مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید سیدرسول پناه

719
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام سيدرسول
نام خانوادگی پناه
نام پدر سيدعبدالعزيز
تاریخ تولد 1347/06/12
محل تولد بوشهر - دشتي
تاریخ شهادت 1364/11/29
محل شهادت فاو
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل دانش آموز
تحصیلات دوره دبيرستان
مدفن درازي
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • مصاحبه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید

    شهيدسيدرسول پناه درسال 1347 درخانواده اي مذهبي ومتشخص ازسادات معظم ومعزز روستاي درازي چشم به دنيايي گشودكه فقط هفده بهارازآن راسپري نمودوشايداين دنياي فاني بيشترلياقت وجودچنين ستارگاني رانداشت .

    فضاي گرم ومعنوي خانواده ، عـطرآگين ازصوت خوش روزانه قرآن كريم بود.پدري كه معلم قرآن وتـعليم دهنـده كلام خدابه جوانان بود،اوراجواني متعهد،سربه زير،نجيب ودوست داشتني به بارآورده بودتاقلبي سرشارازعشق به كلام الهي واهل بيت عصمت وطهارت داشته باشد.

    علي رغم اشتغال به تحصيل ،آن همه شورواشتياق ايماني باعث گرديدتاهمه  بارمعنوي خودرابرداردوبادنيايي كه جايي براي روح بلنداونداشت خداحافظي كند . عشق   لبيك به نداي امام عزيزاوراازهمه دوستان واهل خانه واهالي روستاجدانمودورهسپارديارعاشقان ودانشگاه معنويت گرداند.

    درچندين دوره پياپــــــي همراه باهــــــمرزم ودوست صميمي خـــودشهيدابراهيم تنوعـــازم جبهه هاگشتند.تااينكه درسال 1364 درعمـــليات والـــــفجرهشت روح بلندومــــعنوي اوجـــوازپـــروازبــه اوج عاشقــي هاوسربلندي هاراگرفت.

    اما اين پايان كارنبود،چراكه اوبه اين عشق بازي هم بسنده نكردوجسم خودرانيزچندين سال به دست خاك هاي گرم وتفتيده جنوب سپرد،تانه تنهاجان،بلكه ذره ذره وجودخودراهم نثاراسلام نمايدوفقط تكه استخواني ـ اين هم براي نشانه ـ  به زادگاه برگردد.

    شهيدسيدرسول پناه وديگرشهداي مابانثارجان خودحافظ اين مرزوبوم شدندواينك هم رزمان شهيدپناه وديگرشهدامانده اندتاعظيم ترين رسالت آنها،يعني پيام شهداراچونان حضرت زينب(س)وحضرت امام سجاد(ع)درواقعه كربلا،به گوش نسل هاي بعدبرسانندتاروح ايثاروشهادت وحفظ ارزش هاهميشه زنده بماند.

     

    سجاياي اخلاقي شهيد  

    ايشان تمام سعي و تلاش خود را در انجام واجبات و ترك محرمات انجام مي دادند , هميشه سعي مي كردند در دعا و مراسم مذهبي شركت داشته باشند . به خواندن قرآن علاقه خاصي داشت . نجابت و سر به زيري در محل از خصوصيات ويژه شهيد بود . در بين اهالي روستا محبوبيت خاصي داشت و همه اهالي او را دوست   داشتند ، در بين دوستان نيز همه او را دوست مي داشتند .

    هميشه احترام ويژه اي براي  پدر و مادر قائل بودند , اوامر آن ها را اطاعت مي كرد و هيچ گاه موجبات آزار و اذيت آنها را فراهم نمي كرد . به فكر فقرا و نيازمندان و مستمندان بود و تمام تلاش خود را براي حل مشكلات آنها انجام مي داد . خود را كوچك تر از همه به حساب مي آورد و در پيروي از فرامين امام خود كوتاهي نمي كرد و تمام سعي خود را انجام مي داد تا به منويات رهبري جامه عمل بپوشاند .

