رمز شب

تاریخ انتشار : دسامبر 24, 2020
سر پست مشغول قدم زدن بودم و داشتم با خودم چیزی زمزمه می كردم كه احساس كردم یك نفر از دور دارد به طرفم می آید. زود به زانو شدم و گلن گدن تفنگ را كشیدم. كافی بود آن را از ضامن خارج كنم و آن كاری كه نباید بشود بشود. طبق معمول با صدای […]
سر پست مشغول قدم زدن بودم و داشتم با خودم چیزی زمزمه می كردم كه احساس كردم یك نفر از دور دارد به طرفم می آید. زود به زانو شدم و گلن گدن تفنگ را كشیدم. كافی بود آن را از ضامن خارج كنم و آن كاری كه نباید بشود بشود. طبق معمول با صدای بلند گفتم:«ایست». او در جا ایستاد كمی خیالم راحت شد. گفتم :«كیست؟» گفت:«من». تقریباً حدس زدم كه كی ممكن است باشد. برای همین در جوابش گفتم:«من شیطان است؛ رمز شب؟» دستش را حلقه کرد دور دهانش و گفت:«نمی گم ریا می شه». بله درست حدس زده بودم خودش بود. تیكه هاش رو دست نداشت. بلند شدم و خنده كنان آمدم نزدیك و دیدم كلی هم با خودش خرت و پرت آورده.