نام محمد اسماعيل
نام خانوادگی رستمی
نام پدر علي
تاریخ تولد 1347/02/10
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1365/04/03
محل شهادت فاو
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت جهادگر
شغل كارمندجهاد
تحصیلات پنجم ابتدايي
مدفن خورموج
شهيد محمد اسماعيل رستمي در خانودهاي ساده و مستضعف ولي متدين در تاريخ 10/2/64 در خورموج متولد – شهيد تا سال پنجم ابتدائي در خورموج تحصيل كرد ولي به علت فقر مالي، جهت كمك به درآمد خانواده از همان نوجواني به كارگري مشغول شد. در همان دوران دبستان و به شهادت معلمان و همكلاسيهاي شهيد، ايشان از نظر اخلاق و رفتار و احترام به معلمان در مدرسه نمونه و در بين دوستان و همكلاسهايش نيزمورد محبت و احترام بود.
با اينكه سال 57 بيش از ده سال نداشت و در دوره دبستان بود، شور و حال انقلابي داشت و با بقيه دوستانش در راهپيمائيها شركت ميكرد.
تا شهادت:
شهيد سال57 كه شروع جنگ تحميلي بود تازه سرآغاز جواني و حتي نوجواني بود. از همان آغاز چندين بار به جبهه رفت و در عمليات متعدد شركت كرد. و هر موقع از جبهه برميگشت چند روزي استراحت ميكرد و دوباره بسوي جبههها پرواز ميكرد، در عمليات والفجر هشت 2/4/65 پس از ايثارگريهاي فراوان در كنار ساير رزمندگان مفقود الاثر شد و تا 14 سال خبري از اسارت يا شهادت او نبود، تا اينكه در سالهاي اخير گروه تجسس پيكر مطهر او را پيدا كردند و در شهر خورموج به خاك سپرده شد.
ادامه مطلب
با اينكه سال 57 بيش از ده سال نداشت و در دوره دبستان بود، شور و حال انقلابي داشت و با بقيه دوستانش در راهپيمائيها شركت ميكرد.
تا شهادت:
شهيد سال57 كه شروع جنگ تحميلي بود تازه سرآغاز جواني و حتي نوجواني بود. از همان آغاز چندين بار به جبهه رفت و در عمليات متعدد شركت كرد. و هر موقع از جبهه برميگشت چند روزي استراحت ميكرد و دوباره بسوي جبههها پرواز ميكرد، در عمليات والفجر هشت 2/4/65 پس از ايثارگريهاي فراوان در كنار ساير رزمندگان مفقود الاثر شد و تا 14 سال خبري از اسارت يا شهادت او نبود، تا اينكه در سالهاي اخير گروه تجسس پيكر مطهر او را پيدا كردند و در شهر خورموج به خاك سپرده شد.
در محضر مادر شهيد: (مصاحبه)
- ضمن معرفي خود ارتباط صميمانه خود را با شهيد بيان فرمائيد
فاطمه اسلاميان هستم مادر شهيد محمد اسماعيل رستمي. و شهيد فرزند سوم خانواده بود. شهيد نسبت به همه اعضاء خانواده بخصوص بنده كه مادرش بودم احترام خاصي قائل بود و هميشه دست به سينه بود.
- د موقع رفتن او به جبهه چه خاطرهاي داريد؟
ابتدا دعاي توسل خواند و از معصومين و حضرت ولي عصر كمك خواست، بعد بسيار مؤدب و متواضع و حالت التماس گفت: مادر ميخواهم به جبهه بروم من هم تا چند قدمي او را مشايعت كردم و برايش دعاي توفيق و سربلندي نمودم و به خدايش سپردم.
