نام حسن
نام خانوادگی درج
نام پدر شريف
تاریخ تولد 1343/06/06
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/07/17
محل شهادت جوانرود
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل دانش آموز
تحصیلات سوم راهنمايي
مدفن شنبه
زندیگنامه شهید
دانشآموز شهيد حسن درج در سال 1343 در خانوادهاي مذهبي در يكي از روستاهاي استان بوشهر منطقه دلاورخيز دشتي « روستاي شُنبه » ديده به جهان گشود . پدر و مادرش در تربيت او با الهام گرفتن از دستورات اسلامي سعي وافري داشتند تا به نحو احسن اين امر مهم را انجام دهند . « حسن » از همان كودكي با تأثير از صفا و صميميت جامعه روستايي به دنبال اجراي دستورات خدا بود و بدين وسيله در محيطي بكر و فارغ از هرگونه آلايشي بذرهاي ايمان و اعتقاد در دلش جوانه زد . بعدها نهال باروري را بوجود آورد كه ثمرهي آن حتي تا شهادت نيز او را بهرهمند ساخت . خانوادهاش هرچند بسان ديگر روستائيان اين آب و خاك از امكانات چنداني برخوردار نبودند و در فقر زندگي ميكردند ، ولي در عوض سعي داشتند تا هرچه بيشتر فرزندانشان را با احكام الهي آشنا سازند و بهتر او را به دستورات اسلام واقف سازند . « حسن » از كودكي نماز را بپا ميداشت. از روزه نيز غافل نبود . قرآن را نزد يكي از روحانيون بااخلاص روستا به روش خوبي آموخت و آيههاي حياتبخش و روحنواز الهي آن در وجودش جاي گرفت . بطوريكه در ماههاي مبارك ، خصوصاً رمضان و مراسمات مذهبي با صدايي دلنواز قرآن را قرائت ميكرد . شهيد در سن 6 سالگي پا به مرحلهاي جديد از زندگي خود نهاد و راهي مدرسه شد . دوران دبستان را با موفقيت پشت سرگذاشت در تمامي كلاسها از شاگردان ممتاز بود پس از دوران دبستان موفق شد تا كلاس سوم راهنمايي در روستايش تحصيلاتش را ادامه دهد .
« حسن » لحظهاي از ياد خدا و اجراي دستورات و حدود الهي جدا نبود . اين شهيد وارسته قبل از اوجگيري شعلههاي فروزان انقلاب اسلامي در گرماگرم مبارزات مردم حضور داشت و با علاقه بسيار به اسلام و رهبري حضرت امام خميني(ره) در صفوف نهضت به تلاش پرداخت و هميشه در راهپيمائيها شركت فعال داشت و به تلاش پيگير و خستگي ناپذير مذهبي ، سياسي ادامه داد تا اينكه جريان پيروزي انقلاب (22 بهمن) فرارسيد و نخستين مرحله از پيروزي انقلاب آغاز شد . بر اساس وظيفه خطيري كه در پاسداري از اسلام و انقلاب و ضرورت بازگشت آرامش و امنيت احساس ميكرد به عضويت « بسيج » درآمد و يكي از فعالترين اعضاء بسيج روستا به حساب ميآمد . شبانه روز براي خدا و بندگان خدا زحمت ميكشيد و براي پاسداري از اسلام ، از هيچ چيز دريغ نداشت ، شبانه روز از حريم انقلاب اسلامي پاسداري ميكرد و گاهي احساس خستگي نميكرد . هميشه خوشحال بود كه ميتواند قدمي در راه خدا بردارد .
با آغاز جنگ تحميلي و برافروخته شدن آتش جنگ ، هميشه در فكر جبهه و جنگ بود و در تمام لحظات به ياد رزمندگان اسلام و مردم مظلوم شهرهاي مرزي بود . هميشه در آرزوي شهادت سرود « شهيدم من ، شهيدم من » را زمزمه ميكرد . با وجودي كه سن و سالي نداشت اما به كرّار تقاضاي رفتن به جبهه را ميكرد ، ولي از طرف مسئولين و فرماندهان بسيج و سپاه با اعزام ايشان موافقت نميشد تا اينكه پس از اصرار زياد با تعدادي از دوستان و همكلاسان در تابستان سال 61 پس از به پايان رسانيدن كلاس درس ، در تاريخ 6/6/61 از طريق بسيج به منطقه غرب كشور اعزام و پس از گذشت حدود يكماه و چند روز خدمت صادقانه و دلاوري فراوان در حالت مأموريت بوسيله تركش خمپاره دشمن به آرزوي واقعي يعني شهادت نائل آمد .
