مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید حسن درج

748
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام حسن
نام خانوادگی درج
نام پدر شريف
تاریخ تولد 1343/06/06
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/07/17
محل شهادت جوانرود
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل دانش آموز
تحصیلات سوم راهنمايي
مدفن شنبه
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • مصاحبه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید

    دانش‌آموز شهيد حسن درج در سال 1343 در خانواده‌اي مذهبي در يكي از روستاهاي استان بوشهر منطقه دلاورخيز دشتي « روستاي شُنبه » ديده به جهان گشود . پدر و مادرش در تربيت او با الهام گرفتن از دستورات اسلامي سعي وافري داشتند تا به نحو احسن اين امر مهم را انجام دهند . « حسن » از همان كودكي با تأثير از صفا و صميميت جامعه روستايي به دنبال اجراي دستورات خدا بود و بدين وسيله در محيطي بكر و فارغ از هرگونه آلايشي بذرهاي ايمان و اعتقاد در دلش جوانه زد . بعدها نهال باروري را بوجود آورد كه ثمره‌ي آن حتي تا شهادت نيز او را بهره‌مند ساخت . خانواده‌اش هرچند بسان ديگر روستائيان اين آب و خاك از امكانات چنداني برخوردار نبودند و در فقر زندگي مي‌كردند ، ولي در عوض سعي داشتند تا هرچه بيشتر فرزندانشان را با احكام الهي آشنا سازند و بهتر او را به دستورات اسلام واقف سازند . « حسن » از كودكي نماز را بپا مي‌داشت. از روزه نيز غافل نبود . قرآن را نزد يكي از روحانيون بااخلاص روستا به روش خوبي آموخت و آيه‌هاي حيات‌بخش و روح‌نواز الهي آن در وجودش جاي گرفت . بطوريكه در ماههاي مبارك ، خصوصاً رمضان و مراسمات مذهبي با صدايي دلنواز قرآن را قرائت مي‌كرد . شهيد در سن 6 سالگي پا به مرحله‌اي جديد از زندگي خود نهاد و راهي مدرسه شد . دوران دبستان را با موفقيت پشت سرگذاشت در تمامي كلاسها از شاگردان ممتاز بود پس از دوران دبستان موفق شد تا كلاس سوم راهنمايي در روستايش تحصيلاتش را ادامه دهد .

    « حسن » لحظه‌اي از ياد خدا و اجراي دستورات و حدود الهي جدا نبود . اين شهيد وارسته قبل از اوج‌گيري شعله‌هاي فروزان انقلاب اسلامي در گرماگرم مبارزات مردم  حضور داشت  و با علاقه بسيار به اسلام و رهبري حضرت امام خميني(ره) در صفوف نهضت به تلاش پرداخت و هميشه در راهپيمائيها شركت فعال داشت و به تلاش پيگير و خستگي ناپذير مذهبي ، سياسي ادامه داد تا اينكه جريان پيروزي انقلاب (22 بهمن) فرارسيد و نخستين مرحله از پيروزي انقلاب آغاز شد . بر اساس وظيفه خطيري كه در پاسداري از اسلام و انقلاب و ضرورت بازگشت آرامش و امنيت احساس مي‌كرد به عضويت « بسيج » درآمد و يكي از فعالترين اعضاء بسيج روستا به حساب مي‌آمد . شبانه روز براي خدا و بندگان خدا زحمت مي‌كشيد و براي پاسداري از اسلام ، از هيچ چيز دريغ نداشت ، شبانه روز از حريم انقلاب اسلامي پاسداري مي‌كرد و گاهي احساس خستگي نمي‌كرد . هميشه خوشحال بود كه مي‌تواند قدمي در راه خدا بردارد .

