مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید حسین اکباتانی

525
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام حسین
نام خانوادگی اکباتانی
نام پدر مهدی
تاریخ تولد 1337/5/2
محل تولد اردبیل - اردبیل
تاریخ شهادت 1361/1/2
محل شهادت شوش
مسئولیت جهادگر
شغل کارمند جهاد
تحصیلات دیپلم
مدفن بوشهر
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • در دوم مرداد ماه سال 1337 هجری شمسی در شهرستان اردبیل متولد شد چون هنگام تولد وی متقارن با ماه محرم حسین سرورشهیدان بود بدین مناسبت بنام حسین نامگذاری شد.

    ایام کودکی را در دامان مادر به نحوصحیح پرورش وتربیت گردید. و در سال 1343 به دبستان وارد و از سال 1346 به علت انتقال پدرش از منطقه آذربایجان به بوشهر از کلاس سوم ابتدائی تحصیل خود را در دبستان سعادت بوشهر ادامه ، پس از پایان دبستان وارد دبیرستان صنعتی بوشهر شد و از هنرستان مذکور موفق به اخذ دیپلم فنی و حرفه ای گردید در خلال تحصیل از فراگیری اصول اسلامی و مطالعه کتب دینی غافل نبود به تمام معنی فردی پایبند و مسلمان ومعتقد به اسلام بود و بی ریا به عبادت و تقوا می پرداخت، حاضر نبود نیم نگاهی به نامحرم بیاندازد.

    و به علت اعتقاد خالص خود قبل از پیروزی انقلاب بدون تظاهر با اعمالی که انجام می داد در راهپیمائیها و تظاهرات شرکت و به پخش شب نامه ها برعلیه رژیم ونوارهای امام می نمود بدون اینکه حتی اهل منزل از کارهای او اطلاعی داشته باشند ؛ در دستگیر و کمک به بینوایان حاضر بود با اینکه شغل وکارمشخصی نداشته علاقمند بود که تا حد امکان به کمک محتاجان بشتابد به علت عشق وایمانی که به رهبر انقلاب داشت همواره سعی در هدایت بی تفاوتان می نمود پس از پیروزی انقلاب در پاسداریهای شبانه و حفاظت از محلات شهر با برادران دیگر خود همگامی داشت.

    از شروع جنگ تحمیلی نوکر امریکا علیه انقلاب اسلامی بطور جدی فکر جهاد وشهادت بود وچندین نوبت به جبهه های خوزستان در خط اول جبهه عزیمت نمود با اینکه در جبهه خوزستان بود به محض اطلاع از معرفی متولدین سال 1337 خود را معرفی و در 20 مرداد به کرمان حرکت و خدمت وظیفه خود را شروع کرد لکن به علت پادرد و ناراحتی قلبی در بیمارستان ارتش در کرمان بستری که منجر به معافیت سربازیش گردید.

    ولی بیماری مانع از علاقه او در شرکت و فعالیت در جبهه نشد و کلمه شکوه شهادت را در راه اسلام وامام پیر جماران را از او نتوانست بگیرد و چنان این امر در روحش دمیده شده بود که بعضا" در وقت ادای فریضه ها مخصوصا" در شبها صدای ناله و رازو نیازش با خدای خود به گوش اهل منزل می رسید و به تمامی معنی آرزوی شهادت در راه اسلام و کوتاه نمودن دست اجانب از مملکت اسلامی را داشت.

    آرزویی جز شهادت در راه امام و امت واسلام نداشت و حتی حاضر به تشکیل خانواده نبود واعتقاد داشت که من با شهادت ازدواج می کنم و حجله گاهم قبرم خواهد بود در نیمه اول اسفند 1360 برای چهارمین بار عازم جبهه های جنگ گردید حتی هنگام خداحافظی از پدر ومادر اظهار می داشت که فقط من در فکر اسلام وامام امت هستم وبرای خودم ارزشی قائل نیستم تا پیروز شوم. سرانجام در ساعت 3 صبح روز دوشنبه 61/2/1 در حمله وسیع اسلام به صدام و حمله دلاورانه ای که کرد به هدف و آرزوی خود که فداکاری در راه اسلام وعشق به میهن بود رسید و جان خود را تقدیم امام و خود نمود و به خیل شهیدان صدر اسلام تا انقلاب پیوست.
    ادامه مطلب
    بسمه تعالی

