مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید حسین فقیه

667
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام حسين
نام خانوادگی فقيه
نام پدر كرم
تاریخ تولد 1342/01/04
محل تولد بوشهر - دشتي
تاریخ شهادت 1365/10/04
محل شهادت اروندكنار
مسئولیت فرمانده گروهان
نوع عضویت پاسدار
شغل پاسدار
تحصیلات پنجم ابتدايي
مدفن خورموج
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • مصاحبه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید

    شهيد حسين فقيه درسال 1342 يعني در حقيقت اولين سال قيام امام خميني برعليه حكومت ستم‌شاهي در خانواده  مذهبي و پر تلاش حاج كرم فقيه ديده به جهان گشود. درحقيقت كلام تاريخي امام خميني(ره) صدق پيدا كرد. (سال 42 فرمودند سربازان من در گهواره‌ها هستند). تا سال پنجم ابتدائي در روستاي شهيد پرور و دلاور خيز زاير عباسي درس خواند. روستائي كه بيشترين شهيد را در تمام مناطق استان بوشهر به عنوان يك روستا تقديم انقلاب نموده است. وحسين در چنين روستائي پرورش يافت، به علت فقر مالي و عدم امكانات خانواده جهت ادامه تحصيل از كسب علم بيشتر و پيشرفت تحصيلي باز ماند و علي رغم ميل فراوانش به ادامه تحصيل، به علت شرايط فوق و جهت كسب در آمد و كمك خرج خانواده به كار كشاورزي پرداخت وسپس مدتي در نيروگاه اتمي مشغول به كار شد. در اولين سالهاي تشكيل بسيج، شهيد جزء اولين نفراتي بود كه لباس بسيجي به تن كرد. از همان آغاز جنگ تحميلي به جبهه رفت ودر عمليات حصرآبادان شركت كرد. شهيد در مأموريت‌هاي مختلفي از جمله بندرعباس – جزيره هرمز و قشم شركت مي‌كند. مدتي مسئول بسيج دلوار مي‌شود، سپس مسئوليت بسيج جم و ريز را به عهده مي‌گيرد. مدتي هم در سپاه پاسداران بوشهر خدمت مي‌‌كند سپس به مدت چهار ماه به وي مأموريت داده مي‌شود جهت انجام امور ويژه به جهرم برود. پس از اتمام دوره مذكور، چند ماهي جهت خدمت به خورموج مي‌رود و به علت فعاليت‌هاي چشمگير، مسئول سازماندهي و فرماندهي در بسيج اهرم مي‌شود. مسئوليت دوساله او در اهرم با اعزام صدها نيروي بسيجي به جبهه‌ها و جذب و انتقال كمك‌هاي مردمي چشمگيرتر مي‌شود. حضور مستمر در اعزام‌ها – تداركات مراسمات مختلف و خصلت‌هاي نيكو و برجسته شهيد در اين شهرستان ماندگار است. پس از خدمات و ايثارگري‌هاي فراوان در جبهه‌ها و پشت جبهه‌ها، سرانجام همراه سپاه عظيم محمد رسول الله(ص) عازم جبهه مي‌شود و به همراه گردان مالك اشتر در عمليات كربلاي 4 شركت مي‌كند و در ناحيه اروند كنار در تاريخ 4/10/65 به فيض شهادت نائل مي‌شود.
    ادامه مطلب
    وصيت‌نامه شهيد

    بسم رب الشهداءوالصديقين

    اينجانب حسين فقيه كه خداوند بار ديگر توفيق عنايت فرمود و اين بنده حقير را به جهاد در راه خدا هدايت فرمود و اكنون كه در جبهه‌ها و در ميان رزمندگان اسلام هستم لازم دانستم كه چند كلمه‌اي به عنوان وصيت به امت شهيدپرور و دوستان و آشنايان عرض كنم:

    اي امت حزب الله و هميشه در صحنه! بدانيد و آگاه باشيد كه اين جنگ بين اسلام و كفر است، امروز تمام كفار و منافقين دست به دست همديگر داده‌اند و بر عليه اسلام واحد شده‌اند تا اين اسلام عزيز كه گرانبهاترين نعمت به دست ما رسيده را به نابودي بكشند، پس بنابر اين در اين لحظات حساس و سرنوشت ساز در اين مقطع زماني وظيفه ما چيست؟ وظيفه ما در اين شرايط كنوني بسيار روشن است و امام امت فرمودند سيد الشهداء وظيفه ما را روشن كرده است. آري سيد الشهداء در روز عالم سوز عاشورا تكليف براي همه شيعيان جهان بخصوص براي ملت ايران معين كرد و همچنين قرآن كريم راه را براي ما مشخص كرده است. پس بيائيد و اسلام را ياري  كنيد تا فرداي قيامت در پيشگاه باريتعالي شرمنده نباشيم. خداوندا چگونه تو را شكر كنم و با چه زباني تو را سپاس گويم كه اين حقير گنهكار را در آخرين لحظات به سوي خودت دعوت كردي و توفيق جهاد و مرگ در راهت را نصيب من كردي، زيرا من در حياتم نتوانستم خدمتي كنم شايد مرگم خدمتي هر چند كوچك باشد. بار خدايا! تو مي‌داني آرزويم اين بود كه فرداي قيامت در جلوي فرزند زهرا، حسين(ع) شرمنده نباشم و اين تو بودي كه توفيق لبيك گفتن به نداي مظلوم كربلا به من عنايت فرمودي، خدايا! اين لبيك را از ما بشنو و ما را از ياران حسين(ع) قرار بده و اما اي ياران و دوستان و اي برادران عزيز قدر اين انقلاب و امام عزيز اين فرزند راستين امام حسين(ع) را بدانيد، و به فرامين ايشان كه چراغ هدايت ماست گوش دهيد. زيرا اين امام بزرگوار بود كه ما را به سعادت و سربلندي رساند و اين عزت و افتخار كه ما در دنيا داريم از بركات رهبري است، و در جهت پيروزي اسلام و انقلاب و خدمت براي امت مسلمان هرگز خستگي به خود راه ندهيد كه اگر شب و روز كار كنيم و زحمت بكشيم باز براي انقلاب و اسلام كاري نكرده‌ايم، زيرا هرچه داريم از خدا داريم، اگر بخواهم مطلبي يا مسئله‌اي به عنوان ارشاد يا راهنمائي مطرح كنم هرگز اين اجازه را به خود نمي‌دهم زيرا امت ما الحمد لله عملاً ثابت كرده‌ و امروز دنيا درس شجاعت و شهامت و آزادگي از اين ملت مي‌آموزد. من از همه برادران عزيز كه در ميان آنان بوده و به عنوان خدمتگذار در خدمت آنان بودم مي‌خواهم اگر چنانچه بدي از اين بنده ديده‌اند مرا ببخشند و حلال كنند.

    و اما اي پدر و مادر عزيزم نمي‌دانم برا شما چه بگويم زيرا در وصف خوبي و مهرباني شما زبان قاصراست و قلم ناتوان و مي‌دانم كه مرگ من براي شما مشكل است، اما چاره‌اي نيست جز صبر و بردباري، آن چنان صبر كنيد كه خدا از شما راضي شود گرچه مي‌دانم زحمتهاي زيادي براي من كشيديد اما من نتوانستم كه زحمتهاي شما را جبران كنم ولي اميدوارم كه فرداي قيامت در برابر پيشگاه خداوند بزرگ و پيامبر گرامي اسلام روسفيد باشيد و حتماً مي‌دانم افتخار خواهيد كرد كه يك قرباني در راه خدا داديد و از خدا بخواهيد تا از شما بپذيرد اگر خواستيد براي من گريه كنيد براي مظلوميت حسين‌بن علي(ع) گريه كنيد. به شما پدر ومادرم و برادرانم وخانواده عرض مي‌كنم كه جان شما و جان فرزندانم تا مي‌توانيد از آنها مواظبت كنيد و در تربيت آنان كوشا باشيد و آنگونه آنان را تربيت كنيد كه براي جامعه اسلامي مفيد باشند گرچه من خودم نتوانستم پدري خوب و مهربان براي آنان باشم و كاري براي آنان انجام دهم اما شما اين كار را خواهيد كرد. در پايان از همه برادران و دوستان مي‌خواهم كه مرا ببخشند و حلال كنند و از برادران بسيجي مي‌خواهم كه همچنان بسيج را گرم نگه دارند و نگذارند تا خدائي نكرده بسيج تضعيف شود يا اينكه افراد ناباب در بسيج راه پيدا كنند. خداوند امام عزيز را براي حفظ اسلام نگه دارد. اسلام و مسلمين را پيروز بگرداند و دشمنان اسلام را نابود كند.

    والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

    حسين فقيه
    ادامه مطلب
    مصاحبه با پدر شهيد

    • ضمن معرفي خود بفرمائيد برخورد شهيد با خانواده چگونه بود.