- در مقابل خبر شهادت فرزندتان چه عكس العملي داشتيد؟
اما بسيار ناراحت شدم زيرا حق هر مادري است كه در داغ فرزنددلبندش گريه كند زيرا او را با خونودل و با زندگي مستضعفي پرورش داده بزرگ كرده بودم كه گريه در بين اهل بيت هم كه آن همه صبر و حوصله داشتند، معمول بوده و عزاداري در مصيبت شهداي كربلا بسيار سنت بوده و حتي بعد از واقعه كربلا در مدينه – اما از طرفي شكركردم در مقابل خدا و بيبي فاطمه زهراء و امام خميني روسپيدم لايق و قابل تقديم اسلام و انقلاب نمودم.
- وقتي پيكر مطهر او را ديديد چه حالي داشتيد.
اولا شهيد عزيزم محمد اسماعيل تا 14 سال مفقود الاثر بود و خبري از او نداشتيم، بعد از 14 سال كه جسم پرپرش آوردند او را و خاكستر پروانه او را بوسيدم وبوئيدم وگفتم: مادر شيرم حلالت باشد كه در برابر خدا وپيغمر و ائمه روسفيدم كردي.
- به عنوان مادر شهيد چه پيامي به مادران محترم داريد؟
شهيد من در جواني از دنيا رفت مثل هزاران شهيد ديگر _ اما ما خانواده شهداء هركدام چه پدر – مادر- برادر و خواهر رسالت عظيمي در جامعه داريم. هركدام از ما، بخصوص مادران بايد با تربيت صحيح فرزندانمان را مفيد به حال جامعه پرورش دهيم.
در محضر خواهر شهيد: (مصاحبه)
- ضمن معرفي خود ارتباط صميمانه خود را با شهيد بيان كنيد
هاجر رستمي هستم خواهر شهيد محمد اسماعيل رستمي . ارتباط ما بسيار صميمي و به همديگر عشق ميورزيديم .
- عكس العمل شما در موقع خبر شهادت چه بود؟
من هم مثل ساير اعضا خانواده از خبر شهادت برادر عزيزم بسيار ناراحت شدم و از اينكه همدم و عزيزي را از دست دادهام سوختم اما شهادت برادرم مسئوليت سنگيني را به دوش همه ما گذاشت بخصوص من كه خواهر شهيد بودم.
- جريان شهادت شهيدتان و اطلع از شهادت او.
شهادت برادر را شنيدن خيلي سخت است. اما بين تاريخ شهادت برادرم و تاريخ پيدا شدن پيكر مطهر او14 سال طول كشيد. يعني ما چهارده سال انتظار كشيديم كه شايد برادرمان و عزيز سفر كردهمان اسير باشد و با اسراء برگردد اما پس از 14 سال بعداز شهادتش بنياد شهيد به ما خبر داد كه يكي از پيكرهاي مطهري كه فردا تشييع ميشود وپيدا شده، شهيد شماست.
- راه شهيد را چگونه ادامه ميدهيد؟
با حفظ حجاب وشئونات اسلامي و ادامه راه شهيد.
در محضر خواهر شهيد: (مصاحبه)
- ضمن معرفي خو ارتباط صميمانه خود را با شهيد بيان فرمائيد
جواد رستمي هستم برادر شهيد محمد اسماعيل رستمي. برادر شهيدم با همه اعضاء خانواده بخصوص با من خيلي صميمي بود.
- شهيد در چه سني به شهادت رسيد و چند بار به جبهه رفت؟
شهيد در موقع شهادت 18 ساله بودند- ايشان چهار بار به جبهه رفت و هربار كه از جبهه برميگشت چند روزي را به بازديد و ديدن اقوام ميرفت اما باز هم دلش هواي جبههها ميكرد و بسوي جبههها پرميگشود.
- عكس العمل شما به عنوان برادر شهيد در مقع اطلاع از خبر شهادت ايشان چگونه بود؟
هر چند خبر شهادت برادر عزيز و دوست داشتني براي بنده خيلي مصيبت عظيمي بود اما از آنجا كه شهادت عزيزمان باعث عزت و افتخار در جامعه اسلامي ميشد و ما به عنوان وارثان خون شهيد مسئوليت بزرگي پيدا ميكرديم. افتخار آفرين بود.