فرازي از گفتههاي شهيد درج برگرفته از دفاتر شهيد
در مورد شهادت
« شهادت يك فرد ، زندگي آغازين اوست .»
ضمن اشاره به آيهي « ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون » ميفرمايد : « شهيد چونان كودكي است كه در بطن مادر زندگي ميكند و هنگامي كه متولد ميشود و در دنياي جديد ، همه از آمدنش خوشحال هستند ، شهيد هم از اين دنياي بسته مادي و دربند زمان به دنياي وسيع لايتناهي معنويت گام مينهد و زندگي رزقدار خود را نزد خدا آغاز ميكند و اين تولد همواره ميمون و مبارك است .»
اعتقاد به پيوند با ولايت فقيه
شهيد درج معتقد بود كه :
تنها در بستر ولايت فقيه است كه انقلاب اسلامي از انحراف و سقوط در امان ميماند و براي تداوم حركت انقلاب به اشاعه نقطه نظرهاي مكتبي و توحيدي استاد شهيد مطهري ميپرداخت و مرتباً خواندن كتابهاي شهيد مطهري و شريعتي را توصيه مينمود .
انگيزههاي مبارزه
« ما براي دنيا و مظاهر آن مبارزه نميكنيم . ما براي رضاي پروردگار خويش مبارزه ميكنيم و هرگاه رضاي خدا بدست آمد ، ما هم راضي شدهايم ، چه پيروز شويم و چه شكست بخوريم .»
من و حسن در آنزمان سن و سال زيادي نداشتيم . من در كلاس اول دبيرستان و ايشان در كلاس سوم راهنمايي مشغول به تحصيل بوديم . در سال 61 برادر بزرگم به نام «كرم» با وجوديكه دوشادوش پدر پيرم در امرار معاش خانواده نقش بسزايي داشت از طرف نظام وظيفه به خدمت مقدس سربازي احضار گرديد . اين جريان براي خانواده بسيار سخت بود . نه به لحاظ زندگي و امرار معاش بلكه بخاطر اينكه اولين فرزند خانواده كه تا آن لحظه از كانون گرم خانواده دور نشده بود بايد براي مدتي از خانواده جدا ميشد و خدمت مقدس سربازي را طي ميكرد . اين موضوع باعث آزردگي خاطر اعضاء خانواده خصوصاً مادرم گرديده بود ، بطوريكه شب و روز فكر همه را مشغول كرده بود . اما برادرم «حسن» هميشه به مادرم دلداري ميداد و ميگفت تو نگران نباش من به هر قيمتي كه شده باشد ( حتي تاپاي جانم ) ايشان را به نزديكترين مكان جهت ادامه خدمت انتقال ميدهم و براي اينكار آرام ننشست و مكاتبات زيادي كه نمونههاي آن موجود ميباشد انجام داد تا توانست از مسئولين زيربط قولهايي را بگيرد . اگر چه اين موضوع در زمان حيات ايشان ميسر نشد و آن هم به دليل اين بود كه ، ايشان بايد دوران آموزشي را حتماً در جايي ديگر بگذراند و بعداً اينكار يعني انتقال به بوشهر صورت گيرد ولي همانطور كه قول داده بود به مادرم ، در اولين روزهاي بعد از شهادت ايشان با مكاتبات بنياد شهيد ، محل خدمت برادرم از نوشهر به پايگاه دريايي بوشهر و از آنجا حتي به روستايمان يعني « شنبه » انتقال يافت و در آنجا خدمت وظيفهاش را سپري كرد و شهيد به قول خود وفا نمود .