    كرم فقيه پدر شهيد حسين فقيه هستم. شهيد نه تنها نسبت به پدر و مادر و خانواده بلكه نسبت به تمام اهل محل با ادب و تواضع رفتار مي‌كرد.

    • در مورد همكاري شهيد با شما در مورد كار و فعاليت‌هاي خانه چگونه بود؟


    شهيد در تمام امور كمك حال بنده بودند و به حدي احساس وظيفه مي‌كردند كه وقتي فرزندش مريض بود گفتم هرچه زودتر او را به دكتر ببر، گفت امروز كمك كردن به شما واجب‌تر است.

    • ­تاريخ وچگونگي شهادت ايشان را بفرمائيد.


    حسين در تاريخ 3/10/65 در عمليات كربلاي 4 در منطقه جزيره مينو به شهادت رسيد البته چند روز ي در بيمارستان اهواز بستري بودند كه ما خبر نداشتيم تا اينكه بر اثر جراحات وارده به شهادت مي‌رسند، البته جراحات وارده طوري بود كه شناسائي شهيد بسيار مشكل بود و برادرش پس از جستجوي بسيار پيكر شهيد را در معراج الشهداء اهواز پيدا كرد.

     

    • خاطره‌اي از شهيد را بيان كنيد.


    وقتي حسين مي‌خواست به جبهه برود.گفتم عزيزم دو برادرت در جبهه هستند صبر كن تا آنها برگردند آن وقت تو برو. گفت: هر كس وظيفه خود دارد. و هر كس به جاي خودش مي‌جنگد، من هم وظيفه خاص خود را دارم، بايد اداي وظيفه كنم.

    - به عنوان پدر شهيد چه پيامي داريد؟

    اولاً افتخار مي‌كنم كه هديه‌اي را تقديم انقلاب اسلامي كردم. و از مردم شهيدپرور مي‌خواهم نگذارند در اوضاع كنوني خون شهيد پايمال شود.

    مصاحبه با همسر شهيد:   «مهين قائدي»

    • ضمن معرفي خود چگونگي آشنائيتان را با شهيد بفرمائيد.


    مهين قائدي همسر شهيد حسين فقيه هستم. و ايشان پسر خاله من هستند كه سه سال زندگي مشترك داشتيم و در اواخر سال سوم به شهادت رسيدند.

    - نتيجه ازدواج شما با شهيد چند فرزند است؟

    • در هنگام شهادت، محمد دو سال – ميثم يك سال و مسعود يك ماه داشتند و در حال حاضر كه حالا هر كدام 17 سال به سنشان اضافه شده كه 19-18-17 سال دارند.

    • اخلاق و رفتار ايشان در خانه چگونه بود؟


    شهيد عموماً در حال مأموريت يا خدمت بود واكثر شبها بعداز ساعت 12 نيمه شب برمي‌گشت اما همان موقع كه در خانه بود با مهرباني و اخلاق حسنه با ما رفتار مي‌كرد.

    - از جهت عبادي و عرفاني چه ويژگي‌هائي داشت؟

    گاهي نديدم كه نماز شبش را ترك كند و هميشه مأنوس با قرآن بود و تلاوت مي‌كرد.

    - اگر گاهي خواب يا الهامي از شهيد رسيده توضيح دهيد؟

    يكبار كه محمد ناراحتي چشم داشت او را به بيمارستان شيراز بردم، وقتي در كنار اوبودم چند لحظه‌اي خوابم برد، ديدم پرنده زيبائي روي طاقچه نشسته، از خواب پريدم ديدم از چشم محمد مقداري خون آمده، مجدداً به خواب رفتم همان پرنده رادر اتاق ديدم. گفتم اي پرنده زيبا اين‌جا چه مي‌كني؟ گفت: من حسين هستم، همه جا با شما هستم ولي شما نمي‌بينيد، در فكر محمد بودم آمدم.

    - آخرين ديدار و خاطرات آن چگونه بود؟

    شبي كه فردايش اعزام آخر او  بود، باتفاق ايشان براي رزمندگان خرما بسته بندي مي‌كرديم. دستي به سر مسعود كشيد و به شوخي گفت: زودتر بزرگ شو و بيا جاي من و به محمد گفت توچشمت ضعيف شده در س بخوان و به جامع خدمت كن

    - در رابطه با شهيد و شهيد مهدوي چه خاطره‌اي داريد؟

    يكشب شهيد مهدوي با همسرش خانه ما بودند. حسين رو به من كرد و گفت: اگر ما دو نفر شهيد شديم مبادا به بنياد شهيد برويد و طلب چيزي كنيد يا براي رفع گرفتاري آنجا برويد. هر دو بزرگوار شهيد شدند و ما تا حالا به وصاياي آنها عمل كرده‌ايم.