    با آغاز جنگ تحميلي و برافروخته شدن آتش جنگ ، هميشه در فكر جبهه و جنگ بود و در تمام لحظات به ياد رزمندگان اسلام و مردم مظلوم شهرهاي مرزي بود . هميشه در آرزوي شهادت سرود « شهيدم من ، شهيدم من » را زمزمه مي‌كرد . با وجودي كه سن و سالي نداشت اما به كرّار تقاضاي رفتن به جبهه را مي‌كرد ، ولي از طرف مسئولين و فرماندهان بسيج و سپاه با اعزام ايشان موافقت نمي‌شد تا اينكه پس از اصرار زياد با تعدادي از دوستان و همكلاسان در تابستان سال 61 پس از به پايان رسانيدن كلاس درس ، در تاريخ 6/6/61 از طريق بسيج به منطقه غرب كشور اعزام و پس از گذشت حدود يكماه و چند روز خدمت صادقانه و دلاوري فراوان در حالت مأموريت بوسيله تركش خمپاره دشمن به آرزوي واقعي يعني شهادت نائل آمد .

    فرازي از گفته‌هاي شهيد درج برگرفته از دفاتر شهيد

    در مورد شهادت

    « شهادت يك فرد ، زندگي آغازين اوست .»

    ضمن اشاره به آيه‌ي « ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون » مي‌فرمايد : « شهيد چونان كودكي است كه در بطن مادر زندگي مي‌كند و هنگامي كه متولد مي‌شود و در دنياي جديد ، همه از آمدنش خوشحال هستند ، شهيد هم از اين دنياي بسته مادي و دربند زمان به دنياي وسيع لايتناهي معنويت گام مي‌نهد و زندگي رزق‌دار خود را نزد خدا آغاز مي‌كند و اين تولد همواره ميمون و مبارك است .»

    اعتقاد به پيوند با ولايت فقيه

    شهيد درج معتقد بود كه :

    تنها در بستر ولايت فقيه است كه انقلاب اسلامي از انحراف و سقوط در امان مي‌ماند و براي تداوم حركت انقلاب به اشاعه نقطه نظرهاي مكتبي و توحيدي استاد شهيد مطهري مي‌پرداخت و مرتباً خواندن كتابهاي شهيد مطهري و شريعتي را توصيه مي‌نمود .

    انگيزه‌هاي مبارزه

    « ما براي دنيا و مظاهر آن مبارزه نمي‌كنيم . ما براي رضاي پروردگار خويش مبارزه مي‌كنيم و هرگاه رضاي خدا بدست آمد ، ما هم راضي شده‌ايم ، چه پيروز شويم و چه شكست  بخوريم .»

     

     

    من و حسن در آنزمان سن و سال زيادي نداشتيم . من در كلاس اول دبيرستان و ايشان در كلاس سوم راهنمايي مشغول به تحصيل بوديم . در سال 61 برادر بزرگم به نام «كرم» با وجوديكه دوشادوش پدر پيرم در امرار معاش خانواده نقش بسزايي داشت از طرف نظام وظيفه به خدمت مقدس سربازي احضار گرديد . اين جريان براي خانواده بسيار سخت بود . نه به لحاظ زندگي و امرار معاش بلكه بخاطر اينكه اولين فرزند خانواده كه تا آن لحظه از كانون گرم خانواده دور نشده بود بايد براي مدتي از خانواده جدا مي‌شد و خدمت مقدس سربازي را طي مي‌كرد . اين موضوع باعث آزردگي خاطر اعضاء خانواده خصوصاً مادرم گرديده بود ، بطوريكه شب و روز فكر همه را مشغول كرده بود . اما برادرم «حسن» هميشه به مادرم دلداري مي‌داد و مي‌گفت تو نگران نباش من به هر قيمتي كه شده باشد ( حتي تاپاي جانم ) ايشان را به نزديكترين مكان جهت ادامه خدمت انتقال مي‌دهم و براي اينكار آرام ننشست و مكاتبات زيادي كه نمونه‌هاي آن موجود مي‌باشد انجام داد تا توانست از مسئولين زيربط قولهايي را بگيرد . اگر چه اين موضوع در زمان حيات ايشان ميسر نشد و آن هم به دليل اين بود كه ، ايشان بايد دوران آموزشي را حتماً در جايي ديگر بگذراند و بعداً اينكار يعني انتقال به بوشهر صورت گيرد ولي همانطور كه قول داده بود به مادرم ، در اولين روزهاي بعد از شهادت ايشان با مكاتبات بنياد شهيد ، محل خدمت برادرم از نوشهر به پايگاه دريايي بوشهر و از آنجا حتي به روستايمان يعني « شنبه » انتقال يافت و در آنجا خدمت وظيفه‌اش را سپري كرد و شهيد به قول خود وفا نمود .

