صبحگاه
تاریخ انتشار : دسامبر 24, 2020
حاضر بودم روزی ده مرتبه شهید بشوم اما به من نگویند بیا صبحگاه. نمیدانم چرا این قدر برایم زور داشت. اما مثل من كم نبودند. دیگر از بس برای فرمانده عذر و بهانه می آوردم، چشمش كه به من می افتاد می گفت:«چیه، دوباره حمام واجب داری یا می خواهی بروی به پسرخالۀ داماد خواهرت […]
حاضر بودم روزی ده مرتبه شهید بشوم اما به من نگویند بیا صبحگاه. نمیدانم چرا این قدر برایم زور داشت. اما مثل من كم نبودند. دیگر از بس برای فرمانده عذر و بهانه می آوردم، چشمش كه به من می افتاد می گفت:«چیه، دوباره حمام واجب داری یا می خواهی بروی به پسرخالۀ داماد خواهرت تلفن كنی؟»