    مصاحبه با فرزند شهيد:   «ميثم فقيه»

    • ضمن معرفي بفرمائيد فرزند چندم شهيد هستيد و موقع شهادت پدرتان چند سال داشتيد؟


    ميثم فقيه فرزند دوم شهيد حسين فقيه هستم كه موقع شهادت پدرم يك سال وهفت ماه داشتم.

    - اگر پدرتان در كنارتان بود از او چه مي‌خواستيد؟

    همان خواهش و تمنائي داشتم كه ساير فرزندان شهداء مي‌خواهند، فرزندان صالحي براي شهداء باشيم و راه آنها را به خوبي ادامه دهيم.

    - در چند سالگي از شهادت پدرتان مطلع شديد؟

    درست در سن هشت سالگي مفهوم واقعي شهادت پدرم را فهميدم.

    - آيا جاي خالي پدر را احساس كرده‌ايد؟

    البته هر كسي ارزش ونقش خاص خودش را دارد. ولي با وجود مادري دلسوز و مهربان و زحمتكش كمتر احساس كمبود و خلاء كرده‌ايم.

    - به عنوان فرزند شهيد چه پيامي داريد؟

    در جامعه و در بين دوستان احساس غرور مي‌كنم كه فرزند شهيدم و پيامم اين است كه خانواده شهيد بايد در تمام موارد الگوي ساير مردم باشيم. و قدم جاي قدم شهدا بگذاريم.

    مصاحبه با خواهر شهيد:   

     

    ضمن معرفي خود ارتباطتان را با شهيد بفرمائيد.

    سكينه فقيه خواهر شهيد حسين فقيه مي‌باشم- شهيد با تمام اعضاء خانواده بخصوص با من كه خواهرش بودم عطوفت زيادي داشت.

    - شهيداز نظر معنوي و عرفاني چه ويژگي‌هائي داشت؟

    از 6 -7 سالگي نماز و روزه‌اش را دقيق و با اخلاص به جا مي‌آورد. از همان كودكي هميشه با دعاي كميل – توسل و زيارت عاشورا بود و بما هم توصيه مي‌كرد.

    - چه خاطره‌اي از شهيد داريد؟

    در شب عروسي با پوشيدن لباس پاسداري و برپائي دعاي كميل روحانيت خاصي به مجلس عروسيش داده بود.

    - به عنوان خواهر شهيد چه پيامي به خواهران داريد؟

    حفظ حجاب مي‌تواند خون شهيدان را پاسداري كند. انعكاس رفتار حضرت زينب(س) در زندگي وظيفه هر خواهري است.
    ادامه مطلب
    در بوستان دلنشين اخلاق و معرفت شهيد حسين فقيه.

    • مدرسه در 1.5 كيلومتري غرب روستاي زايرعباسي (وراوي) بود و شهيد هر روز اين راه دور و دراز را جهت كسب تحصيل طي مي‌كرد.

    • چند نفر از معلمان شهيد مثل آقايان چاهشوري- خيره چشم و يزدان‌پناه از رفتار و اخلاق شهيد حسين فقيه كاملاً راضي بودند.

    • شهيد به حدي به قرآن عشق و علاقه داشت كه در دوره دبستان در مدت 20 روز موفق به ختم قرآن شد و در تمام زندگي نوراني خود صبح‌ها چند صفحه از قرآن مجيد را تلاوت مي‌كرد

    • از همان كودكي موفق به انجام فرايض ديني شد. نماز وروزه را قبل از بلوغ به خوبي انجام مي‌داد. و تابستانها خود براي بچه‌ها مدرس قرآن مي‌شد و در طول هفته دعاهاي توسل – كميل – ندبه و زيارت عاشورا را با صوت مي‌خواند و صداي او بسيار دلنشين و محزون بود.


     

    در كوچه باغ خاطرات شهيدنقل از پدر شهيد

    • يك روز حسين كه فرزندش خيلي مريض بود و من هم كاري داشتم كه مشغول انجام آن بودم. آمد و به من كمك كرد، گفتم: فرزندت را دكتر ببر- گفت: كمك به شما واجب‌تر است، خدا به او شفا مي‌دهد.

