مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید محمد حسین کریمی

337
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام محمدحسین
نام خانوادگی کریمی
نام پدر غلامحسین
تاریخ تولد 1342/9/15
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1367/04/04
محل شهادت سه راه زینبیه -مجنون
مسئولیت تخریبچی
نوع عضویت بسيجی
شغل معلم
تحصیلات فوق دیپلم
مدفن برازجان
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • شهيد محمدحسين كريمي در آذرماه سال 1342 در شهرستان برازجان بدنيا آمد. نامش‌‌ را محمدحسين گذاشتند تا از پيامبرش الهام بگيرد و رهرو راه حسين (ع)باشد.تحصيلات خود را تا پايان ديپلم در برازجان به پايان رساند و در مركز تربيت معلم شهيد اندرزگو تهران به تحصيل در رشته ديني و عربي پرداخت.پس از اتـمام‌ تحصيلات،دبير ديني و عربي و مربي پرورشي مدرسه شهيد آشناگر دهداران بود.وي معلمي مخلص و متقي و فداكار بود و بـه كارش عشق مي‌ورزيد. و در عين حال ضرورت لبيك به نداي امام خود را هم فراموش نمي‌نمود.و يكي از نيروها و اعضاي فعال پايگاه مقاومت فتح‌المبين برازجان بود و بارها داوطلبانه به جبهه مي رفت.خاك جبهه هاي غرب و جنوب‌ گواه‌ حضور فعال او در جبـهه‌ها هستند،و ياد اخلاص و تقوي‌،چهره نورانيش،اخلاق خوب، شوخي‌هاي به موقع و رشادتهايش در خاطر رزمندگان محو نخواهد شد.او از انجام هيچ كار مشكلي در جبهه ابا نداشت.هر مسئوليـتي را در جبـهه با توجه به موقعيت،با دل و جان مي پذيرفت.مدتي به صورت مأمور به خدمت در سپاه پاسداران انقـلاب اسلامي خـدمت مـي‌نمود،و در قرارگاه قـدس به دادن آموزش تخريـب به نيروهاي آموزشي جهت اعزام به جبهه مشغول بود،بعد از پايان مأموريت مدتي نيز در مجتمع رزمندگان شهيد رجايي شبانـكاره به تدريس پرداخت.ولي به علت حساس بودن زمان و وضع جبـهه ها در تاريخ 2/1/1367به جبهه رفت و در واحد تخريـب ناوتيپ اميرالمومنين(ع)مشغول نبـرد با دشمنان ديـن ‌و قـرآن گرديد.تا اين كه در تاريخ 4/4/67 در جبـهه جنوب به همراه سه تن از يارانش در حين حمل مـواد منفجره با ماشين،جهت انجام مـأموريت،ماشينشان مـورد اصابـت موشك هليكوپـترهاي دشمن بعثـي قرار گرفت و حسين گونـه به درجـه رفيـع شهادت نائل گشت و روح پاك و پرصلابـتش به ملكوت اعلي پيوست وخـون سرخش با ‌خاك جبـهه جايي‌كه ‌به آن‌ عشق مي‌ورزيد عجين ‌گشت.
    ادامه مطلب
    وصيتنامه شهيد: بسم ا... الرحمن الرحيم
    خدا جان ومال اهل ايمان را به بهاي بهشت خريداري كرده آنها كه در راه خدا جهاد كردندكه دشمنان دين را به قتل رسانند و يا خود كشته شوند اين وعده قطعي است بر خدا و عهدي است كه در قرآن و انجيل و تورات ياد فرموده.
    «قرآن كريم سوره توبه آيه 111»
    اگر دنيا مارا محاصره اقتصادي كند فرزند رمضانيم و پيشوايمان علي(ع)و اگر دنيا ما را محاصره نظامي كند فرزند محرميم و پيشوايمان حسين (ع)است.