- چطور ميتوانيد ادمه دهنده راه شهيد باشيد.
با اخلاق حسنه ورفتار وكردر اسلامي در جامعه پيروي از ولايت فقيه ميتوانيم راه شهيدان را ادامه دهيم.
خاطرات سبز شهيد ( در بيان مادر شهيد)
* يادم ميآيد محمد اسماعيل با اينكه به تحصيل علاقمند بود، به علت شرايط سخت مالي ونبودن امكانات ادامه تحصيل و و نداشتن سادهترين وسايل تحصيل ترك تحصيل كرد.و با دل مهربانش به فكر من و پدرش بود و ميگفت: ميخواهم از همين حالا كار كنم وكمكي براي خرج زندگي باشم. هر چند راضي نبودم پسرم در سن 12-13 سالگي سختي كار را تحمل نمايد و رنج ببرد، اما به علت شرايط سخت معاش خانواده قبول كردم شهيد كار كند. و از همان كودكي و نوجواني با همان دستهاي پينه بسته مزد روزانهاش رادر كارگري پيش من ميآورد وميگفت: بردار وهرچه طور دلت ميخواهد خرج كن.
* چند روز به علت حادثهاي پايم شكسته بود و شهيد با تمام وجود كارهاي خانه را خود انجام ميداد حتي كارهاي خارج از خانه.
*در سنين 10-11 سالگي در تمام راهپيمائيها و بعد از تشييع جنازههاي شهداء با علاقه شركت ميكرد، گاهي نشد به خانه كسي برود و از پدرش و من اجازه نگيرد.
*از خاطرات جالب اينكه بدون اينكه حتي به من بگويد مقداري از مزد روزانه كارگري خود را به فقيران وكساني كه خودش ميشناخت محتاج هستند ميبخشيد.
*از خاطرات جالب و فراموش نشدني اينكه قبل ز شهادتش پيش من آمد گفتم: مادر چند بار جبهه رفتهاي و وظيفه خودت را انجام دادهاي- اين دفعه دلم ميخواهد برايت زن بگيرم.گفت: مادر! مگر ليلا آرزو نداشت؟ حضرت علي اكبر داماد شود. مادر حضرت قاسم آرزو نداشت؟ حضرت قاسم را داماد كند تا دشمن در خاك ماست و حضرت امام ميفرمايد در جبهه حضور داشته باشيم.در جبهه خواهم حضور خواهم داشت. در آن موقع بود كه ارام شدم و ديگر حرفي نزدم.
* پس از شهادت شهيد به بركت خون شهيد توفيق پيدا كردم و به مكه معظم مشرف شدم، در مقابل خانه خدا دستهايم را به آسمان بلندكردم و گفتم خدا اين قرباني را از ما بپذير.
ادامه مطلب
- ضمن معرفي خود ارتباط صميمانه خود را با شهيد بيان فرمائيد
فاطمه اسلاميان هستم مادر شهيد محمد اسماعيل رستمي. و شهيد فرزند سوم خانواده بود. شهيد نسبت به همه اعضاء خانواده بخصوص بنده كه مادرش بودم احترام خاصي قائل بود و هميشه دست به سينه بود.
- د موقع رفتن او به جبهه چه خاطرهاي داريد؟
ابتدا دعاي توسل خواند و از معصومين و حضرت ولي عصر كمك خواست، بعد بسيار مؤدب و متواضع و حالت التماس گفت: مادر ميخواهم به جبهه بروم من هم تا چند قدمي او را مشايعت كردم و برايش دعاي توفيق و سربلندي نمودم و به خدايش سپردم.
- در مقابل خبر شهادت فرزندتان چه عكس العملي داشتيد؟
اما بسيار ناراحت شدم زيرا حق هر مادري است كه در داغ فرزنددلبندش گريه كند زيرا او را با خونودل و با زندگي مستضعفي پرورش داده بزرگ كرده بودم كه گريه در بين اهل بيت هم كه آن همه صبر و حوصله داشتند، معمول بوده و عزاداري در مصيبت شهداي كربلا بسيار سنت بوده و حتي بعد از واقعه كربلا در مدينه – اما از طرفي شكركردم در مقابل خدا و بيبي فاطمه زهراء و امام خميني روسپيدم لايق و قابل تقديم اسلام و انقلاب نمودم.