راوي : برادر شهيد حسين درج
ادامه مطلب
دانشآموز شهيد حسن درج در سال 1343 در خانوادهاي مذهبي در يكي از روستاهاي استان بوشهر منطقه دلاورخيز دشتي « روستاي شُنبه » ديده به جهان گشود . پدر و مادرش در تربيت او با الهام گرفتن از دستورات اسلامي سعي وافري داشتند تا به نحو احسن اين امر مهم را انجام دهند . « حسن » از همان كودكي با تأثير از صفا و صميميت جامعه روستايي به دنبال اجراي دستورات خدا بود و بدين وسيله در محيطي بكر و فارغ از هرگونه آلايشي بذرهاي ايمان و اعتقاد در دلش جوانه زد . بعدها نهال باروري را بوجود آورد كه ثمرهي آن حتي تا شهادت نيز او را بهرهمند ساخت . خانوادهاش هرچند بسان ديگر روستائيان اين آب و خاك از امكانات چنداني برخوردار نبودند و در فقر زندگي ميكردند ، ولي در عوض سعي داشتند تا هرچه بيشتر فرزندانشان را با احكام الهي آشنا سازند و بهتر او را به دستورات اسلام واقف سازند . « حسن » از كودكي نماز را بپا ميداشت. از روزه نيز غافل نبود . قرآن را نزد يكي از روحانيون بااخلاص روستا به روش خوبي آموخت و آيههاي حياتبخش و روحنواز الهي آن در وجودش جاي گرفت . بطوريكه در ماههاي مبارك ، خصوصاً رمضان و مراسمات مذهبي با صدايي دلنواز قرآن را قرائت ميكرد . شهيد در سن 6 سالگي پا به مرحلهاي جديد از زندگي خود نهاد و راهي مدرسه شد . دوران دبستان را با موفقيت پشت سرگذاشت در تمامي كلاسها از شاگردان ممتاز بود پس از دوران دبستان موفق شد تا كلاس سوم راهنمايي در روستايش تحصيلاتش را ادامه دهد .
« حسن » لحظهاي از ياد خدا و اجراي دستورات و حدود الهي جدا نبود . اين شهيد وارسته قبل از اوجگيري شعلههاي فروزان انقلاب اسلامي در گرماگرم مبارزات مردم حضور داشت و با علاقه بسيار به اسلام و رهبري حضرت امام خميني(ره) در صفوف نهضت به تلاش پرداخت و هميشه در راهپيمائيها شركت فعال داشت و به تلاش پيگير و خستگي ناپذير مذهبي ، سياسي ادامه داد تا اينكه جريان پيروزي انقلاب (22 بهمن) فرارسيد و نخستين مرحله از پيروزي انقلاب آغاز شد . بر اساس وظيفه خطيري كه در پاسداري از اسلام و انقلاب و ضرورت بازگشت آرامش و امنيت احساس ميكرد به عضويت « بسيج » درآمد و يكي از فعالترين اعضاء بسيج روستا به حساب ميآمد . شبانه روز براي خدا و بندگان خدا زحمت ميكشيد و براي پاسداري از اسلام ، از هيچ چيز دريغ نداشت ، شبانه روز از حريم انقلاب اسلامي پاسداري ميكرد و گاهي احساس خستگي نميكرد . هميشه خوشحال بود كه ميتواند قدمي در راه خدا بردارد .
با آغاز جنگ تحميلي و برافروخته شدن آتش جنگ ، هميشه در فكر جبهه و جنگ بود و در تمام لحظات به ياد رزمندگان اسلام و مردم مظلوم شهرهاي مرزي بود . هميشه در آرزوي شهادت سرود « شهيدم من ، شهيدم من » را زمزمه ميكرد . با وجودي كه سن و سالي نداشت اما به كرّار تقاضاي رفتن به جبهه را ميكرد ، ولي از طرف مسئولين و فرماندهان بسيج و سپاه با اعزام ايشان موافقت نميشد تا اينكه پس از اصرار زياد با تعدادي از دوستان و همكلاسان در تابستان سال 61 پس از به پايان رسانيدن كلاس درس ، در تاريخ 6/6/61 از طريق بسيج به منطقه غرب كشور اعزام و پس از گذشت حدود يكماه و چند روز خدمت صادقانه و دلاوري فراوان در حالت مأموريت بوسيله تركش خمپاره دشمن به آرزوي واقعي يعني شهادت نائل آمد .
