده است ! و نه اثري از پرواز ، دل ها همه در احاطه فراموشي اند و خاموشي !دست هاي بلند دعا ديگر معجزه نمي کنند .

    رودهاي زلال آواز خشکيده اند . نخل ها شاهد شفاعت به حاشيه رانده شده اند . سرود هاي لبريز از مظلوميت ، راه شب را پيش مي گيرند نمي داني کجا بايد سراغ فرشته ها بايد گرفت . هر مرتبه که              مي سرايي باران نمي آيد هر مويه که مي نالي ، راه تو را پيدا  نمي کند. ازدحام سينه و کينه دل آسمان را سياه کرده است . درخت ها به خاکستر مي انديشند خيابان ها همهمه آن همه دريا را فراموش کرده اند . نگاه پنجره ها به رنگ خستگي است و مشام کوچه ها را گام هاي بيهوده و بي تکليف پر کرده اند . آه اي قدم کشيده تا بهشت نمي دانم چه بگويم لبريز از بغض نالانم و از درد سرشارم و از اوج تنهايم از کوچه ها بي آويز ستاره سرگردانم در انتهاي مبهم خويش بي چراغ و بي آفتاب کاش مي توانستي ببيني مجنون به تنها يي رسيده است . قلاويزان پشت لحظه هاي خوش دار فراموشي خاک مي خورد وطلايه ديگر تمام شد .

    فکه فرا سوي ديروز مانده است ، کارون موج در موج لبريز از گلايه مي گذرد اروند به ساحل خويش دلبسته است ، کرخه در غروب غوطه مي خورد آواز شاخ شمشيران آشنا نيست همه مي خواهند با اروند شبيه شب هاي نه چندان دور شوند نمي توانم تو را تاب و تحمل دوري از آن همه آينه آسماني و دريايي هست آه اي يادگار فرشته ! تو هم اندوهگيني و دم بر نمي آوري تتو هم مي بيني اين همه آزار را اما سکوت مي کني ؟ تو هم مي شنوي اين همه زخم را اما چيزي نمي گويي ؟ آخر مگر تو را چه مي شود ؟ چرا از اين همه سکوت بر لب دوخته سراغ نمي گيري ؟ چرا نمي گويي از اين همه غريبي ؟ چرا نمي گويي از نگاه هاي پر جست و جوي مادران چرا آسمان ها هشت سال خون گرفته جنوب را گواه نمي گيري ؟ چرا فرياد نمي زني از پلاک هاي ته نشين شده اروند ؟ چرا نمي سرايي  ارتفاع بلند دل هاي کوچک ؟ مگر دروازه هاي توبه کرانه ها بهشت نمي رسيدم !

    مگر از صبحگاه توداوطلب ميدان مين نمي شديم ؟ مگر از خاک پاک تو نگاهي به عطش ومحاصره نداشتيم ؟ مگر از آسمان تو شهادت خويش را پيشاپيش نمي گفتيم ؟مگر از فضاي مظلوم مظلوم تو دست به دامان مضلومه اي بي مزار نمي شدم اگر تو نمي داني او خوب مي داند که بر بالاي پيشاني بندها چه مي نوشتيم ؟ او خوب مي داند که آرزوي انتقام داشتي .

    او خوب مي داند آخرين پلک هايم در آرزوي ديدن روي که بود؟

    او بهتر مي داند که پهلوها چرا زخم بر مي داشت؟ و گلوله هاي ما چرا بوي مظلوميت مي داد . مگريادت رفته است محاصره سوزان و گردان حنظله را در فکه ؟ مگر يادت رفته است گلوله هاي شيميايي پشت کانال ماهي را ، مگر يادت رفته است فريادهاي دردآلود خفه شده در گلوي پاي کمين را ؟مگر يادت رفته است  فريادهاي دردآلود خفه شده در گلوي پاي کمين را ؟ مگر يادت رفته سوختن خاموش گلوله آر پي جي؛ براي لو نرفتن عمليات را ؟!

    سجاياي اخلاقي شهيد علي فاتحي

    در آغازکلام بايد گفت که شهيد بهاري است که نمي توان سجايا و اوصاف او را که چون گل است ، شمرد و وصف کرد . شهيد با رنگ خون خود بهار را و گرمي و نواي کميل خود  تابستان را با  رفتنش پاييز و روشنايي و سفيدي را  باطن او زمستان را به ارمغان مي آورد .