- وقتي پيكر مطهر او را ديديد چه حالي داشتيد.
اولا شهيد عزيزم محمد اسماعيل تا 14 سال مفقود الاثر بود و خبري از او نداشتيم، بعد از 14 سال كه جسم پرپرش آوردند او را و خاكستر پروانه او را بوسيدم وبوئيدم وگفتم: مادر شيرم حلالت باشد كه در برابر خدا وپيغمر و ائمه روسفيدم كردي.
- به عنوان مادر شهيد چه پيامي به مادران محترم داريد؟
شهيد من در جواني از دنيا رفت مثل هزاران شهيد ديگر _ اما ما خانواده شهداء هركدام چه پدر – مادر- برادر و خواهر رسالت عظيمي در جامعه داريم. هركدام از ما، بخصوص مادران بايد با تربيت صحيح فرزندانمان را مفيد به حال جامعه پرورش دهيم.
در محضر خواهر شهيد: (مصاحبه)
- ضمن معرفي خود ارتباط صميمانه خود را با شهيد بيان كنيد
هاجر رستمي هستم خواهر شهيد محمد اسماعيل رستمي . ارتباط ما بسيار صميمي و به همديگر عشق ميورزيديم .
- عكس العمل شما در موقع خبر شهادت چه بود؟
من هم مثل ساير اعضا خانواده از خبر شهادت برادر عزيزم بسيار ناراحت شدم و از اينكه همدم و عزيزي را از دست دادهام سوختم اما شهادت برادرم مسئوليت سنگيني را به دوش همه ما گذاشت بخصوص من كه خواهر شهيد بودم.
- جريان شهادت شهيدتان و اطلع از شهادت او.
شهادت برادر را شنيدن خيلي سخت است. اما بين تاريخ شهادت برادرم و تاريخ پيدا شدن پيكر مطهر او14 سال طول كشيد. يعني ما چهارده سال انتظار كشيديم كه شايد برادرمان و عزيز سفر كردهمان اسير باشد و با اسراء برگردد اما پس از 14 سال بعداز شهادتش بنياد شهيد به ما خبر داد كه يكي از پيكرهاي مطهري كه فردا تشييع ميشود وپيدا شده، شهيد شماست.
- راه شهيد را چگونه ادامه ميدهيد؟
با حفظ حجاب وشئونات اسلامي و ادامه راه شهيد.
در محضر خواهر شهيد: (مصاحبه)
- ضمن معرفي خو ارتباط صميمانه خود را با شهيد بيان فرمائيد
جواد رستمي هستم برادر شهيد محمد اسماعيل رستمي. برادر شهيدم با همه اعضاء خانواده بخصوص با من خيلي صميمي بود.
- شهيد در چه سني به شهادت رسيد و چند بار به جبهه رفت؟
شهيد در موقع شهادت 18 ساله بودند- ايشان چهار بار به جبهه رفت و هربار كه از جبهه برميگشت چند روزي را به بازديد و ديدن اقوام ميرفت اما باز هم دلش هواي جبههها ميكرد و بسوي جبههها پرميگشود.
- عكس العمل شما به عنوان برادر شهيد در مقع اطلاع از خبر شهادت ايشان چگونه بود؟
هر چند خبر شهادت برادر عزيز و دوست داشتني براي بنده خيلي مصيبت عظيمي بود اما از آنجا كه شهادت عزيزمان باعث عزت و افتخار در جامعه اسلامي ميشد و ما به عنوان وارثان خون شهيد مسئوليت بزرگي پيدا ميكرديم. افتخار آفرين بود.
- چطور ميتوانيد ادمه دهنده راه شهيد باشيد.