    «امام خميني »
    با سلام و درود بر امام عصر (عج)ونائب بر حقش خميني بت شكن و بر تمامي رزمندگان جبهه هاي حق و بر شهيدان از صدر اسلام تا كنون سخنم را آغاز مي كنم:اينجانب محمد حسين كريمي فرزند غلامحسين متولد سال 1342 عضو پايگاه مقاومت فتح المبين برازجان با آگاهي كامل وكمال اختيار طبق وظيفه شرعي و انساني خود به جبهه اعزام مي شوم تا فقط و فقط خدايم از من راضي باشد.آن خدايي كه جان را به ما عطا كرده و ما را اشرف مخلوقات قرار داد.پس نابود باد نفسي كه معبودش چيزي را از او مطالبه كند و او از عطايش مضايقه كند.و شرمنده باد آن نفسي كه در اين راه كوتاهي كند.از برادران بسيجي ام خواهش مي كنم به عنوان يك برادر كوچكتر از همه لحاظ تقوا را پيشه خود سازند.و از صبر و نماز كمك بگيرند.و در همه كارها خدا را در نظر گرفته و ناظر بر اعمال خود بدانند و معاد را بياد خود بياورند،تا از اين راه از شر وسوسه هاي شيطاني در امان باشند.و به برادران و همكاران معلّم توصيه مي كنم،معلمي پيامبر گونه باشيد و اگر علمي مي آموزيد و در جهت تهذيب نفس باشد.و گرنه اين علم به درد نمي خورد،و به خانواده ام كه حق بزرگي در جهت تربيت من و بزرگ كردنم به گردن من دارند مي گويم اگر سعادت بي نظير شهادت نصيبم شد اصلاً خم به ابرو نياوريد و بدانيد كه امام حسين (ع)مظهر شجاعت و شهادت هم خود شهيد و هم فرزند شهيد وهم برادر شهيد بود. (والعا قبه للمتقين)
    محمد حسين كريمي 62
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    مادر شهيد:
    نام شهيد را پدر بزرگش انتخاب كرد.از همان دوران كودكي به مسجد مي رفت و نماز مي خواند.به همه اعضاي خانواده علاقه داشت.و در انجام كارها به خانواده كمك مي كرد.با پدر و مادر بسيار مهربان بود.ايشان فردي آرام بودند وبا كسي مشاجره ودعوا نمي كرد،با ديگر فرزندان خانواده بسيار خوب بودند وبه افراد بزرگ و كوچك خيلي احترام مي گذاشت.از دوستان شهيد مي توان ابراهيم اسدي وحسين پور خزايي كه از همكلاسي هايش نيز بودند اشاره كرد.از همكلاسي ها و دوستان ايشان مي توان ا... كرم دهقاني و ابوالقاسم رئوفي را نا م برد.شهيد پيش نماز مسجد بود به طوري كه مردم مي گفتند افتخار كن پسرت پيش نماز مسجد است.دوستان صميمي ايشان عبدالرضا قاسمي و ابراهيم برزگر بودند سيد فتح ا... قاسمي از معلمين هم دوره شهيد واحمد قاسمي از دانش آموزان شهيد بوده اند.غير از مدرسه به بسيج مي رفتند و به جبهه علاقه زيادي داشتند اوقات فراغت به بسيج مي رفت.و شبها براي امنيت شهر كشيك مي داد.به قرآن علاقه داشتند و كتابهاي نهج البلاغه وكتب مذهبي مي خواندند ايشان فردي تعصبي بودند يك روز به او گفتم ميوه در يخچال است برو بخور گفت:به غير از من ديگران هم هستند آنها هم بايد از اين ميوه ها بخورند.چه در خانه و چه بيرون هميشه مظلوم ومؤمن بودند رساله مي خواندند و هيچ وقت طالب حق مردم نبود.به امام (ره) بسيار علاقه داشتند و دوست داشتند براي يكبار هم شده امام را از نزديك ملاقات كنند به شهيدان رجايي ومطهري نيز علاقه فراواني داشتند.