    " وصیت نامه شهید حسین اکباتانی "

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بیش از هر چیز در جهاد استقامت داشته باشید و بدین وسیله سعادت هایی را که خداوند به شما وعده داده است برای خود فراهم کنید .   (پیامبر اکرم )

    به نام خداوند زمین و زمان  و به نام خدایی که ما را آفرید از قطره ناپاک.  و به ما جان داد و دوباره جان مارا می ستاند ، به نام خدایی که نابود کننده ظلم و شرک و کفر بر روی زمین و برپا دارنده عدل و قسط و حکومت قرآن است ، به نام خدایی که به ما شعور و فهم انقلاب کردن و جنگیدن با استبداد و کفر جهانی و صدامی را داد و نابود کرد منافقین و دشمنان اسلام را ؛ هم اکنون که در جبهه هستم بهترین لحظات زندگی ام را در این ساعات می دانم زیرا که به ندای هل من ناصرینصرنی حسین زمان خمینی بت شکن پاسخ داده ام ، می روم که نابود کنم.

    دشمنان اسلام و قرآن را و برپا کنیم پرچم الله اکبر را با ندای خون خود با رضایت کامل و از تمام مردم حزب اللهی ایران و بخصوص از خواهران و برادران بوشهری خواستارم در برابر توطئه های ابر قدرت ها و ایادی آنها که همین گروهک های رسوا شده همچون منافقین هستند ایستادگی کنند و نگذارند که خون شهیدان پایمال شود و نگذارند که قلب امید مستضعفان جریحه دار شود و نگذارند که این انقلاب لک بردارد همچنان که ایستاده اند.

    استوار و صبر را پیشه خود کنند که خداوند صبر کنندگان را دوست می دارد و با پشتیبانی از خط ولایت فقیه  و پیروی از دستورات قرآن و اسلام و از روحانیت این انقلاب را هرچه زودتر به انقلاب امام زمان متصل نمایند و نگذارند دشمنان اسلام فاصله بین آنها و روحانیت ایجاد کنندکه خواسته دشمنان انقلاب جدایی بین همین دو قشر است و با وحدت هرچه بیشتر خود بر دهان منافقین و ابر قدرتها بزنند و هرچه می توانند دعا برای امام عزیزمان خمینی کبیر و برای ظهور هرچه زودتر امام زمان کنند و در اینجا سخنی با خانواده عزیزم دارم ؛ اول از مادرم که بعد از اسلام و قرآن و امامم دوستش دارم که امیدوارم در مرگم چنان استوار باشد و دعا کند و به درگاه خداوند متعال شکر کند چونکه ما امانتی هستیم در پیش او و از این بابت ناراحت نباشید و گریه نکنید که باعث ضعف وزبونی باشد ودل دشمن را خوشحال کند و امیداوارم که مرا حلال کند و اگر چنانچه به او بی احترامی یا تندی کرده ام بخشیده باشد ، من نتوانستم در بودنم برای او کار کنم امیداوام که بعداز مرگم بتوانم کاری برایش انجام دهم و بعداز مادرم نوبت به پدرم میرسد که او هم همچون مادر در بزرگ کردنم رنجها و سختی ها کشیده و از او هم خواستارم که حلالم کند و مرا ببخشد چون که اگر پدر  مادر راضی باشند خداوندهم راضی خواهد شد.

    اگر لیاقت شهادت را داشته باشم و بتوانم در آن دنیا شفاعت آنها را کنم و بعداز خواهر بزرگم که درموقع آمدن به جبهه آنها را نتوانستم ببینم خداحافظی می کنم و از آنها خواستارم که زینب وار باشند و فرزندانی علی وار تحویل جامعه دهند مرد پرور باشند و از خواهر دوم وسوم همچنین خواستارم که فرزندانی تحویل جامعه دهند که کمک در پیشبرد انقلاب کننند و خودشان همچون فاطمه باشند و بعداز برادرانم ، فرامرز امید دارم که اگر چنانچه باعث ناراحتی او شده بودم مرا ببخشد و من چیزی نداشت وندارم که به آنها بدهم فقط دعا می کنم به هردوی آنها که امیداوام پیروی از اسلام و قرآن کند که چراغ زندگیشان همیشه روشن وپرنور باشد.

