مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهيد عبدالرحمن علي پور

684
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام عبدالرحمن
نام خانوادگی علي پور
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 66
محل شهادت جزيره مجنون
نوع عضویت بسیجی
تحصیلات سیکل
مدفن گلزار شهدا شهر دالکی
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • مصاحبه
  • خاطرات
  • در سحرگاه روز         در خانواده اي متدين و مذهبي كه محبت اهل بيت عصمت و طهارت(ع)سرمايه اصلي آنان بود،پا به بيكرانه هستي گذاشت.مادرش مي گويد «قبل از به دنيا آمدن رحمان خداوند به من دختري عنايت كرده بود ؛  به همين دليل اين بار از خداوند مي خواستم كه اين فرزندم پسر باشد و خداوند بزرگوار نيز آرزويم را برآورده كرد. »

    پدرش انتخاب نام را بر عهده مادر گذاشت و او هم به عشق حضرت رحمن او را عبدالرحمن نام گذاشت.

    اهل خانه به دايي بزرگ پدرشان كه مردي با تقوا و مردم دار بود بسيار احترام مي گذاشتند.او اصرار زيادي داشت كه رحمان در همان دوران كودكي قرائت قرآن و حفظ قرآن،نماز و احكام عبادي را فرا گيرد.او نيز با عشق و علاقه به فراگيري معارف مزبور پرداخت.همراه پدرش به مراسم عزاداري حضرت ابا عبدالله الحسين(ع)مي رفت. در اوقات فراغت مادرش را در كارهاي منزل ياري مي كرد و در كارهاي بيرون از منزل نيز فعال تر از ديگر اعضاي خانواده شركت داشت.از هفت سالگي وارد دبستان دكتر شريعتي دالكي شد.به علت فقر و محروميت خانواده و كمبود امكانات و عدم نظارت دقيق و مقداري هم بازيگوشي خودش،در دوره ابتدايي مجبور به ترك تحصيل شد.اما عشق و علاقه او به باغداري و كشاورزي او را به دامان طبيعت كشاند و در اين امر با بركت پدرش را كمك مي كرد.هنگامي كه كارهاي باغ و كشاورزي موقتاً تعطيل مي شد و اوقات فراغتي دست مي داد،بيكار نمي نشست و با كارگري و بنايي به امرار معاش خانواده كمك مي كرد.به امور مثبت و سازنده ديگري مثل ورزش فوتبال و ديدار اقوام و صلة رحم و ارتباط صميمي با همسايگان و گزينش دوستان خوب اهميت داد .

     

     

    فرزند انقلاب:

    هم زمان با پيروزي انفلاب اسلامي رحمن نوجوان،حال و هوايي الهي به خود گرفت.عشق به حضرت امام خميني سراسر وجودش را پر كرده بود و همچون كسي كه در جستجوي كيميا باشد در پي به دست آوردن اعلاميه هاي حضرت امام به تكاپو مي افتاد.به شخصيت هاي مبارز سياسي مثل مرحوم آيت الله طالقاني،آيت الله شهيد دكتر بهشتي،شهيد مطهري مقام معظم رهبري حضرت امام خامنه اي،آيت الله هاشمي رفسنجاني علاقه فراواني داشت و آرزوي ملاقات آن ها خصوصاً حضرت امام و آيت الله طالقاني - را در سر مي پروراند و هميشه از آن آرزو سخن مي گفت.

    او اعتقاد داشت كه روحانيت  مبارز و مترقي به عنوان بازوان حضرت امام و سربازان خط مقدم انقلاب جهاني حضرت مهدي(عج) جهت  روشنگري و ارتقاء سطح معنوي و خودباوري ديني اجتماع مي باشند.

    از دشمنان روحانيت و انقلاب به خصوص منافقين از خدا بي خبر كه باعث ترور و شهادت بسياري از بزرگان و رهبران نهضت ملت مسلمان ايران شدند،بي نهايت متنفر بودند و مي گفت:از اين كه اين ها ايراني باشند احساس شرمساري مي كنم.