در زمان انقلاب در تظاهرات شركت مي كرد با روحانيت رابطه خوبي داشتند و با انقلابيون دوست بودند.منافقين را دستگيري مي كرد و سعي مي كردند افراد را به بسيج تشويق كنند.از دوستان همرزمش شهيدان احمد اسدي غلامرضا كشتكار علي خمشايا،علي سيمي و ابراهيم كريم آزاد را مي توان نام برد.دو شب آخر مرخصي حكم خدا بود پيش من نشست و با من صحبت كرد مثل اينكه به دلش باريده بود كه شهيد مي شود.ايشان مي گفتند ما بايد به جبهه برويم از ميهنمان دفاع كنيم و شما هم از اين كه من شهيد مي شوم خودتان را ناراحت نكنيد.عملياتي داشتند (براي منهدم كردن)كه با ماشين پر از مهمات حركت مي كنند نزديكهاي پل كه مي رسند چرخ بالها ي دشمن مي رسد و آنها رابمباران مي كند.شهيد در اولين ماشين بوده اند و همين كه چرخ بالها را مي بينند به افراد خبر مي دهند تا آنها با خبر شوند.همه ماشين مورد اصابت قرار گرفته و افراد تبديل به پودر و خاكستر مي شوند.بعد نيز آثاري از آنها پيدا نمي كنند فقط يك دست بوده كه از آنها با قي مي ماند كه آن نيز شناسايي نمي شود.همراهان ايشان در اين عمليات شهيدان احمد اسدي،غلامرضا كشتكار وعلي خمشايا بوده اند.
    ايشان فردي امانت دار شجاع و صادق بودند و اين مسائل را به ما نيز گوشزد مي كردند.ايشان قرآن را حفظ مي كردند و در مسابقات نيز شركت مي نمودند.يك بار براي مسابقه قرآن به تهران رفتند كه در آن جا آقاي رجايي نيز حضور داشتند كه بعد از اتمام مسابقه به ايشان ساعت و راديو به عنوان جايزه مي دهند.شهيد به من مي گفت منتظر شهادت من باش در همان روز چند شهيد آورده بودند او مي گفت من بهتر از اين شهداء نيستم.وقتي بچه هاي خانواده هاي شهداء و يا همسرانشان به جبهه مي رفتند،نامه هاي فرزندان و همسرانشان را برايشان مي آوردند.ايشان حتي به روستاها مي رفتند و به خانواده هاي شهداء رسيدگي مي كردند وكمك مادي به آنها مي نمودند.به جبهه رفتن باعث شده بود كه خودش را فراموش كند و از دو هفته مرخصي فقط دو روز آن را در خانه مي ماند.يك شب خواب ديدم كبوتري در آسمان است كه به صورتم نزديك شد و دوباره به آسمان رفت.در نظرم محمد حسين (شهيد) آمد به او گفتم مادر برگرد،مادر برگرد كجا مي روي كه بعد فهميديم همان شب شهيد شده بودند.اولين بار 19 ساله بودند كه همراه دانشسرا بدون اطلاع به جبهه رفتند خودشان به جبهه و شهادت علاقه داشتند و دوستانش نيز بر او تأثير گذاشته بودند.در پشت جبهه نيز فعال بودند از جمله آموزش وآماده كردن رزمنده ها كه در كازرون،برازجان و سعدآباد به افراد آموزش مي دادند.برايمان نامه مي نوشتند و از خانواده احوالپرسي مي كردند. و اين كه حالش خوب است و ما دلمان فكر نباشد.وقتي از جبهه بر مي گشتند بسيار خوشحال بودند و در مورد آنجا برايمان صحبت مي كردند آخرين مرتبه 7 روز مرخصي داشت كه فقط دو روزش را اينجا ماند شب را در بسيج ماند.با خودم گفتم اين بار آخرش است كه جبهه مي رود و ديگر او را نمي بينم.مادر بزرگش عينكي داشت كه عينك را گرفت و برايش آورد و بعد به او مي گفت از مردن نترس.