    • وقتي حسين مي‌خواست به جبهه برود به او گفتم: عزيزم صبر كن تا دو برادرت كه به جبهه رفته‌اند برگردند بعد تو برو. گفت: پدر جان هر كسي وظيفه‌اي دارد، آنها جاي خودشان ومن هم جاي خودم.

    • حسين وقتي مي‌خواست جشن عروسي بگيرد گفت: مي‌خواهم با لباس پاسداري در جشن عروسي شركت كنم، و با برگزاري دعاي كميل خير و بركت به زندگي بدهم و از فيض شب جمعه و دعاي كميل محروم نشوم


    خاطرات سه سال زندگي مشترك :  (نقل از همسر شهيد)  

    • من و شهيد حسين فقيه سه سال با هم زندگي كرديم – و اواخر سال سوم زندگيمان او به شهادت رسيد. كمتر وقتي در خانه بود، اكثر مواقع ساعت 12 نيمه شب به خانه برمي‌گشت، زندگي و كار او خدمت بود و فعاليت- بعضي مواقع هم براي جمع‌آوري نان – خرما و ساير ما0يحتاج رزمندگان به روستاهاي اطراف مي‌رفت اما با تمام اوصاف نهايت همكاري و ادب را نسبت به من داشت.

    • نماز شب را گاهي ترك نمي‌كرد- شبي با شهيد مهدوي خانه ما بودند، و همسر شهيد مهدوي هم بود، رو به ما كرد و گفت: وقتي ما دو نفر شهيد شديم شما خودتان مشكلتان را حل كنيد و به بنياد شهيد نرويد، ما نيز تا كنون بعد از شهادت آنها به بنياد نرفته و سعي كرده‌ايم خودمان مسائل پيش آمده را حل كنيم.

    • شب آخري كه مي‌خواست به جبهه برود. داشت خرما براي رزمندگان را بسته‌بندي مي‌كرد، دست بسر مسعود پسرمان كشيد و گفت: زود بزرگ شو و بيا جاي من و به پسر دوممان محمد گفت: دَرسَت را بخوان و به جامعه خدمت كن و رو به من كرد و گفت: جان تو و جان بچه‌ها.


    خاطرات لحظه‌هاي پس از شهادت:  نقل از برادر شهيد

    • پس از عمليات كربلاي 4 و شهادت جمعي از عزيزان – از همرزمانش سراغ حسين را گرفتم: خبري نداشتند – از آقاي سيد حيدر دستغيبي كه مسئول اسامي شهداء بودند، سؤال كردم اظهار بي‌اطلاعي كردند. تا اينكه سه روز پس از حوادث در تماس با بيمارستانهاي كشور – خودم به مقر معراج الشهداء در غرب اهواز رفتم و پيكر حسين را شناسائي كردم و ترتيب انتقال شهيد را به محل دادم وخودم زودتر برگشتم. در مواجهه با پدر و مادرم حرفي براي گفتن نداشتم، ولي آنها با صبر و حوصله شهادت حسين را عنايت خداوند دانستند.

    • قبل از اينكه پيكر مطهر شهيد به خورموج بياوريم. به پيشنهاد مردم شهيد پرور اهرم پيكر مطهر شهيد را در اهرم تشييع كرديم، زيرا سالهاي متمادي شهيد با خدمت به مردم و بسيجيان اين شهر مورد علاقه همه مردم بود و الحق مثل فرزند عزيزي از اين شهيد قدرداني كردند.

    • ساعت 9 صبح 15/9/64 با ميني بوسي كه خود شهيد فقيه رانندگي آن را به عهده داشتند به سوي جبهه حركت كردند، باتفاق تعداد زيادي از رزمندگان در حاليكه در رانندگي تسلط كافي نداشتند و مي‌ترسيدم ولي بحمد الله صحيح و سالم به جبهه رسيدند و اين ديدار، ديدار آخر بود كه نور عجيبي در چشم شهيد مي‌درخشيد.

    • خبر شهادت رسمي ايشان را كسي به ما نداد. البته زمزمه‌هايي مي‌شد ولي قطعي نبود، و در مورد سرنوشت شهيد و خبر رسمي و اطلاع دقيقي به ما نمي‌دادند – تا اينكه خودم قضيه را پيگيري كردم و پيكر مطهرش را در معراج الشهداي اهواز پيدا كردم.

    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارخورموج
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x