    از آن هنگام كه اطراف خود را شناختم سيماي برادري مهربان و با عطوفت را چونان پاسباني دلسوز ،  نگهبان و چونان معلم اخلاقي ، مدرس بر بالاي سر خود ديدم . برادري كه نه گاهي داد و فريادي بر سرمان كشيد و نه گاهي به بهانه بزرگي سن دستور يا فرمان كاري به ما مي داد . اعمال و رفتارش نردباني بود كه ما را پله به پله به سوي معنويت و قرب به خدا نزديك مي كرد . او با محترم شمردن و عزت دادن به پدر و مادرمان به ما مي آموخت كه دو قطب ارتباط با خدا اين دو موجود الهي هستند . شور و شوق انقلابي , عشق و علاقه وافر به امام خميني(ره) و تبعيت از او به ما مي آموخت كه پايه و ستون انقلاب رهبري است . شتاب و عجله براي انجام واجبات و جديت درترك محرمات از وي صفحه سبز خودسازي را روبروي ما طراحي مي كرد .

    شروع اشغالگري رژيم بعث عراق به ميهن اسلامي مان قلب وي را پر از كينه كفار و عاشق تر به اسلام و انقلاب و امام كرد . كوله پشتي عشق و اخلاص خود را بر دوش گذاشت و راهي دانشگاهي عظيم شد , او كه در ميدان جهاد اكبر كارزاري سخت داشت عازم ميدان جهاد اصغر گرديد و سبكبال از پيروزي در جهاد اكبر پرواز نمود تا اسلحه همت و عزت اسلامي بودن را بر دوش كشد . او در اين ميدان خستگي نشناخت و تنها بعضي وقت ها به ديدن پدر و مادر مي آمد و هربار كوله باري از عطر و معرفت جهاد اصغر با خود داشت و اين عطر بود كه فضاي خانه ما را خوشبو كرد . تا كنون بوي خوشش بر مشام و روح ما جاني تازه مي دهد و اين حكايت بود كه پس از جهاد اكبر و حضور در جهاد اصغر آماده هجرت به سراي معرفت و ديدار ذات اقدس مي شوي و آغوش باز ملائك مقرب آماده اين مردان آسماني مي شود ، و به ما نيز درس داد كه آسماني شدن با حرف نيست , با سخنان شيوا و رسا در پشت تريبون ها زدن ها نيست بلكه در وسط ميدان عمل    است ،   عمل در جهاد اكبر و جهاد اصغر . و تا كنون و تا نسل هاي آينده عطر معنويت او به ما مي گويد كه حافظ ارزش ها و آرمان هاي آسمانيان باشيد . پا بر بال هاي عروج آن ها نگذرايد و چونان زينب پيام رسان آنان  وعامل به سفارشات آنان باشيم . بلكه حكايت آسماني بودن ، به ماندن سال هاي سال زير خاك هاي كربلاي ايران ختم شد تا حتي ذره ذره وجود ظاهريشان نيز فداي اسلام شود و يا شايد مانده اند تا سال ها بعد باز نداي آسماني بودن و آسماني شدن را سر دهند و زنگي بيداركننده بر خفتگان باشد .

    سلام بر آسمانيان , آن ها كه تاكنون يادشان و نامشان قله هاي سرافرازي انقلاب و مزارشان ميعادگاه عاشقان است .

    معرفی والدين شهيد

    پدر شهيد

    سيد عبدالعزيز پناه از سادات جليل القدر روستاي درازي و از تعليم دهندگان قرآن كريم طي ساليان دراز , مورد احترام در محل و داراي سجاياي اخلاقي خوب و مردم مداري مي باشد و گره گشا در امور مردم .

    مادر شهيد

    شهربانو رمضاني مادر شهيد سيد عبدالرسول پناه , بانوي محجوب و باايمان و متشخص در بين بانوان روستا و مادري مهربان و دلسوز كه شيرمردي چون آن شهيد سعيد را در دامنش پرورش داده است .

     
    ادامه مطلب
    با سلام وبر پيشتازان انقلاب اسلامي كه در رأس آنها قائد اعظم امام خميني پرچمدار حماسه آفرين حسيني است كه براي پيشبرد و اهداف اسلام عزيز بر طاغوت و طاغوتيان عصر خود پيروز گشته و چون ابراهيم بت شكن تمام دستها را در هم شكسته و مي رود تا پرچم اسلام را در همه اقصي نقاط جهان به اهتزاز در آورد.