هر وقت روز مرگ فرا رسيد،يعني خدا از تو راضي شده است.و بلند شد كه من هم همراه او بلند شدم او را در بغل گرفتم.سرش را خم كرد و پيشانيش را بوسيدم به من گفت شما پيشاني مرا بوسيده ايد و پيشاني من تير مي خورد و شهيد مي شوم.كه همين گونه نيز شهيد شدند بعد از بوسيدن پيشانيش دستم را بوسيد. هنگام رفتن خواستم ساكش را بردارم كه نرود.يك دفعه ساكش را برداشت و دويد فقط فهميدم كه گفت خداحافظ من رفتم.خبر شهادتشان به همسايه رسيده بود و ما خبر نداشتيم.آنها به من مي گفتند موقع جنگ است و در جنگ رزمنده ها شهيد مي شوند بعداً خبر شهادتشان را از طريق سپاه مطلع شديم.وقتي خبر شهادتشان را شنيديم خيلي ناراحت شديم.اكنون افتخار مي كنم كه مادر شهيد و از خانواده شهيد هستيم.هيجده روز بعد از شهادت يعني در تاريخ 22/4/1364 در گلزار بهشت سجاد تشييع شدند.در مورد مفقود شدنشان بايد بگويم كل بدنشان تبديل به پودر و خاكستر شده بود كه همان جا به عنوان شهادتگاهشان در نظر گرفته شد.16 روز مفقود وتوسط سپاه از محل شهادت و شهيد شدنشان مطلع شديم. افتخار مي كنم كه مادر شهيد هستم و فرزندم را در راه خدا داده ام.
    حضور معنوي ايشان بر روي خانواده بسيار مؤثر بوده است.هر كس كه مسلمان است حال خانواده شهيد را درك مي كند و آنها را حس مي نمايد.از مردم مي خواهم با يكديگر مهربان باشند و به درد يكديگر رسيدگي كنند. خون شهدا وياد شهدا را گرامي بدارند.از مسئولين نيز مي خواهيم كه به مشكلات مردم رسيدگي كنند و آنها را در حل مشكلاتشان ياري نمايند.

    مادر شهيد در ادامه از پسرش مي گويد:
    در مسجد دعاي كميل مي‌خواند اذان مي‌گفت.به او مي‌گفتم جبهه بس اسـت 7سال كه جنگ است و تو شب روز در جبهه هستي،او مي‌گفت من هم مثل بقيه شهداء.روزي برسد كه تشيع جنازه من باشد ، مگر من با بقيه شهداء،چه فرقي مي‌كنم؟من تا روز آخرجنگ در جبهه مي‌مانم.او با روزه و نماز بود او در تابستان روزه مي‌گرفت مي‌گفتم‌ در تابستان روزه نگير او مي‌گفت در جبهه بعضي مواقع به خاطر عملياتها و درگيري ها نتوانستم روزه بگيرم و بايد حالا قضاي آن را بگيرم. هر غذايي درست مي‌كردم مي‌خورد و اعتراضي نداشت وهر وقت چيزي برايش مي‌گذاشتم بعد مي‌گفتم برو سهميه‌ات را بخـور مي‌گفت كسي ديگر نمي‌خواهد؟ اگر كسي مي‌خواهد،بخـورد،كه مـن زياد طالبش نيستم.هر وقت در قرارگـاه بود و غـذا كم مي‌آمد،در خانه هـر چه بود بر مـي‌داشت،و به بالاي درخت نخـل خانه‌امان مـي‌رفت و خرما مي‌چيد و براي بچه‌هاي قرارگاه مي‌برد.
    دفعه آخري كـه مي‌خواست برود يك روز دايي‌اش از او پرسيد تو در جبهه چه كار مي‌كني؟او گفت:در گروه تخريب‌ هستم دايي‌اش تا مي‌فهمد حالش بد مي‌شود و مي‌گويد:محمـدحسين اين كار خطرناكي است و او شروع مي كند به تعريف كردن از كارهايش و اين دفعه آخر بود كه رفت و ديگر بر نگشت.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاربرازجان
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x