مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید علیرضا ماهینی

4648
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام عليرضا
نام خانوادگی ماهيني
نام پدر احمد
تاریخ تولد 1335/01/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1360/11/23
محل شهادت چزابه
مسئولیت فرمانده گروه بوشهری جنگ های نامنظم
نوع عضویت بسيج
شغل آموزش وپرورش
تحصیلات فوق ديپلم
مدفن بوشهر
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • شهيد عليرضا ماهيني در تاريخ 1335 در كوي جلالي يكي از محلات بوشهر به دنيا آمد. او متعلق به خانواده اي است كه همه اعضاي ذكور آن فرهنگي بودند. پدرش ناخدائي دريادل و روشندلي بود، كه قلبي مملو از عشق به ولايت ائمه اطهار و معصومين عليهما السلام داشت و از اينجاست كه خانه اي كه علي در آن پا به عرصه حيات مي نهد و پرورش مي يابد محلي براي آمدوشد سادات و روحانيون و علماي سرشناس و بستري براي آموزش و بازيابي علوم ديني و قرآني گرديده بود. پدرش ايشان از طريق دريا و به وسيله كشتي ماهيگيري امرار معاش مي نمود، يكي از معتبرترين و معتمدترين مردم شهر بود كه با اخلاق و روحيه هاي عاري از مصلحت انديشي و نمنفعت طلبي و فرصت طلبي بازاري، مخلصانه به تبعيت از مولاي خود علي ( ع ) از هيچ گونه بذل و بخشش به نيازمندان دريغ نمي ورزيد و بي صدا و بدون هياهو با ابن اعتقاد كه انباشتن مال در حاليكه نيازمند در جامعه زياد مي باشد حرام بود، لذا هرچه به دست مي آورد صرف امور خير مي كرد به طوري كه علاوه بر رفع نيازمنديهاي مستمندان دستي نيز در كارهاي عام المنفعه از قبيل بناي ساختمان مسجد كوي جلالي و احداث آب انبارهاي بين راههاي دشتي و رسيدگي به خانه و كاشانه بي سرپرستان را وجهه همت خود قرار داده بودو تا زمان حياتش كسي به اسرار او پي نبرد . تنها پس از مرگش خدمات ارزنده اش بر مردم هويدا شد. پس واضح است كه شهيد عليرضا اخلاص و تعال مخصوص خود را در سايه چنين خانواده معظمي به ارث مي برد. خود آن شهيد بزرگوار در جائي اذعان مي دارد كه من هرچه دارم از پدرم دارم  و اي كاش توفيق عبادت خدا بخصوص نماز خواندن را همچون مادرم بجا آورم.

    علي در شش ماهگي در معيت پدر و مادرش به زيارت قبر مولاي و پيشوايمان علي بن ابيطالب در نجف و زيارت قبر سيدالشهداء حضرت ابا عبدا . . . الحسين( ع ) و 72 تن از صحابه آن حضرت مشرف و بدن مباركش با قبور آن بزرگوار متبرك مي گردد. وي 6 ساله بود كه دوره ابتدايي را در دبستان فردوسي كوي دواس آغاز كرد و در سال 1347 وارد مدرسه راهنمايي اخوت در كوي بهمني گرديد. با آغاز دوره متوسطه نبوغ سياسي شهيد اعتقاد مذهبي اش را راسخ نمود.

    علاقه بيش از حد او به مطالعه كتاب و استفاده از ارتباط با روحانيون و علماء بهترين وسيله شكوفايي نبوغ او بود. علي در سال 1353 موفق به اخذ ديپلم از هنرستان حاج جاسم بوشهر گرديد، پس از فارغ التحصيل شدن از هنرستان بدون كنكور وارد دانشكده مهندسي علم و صنعت تهران و عاقبت در رشته الكترونيك دانشسراي عالي ايران مهر فارغ التحصيل گرديد.