    من بر اساس رسالت و مسئوليتي كه حس نمودم ، بر خود واجب دانستم در راه خدا براي پاسداري و حراست از انقلاب كبير اسلامي كه خونبهاي هزاران شهيد و مجروح است به جبهه حق عليه باطل بيايم و به جنگ عليه ضد خدا بپردازم  . من گام نهادن در اين مسير الهي را فريضه اي بزرگ مي دانم . در اين راه اگر دشمن را  شكست دهيم پيروزيم و يا اينكه در همين راه اگر كشته شويم هر دو موجب پيروزي وسر افرازي ماهاست . من با كمال ميل به جبهه مقدس حق عليه باطل كه براي پيروزي اسلام و مسلمين است ,مي روم . چون ما به خودمان تعلق نداريم يعني خلق نشده ايم تا راحت طلب باشيم و يا در پي آسايش دنيوي باشيم .

    نه نه اين ارزشي ندارد ما خلق شده ايم تا اينكه آزمايش شويم اين جهان آزمايشي بيش نيست و زندگي جاويد در آن جهان است امروز افتخار ما اين است كه در راه عقيده اي جهاد كنيم كه به حقانيت آن كاملاً آگاهيم و غير از اين راه باقي نمي ماند كه يا پيروزيم يا اينكه شهادت را چون اسلحه اي مرگبار بر فرق دشمن فرود مي آوريم .

    خدا وندا ! تو گواهي كه هدف ما از اين جنگ اعتلاي كلمه حق و سرنگوني ستمگران است و اگر چنانچه در اين راه خدا سعادت را نصيبمان كرد و شهيد شديم فقط وفقط هدفمان برقراري پرچم توحيد و آزادي كربلا و نابودي جنايت كاران است پس شما مردم مديون خون پاك اين ايثارگران هستيد . پس وظيفه شما در برابر اين خونهاي پاك بندگي خدا و عمل به اسلام و حرفهاي امام خميني و حفظ وجبهه اسلامي است .

    پدر و مادر وبستگان گرامي اگر چنانچه در اين راه خدايي كشته شدم برايم گريه وزاري نكنيـد اگر مي خواهيد براي من گريه وزاري بكنيد براي جد بزرگوارمان امام حسين (ع)گريه كنيد كه با چه وضع مشقت باري با گرسنگي وتشنگي شهيد شد.

    اگر از من بدي ديده ايد به بزرگي خودتان ببخشيد از همسايه ودوستان عزيزم تمنا دارم كه مرا حلال كنيد و مرا در بهشت عباس در كنار قبر برادر شهيدمان احمد پريچه دفن كنيد , در پايان دعا براي امام امت يادتان نرود .

    سر باز حقير امام زمان  سيد عبدالرسول پناه

    ادامه مطلب
    مــــــــصاحبه

    پدر شهيد

    بنده حقير سيد عبدالعزيز پناه ساكن روستاي درازي مي باشم .   ايشان از كودكي اخلاق وخلقيات به خصوص خود داشت ، تا آنجا كه در بين اقوام واهل محل كودكي دوست داشتني بود . از همان كودكي سجاياي اخلاقي در او پيدا بود . فرمانبري از پدر و مادر و گوش دادن به همه حرف هاي آنان از خصوصيات خوب او بود درس را با جديت دنبال مي كرد و از 10 تا 11 سالگي به نماز علاقه مند شد و اهل نماز و قرآن گرديد .

    در كنار درس و رعايت مسائل ديني در كمك به اين حقير در كار كشاورزي به طور جد مي پرداخت و تابستان به جاي بازي و تفريح در كار كشاورزي و جمع آوري خرما به من كمك مي كرد .

    با شروع مبارزات انقلاب او نيز شوري پيدا كرد و عاشق امام و انقلاب   و خوشحال از رفتن شاه    بود .  هميشه   انتظار ديدن حضرت امام خميني (ره) در تلويزيون را داشت و عكس هاي آنها را نيز هميشه در ميان كتاب هايش داشت . امابا شروع جنگ تحميلي و حمله و تهاجم رژيم بعث او نيز كينه و نفرت از استكبار را در دل خود كاشت . گرچه در سال هاي اول جنگ سنش اكتفا ننمود اما بعدها درس و مدرسه را رها نمود و راهي مدرسه عشق گرديد ، و چندين مرحله به جبهه هاي جنگ همراه با همرزم و دوستش ابراهيم تنو اعزام گشتند , تا اينكه به آرزويش يعني شهادت نيز رسيد .

