مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید حسین درگویی

122
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام حسين
نام خانوادگی درگوئي
نام پدر احمد
تاریخ تولد 1337/06/06
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/03/10
محل شهادت خرمشهر
مسئولیت راننده
نوع عضویت جهادگر
شغل كارمندجهاد
تحصیلات پنجم ابتدايي
مدفن بادوله
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • چند مدتی که از انقلاب گذشت و صدام بعثی به ایران حمله کرد، حسین وارد جهاد سازندگی شد و فوری به جبهه اعزام گردید. ‏مرتبه ی اول که به جبهه رفت، طوری مجروح شد که انتظار زنده ماندنش را  نداشتیم...


    از ناحیه ی سر و بدن مجروح شده بود. حدود 2 ‏تا 3 ‏ماه در بیمارستان  ‏فاطمه ی زهرای بوشهر بستری بود و بعد هم که به خانه آمد حدود 2 ‏تا 3 ‏ماه بستری بود.


    ‏‏‏بعد از این که حال او بهتر شد، درصدد فراهم ساختن زمینه ی ازدواجش برآمدیم. مراسم خواستگاری انجام گرفت و می خواستیم مراسم عقد را بر پا کنیم. لباس و حلقه ی انگشتری هم گرفتیم، اما او گفت: «تا من به جبهه بروم و ‏برگردم، بعد از آن مراسم را برگزار می کنیم، الآن وقت عروسی من نیست، چون که در جبهه به راننده ی لودر نیاز دارند».


    بعد از ترخیص شدنش از بیمارستان، همیشه آرزوی بازگشت به جبهه را داشت. پزشکان و دوستانش با توجه به وخامت حالش به او سفارش می کردند که باید استراحت کنی تا بهبودی کامل پیدا کنی. اما عشق به امام (ره)، انقلاب و جهاد در راه خدا او را لحظه ای آرام نمی گذاشت. دو‏باره به جبهه رفت و در خط مقدم با لودر سنگر می ساخت.


    سرانجام برای آخرین بار قبل از اعزامش به جبهه، در یکی از مسجدهای چغادک، مثل کسی که از تحصیلات عالی برخوردار باشد، سخنرانی مهیجی نمود. ‏با همه خداحافظی کرد ‏و گفت که من دیگر برنمی گردم.


    ‏حدود یک ماه در جبهه بود که د‏وباره زخمی شد. به محل همان زخم های قبلی ترکشی اصابت کرده بود و به کلیه هایش آسیب جدی رسانده بود و آنها را از کار انداخته بود. پس از یکی دو روز بستری بودن در برازجان و بوشهر و بعد از آن انتقال وی به شیراز، نهایتاً به شهادت رسید.


    راوی: «برادر شهید حسین درگویی»

    ادامه مطلب
    قسمتي از وصيت نامه شهيد درگويي
    قابل نيستم و اگر به شهادت رسيدم به تمام برادران حزب الله خبر بدهيد تا بيايند سوره حمد بر مزارم بخوانند و ناراحت نشويد و گريه نکنيد براي من و لباسي که من خريده ام براي عروسي ، اميدوارم زن براي عبدالحسين بگيريد امام را پشتيباني کنيد و نگذاريد تنها بماند و اگر انشاء الله شهيد شدم در روستاي بادوله مرا پيش قبر برادرم حسين توپال خاک نماييد .

    به نام خداي شهيدان
    اي شهيدان غم غريبي بر شانه هايمان سنگيني کرده ،
    چراغ راهمان شويد ، چنانچه بوده ايد
    دستاي دنياي ما را بگيريد