    وقفه تحصيلي وي عمدتا” به علت فعاليتهاي سياسي درون دانشگاه علم و صنعت بود. شهيد در دوران دانشجويي با كمترين هزينه و به ساده ترين وضع و با غذايي ساده كه اغلب شامل نان و پنير مي شد، زندگي خود را سر مي كرد و از مال و منال خود به نيازمندان انفاق مي كرد. او خود را به زندگي ساده و بي آلايش و به شيوه مستمندان عادت داده بود. پس از اين كه ايشان در رشته مذكور فارغ التحصيل گرديد به سربازي اعزام گرديد و در همان شهر تهران در نيروي انتظامي تهران در لباس درجه داري به خدمت مشغول گرديد و همزمان به ادامه فعاليتهاي سياسي خود پرداخت به طوريكه نقل كرده اند كه ساواك خانه آنها را در تهران زير نظر داشته و هنگاميكه به خانه يورش ميبرد عليرضا در خانه حضور نداشته و در جايي ديگر نقل شده است كه عليرضا در يكي از چهاراههاي تهران با لباس فرم درجه داري ايستاده بود و جيب لباسش پر از اعلاميه بود و هرگاه اشخاص قابل اعتماد مي يافت آن اعلاميه ها را به آنها مي داد تا اينكه فرمان فرار از سربازخانه از جانب امام خميني(ره) صادر شد و علي كه هميشه گوش به فرمان قائد اعظم و مرجع تقليد خود بود سربازي را رها كرده و در همانجا مخفيانه كار سياسي خود را ادامه مي دهد. او در واقعه 17 شهريور تهران شركت فعالانه داشت و تا مرز شهادت پيش رفت . جا دارد كه فعاليتهاي شهيد بزرگوار را براي تلخيص مطلب طبقه بندي كنيم تا موضوع بدون اطاله وقت مورد نظر خوانندگان واقع گردد:

    فرار از سربازي:

    شهيد عزيز پس از فرار از سربازي در همان شهر تهران اقامت گزيد و فعاليتهاي خود را دنبال كرد. در اكثر مبارزات خياباني و بعضا” زد و خوردهاي مسلحانه عصر انقلاب در تهران شركت فعال داشت. كوهنوردي هفتگي، مبارزات تشكيلاتي سياسي و فرهنگي و مسلحانه، پخش و ارسال كتابهاي سياسي، مذهبي و تشكيل نمايشگاههاي كتاب، برقراري ارتباط با روحانيت تراز اول انقلاب بود. تا اينكه طليعه فجر و پيروزي انقلاب تحت رهبري امام راحل به به ثمر نشست.

    مجاهدت شهيد بزرگوار پس از پيروزي انقلاب:

    همكاري با بسيج و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در بوشهر، انجام كارهاي اصلاحي و عمراني از قبيل برق رساني و لوله كشي و احداث آسفالت محل، انجام امور فرهنگي و انقلابي از قبيل تشكيل كانونهاي قرآني و مطالعه گروهي كتب مذهبي، اردوي عمومي براي دانش آموزان كانون، تدريس در كلاسهاي دبيرستان سعادت و هنرستان حاج جاسم بوشهري، رع موضعي مشكلات عمومي و ديگر كارهاي عمراني و فرهنگي حاصل زحمات آن بزرگوار است.

    آغاز جنگ تحميلي :


    با شروع جنگ  تحميلي تمام فعاليتهاي عمراني، فرهنگي و سياسي مردان انقلاب را تحت الشعاع قرار داد. شهيد عليرضا روزهاي آغازين جنگ پس از يكسري آموزشهاي نظاميكوتاه مدت راهي ميدان نبرد شد و در رديف جنگجويان جنگهاي نامنظم تحت فرماندهي سردار بزرگ اسلام شهيد چمران فعاليتهاي جنگي خويش را آغاز كرد و در اين راه بارها مجروح گرديد، شايد بر كسي پوشيده نباشد كه در دورة پرافتخار دفاع مقدس تا زنده بود جه از خودگذشتگيها و دلاوريها و شجاعتها از خود بروز نداد و از جان خود مايه گذاشت، مبارزه علي آگاهانه بود. آگاهانه نماز مي خواند، آگاهانه بندگي و اطاعت خدا مي كرد، آگاهانه از امام، آن معمار بزرگ انقلاب رحمت ا . . . عليه مشايعت مي كرد، آگاهانه مي جنگيد و با چشم باز اطراف خود را مي ديد و براي تقويت روح و جان خود را از كتاب همچون غذا تغذيه مي كرد. پس بجاست بگوئيم علي تهور نبود بلكه شجاع بود و شهادت بهترين عطيه و هديه خداونديست كه بر شخص مومن و معتقد و آگاه و شجاع زيبنده مي گردد و شهيد عليرضا ماهيني سردار بزرگ جنگهاي نامنظم همچون استاد همچون استاد محبوبش شهيد چمران آنگونه زيست كه زيبنده يك انسان الهي بود و آنگونه به شرف شهادت نائل آمد كه مولا و مقتدايش حضرت علي (ع) شهيد گرديد.