با اخلاق حسنه ورفتار وكردر اسلامي در جامعه پيروي از ولايت فقيه ميتوانيم راه شهيدان را ادامه دهيم.
خاطرات سبز شهيد ( در بيان مادر شهيد)
* يادم ميآيد محمد اسماعيل با اينكه به تحصيل علاقمند بود، به علت شرايط سخت مالي ونبودن امكانات ادامه تحصيل و و نداشتن سادهترين وسايل تحصيل ترك تحصيل كرد.و با دل مهربانش به فكر من و پدرش بود و ميگفت: ميخواهم از همين حالا كار كنم وكمكي براي خرج زندگي باشم. هر چند راضي نبودم پسرم در سن 12-13 سالگي سختي كار را تحمل نمايد و رنج ببرد، اما به علت شرايط سخت معاش خانواده قبول كردم شهيد كار كند. و از همان كودكي و نوجواني با همان دستهاي پينه بسته مزد روزانهاش رادر كارگري پيش من ميآورد وميگفت: بردار وهرچه طور دلت ميخواهد خرج كن.
* چند روز به علت حادثهاي پايم شكسته بود و شهيد با تمام وجود كارهاي خانه را خود انجام ميداد حتي كارهاي خارج از خانه.
*در سنين 10-11 سالگي در تمام راهپيمائيها و بعد از تشييع جنازههاي شهداء با علاقه شركت ميكرد، گاهي نشد به خانه كسي برود و از پدرش و من اجازه نگيرد.
*از خاطرات جالب اينكه بدون اينكه حتي به من بگويد مقداري از مزد روزانه كارگري خود را به فقيران وكساني كه خودش ميشناخت محتاج هستند ميبخشيد.
*از خاطرات جالب و فراموش نشدني اينكه قبل ز شهادتش پيش من آمد گفتم: مادر چند بار جبهه رفتهاي و وظيفه خودت را انجام دادهاي- اين دفعه دلم ميخواهد برايت زن بگيرم.گفت: مادر! مگر ليلا آرزو نداشت؟ حضرت علي اكبر داماد شود. مادر حضرت قاسم آرزو نداشت؟ حضرت قاسم را داماد كند تا دشمن در خاك ماست و حضرت امام ميفرمايد در جبهه حضور داشته باشيم.در جبهه خواهم حضور خواهم داشت. در آن موقع بود كه ارام شدم و ديگر حرفي نزدم.
* پس از شهادت شهيد به بركت خون شهيد توفيق پيدا كردم و به مكه معظم مشرف شدم، در مقابل خانه خدا دستهايم را به آسمان بلندكردم و گفتم خدا اين قرباني را از ما بپذير.
ويژگيهاي اخلاقي شهيد:
ادامه مطلب
- از همان كودكي متين – آرام و مؤدب بود.
- احترام خاصي به حقداران خود، پدر و مادر و بخصوص نسبت به معلمان خود داشت.
- به علت فقر خانواده از همان دوران نوجواني به كار وتلاش پرداخت و با سختيهاي زندگي مبارزه كرد.
- هرگاه در سطح شهر كاري عام المنفعه بود حتماً شركت ميكرد و چشمداشتي نداشت. با اينكه درسنين نوجواني بود و جنگ تحميلي شروع شد از مسئولين سپاه و بسيج اصرار ميكرد تا به جبهه برود و سالها در عمليات مختلف شركت كرد. مسجد جامع در همسايگي آنها قرار دارد و شهيد در نماز جماعت هر روز شركت ميكرد، در تمام محافل مذهبي و عزاداري اباعبدالله الحسين(ع) شركت فعال داشت. با اينكه نوجوان بود و به بازي و استراحت و تفريح خيلي علاقه داشت. همينكه دو سه روزي از جبهه برميگشت مثل كسي كه چيز گرانبهائي را گم كرده باشد بسوي جبهه برميگشت.
اطلاعات مزار
محل مزارخورموج
تصویر مزار
موقعیت مکانی مزار
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید
0 دیدگاه ها و دلنوشته ها