    معبر شعر فرجام
    با اين همه شقايق پرپر چه مي کنيد ؟
    با قلب غم گرفته مادر چه مي کنيد ؟
    حاشا کنيد پيش پدر جرم خويش را
    با نعش غرق خون برادر چه مي کنيد ؟
    پاييز را به باغچه مهمان کنيد
    با روح سبز سرو و صنوبر چه مي کنيد ؟
    فردا که بي نقاب سراپا ندامتيد
    در پيش گاه حضرت داور چه مي کنيد ؟
    گيرم که سوخت ساقه از آتش شما
    با عشق ايتن همه نهال تناور چه مي کنيد ؟
    شهيد حسين درگويي
    لاله­اي از لاله­ها درگويي است        عطر آگين چون گل شب بويي است
    سال سي و يک به دشتزار     چشم بگشوده حسين در آن ديار
    چهار ساله مادرش از دست داد      رحمتش بادا چنيين طفلي بزاد
    فقر او محروم از تحصيل کرد          لا جرم فارغ زقال و قيل کرد
    پانزده ساله بهر کار در شهر شد        او غريق سختي اين بحر شد
    از تبار کربلا بود اين حسين      بهر او گريان شده با شور و شين
    نورايمان کودکي در دل داشت          بذر عشق از کودکي در دل بکاشت
    با نماز و روزه دل تطهير کرد         تا شهلدت نفس را رنجير  کرد
    مدت دو سال در بحرين بود      کار کردن خود اداي دين بود
    چون شنيد از دور صوت انقلاب    سوي ايران باز آمد پر شتاب
    عشق او اين انقلاب و رهبرش           پرچم توحيد بالاي سرش
    در چغادک رفت با اهل و عيال         بود دائم  بهر جانان جان نثار
    هرکجا نامي ز رهبر مي شنيد           لرزه مي افتد و جانش مي پريد
    بر نداي رهبرش لبيک گو            نام او فرياد زد کو به کو
    ياور راه امام و انقلاب              وقف ميهن شد نه ارام و نه خواب
    تا که شد بهمن ماه انقلاب            نقشه طاغوت شد نقش بر آب
    در جهاد آغاز شد سازندگي             تا که ايران سربگيرد زندگي
    لحظه­اي آرام در کارش نبود            سست  پيماني به کردارش نبود
    در چغادک ياد و نامش زنده است         انجمن از عشق او پاينده است
    چون که نامردان زدند آهنگ جنگ          همتي بايد نه آرام و درنگ
    شد به جنگ خرداد ماه سال شصت          تا ز صدامي بگيرد ضرب شست
    بس چه سنگر ساز بي سنگر بدند          از مس خود دور گشته زر شدند
    زير آتش  بار دشمن وقت کار               ترکش خمپاره کرد او را شکار
    چونکه زخمي شد در اين صودا گري     بيست روزي شد به مشهد بستري
    چونکه درمان گشت با بهبودي رسيد         مرغ جان در آرزوي جبهه ديد
    مي شود آيا که عاشق رام کرد                هر چه گفتم صبر ، نا آرام کرد
    لحظه­اي دل را به دست کس نداد        در ره حق لحظه اي وايس نداد
    بارديگر رفت تا  ياري کند                       با رفيقان باز همکاري کند
    سوم خرداد در سالي که رفت         با جراحت عازم شيراز گشت
    کل فوادٍ في مصابِک ناريه        کلِّ عينٍ في فراقک باکيه
    از وصيت نامه­اش بايد نوشت       حرف حرفش همچو بستان و بهشت
    بر مزارم حمد خوانيد و سلام        من چنين تکليف را کردم تمام
    بعد من گريان نباشيد و غمين          راه و رسم عاشقي باشد همين
    با برادر اينچنين گفته حين        جشن گيريد شادي عبدالحسين
    گر بميرم من به سنگرهاي پاک          بسپرند ما را به بادوله به خاک
    روح او شاداب و راهش مستدام          روضه­ي روح پرورش بادا به کام
    قطره اي از دريا
    خداوندا
    پناه مي بريم به تو از فساد انگيزي شيطان رانده شده ، و کيد او و  دامهاي او و از اعتماد به دروغهاي او ، و وعده هاي او و از اينکه به طمع انداز و نفس مرا براي گمراه کردن از طاعت تو و خوار ساختن ما را به سبب نافرماني تو .
    او مي خواهد تعليمات شيطاني خود را در نظر ما خوب جلوه دهد ، و گران سازد آنچه زشت و مکروه است در پيشگاه تو ...
    خداوندا او را در قلب ما راه و دخالت مده و در دل ما او منزل و موطن قرار مده .
    الهي :
    آنچه را زينت داده براي ما . باطل است آن را به ما شناسان و از آن نگاه دار و بينا نگردان ما از بيدار و در دل ما ميانداز از آنچه که سبب غفلت ما مي شود .
    صحيفه سجاديه
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاربادوله
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید
    your comments
    guest
    0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
    بازخورد (Feedback) های اینلاین
    مشاهده همه دلنوشته ها
    0
    ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x