    روحش شاد و يادش در همه اعصار گرامي باد.
    ادامه مطلب
    سخنان شهيد عليرضا ماهيني در بهشت صادق

    بسم الله الرحمن الرحيم

    نداي مان

    شما اي شهيدان چقدر بزرگ هستيد كه دنيا تحمل روح پر عظمت شما را نداشت،شما از تمام هستي خود گذشتيد، شما به زندگي دنيوي پشت پا زديد، شما چه صادقانه اين شعا را كه ما رهروان حسينيم در عمل به اثبات رسانديد ، شما از سرورتان حسين اين را آموخته بوديد كه زندگي چيزي جز عقيده و جهاد نيست، در راه عقيده نيز چقدر بي باك و ايثارگرانه بهترين چيزتان، جانتان تقديم برپايي عدل كرديد، شما فرزندان اين انقلاب عدالت گسترده ايد. شما انقلاب را خوب فهميده بوديد، انقلاب را شما و هم طبقه اي هاي شما كرده بوديد، بايد اينگونه جانتان را فداي انقلاب مي كرديد، كسي كه نهالي را مي كارد، خود مسئول نگهداري آن مي باشد و شما هم چه خوب با خون پاكتان، نهال نوپاي انقلاب را آبياري و بارور نموديد .

    شما اراده كرده بوديد كه زندگي شرافتمندانه داشته باشيد، شما گفته بوديد ديگر زير بار ذلت نمي رويد، شما گفته بوديد با جهانخوران يك لحظه از در سازش در نمي آييد، شما به ماهيت پليد و مكرانه امپرياليسم شناخت كامل داشتيد و با توطئه هايي گوناگون انها را با تمام وجود مقابله كرديد، شما حاضر شديد بدنهايتان را دشمن با توپهايشان تكه تكه كند، شما حاضر شديد دستهايتان قطع شود

    شما حاظر شديد پاهايتان از تنتان جدا شود، اما تسليم زور نشويد، شما گفته بوديد . . . . ،شما گفته بوديد نصر انصارا . . . . ما ياران خدائيم، خوب از مرگ چه باك! كه مرگ دعاي خداست، كمال آرزوي تو باشد و شهيد ترس و وحشتي از مرگ به خود راه نمي دهد، شما با روحي باز به استقبال مرگ مي رويد، شما خود اين راه پرافتخار را انتخاب كرده بوديد، شما با بدن پوستيان، سدي محكم در مقابل نفوذ دشمن ساخته بوديد، شما پاك شده بوديد، شما خيلي دوست داشتني بوديد، در نظر ما كه نه در نظر خالق ما انكه تمام هستي ما در دست اوست، او نه كه خود به وجود آورنده ماست، دشتهاي خوزستان شما را مي شناسد، شوش-كرخه نور- كرخه-سيان-دهلاويه همه شما را مي شناسند، رودخانه هاي خوزستان شما را مي شناسد، روستاهاي خوزستان شما را مي شناسد، اگر اينها قدرت تكلم را داشتند، شما را آفرين مي گفتند،سرزمين ما سرزمين خوزستان ما ديگر توسط آب باران تنها آبياري نمي شود، خون شما نيز در جاي سرزمين وطنمان جاري است، اكنون جوانهاي انقلاب با خون شما نه تنها در ايران بلكه در جهان در حال بارور شدن است، جريان خون شما، جرياني است به هم پيوسته از خون تمامي خداجويان تاريخ، از هابيل تا حسين، از حسين تا فرزندان خميني حركت شما حركت شما نويد بخش پيروزي نهايي انقلاب رهايي بخش جهاني اسلام است، ما معتقد به اين آيه شريفه قرآن (( بين المومنين الرجال . . . ))  هستيم و اما ما هر روز شاهد جداشدن ياران صديقمان هستيم، هر روز شاهد به خون غلطيدن يارانمان هستيم، ما با آيه هاي قرآن خود را تشكيل مي دهيم، با آيه هاي اذا اصابتهم مصيبه قالوا انا لله و انا اليه راجعون ، اما ما چگونه مي توانيم اين اجازه را به خودمان بدهيم كه نسبت به خون شما بي اعتنا باشيم، ما از همان اوائل جنگ پيمان خون بسته بوديم كه بر سر پيمان خود همچنان ايستاده ايم، اكنون بدنهاي مطهر شما در جايگاهتان در زير انبوهي از خاك آرميده است، شما شهيد هستيد، خود شاهد حركت راستين هستيد.