فرازي از گفتههاي شهيد درج برگرفته از دفاتر شهيد
در مورد شهادت
« شهادت يك فرد ، زندگي آغازين اوست .»
ضمن اشاره به آيهي « ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون » ميفرمايد : « شهيد چونان كودكي است كه در بطن مادر زندگي ميكند و هنگامي كه متولد ميشود و در دنياي جديد ، همه از آمدنش خوشحال هستند ، شهيد هم از اين دنياي بسته مادي و دربند زمان به دنياي وسيع لايتناهي معنويت گام مينهد و زندگي رزقدار خود را نزد خدا آغاز ميكند و اين تولد همواره ميمون و مبارك است .»
اعتقاد به پيوند با ولايت فقيه
شهيد درج معتقد بود كه :
تنها در بستر ولايت فقيه است كه انقلاب اسلامي از انحراف و سقوط در امان ميماند و براي تداوم حركت انقلاب به اشاعه نقطه نظرهاي مكتبي و توحيدي استاد شهيد مطهري ميپرداخت و مرتباً خواندن كتابهاي شهيد مطهري و شريعتي را توصيه مينمود .
انگيزههاي مبارزه
« ما براي دنيا و مظاهر آن مبارزه نميكنيم . ما براي رضاي پروردگار خويش مبارزه ميكنيم و هرگاه رضاي خدا بدست آمد ، ما هم راضي شدهايم ، چه پيروز شويم و چه شكست بخوريم .»
من و حسن در آنزمان سن و سال زيادي نداشتيم . من در كلاس اول دبيرستان و ايشان در كلاس سوم راهنمايي مشغول به تحصيل بوديم . در سال 61 برادر بزرگم به نام «كرم» با وجوديكه دوشادوش پدر پيرم در امرار معاش خانواده نقش بسزايي داشت از طرف نظام وظيفه به خدمت مقدس سربازي احضار گرديد . اين جريان براي خانواده بسيار سخت بود . نه به لحاظ زندگي و امرار معاش بلكه بخاطر اينكه اولين فرزند خانواده كه تا آن لحظه از كانون گرم خانواده دور نشده بود بايد براي مدتي از خانواده جدا ميشد و خدمت مقدس سربازي را طي ميكرد . اين موضوع باعث آزردگي خاطر اعضاء خانواده خصوصاً مادرم گرديده بود ، بطوريكه شب و روز فكر همه را مشغول كرده بود . اما برادرم «حسن» هميشه به مادرم دلداري ميداد و ميگفت تو نگران نباش من به هر قيمتي كه شده باشد ( حتي تاپاي جانم ) ايشان را به نزديكترين مكان جهت ادامه خدمت انتقال ميدهم و براي اينكار آرام ننشست و مكاتبات زيادي كه نمونههاي آن موجود ميباشد انجام داد تا توانست از مسئولين زيربط قولهايي را بگيرد . اگر چه اين موضوع در زمان حيات ايشان ميسر نشد و آن هم به دليل اين بود كه ، ايشان بايد دوران آموزشي را حتماً در جايي ديگر بگذراند و بعداً اينكار يعني انتقال به بوشهر صورت گيرد ولي همانطور كه قول داده بود به مادرم ، در اولين روزهاي بعد از شهادت ايشان با مكاتبات بنياد شهيد ، محل خدمت برادرم از نوشهر به پايگاه دريايي بوشهر و از آنجا حتي به روستايمان يعني « شنبه » انتقال يافت و در آنجا خدمت وظيفهاش را سپري كرد و شهيد به قول خود وفا نمود .
راوي : برادر شهيد حسين درج
بسم الله الرحمن الرحيم
ولا تحسبن الّذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربّهم يرزقون .
« از شهادت باكي نيست . اولياء ما هم شهيد شدند .» (امام خميني)
به حق نبايد نام اين رزمندگان جان بركف كه آرزوي واقعي را شهادت ، و سراي سعادت را آخرت ميدانند ، جزو مردگان در بستر به حساب آورد . اگر به جبهه ميروند براي اين است كه به نداي رهبر والامقام و آگاه پاسخ مثبت دهند . زيرا كه درست اين رهبر روشندل نقش امام حسين(ع) را در اين زمان ايفا ميكند . در اين زمان بايد همگي ما خود را مهيّا سازيم تا يك به يك ما رزمندهاي باشيم كه در صدور اسلام واقعي و حفظ آئين مقدس اسلام كوشا باشيم .