    و از فرشید خواستارم که در سنگر مدرسه به درس ادامه دهد که این انقلاب ما به افرادی چون تو نیازمند است که بتوانی درآینده با علم خود این انقلاب  را پیشرو باشی و هرگز با بزرکتر از خود خصوصا" با پدر ومادر بزرگی نکن واز کل خانواده خواستارم که هرشب جمعه دعای کمیل بر پا کنند و در صورت امکان بخصوص دو برادر نماز شب را برپا دارند و بعد از نماز برای امام زمان و نائب برحقش خمینی کبیر دعا کننند وبا سرزدن به پدرومادرم آنها را تنها نگذارند و در نماز جمعه شرکت کنند و برای شادی روح امام شهداد دعا کنند و اگر چنانچه به کسی بدهکارم حلال می کنم و از تمام دوستان طلب بخشش وخداحافظی می کنم و از نظر مالی چیزی نداشتم و آن چیز هائی که دارم وسائل عکاسی را به برادر م فرامرز بعنوان هدیه عروسی تقدیم می کنم واز او می خواهم که به پدر ومادر و خانواده سربزند و دوچرخه را به فرشید وپولی که در بانک دارم مقدری خرج شب هفتم کنند واگر چیزی ماند کمک به رزمندگان اسلام وبقیه وسائل مرا همه را در راه کمک به جنگ خرج کنند واگر دوربین و دوچرخه را نخواستند آنها را نیز بفروشند ودر راه اسلامی خرج کنند واز خانواده خواستارم که گریه و زاری نکنند که باعث ناراحتی روحم گردد واز خانواده خواستارم که این جمله را بر سرقبرم بنویسند :

    « هرکه ره می سپرد مقصدی دارد و مقصد آدمیزاد مرگ است، از یاد خدا غافل مشوید که یاخدا کارها را آسان و شما را به آن جهان راغب می کند.» پیامبر اکرم (ص)

    بر مشامم میرسد هرلحظه بوی کربلا

    بر دلم ترسد بماند آرزوی کربلا

    قربان همگی شما ، حسین اکباتانی ، سرباز امام زمان (عج) ، روز یکشنبه 2/1/61

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    پدر معظم این شهید در روایتی خواندنی که در پرونده فرهنگی وی در بنیاد شهید بوشهر ثبت شده است آورده است: «خاطرم هست که شب جمعه ای بود از مسجد و دعای کمیل به خانه برگشته بودم. خوابیدم و در خواب دیدم که در حرم امام رضا (علیه السلام) هستم و چراغ سبزی روشن است. امام خمینی (ره) نیز با تعدادی زیادی از بچه ها که لباس سبز و سفید پوشیده اند، ایستاده اند.

    رفتم خدمت امام راحل (ره)، سلام کردم و خواستم دست ایشان را ببوسم، دستش را کشید. از امام (ره) سئوال گرفتم که این جمعیت چه کسانی هستند؟ امام (ره) فرمود: «اینها شهدا هستند». گفتم: «من پسری داشتم بنام ‏حسین، اینجا نیست؟». گفت: «چرا» و با دست او را به من نشان داد.

    یک بار دیگر ‏حسین را در خواب دیدم که لباس سفیدی بر تن دارد و با دوچرخه اش در باغ در حال دور زدن است. در همین حین به من می گفت: «بابا، من این قدر اینجا راحت هستم، می خواهم فردا به اینجا بیایم، تو هم بیا»، گفتم: «من حالا وقت ‏ندارم، تو حالا بگرد». حسین گفت: «اینجا خیلی خوب است، می خواهم یکی ‏از درختها را برای شما بیاورم». من به شوخی به او گفتم: «ما که جا نداریم».

    حسین محبت زیادی نسبت به ما داشت. هیچ وقت نمی گذاشت که ما ناراحت شویم. هر وقت که به خانه می آمد و می دید ما یک مقدار خاطرمان از هم مکدر شده سریع شروع می کرد به صحبت کردن از این طرف و آن طرف و فکر ما را از آن موضوع منحرف می کرد. سعی داشت که همیشه در سلامت و شادی باشیم.»
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاربوشهر
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری تصاویر   
    مشاهده سایر تصاویر
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x