    ببينيد كه چه سعادتي بالاتر از اين كه روح شما به ملكوت اعلي پرواز كرده است . خوشا به حالتان! ما امروز در كنار شما جمع شده ايم تا بگوييم كه همچنان مسلم و استوار با ياري الله، راه خونين شما را ادامه خواهيم داد كه يك دم از حركت باز نخواهيم ايستاد.

    و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته

     

                     وصيت نامه شهيد عليرضا ماهيني


    و لنبلونكم بشي من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الذين اصابتهم مصيبه قالوا انا لله و انا اليه راجعون .

    حمد و ستايش خداوند را كه راه مستقيم را برايم نماياند و نصرتم داد كه بتوانم در راهش گام زنم ، از لغزشها و انحرافها دوري گزينم . خدايا تو را شكر مي كنم كه قدرت شناخت را به من دادي تا بتوان خوب و بد را تشخيص بدهم و سپاس تو را كه ياريم نمودي تا بتوانم خوب را انتخاب نمايم و حمد تو را كه نيرويم بخشيدي تا بتوانم با ان از دينت كه سند رهايي ما مستضعفان از زير يوغ مستكبران زور به دفاع برخيزم .

    خدايا در همه حال ياريم نما ، يك لحظه مرا به خودم وا مگذار كه اكر عنان اختيار مرا رها سازي به انحراف كشيده مي شوم .

    در شرايطي كه استكبار جهاني به سركردگي آمريكا ، انقلاب اسلامي مردم مسلمان ما را با      شديد ترين حمله هاي تبليغاتي سياسي و نظامي قرار داده ، انقلابي را كه براي حاكميت قانون الله به دست مردم مسلمان مبارزمان به رهبري امام عزيزمان ، خميني بزرگ صورت گرفته ، انقلابي كه مي تواند تحقق بخش تمامي آيات قرآن باشد و من تشخيص دادم كه با شركت در جنگ مي توانم ، دينم را نسبت به اين انقلاب ادا كنم  و در شرايطي كه مزدور منافقش ، صدام خائن را به جنگ مردم مسلمان ما فرستاده و انقلاب را مورد تهديد جدي قرار داد . شما كه از مسير اسلام منحرف شده ايد و به مكاتب الحادي كشيده شده ايد ، قدري بينديشيد ، قدري در چگونگي خلقت تدبر و تفكر كنيد ، آيا دوام جهان هستي بدون خالقي توانا قابل تصور است ، اگر مي خواهيد به دفاع از خلقها بر خيزيد ، قرآن را ورق بزنيد ، ببينيد مكتبي بهتر از اسلام مي تواند پاسخگوي نياز هاي خلقها باشد .