    علي جواني بود که دنيا پيش چشمش حقير و خيلي کوچک  بود ، به دنيايي غير از دنياي مادي   مي نگريست ، او با اينکه در حکومت طاغوت مي زيست اما روحش در خانواده اي متدين پرورش يافته بود و هيچوقت تواضع را از خود دور نمي کرد ، او در روستا فعال بود در مجالس مذهبي شرکت و کمک مي کرد . راه زندگي علي راه زندگي امام و عارفان بود .علي عاشق قرآن بود . با چنان شوقي به يادگيري قرآن پرداخت و در مدت کوتاهي قرآن ياد گرفت و بعد از آن عمل به قرآن را پيش و روي خود گذاشت . از طاغوت و طاغوتيان بيزار بود . با سن کم کلاس قرآن برگزار کرد و کودکان و نوجوانان روستا را با مفاهيم بلند و آرماني قرآن آشنا کرد . علي در کنار کلاس قرآن ورزش هم مي کرد . ورزش او آکنده از جوانمردي و عطوفت بود . علي علاوه بر واجبات به مستحبات نيز مي پرداخت و ارزش خاصي براي آنها قائل بود . علي هرگز نمازش را رها نمي کرد و هميشه آنرا در اول وقت به جاي مي آورد او پايان هرنماز تعقيبات آن را به جا مي آورد وبراي اينکه قيامت و مرگ ر  ابياد آورد سوره ((واقعه)) را مي خواند و با خواندن اين سوره گويي صورتش مهتابي مي شد ، گويي علي جاده اي پيش و روي خود مي ديد که رو به سوي مقصدي زيبا و نوراني داشت . علي علاقه خاصي به دعا داشت در مسجد دعاهاي کميل ، ندبه ، توسل و زيارت عاشورا را برگزار مي کرد و با خواندن دعاي ندبه علي چنان مي گريست که ... درياي آرام را وفاني مي کرد آن چنانکه دل هايي که در کنار او بود تمام غرق در غصه مي شد . غصه از غيبت کسي که اگر بيايد ديگر تاريکي نمي ماند . علي معناي ندبه را دريافته بود . علي زندگي خود را در پناه کمک به همنوع و همسايه خود مي ديد . هيزم مي آورد چوپاني مي کرد و در صحرا در کنار گله به تفکّر مي پرداخت و با نگاه به طبيعت که سراسر آيه هاي از خداوند بود خود را تزکيه مي کرد . خانواده را در آوردن علوفه از دشت و صحرا ياري مي کرد .

    علي هنگام اعزام خيلي شاد بود گويي مي دانست که به  لقاي رب نزديک است . علي شب حمله رو به کربلا سرزمين عرفان و عشق ، عطش و خون ، زينب و حسين ، علي اکبر و اصغر ، سرزمين فداکاري و ايثار مي کرد و نوحه مي خواند زير دعا و ورد مي کرد سينه مي زد و شهادت را خواستار بود .

    علي بي ريا بود و کارهايش براي خدا  و رضاي خدا بود .

    علي از بينش وسيعي نسبت به زندگي ائمه و سيره آن ها برخوردار بود و در کارها سعي مي کرد که آن ها را سرمشق خود قرار دهد .

    علي قانع و شاکر نسبت به آنچه که داشت و نداشت بود و آنچه را که داشت در راه کمک به ديگران استفاده مي کرد ، راه و مقصدي که اين شهيد در زندگي آغاز کرده بود راهي بود که به عزّت و آباداني هر چه بيشتر دين اسلام منتهي مي شد ، راهي سخت و طولاني اما شيرين و روح  انگيز.

     

     
    ادامه مطلب
    شهيد علي فاتحي مجرد

    فاتحي هم لاله­اي ديگر بود                           در خط قران و پيغمبر بود

    سال چهل و يک گريان زاده شد                     نام او خندان علي نهاده شد

    او به بادوله تولد يافته                                 جان و تن با نور قرآن ساخته

    به اميد حق شد دبستان تمام                           کرد درسش را به هفتم ناتمام

    او معلم بود قرآن ياد داد                                جان به جنگ فتنه بيداد داد

    چون نداي انقلابش را شنيد                             جز خط و فرمان رهبر را نديد

    بهر خدمت عزم خود را  جزم کرد                     وقت رزم آمد ترک بزم کرد

    در کنار دوستان مشغول بود                          نزد ياران مومن و معقمل بود

    انجمن از اين شهيدان زنده است                       دين و ايمان محکم و پاينده است

    با شروع جنگ شد عضو بسيج                       شد دلير جنگ د رغرب و خليج

    مدتي آموخت آداب نبرد                             بعد از آن عزم نبرد و جنگ کرد

    سال شصت چوت شش گذشت از مهر ماه         رفت با ياران بسوي جبهه­ها

    مدت يکماه بودش در نبرد                            دشمن از تکبيرشان رخسار زرد

    تا که هشت ماه آذر سال شصت                        مرغ جان در ورضه­ي رضوان نشست

    او به بستان حمله فتح الفتوح                          عاشقانه بهر جانان داد روح

    در ره خاکت نيرزد جان ما                            تا ابد پاينده باد ايران ما

    اي علي اي فاتحي يادت بخير                       لحظه­ي معراج فريادت بخير

    روح او شاداب و راهش مستدام                     روضه­ي روح پرورش بادا به کام

    کرم فاطمی

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاربادوله
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید
    your comments
    guest
    0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
    بازخورد (Feedback) های اینلاین
    مشاهده همه دلنوشته ها
    0
    ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x