     

    راوي : برادر شهيد حسين درج
    ادامه مطلب

    بسم الله الرحمن الرحيم


    ولا تحسبن الّذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربّهم يرزقون .

    « از شهادت باكي نيست . اولياء ما هم شهيد شدند .»                     (امام خميني)

    به حق نبايد نام اين رزمندگان جان بركف كه آرزوي واقعي را شهادت ، و سراي سعادت را آخرت مي‌دانند ، جزو مردگان در بستر به حساب آورد . اگر به جبهه مي‌روند براي اين است كه به نداي رهبر والامقام و آگاه پاسخ مثبت دهند . زيرا كه درست اين رهبر روشندل نقش امام حسين(ع) را در اين زمان ايفا مي‌كند . در اين زمان بايد همگي ما خود را مهيّا سازيم تا يك به يك ما رزمنده‌اي باشيم كه در صدور اسلام واقعي و حفظ آئين مقدس اسلام كوشا باشيم .

    اگر اسلام با خون ما جاني تازه مي‌گيرد و درختش با خون ناقابل ما آبياري و ثمرآور مي‌گردد ، پس اي شمشير و اي گلوله بر من ببار تا مي‌تواني قلبم را بشكاف زيرا در       اين  صورت مجال نفس كشيدن به دشمن انقلاب نخواهم داد .

    اي هموطنان عزيزم ! اگر آن آرزوي واقعي يعني شهادت نصيبم گشت افسرده نشويد و هيچ اندوه به دل راه ندهيد ، و راه شهيدان به خون غلطان را ادامه دهيد و از طرف ديگر اينكه اين آئين از هابيل شروع شده و تا نابودي كامل دشمنان قسم خورده اسلام ادامه دارد .

    اي پدر و مادر مهربانم ! بعد از شهادتم همچون پدران و مادران شهيدان ديگر دليرانه لبخند شادي بر لبان بزنيد ، زيرا كه دشمن از گريه شما شادمان مي‌شود . از برادرانم مي‌خواهم كه طرفدار جان بركف امام و انقلاب باشند و هيچگاه در حفظ اين انقلاب غفلت نورزند .

    والسلام عليكم


     

    اين وصيت‌نامه در تاريخ 14/6/61 نوشته شده است

    حسن درج 14/6/61
    ادامه مطلب
    در محضر برادر شهید

    شهيد درج باتوجه به وضعيت خاص فرهنگي و اجتماعي زمان خويش بسان تمام جوانان ديگر ، پاكباخته و جان بركف بود . منش خاص و رفتار توأم با متانت ايشان همواره در روستابه خوبي ياد مي شود . ايشان سعي در برقراري ارتباط با تمام اقشار جامعه داشته است . شوخ طبعي  و اخلاق شيرين ايشان طبق گفته‌هاي دوستانش ، مشهور بوده است . شهيد از زمان خود جلوتر حركت مي‌كرده و اين گفته از گفته‌ها و رفتار ايشان مشهود بود .
    ادامه مطلب
    در محضر مادر شهيد

    خاطره از زبان مادر شهيد

    چند روز از اعزام حسن به جبهه نگذشته بود كه فهميدم يكي از دوستانش از جبهه برگشته است ، به درب حياط آنها رفتم و از او احوال حسن را پرسيدم . در جواب گفت : خوشا به حال حسن به جبهه‌هاي كردستان اعزام شد . در راه برگشتن به خانه چون مي‌دانستم كه حسن ديگر برنمي‌گردد با حالت گريان به خانه آمدم . چند لحظه بيشتر نگذشته بود كه خوابم برد در خواب ديدم كه حسن با لباس سراپا سبز به خوابم آمد و  گفت : مادر چرا گريه مي‌كني ؟ نگران من نباش زيرا جان ما در دست خداست . از آنشب به بعد منتظر خبر شهادت ايشان بودم . تا اينكه خبر شهادت او را آوردند .