    خداوند بزرگ خود نياز بندگانش را بر طرف مي نمايد ، تنها كدام مكتب و كدام انقلاب خلقها را سراغ داريد كه در قرن حاضر اين گونه با امپرياليسم دست و پنجه نرم كند و خلقها را عليه امپرياليسم تا اين وسعت بسيج نمايد ، لختي انديشه كنيد و از آخرت بترسيد ، خداوند هيچ احتياجي به ما ندارد بلكه براي سعادت .

    مادر عزيز و مهربانم الآن كه دارم اين چند كلمه را برايت مي نويسم ، سخت مشتاق ديدارت هستم دلم خيلي برايت تنگ شده ، اما چه كنم اين واجبتر است . از اينكه نتوانستم برايت فرزند خوبي باشم . جدا از تو مي خواهم كه مرا ببخشي ، هيچ به فكر من مباش ، اگر شهيد شدم به اين افتخار كن كه توانستي فرزندي بزرگ كني كه در راه احياء كلمه اسلام و حفظ دين خدا شهيد شود ، من تنها اجرش نمي برم ، مادر عزيزم توكه پرورش دهنده من بودي ، نيز خداوند بزرگ نظر لطفش شامل حالت مي شود .

    مادر عزيزم : مي گويم كه تو مالك مطلق من نبودي ،من فقط يك امانت نزد تو بودم ، و اكنون موقع پس دادن امانت شده ، اگر امروز شما مادران از دست دادن فرزندانتان را تحمل كنيد ، فردا كه قانون خدا حاكم شود ، ديگر مادران ، شاهد نابودي تدريجي فرزندانشان نخواهند بود ، ديگر مادران به جاي اشك بر چشم ، خنده بر لب خواهند داشت .

    ديگر نصيحتم اين است كه به حرفهاي امام كه از راديو تلويزيون پخش مي شود ، خوب گوش فرا ده و حرفهايش را در زندگي سرمشق عملت قرار ده . هر چيزي امام گفت بدان عمل كن ، به اين خاطر كه امام قرآن شناس است ، حرفهاي  امام حجت است ، خوب به حرفهايش گوش بده ، اگر گفت شما مادران نبايد به خاطر از دست دادن فرزندانتان ناراحت شويد ديگر معطل نكن ، فورا” به گوش دل بسپار .

    مادر عزيزم اسلام مورد حمله قرار داده شده ، در موقع ضروري تو هم بايد به ميدان جنگ بيايي ، اكنون كه آنجا هستي طوري با مردم صحبت كن كه مردم روحيه بگيرند . مسؤليت تحقق حاكميت قوانين مترقي و نجاتبخش اسلام بر عهده شماست .

    والسلام
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    در پشت نهر عبيد ، تعدادي از بچه هاي ستاد شهيد چمران ، شهيد و زخمي شده اند و تعدادي هم احيانا” در محاصره دشمن افتاده كه احيانا” شهيد شده اند . در ضمن قسمت شرقي يال نهر عبيد دو رديف مين كار گذاشته اند كه يكي از برادران در همان حوالي ، شهيد شده ، برادراني كه در پشت نهر عبيد شهيد شده اند ، ناصر مير سنجري و يكي دو تاي ديگر ، در ضمن حميد تنگستاني و تعدادي ديگر از برادران ، زخمي شده اند ، تعدادي هم از جمله علي عرب زاده و  . . .  منتظر كمك بودند كه متاسفانه به آنها كمك نرسيد و احيانا” شهيد شده اند . محمود باشي نيز در جاده سوسنگرد – بستان احيانا” به محاصره دشمن در آمده و به احتمال زياد شهيد شده ، ضمنا” اين مسئله را تعقيب كنيد (كوشهريان ، نصرتي ، نوروزي و تعدادي ديگر)

    خاطره به نقل از نجف شاکردرگاه

    در عمليات دهلاويه كه با تعداد اندكي از رزمندگان ستاد جنگهاي نامنظم شهيد چمران به فرماندهي سردار رشيد اسلام ، شهيد عليرضا ماهيني و با كشته شدن و اسير شدن تعدادي از عراقيان و همچنين فرار تعدادي از آنها همراه بود ، دهلاويه به تصرف رزمندگان اسلام در آمد .