      مادر شهيد

    من شهربانو رمضاني مادر شهيد سيد عبدالرسول پناه هستم .نمي دانم در مورد پسرم چه بگويم . او از كودكي پسري خوب و دوست داشتني بود . من هيچ وقت به ياد ندارم او نسبت به من بي احترامي كرده باشد و اگر خطايي از او سر مي زد به زودي معذرت خواهي مي كرد  . كودكي سر به راه بود و همه او را دوست داشتند . اهل نماز و قرآن بود و با برادران و خواهرانش ارتباط خوبي داشت . هيچ وقت من نديدم اهل دعوا و مرافحه با برادران و يا با بچه هاي روستا   باشد .

    او هميشه از امام و روحانيون حرف مي زد و عاشق انقلاب بود , حتي وقتي سنش كم بود باز مي خواست به جبهه برود , اما نمي گذاشتند تا اينكه درس و مدرسه را رها كرد و به جبهه رفت و هر دفعه كه بر مي گشت تنها چند روز اينجا مي ماند و دوباره به جبهه همراه با دوست خود ابراهيم تنو مي رفت.

    او جواني مؤدب , نجيب و سر به زير   اهل نماز , دعا و قرآن و مخالف ظلم و ستم بود .

    پس از مدت ها نبرد در جبهه هاي حق عليه باطل سرانجام به آرزوي ديرينه خود رسيد و 15 سال چشم ما را به در دوخت , چه شب ها كه از غم فراقش به خواب نمي رفتم و چه درزدن ها كه به شوق بودن او در پشت در , در را باز مي كردم . پس از ساليان سال انتظار تنها تك استخواني از او برگشت و خدا را شاكرم كه اين امانت او را برگرداندم.
    ادامه مطلب
    عصرروزشانزدهم تيرماه سال 1363 ماراباتجهيزات تمام به خط كردند.سيصدمترازمقرخارج شديم وبه مااعلام خاطراتي اززبان شهيد

    مانوردادند.دستوردادندبه داخل سنگرهايمان برويم وتابعدازنمازفرصت استراحت داريم.باپوتين خوابيديم وساعت 30/11 شب به خط شديم وساعت 12 به ستون يك حركت كرديم وبعدازطي مسافت 11 كيلومتربه ميدان مين رسيديم.اعلام كردنداگرتيري شليك كردنددرميدان مين نخوابيم.

    بااولين تيرهاي رسام ،كلاش وكاليبرسكوت دشت به هم خوردوحدود يك كيلومتردرميدان مين،زيرآتش آرپي جي وتيرباردويديم.ازميدان مين كه گذشتيم،پشت يك جاده كه شبيه يك جاده محلي بودخوابيديم وپدافندكرديم .آن قدرخسته بوديم كه فقط به خاطرخداتحمل مي كرديم.سپس به دستورفرمانده ،يواش يواش حركت كرديم.

    تعدادي نخل هاوخارهاي خيلي فراواني بودكه تاكمربندهايمان ارتفاع داشت.به نخلستان كه رسيديم تيربارهاوآرپي جي هاهنوزكارمي كردند.امربه خاموش كردن آتش دادند.به دهكده اي رسيديم .پاك سازي كرديم.ساعت پنج صبح خسته به رودخانه كارون رسيديم.پس ازآشاميدن آب وضوگرفتيم ونمازخوانديم.بعدازصرف صبحانه مقداري استراحت كرديم.ساعتي بعدبه خط شديم ودستورحمله دادند.ازساختمان هـاگذشتيم وپشت جاده آرايش كرديم.سپس به كندن سنگرمشغول شديم ومقدارسه كيلومتربه ميدان مين رفتيم ومجدداًدستورعقب نشيني دادند.مجبوربه دويــدن درمـــيدان مين شديم وپشــت جاده آرايش گرفتيم هواخيلي گرم بودبه پاك سازي رفتيم ازخارهاگذشتيم وبه ساختمان رسيديم .بعدازاقــامه نمازوصــرف ناهاربه سـمت سنگرحركت كرديم وغروب به سنگررسيديم.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاردرازي
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x