نام قاسم
نام خانوادگی احمدی
نام پدر صفر
تاریخ تولد 1341/01/06
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/02/12
محل شهادت آبادان
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت سرباز نيروی انتظامی
شغل کارگر
تحصیلات بي سواد
مدفن دهقايد
زندیگنامه شهید
تابستان گرم و سوزان جنوب ، با همه سختي هايش به شماره افتاده بود و روزهاي آخر خود را مي گذراند . البته هواي روستاي « ناخا» در منطقه پشت كوه برازجان ، اندكي لطيف تر و ملايم تر از ديگر مناطق بود . در يكم شهريور ماه سال 1341 نخل اميد ، در خانواده فقير ولي مذهبي صفر احمدي به بار نشست و فرزند پسري متولد گرديد كه پدر نام او را قاسم گذاشت . پدر قاسم كه مردي پر تلاش وسخت كوش بود ، در كنار كشاورزي خود در روستا ، دام داري نيز مي نمود و از اين طريق معاش خانواده را تأمين مي كرد.
قاسم از هوش و ذكاوت خاصي برخوردار بود و بدون اين كه در كلاس درسي شركت كند ، از آموزگار طبيعت درس زندگي ، اميد ، صداقت و پاكي را آموخته بود . خانواده ساده و مذهبي قاسم در روستا ، او را با الفباي دين داري و ايمان آشنا كرده بود و آنچه از محبت و عشق اهل بيت در دل داشتند در ظرف جسم و روح او قرار دادند . او از كودكي دوشادوش پدر در مزرعه و كار دامداري به او كمك مي كرد .
بدن آماده و جسم قوي او ، توان انجام كارهاي سخت و سنگين را به او داده بود و از تنبلي و بيكاري عار داشت . اين بود كه هيچ وقت سربار كسي قرارنگرفت بلكه با دستمزد و دست رنج خويش دستگير ديگران نيز بود . در نوجواني به برازجان آمد و پيش خواهرش زندگي مي كرد .
در شهر كار او وسعت يافت و اندكي در معيشت او گشايش حاصل شد و بهتر توانست به پدر و مادر و ساير اعضاء خانواده كمك رساند . براي او كار آبرومند ، مهم بود و برايش نوع كار فرق نمي كرد . قاسم حتي به حفر چاه مبادرت مي كرد . با همه ي اين شرايط او كسي نبود كه نسبت به جامعه و مردم خود غافل و بي اعتنا باشد . حس هوشياري و آگاهي ذاتي او باعث شده بود تا در اكثر تظاهراتي كه در شهر صورت مي پذيرد ، شركت كند . چند بار تصميم گرفته بود كه داوطلبانه از طريق بسيج به جبهه اعزام شود. تا اينكه در مورخه 16/6/1360 جهت گذراندن دوره آموزشي به خدمت اعزام شد . در تاريخ20/12/1360 به مرخصي آمد . عشق و علاقه او به جبهه و گمشده اش او را زودتر از موعد مقرر به محل خدمت كشانده و از آنجا داوطلب اعزام به جبهه ي خرمشهر شد .
برادر زاده شهيد مي گويد : چندي بود كه قاسم با خواهرش حرفش شده بود و به اصطلاح با او قهر كرده بود . بار آخر كه از سربازي برگشته بود بدون هيچ تأملي به سراغ خواهرش مي رود و كدورت ها را از دل او مي زدايد و مثل گذشته با صفا و محبت كنار هم مي نشينند و درد دل مي كنند . شب را پيش آنها مي ماند و با حلاليت خواهي و خداحافظي و بدرقه اشك بار خواهر به جبهه بر مي گردد .
هميشه در زندگي ساده بود و قانع . هيچ وقت سادگي و بي آلايشي ، روستايي بودن را از دست نداد .
ادامه مطلب
تابستان گرم و سوزان جنوب ، با همه سختي هايش به شماره افتاده بود و روزهاي آخر خود را مي گذراند . البته هواي روستاي « ناخا» در منطقه پشت كوه برازجان ، اندكي لطيف تر و ملايم تر از ديگر مناطق بود . در يكم شهريور ماه سال 1341 نخل اميد ، در خانواده فقير ولي مذهبي صفر احمدي به بار نشست و فرزند پسري متولد گرديد كه پدر نام او را قاسم گذاشت . پدر قاسم كه مردي پر تلاش وسخت كوش بود ، در كنار كشاورزي خود در روستا ، دام داري نيز مي نمود و از اين طريق معاش خانواده را تأمين مي كرد.
قاسم از هوش و ذكاوت خاصي برخوردار بود و بدون اين كه در كلاس درسي شركت كند ، از آموزگار طبيعت درس زندگي ، اميد ، صداقت و پاكي را آموخته بود . خانواده ساده و مذهبي قاسم در روستا ، او را با الفباي دين داري و ايمان آشنا كرده بود و آنچه از محبت و عشق اهل بيت در دل داشتند در ظرف جسم و روح او قرار دادند . او از كودكي دوشادوش پدر در مزرعه و كار دامداري به او كمك مي كرد .
بدن آماده و جسم قوي او ، توان انجام كارهاي سخت و سنگين را به او داده بود و از تنبلي و بيكاري عار داشت . اين بود كه هيچ وقت سربار كسي قرارنگرفت بلكه با دستمزد و دست رنج خويش دستگير ديگران نيز بود . در نوجواني به برازجان آمد و پيش خواهرش زندگي مي كرد .