اگر اسلام با خون ما جاني تازه ميگيرد و درختش با خون ناقابل ما آبياري و ثمرآور ميگردد ، پس اي شمشير و اي گلوله بر من ببار تا ميتواني قلبم را بشكاف زيرا در اين صورت مجال نفس كشيدن به دشمن انقلاب نخواهم داد .
اي هموطنان عزيزم ! اگر آن آرزوي واقعي يعني شهادت نصيبم گشت افسرده نشويد و هيچ اندوه به دل راه ندهيد ، و راه شهيدان به خون غلطان را ادامه دهيد و از طرف ديگر اينكه اين آئين از هابيل شروع شده و تا نابودي كامل دشمنان قسم خورده اسلام ادامه دارد .
اي پدر و مادر مهربانم ! بعد از شهادتم همچون پدران و مادران شهيدان ديگر دليرانه لبخند شادي بر لبان بزنيد ، زيرا كه دشمن از گريه شما شادمان ميشود . از برادرانم ميخواهم كه طرفدار جان بركف امام و انقلاب باشند و هيچگاه در حفظ اين انقلاب غفلت نورزند .
والسلام عليكم
اين وصيتنامه در تاريخ 14/6/61 نوشته شده است
حسن درج 14/6/61
در محضر برادر شهید
شهيد درج باتوجه به وضعيت خاص فرهنگي و اجتماعي زمان خويش بسان تمام جوانان ديگر ، پاكباخته و جان بركف بود . منش خاص و رفتار توأم با متانت ايشان همواره در روستابه خوبي ياد مي شود . ايشان سعي در برقراري ارتباط با تمام اقشار جامعه داشته است . شوخ طبعي و اخلاق شيرين ايشان طبق گفتههاي دوستانش ، مشهور بوده است . شهيد از زمان خود جلوتر حركت ميكرده و اين گفته از گفتهها و رفتار ايشان مشهود بود .
ادامه مطلب
شهيد درج باتوجه به وضعيت خاص فرهنگي و اجتماعي زمان خويش بسان تمام جوانان ديگر ، پاكباخته و جان بركف بود . منش خاص و رفتار توأم با متانت ايشان همواره در روستابه خوبي ياد مي شود . ايشان سعي در برقراري ارتباط با تمام اقشار جامعه داشته است . شوخ طبعي و اخلاق شيرين ايشان طبق گفتههاي دوستانش ، مشهور بوده است . شهيد از زمان خود جلوتر حركت ميكرده و اين گفته از گفتهها و رفتار ايشان مشهود بود .
در محضر مادر شهيد
خاطره از زبان مادر شهيد
چند روز از اعزام حسن به جبهه نگذشته بود كه فهميدم يكي از دوستانش از جبهه برگشته است ، به درب حياط آنها رفتم و از او احوال حسن را پرسيدم . در جواب گفت : خوشا به حال حسن به جبهههاي كردستان اعزام شد . در راه برگشتن به خانه چون ميدانستم كه حسن ديگر برنميگردد با حالت گريان به خانه آمدم . چند لحظه بيشتر نگذشته بود كه خوابم برد در خواب ديدم كه حسن با لباس سراپا سبز به خوابم آمد و گفت : مادر چرا گريه ميكني ؟ نگران من نباش زيرا جان ما در دست خداست . از آنشب به بعد منتظر خبر شهادت ايشان بودم . تا اينكه خبر شهادت او را آوردند .
چگونگي رسيدن خبر شهادت شهيد :
هنوز چهل روز از حضور او در جبهه نگذشته بود كه يك شب بعد از نماز مغرب و عشاء پس از صرف شام صداي درب حياط به گوش ميرسيد . پس از بازنمودن درب حياط متوجه شديم چند نفر از شهرستان به اتفاق چند تن از اهالي روستا وارد شدند . ما كه ازپيش شايد به نوعي منتظر شنيدن خبر شهادت او بوديم و آمادگي شنيدن خبر را داشتيم ، متوجه موضوع شديم .