    در اين عمليات مهمات و ادوات فراواني از دشمن بعثي عراق به تصرف در آمد  كه بلافاصله نيروهاي از قبل تعيين شده آنها را در پشت جبهه تخليه كردند .

    دشمن بعثي عراق پس از اين شكست سنگين براي باز پس كيري دهلاويه ، ساعت 2 بعد اقدام به پاتك سنگيني كرد ، بچه هاي ما به جز چند نفر همه شهيد و مجروح شدند . گفتم ناصر جان چه شده مجروح شدي . شهيد ناصر در حاليكه لبخندي بر لب داشت ، نگاهي به من كرد و نيم نگاهي به شهيد عليرضا كه به طرف ما مي آمد ، به من تفهيم كرد كه شهيد عليرضا متوجه نشود ، آنگاه چفيه اش را از دور گردنش باز كرد و روي مچ دستش بست تا شهيد عليرضا متوجه مجروح شدنش نشود ، ولي چن دقيقه بعد خود شهيد عليرضا هم مجروح شد .

    مرحله دوم عمليات در منطقه حسينيه آغاز شد ، شهيد غلام طوافي آزاد در دسته اي كه مي بايست از سمت راست دشمن نفوذ مي كردند و بنا بود 500 متر به جلو بروند ولي به جاي 500 متر 5000  متر به جلو مي روند كه به توپخانه عراقيها مي رسند . چند نفر از برادران ، شهيد و شهيد طوافي آزاد از ناحيه پا مجروح مي شود ، هوا تازه روشن شده بود .

    شهيد طوافي آزاد با مشاهده عراقيها ، در وسط بچه هائيكه شهيد شده اند دراز مي كشد ، وقتي عراقي نزديك مي رسد ، يكي يكي نگاه مي كند ، فكر مي كند همه شهيد شده اند ، آن وقت تفنگش را روي دوشش مي گذارد و بر مي گردد ، شهيد طوافي كه كلاشش زير پهلويش گذاشته بود ، آن را برداشته و در حاليكه عراقي يابوي ، يابوي مي خوانده ، رگبار روي او مي گيرد و خود با پاي مجروح به عقب جبهه بر مي گردد .

     

                                                                  بنام خدا

    خاطره اي از زبان ابراهیم روشن بین در رابطه با عشق به حق و عدل در سيماي اما علي (ع)

    شهيد عليرضا ماهيني با نيز رفاقت و آشنايي داشت، او نسبت به مكتبش، مخلص و مومن بود و البته اخلاص در افراد زيادي ديده مي شود، ولي اخلاص كارساز آن است كه با آگاهي توام باشد و اين شهيد بزرگوار علاوه بر اخلاص، آگاهي نيز داشت و هميشه در فكر آن بود كه پا به پاي افزوني اخلاص آگاهي خود را نسبت به مكتب انسان ساز اسلام و نسبت به مسائل جامعه خود و جامعه بشري و تحولات آن افزايش دهد و اينطور افراد، هميشه كم داشته ايم و هميشه كم ار آنها استفاده و بهره برداري شده است. در حقيقت در آن سالها و در روزهاي آنچناني(اختناق) عليرضا و امثال او در شهر و منطقه خود، ستاره فروزاني بودند.

    زمانيكه مردم از باسواد و بيسواد شهري و روستائي، معمولا” در فكر مصلحت انديشيهاي دنيائي خود بودند، بشنويم كه اينها چه فكر مي كردند و به چه عشق مي ورزيدند و چه آرزويي داشتند.

    دقيقا” يادم نيست چه روزي؟ ولي يقين دارم بيش از يك سال قبل از بهمن 1357 بود، پهلوي هم در اتاقي كوچك در تهران نشسته بوديم، من بر او وارد شده بودم و او ظاهرا” مريض بود ولي با اينكه مريض بود، از ورود من خوشحال شد. اصولا” نسبت به همه دوستان، بسيار مهربان و خوش برخورد بود. با هم صحبت كرديم، معلوم است چه مي گفتيم، از مسائل جاري در مملكت، از گرفتاريهاي مردم، كارشكني دستگاههاي دولتي، بيعدالتيها، ظلم و خفقان و فعاليتها انقلابيون بر ضد رژيم و پهلوي، رشته كلام دراز شد، گاهي استناد به آيات و احاديث مي كرديم. من يادم افتاد به گوشه اي از زندگي پر افتخار مولي علي بن ابيطالب (ع) بمناسبت نقل كردم.