در شهر كار او وسعت يافت و اندكي در معيشت او گشايش حاصل شد و بهتر توانست به پدر و مادر و ساير اعضاء خانواده كمك رساند . براي او كار آبرومند ، مهم بود و برايش نوع كار فرق نمي كرد . قاسم حتي به حفر چاه مبادرت مي كرد . با همه ي اين شرايط او كسي نبود كه نسبت به جامعه و مردم خود غافل و بي اعتنا باشد . حس هوشياري و آگاهي ذاتي او باعث شده بود تا در اكثر تظاهراتي كه در شهر صورت مي پذيرد ، شركت كند . چند بار تصميم گرفته بود كه داوطلبانه از طريق بسيج به جبهه اعزام شود. تا اينكه در مورخه 16/6/1360 جهت گذراندن دوره آموزشي به خدمت اعزام شد . در تاريخ20/12/1360 به مرخصي آمد . عشق و علاقه او به جبهه و گمشده اش او را زودتر از موعد مقرر به محل خدمت كشانده و از آنجا داوطلب اعزام به جبهه ي خرمشهر شد .
برادر زاده شهيد مي گويد : چندي بود كه قاسم با خواهرش حرفش شده بود و به اصطلاح با او قهر كرده بود . بار آخر كه از سربازي برگشته بود بدون هيچ تأملي به سراغ خواهرش مي رود و كدورت ها را از دل او مي زدايد و مثل گذشته با صفا و محبت كنار هم مي نشينند و درد دل مي كنند . شب را پيش آنها مي ماند و با حلاليت خواهي و خداحافظي و بدرقه اشك بار خواهر به جبهه بر مي گردد .
هميشه در زندگي ساده بود و قانع . هيچ وقت سادگي و بي آلايشي ، روستايي بودن را از دست نداد .
چگونگي عروج
دوستان شهيد نقل مي كنند : با چند نفر در سنگر نشسته بوديم و به علت موقعيت منطقه ، معمولاً فاصله ما و دشمن در بعضي جاها ، خيلي به هم نزديك بود . بيرون آمدن از سنگر در بعضي مواقع از روز، حكم هدف قرار گرفتن صددرصدي را داشت. قاسم براي چند لحظه از سنگر بيرون آمد . به او گفتم بيا « تو» ولي توجهي نكرد . تك تيراندازي قسي القلب از دشمن بعثي درست سجده گاهش را نشانه رفته بود . در يك لحظه قاسم ، بر زمين افتاد و در خون سرخش غوطه ور گرديد . او در آن هنگام داشت شهادتين خود را جاري مي كرد . طولي نكشيد كه قلب پر مهرش از طپش افتاد و آرام بر زمين جاي گرفت . تير درست به وسط پيشاني اش نشسته بود و آن را دو قسمت كرده بود . قاسم در تاريخ12/2/1361 پس از رشادت ها و جان فشاني هاي بي شمارش در عمليات بين المقدس و فتح پيروزمندانه خرمشهر ، اين چنين در خون خود خضاب بست و به حجله گاه عيش در عرش برين پاي نهاد . شهيد به علت اين كه از سواد خواندن و نوشتن محروم بود، وصيت نامه اي مكتوب نداشت . او سفارش ها و وصيت خود به خانواده و دوستانش را در نوار كاست ضبط نموده است ، كه هم اكنون نزد خانواده ي محترمش مي باشد .پيكر شهيد احمدي و شهيد عبدالمجيد دانش پژوه در يك روز تشيع و در قطعه شهيدان بهشت سجاد برازجان به خاك سپرده شد .
ادامه مطلب
دوستان شهيد نقل مي كنند : با چند نفر در سنگر نشسته بوديم و به علت موقعيت منطقه ، معمولاً فاصله ما و دشمن در بعضي جاها ، خيلي به هم نزديك بود . بيرون آمدن از سنگر در بعضي مواقع از روز، حكم هدف قرار گرفتن صددرصدي را داشت. قاسم براي چند لحظه از سنگر بيرون آمد . به او گفتم بيا « تو» ولي توجهي نكرد . تك تيراندازي قسي القلب از دشمن بعثي درست سجده گاهش را نشانه رفته بود . در يك لحظه قاسم ، بر زمين افتاد و در خون سرخش غوطه ور گرديد . او در آن هنگام داشت شهادتين خود را جاري مي كرد . طولي نكشيد كه قلب پر مهرش از طپش افتاد و آرام بر زمين جاي گرفت . تير درست به وسط پيشاني اش نشسته بود و آن را دو قسمت كرده بود . قاسم در تاريخ12/2/1361 پس از رشادت ها و جان فشاني هاي بي شمارش در عمليات بين المقدس و فتح پيروزمندانه خرمشهر ، اين چنين در خون خود خضاب بست و به حجله گاه عيش در عرش برين پاي نهاد . شهيد به علت اين كه از سواد خواندن و نوشتن محروم بود، وصيت نامه اي مكتوب نداشت . او سفارش ها و وصيت خود به خانواده و دوستانش را در نوار كاست ضبط نموده است ، كه هم اكنون نزد خانواده ي محترمش مي باشد .پيكر شهيد احمدي و شهيد عبدالمجيد دانش پژوه در يك روز تشيع و در قطعه شهيدان بهشت سجاد برازجان به خاك سپرده شد .
اطلاعات مزار
محل مزاردهقايد
تصویر مزار
موقعیت مکانی مزار
گالری تصاویر
مشاهده سایر تصاویر
اسناد و مدارک
مشاهده سایر اسناد
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید
0 دیدگاه ها و دلنوشته ها