در محضر برادر شهيد « يوسف درج »
برخورد با اعضاء خانواده
همه اعضاء خانواده ، حسن را به عنوان فردي خوشرو ، كمككار خانواده و فعال ميدانند. ارادت خاصي به پدر و مادر داشته و هميشه برادران و خواهران را به احترام پدر و مادر توصيه ميكردند . من كه به عنوان برادر ايشان هستم ، بوسههاي اوكه مرا مي بوسيد را به ياد دارم . پدر و مادرم نقل ميكنند كه وقتي وارد خانه ميشد با لهجه خاص خودش « سلام مادر ، سلام پدر » به ايشان سلام ميكرده است . مادر و پدرم ميگويند هيچگاه صحبتي نامربوط به زبان نياورد .
برخورد با دوستان و آشنايان
با توجه به منش خاص ايشان كه قبلاً اشاره شد ، همواره در بين دوستان و آشنايان به خوشرفتاري مشهور بوده است . احترام به ديگران را وظيفه خود ميدانسته است .
مدرك تحصيلي شهيد
تا سال سوم راهنمايي تحصيل نموده كه با شروع جنگ تحميلي به جبهه اعزام شدند .
لحظات آخر هنگام اعزام به جبهه
مادرم نقل ميكند كه حسن در تابستان سال 61 در بوشهر كار ميكرد . براي چند روز استراحت به خانه برگشته بود . صبح آنروز وقتي از خواب بلند شديم ، صداي بلندگو درحال پخش سرود به گوش ميرسيد روزهاي اعزام نيرو به جبهه معمولاً اينگونه سرودها پخش ميشد . حسن وقتي صداي سرود را از بلندگو شنيد از خانه بيرون رفت ، زمان زيادي نگذشته بود كه به خانه برگشته . از من سراغ شناسنامه را گرفت . من كه قصد او را نميدانستم سراغ پيدا كردن شناسنامهاش رفتم و خودش نيز همزمان لابهلاي كتابها و مدارك در حال جستجو بود . گفتم شناسنامه را به چه مقصودي ميخواهي ؟
گفت : من بايد بروم .
بدون پيدا كردن شناسنامه كيفش را برداشت و گفت : مادر خداحافظ من ميروم از قول من از بقيه خداحافظي كن . نكته قابل توجه اينكه تا شب قبل برنامهاي براي رفتن نداشت ولي در آنروز با شوق عجيبي راه ميرفت ، چنانكه به نظر ميرسيد پرواز ميكند . من رفتن او را چنان ديدم كه ديگر برنخواهد گشت .
انجام كارهاي شخصي
نكته بسيار بارز در زندگي اندك اين نوجوان نظم و ترتيب و انضباط خاص ، حاكم بر كارهايش بود . در تابستانها كه به كارگري ميپرداخت ، در كارش بسيار جدي بود . چنانكه به هرجا مراجعه ميكرد از او استقبال ميكردند . اسناد و مدارك به جامانده از او حاكي است كه هميشه برنامهريزي در كارهايش داشته است و تمام دخل و خرج خود را ثبت ميكرده است .
هميشه شكرگزار نعمتي كه داشته است بود . هيچ موقع چيزي كه از وسع خانواده بالاتر بوده باشد طلب نكرد .
ويژگيهاي خاص
ادامه مطلب
خاطره از زبان مادر شهيد
چند روز از اعزام حسن به جبهه نگذشته بود كه فهميدم يكي از دوستانش از جبهه برگشته است ، به درب حياط آنها رفتم و از او احوال حسن را پرسيدم . در جواب گفت : خوشا به حال حسن به جبهههاي كردستان اعزام شد . در راه برگشتن به خانه چون ميدانستم كه حسن ديگر برنميگردد با حالت گريان به خانه آمدم . چند لحظه بيشتر نگذشته بود كه خوابم برد در خواب ديدم كه حسن با لباس سراپا سبز به خوابم آمد و گفت : مادر چرا گريه ميكني ؟ نگران من نباش زيرا جان ما در دست خداست . از آنشب به بعد منتظر خبر شهادت ايشان بودم . تا اينكه خبر شهادت او را آوردند .