    من در حالي كه مشغول نقل داستان بودم، ديدم عليرضا اشك از چشمانش سرازير شد و از حال خود بيخود گرديد و زار زار گريه مي كرد و با كف دست به پيشاني خود مي زد و ميگفت : خدايا چرا آنطور كه علي از تو مي ترسيد ما از تو نمي ترسيم و خدايا چه مي شود كه ما يك روز ما شاهد يك نظام اسلامي چون نظام اسلامي علي باشيم. و اين عبرتي است لسائرين .

    اكنون اين سوال پيش مي آيد كه او و هزاران انسان خود ساخته ديگر كه در طول تاريخ اسلام به شهادت رسيده اند از جامعه بازمانده چه مي خواهند و چه انتظاري دارند تا با انجام وظائف شرعي و انساني روح آن عزيزان را شاد كنند. مسلم است كه شهدا كاري حسيني كردند، انتظار مي رود كه مسلمانان واقعي كاري زينبي كنند زيرا كه شهدا متعلق به خانواده بزرگ بشريتند و بشريت پاسدار خون آنانند.

     


    خاطرات محمدهادی صفوی

    قرار بود نيروي جديدي خط مقدم را تقويت كند. طبق معمول امروز و فردا مي شد تا اينكه مشخص شد كه بچه هاي بوشهر قرار است مستقر شوند. اولين وانت نيرو را پياده كرد و بعد وانت هاي ديگر. با چشم دنبال فرمانده مي گشتيم، همه با عجله مشغول رفت و آمد بودند و دنبال علي. از يك نفر كه چندين بار سوال كرده بودم گفت اونه، اولين چيزي  كه جلب نظر كرد، قيافه معصوم و بعد پاهاي برهنه، چند لحظه نگاه كردم، اومدم به طرفش برم، صبر كردم، خوشم مياد اون را همانطوري نگاه كنم. شلوار را تا زير زانو بالا زده بود و بيشتر از همه در رفت و آمد بود، روي لبش لبخند معصومانه و بعد تلخ و بعدها از او پرسيدم فلسفه لبخند لبانش كه بلافاصله تلخ به نظر مي رسيد، ياد مردم محروم محله، و شهر خود، راز لبخند تلخ او بود و چطور شاگردانش را ترك كرده بود. تا عملا” درس مبارزه را به آنها بياموزد، افسانه هاي چمران ها و ماهيني ها را شبها براي بچه ها مي گويم ممكن است داستان دلاوري رئيس علي دلواري دلچسب باشد ولي من ماهيني را لمس كرده ام.

    آخرين باري كه با هم صحبت كرديم، در مقابل خاكريز دشمن در زير آتش شديد بود، ساعت حمله را نيم ساعت به ما ديرتر خبر داده بودند، بنابراين بايد زير آتش و منورهاي دشمن به طرف اهداف خود مي رفتيم، بدون هيچ ترس، ايستاده صحبت مي كرد، بچه با التماس از او مي خواستند حداقل نشسته با من صحبت كند. اين لحظات وداع بود، خبر زخمي شدن او را شنيدم.

    بعد ها ديگه همه بچه ها اخلاق مرا مي دانستند، آدرس بوشهري ها را مي گرفتند، بلكه از علي خبري داشته باشند: علي ماهيني را مي شناسي؟ كجاست؟ آهان بسيجي شده؟ او را فرستادن آموزشي؟ مسئول آموزش شده؟نه بابا. فرمانده گردان چمران به همين زودي او افسانه مي شه، چزابه، غرش 900 عراده توپ در چند كيلومتر، فريادهاي مقاومت او باز هم فرمانده است، اگر چه به صورت بسيجي صفر كيلومتر اعزام شده. ولي او هم خيلي زود مثل چمران رفت.شايد نمي خواست آواي شغالها را بشنود و نااهلان را ببيند.