    چگونگي رسيدن خبر شهادت شهيد :

    هنوز چهل روز از حضور او در جبهه نگذشته بود كه يك شب بعد از نماز مغرب و عشاء پس از صرف شام صداي درب حياط به گوش مي‌رسيد . پس از بازنمودن درب حياط متوجه شديم چند نفر از شهرستان  به اتفاق چند تن از اهالي روستا وارد شدند . ما كه ازپيش شايد به نوعي منتظر شنيدن خبر شهادت او بوديم و آمادگي شنيدن خبر را داشتيم ، متوجه موضوع شديم .

    در محضر برادر شهيد « يوسف درج »

    برخورد با اعضاء خانواده

    همه اعضاء خانواده ، حسن را به عنوان فردي خوشرو ، كمك‌كار خانواده و فعال مي‌دانند. ارادت خاصي به پدر و مادر داشته و هميشه برادران و خواهران را به احترام پدر و مادر توصيه مي‌كردند . من كه به عنوان برادر ايشان هستم ، بوسه‌هاي اوكه مرا مي بوسيد را به ياد دارم . پدر و مادرم نقل مي‌كنند كه وقتي وارد خانه مي‌شد با لهجه خاص خودش « سلام مادر ،   سلام پدر » به ايشان سلام مي‌كرده است . مادر و پدرم مي‌گويند هيچگاه صحبتي نامربوط به زبان نياورد .

    برخورد با دوستان و آشنايان

    با توجه به منش خاص ايشان كه قبلاً اشاره شد ، همواره در بين دوستان و آشنايان به خوش‌رفتاري مشهور بوده است . احترام به ديگران را وظيفه خود مي‌دانسته است .

    مدرك تحصيلي شهيد

    تا سال سوم راهنمايي تحصيل نموده كه با شروع جنگ تحميلي به جبهه اعزام شدند .

     

     

     

    لحظات آخر هنگام اعزام به جبهه

    مادرم نقل مي‌كند كه حسن در تابستان سال 61 در بوشهر كار مي‌كرد . براي چند روز استراحت به خانه برگشته بود . صبح آنروز وقتي از خواب بلند شديم ، صداي بلندگو درحال پخش سرود به گوش مي‌رسيد روزهاي اعزام نيرو به جبهه معمولاً اينگونه سرودها پخش مي‌شد . حسن وقتي صداي سرود را از بلندگو شنيد از خانه بيرون رفت ، زمان زيادي نگذشته بود كه به خانه برگشته . از من سراغ شناسنامه را گرفت . من كه قصد او را نمي‌دانستم سراغ پيدا كردن شناسنامه‌اش رفتم و خودش نيز همزمان لابه‌لاي كتابها و مدارك در حال جستجو بود . گفتم شناسنامه را به چه مقصودي مي‌خواهي ؟

    گفت : من بايد بروم .

    بدون پيدا كردن شناسنامه كيفش را برداشت و گفت : مادر خداحافظ من مي‌روم از قول من از بقيه خداحافظي كن . نكته قابل توجه اينكه تا شب قبل برنامه‌اي براي رفتن نداشت ولي در آنروز با شوق عجيبي راه مي‌رفت ، چنانكه به نظر مي‌رسيد پرواز مي‌كند . من رفتن او را چنان ديدم كه ديگر برنخواهد گشت .

    انجام كارهاي شخصي

    نكته بسيار بارز در زندگي اندك اين نوجوان نظم و ترتيب و انضباط خاص ، حاكم بر كارهايش بود . در تابستانها كه به كارگري مي‌پرداخت ، در كارش بسيار جدي بود . چنانكه به هرجا مراجعه مي‌كرد از او استقبال مي‌كردند . اسناد و مدارك به جامانده از او حاكي است كه هميشه برنامه‌ريزي در كارهايش داشته است و تمام دخل و خرج خود را ثبت مي‌كرده است .

    هميشه شكرگزار نعمتي كه داشته است  بود . هيچ موقع چيزي كه از وسع خانواده بالاتر بوده باشد طلب نكرد .

    ويژگيهاي خاص

    • جلوتر بودن از سن و زمان و سواد خويش

    • حضور در تمام فعاليتهاي اجتماعي

    • فعاليت و پيگيري وافر در امور روستا و حل مشكلات

    • عاشق جبهه و جنگ و شهادت

    • داشتن نظم و انضباط در امور زندگي

    • خوش‌خط و زيبانويس بود

    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارشنبه
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x