چگونگي رسيدن خبر شهادت شهيد :
هنوز چهل روز از حضور او در جبهه نگذشته بود كه يك شب بعد از نماز مغرب و عشاء پس از صرف شام صداي درب حياط به گوش ميرسيد . پس از بازنمودن درب حياط متوجه شديم چند نفر از شهرستان به اتفاق چند تن از اهالي روستا وارد شدند . ما كه ازپيش شايد به نوعي منتظر شنيدن خبر شهادت او بوديم و آمادگي شنيدن خبر را داشتيم ، متوجه موضوع شديم .
در محضر برادر شهيد « يوسف درج »
برخورد با اعضاء خانواده
همه اعضاء خانواده ، حسن را به عنوان فردي خوشرو ، كمككار خانواده و فعال ميدانند. ارادت خاصي به پدر و مادر داشته و هميشه برادران و خواهران را به احترام پدر و مادر توصيه ميكردند . من كه به عنوان برادر ايشان هستم ، بوسههاي اوكه مرا مي بوسيد را به ياد دارم . پدر و مادرم نقل ميكنند كه وقتي وارد خانه ميشد با لهجه خاص خودش « سلام مادر ، سلام پدر » به ايشان سلام ميكرده است . مادر و پدرم ميگويند هيچگاه صحبتي نامربوط به زبان نياورد .
برخورد با دوستان و آشنايان
با توجه به منش خاص ايشان كه قبلاً اشاره شد ، همواره در بين دوستان و آشنايان به خوشرفتاري مشهور بوده است . احترام به ديگران را وظيفه خود ميدانسته است .
مدرك تحصيلي شهيد
تا سال سوم راهنمايي تحصيل نموده كه با شروع جنگ تحميلي به جبهه اعزام شدند .
لحظات آخر هنگام اعزام به جبهه
مادرم نقل ميكند كه حسن در تابستان سال 61 در بوشهر كار ميكرد . براي چند روز استراحت به خانه برگشته بود . صبح آنروز وقتي از خواب بلند شديم ، صداي بلندگو درحال پخش سرود به گوش ميرسيد روزهاي اعزام نيرو به جبهه معمولاً اينگونه سرودها پخش ميشد . حسن وقتي صداي سرود را از بلندگو شنيد از خانه بيرون رفت ، زمان زيادي نگذشته بود كه به خانه برگشته . از من سراغ شناسنامه را گرفت . من كه قصد او را نميدانستم سراغ پيدا كردن شناسنامهاش رفتم و خودش نيز همزمان لابهلاي كتابها و مدارك در حال جستجو بود . گفتم شناسنامه را به چه مقصودي ميخواهي ؟
گفت : من بايد بروم .
بدون پيدا كردن شناسنامه كيفش را برداشت و گفت : مادر خداحافظ من ميروم از قول من از بقيه خداحافظي كن . نكته قابل توجه اينكه تا شب قبل برنامهاي براي رفتن نداشت ولي در آنروز با شوق عجيبي راه ميرفت ، چنانكه به نظر ميرسيد پرواز ميكند . من رفتن او را چنان ديدم كه ديگر برنخواهد گشت .
انجام كارهاي شخصي
نكته بسيار بارز در زندگي اندك اين نوجوان نظم و ترتيب و انضباط خاص ، حاكم بر كارهايش بود . در تابستانها كه به كارگري ميپرداخت ، در كارش بسيار جدي بود . چنانكه به هرجا مراجعه ميكرد از او استقبال ميكردند . اسناد و مدارك به جامانده از او حاكي است كه هميشه برنامهريزي در كارهايش داشته است و تمام دخل و خرج خود را ثبت ميكرده است .
هميشه شكرگزار نعمتي كه داشته است بود . هيچ موقع چيزي كه از وسع خانواده بالاتر بوده باشد طلب نكرد .
ويژگيهاي خاص
- جلوتر بودن از سن و زمان و سواد خويش
- حضور در تمام فعاليتهاي اجتماعي
- فعاليت و پيگيري وافر در امور روستا و حل مشكلات
- عاشق جبهه و جنگ و شهادت
- داشتن نظم و انضباط در امور زندگي
- خوشخط و زيبانويس بود
اطلاعات مزار
محل مزارشنبه
تصویر مزار
موقعیت مکانی مزار
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید
0 دیدگاه ها و دلنوشته ها