     

    از زبان برادر احمد اسدی

    با شروع جنگ تحميلي سعادت آشنايي با شهيد بزرگوار عليرضا ماهيني نصيب اين حقير گرديد و بعد از مدت زمان كوتاهي احساس اين كه سالهاست كه او را مي شناسم در من پديد آمد.

    هر جا صحبت از بزرگواري بود، نام او بود، هر جا سخن از ايمان و شيعه حضرت علي بود نام او بود، هر جا كلامي از شجاعت و دليرمردي بود از علي مي گفتند، شخصي متواضع، كوچك نفس، سر به زير عابد، عالم و قاطع بود و هميشه ذكر نصيحتش به بچه اين بود كه وظيفه چه حكم مي كند و بايد ادائ تكليف نمود.

    همه بچه از همراهي ايشان خرسند بودند و چنانچه به علتي در جمعشان وجود نداشت احساس دلتنگي مي كردند، و وقتي حاضر بود احساس پشتگرمي و غرور مي كردند، چون ايمان داشتند كه علي عبد خالص است و جز از خدا ترس و واهمه اي از هيچ قدرت ظاهري نداشت.

    عشقش امام بود و مطيع فرامين او بودند.

    و مي گفت اطيعوا . . . و اطيعو الرسول و اولي الامر منكم .

    در موقع عمليات ها و يا شناسايي ها و حتي در خطوط پدافندي مو به مو دستورات و فرامين فرماندهي را اجرا مي كرد و چنانچه نكته اي به نظرش مي رسيد، با رويي خوش و قاطع پيشنهاد مي داد .

    در موقع غذا اول به بچه مي داد و آخرين نفر خودش بود و بسيار اتفاق مي افتاد كه خودش نان خشك مي خورد و به روي خود نمي آورد .

    در موقع لازم اشداء علي الكفار بود و موقع اسير گرفتن رحماء بينهم بود و همان برخورد با بسيجي ها با اسراء هم داشت .

    شب عمليان طيق القدس(بستان) فرماندهي محور عملياتي دهلاويه را بر عهده داشت و بر اثر اصابت تركش به پايش مجروح شده بود و تنها خطي كه در آن محور شكسته شد خطي بود كه ايشان عمل نمود، با وجود اين طوري كه باعث تضعيف روحيه بچه ها نگردد و آنها متوجه اين مسئله نگردند خود را به كانالي رسانده بود، همان شب باران خفيفي نيز باريد و لباسهاي ايشان كاملا” خيس شده بود و با توجه به سرماي شديد و خونريزي ايشان و ضعف حاصله از خونريزي، مرتب ذكر مي گفت و تا صبح با خدا خلوت كرده بود و راز و نياز مي كرد .

    صبح كه به اتفاق برادران مختار احمدي و رمضان راستي براي حملش به عقب رفتيم زير آتش مستقيم دشمن با حالتي عجيب به ما گفت چرا آمديد و براي نجات من خود را به خطر انداخته ايد و آيا مجروح ديگري نيست كه او را ببريد، و حتي وقتي كه من مي خواستم كابشنم را روي او بيندازم، گفت خودت سرما مي خوري، بالاخره با كمي مشاجره، موفق شده كه او را به عقب برسانم ولي او جايش در اين دنيا نبود، او مرغ آغشته به عشقي بود كه جز ديدار معشوق او را راضي نمي كرد و بالاخره در تنگه چذابه به آرزوي ديرينه خود كه همان شهادت بود نائل آمد.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاربوشهر
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری تصاویر   
    مشاهده سایر تصاویر
    گالری صوت
    مشاهده سایر صوت ها
    اسناد و مدارک   
    مشاهده سایر اسناد
    کتابخانه
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      1 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      قدیمی‌ترین
      تازه‌ترین بیشترین رأی
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      فلانی
      فلانی
      30 روز قبل

      شهید بزرگوار ، شما زنده اید ، ماییم که مرده ایم …

      1
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x