     

    سرباز سرافراز امام خميني(ره):

    با آغاز جنگ تحميلي او كه عضو بسيج و عاشق معارف الهي  و دلباخته فرهنگ ايثار و مقاومت و سرشار از انزجار و تنفر نسبت به دشمنان اسلام بود،  با اين كه از بيماري نفس تنگي(آسم خفيف) و ورم لوزه رنج مي برد داوطلبانه متقاضي خدمت در زير پرچم و سربازي امام زمان شد و هرگز نخواست كه از معافيت پزشكي استفاده كند.در حالي كه شانزده سال داشت هم چون دلاورمردي لباس مقدس سربازي و جهاد در راه خدا را پوشيد.هنگام اعزام آن چنان سرشار از شادي بود كه گويي به حجله دامادي مي رفت.

    پس از پايان دوره سربازي نيز از سوي بسيج داوطلب اعزام به نبرد با دشمنان اسلام شد و بارها در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل حاضر شد.

     

    ديدار آخر:

    در جبهه بود كه خبر فوت پدر بزرگش به او رسيد.مرخصي گرفت و بدون درنگ خود را به خانه و مراسم ترحيم پدر بزرگ رسانيد.وقتي رسيد لباسش خوني بود. هرچه مادرش اصرار كرد كه بداند كه چرا لباشس خوني است جواب درستي نداد.اما بالاخره،اصرار مادر نتيجه بخشيد و معلوم شد كه يكي از همرزمانش به نام غلامرضا كه اهل دالكي بود،زخمي شده است و رحمان او را به پشت جبهه رسانيده است.او از ترس اين كه خانواده غلامرضا بفهمند و ناراحت و نگران شوند چيزي نمي گفت.

    هنوز هم مراسم هفت پدر بزرگش را برگزار نكرده بودند كه تصميم گرفت به جبهه برگردد.بيشتر از24 ساعت نتوانست در خانه بماند.مدام راه مي رفت و آرام و قرار نداشت.شب كه شد گفت:وسايلم را آماده كنيد كه مي خواهم بروم.سال آخر جنگ بود و دشمن ناجوانمردانه با بمباران شيميايي مناطق تصرف شده اوج وحشي گري خود را به نمايش گذاشته بود.

    مادرش مي گويد:هر چه اصرار كرديم كه حداقل اين چهار روز مرخصي را تا آخر بمان او طاقت نياورد و سه روز از مرخصيش را استفاده نكرد و به جبهه برگش

     

    او زنده است:

    در تمام دوازده سالي كه رحمن مفقود بود هيچ كدام ار اعضاي خانواده نمي گفتند او شهيد شده است همه منتظر آمدنش بودند و احساس مي كردند حضور دارد.

     

     
    ادامه مطلب
    وصيت نامه برادر رزمنده شهيد رحمان علي پور:

    به نام الله ياري دهنده مظلومان و تهي دستان

    با سلام و درود به امام زمان و سلام و درود بر نائب بر حقش امام خميني و سلام و درود بر شهيدان راه حق و آزادي.اين جانب رحمن علي پور فرزند علي علي پور اهل و ساكن دالكي در اين مقطع از زمان كه دشمن با چنگ و دندان به وطن عزيزو سرزمين پهناور و كشور انقلابيم حمله ور شده و مي خواهد اسلام را از بين ببرد بر خود واجب دانستم كه بعد از اتمام دوره رزمي و تخصصي در برازجان به جبهه حق عليه باطل عزيمت نموده و به ياري برادران عزيز و رزمنده ام بروم و با بعثيون كافر نبرد كنم و از خدا مي خواهم كه ما را ياري كند و اگر از ما راضي شد ما را       جز ءشهيدان قبول كند . اين جانب به عنوان برادر كوچكتان از شما مردم شهيد پرور عزيز و هميشه در صحنه دالكي و غيره انتظار دارم كه امام و ولايت فقيه را تنها نگذاريد و كاري نكنيد كه خون شهيدان ما به هدر رود و آن ها را آزرده خاطر كنيد.بنده با دلي سرشار از ايمان به خدا به جبهه ها روانه شدم و از شما عزيزان مي خواهم كه جبهه و پشت جبهه را فراموش نكنيد.

    از پدر و مادرم مي خواهم مرا حلال كنند و از خواهرانم و برادرانم نيز مي خواهم مرا حلال كنند و صبر و حوصله به خرج دهند كه امانتي را كه خداوند به شما داده بود صحيح و سالم به صاحبش برگردانديد.

    به اميد پيروزي حق عليه باطل

    والسلام

    رحمن علي پور   4/10/1366
    ادامه مطلب
    مادرش مي گويد:

    در ايام ماه مبارك رمضان رحمن بسيار علاقه داشت كه سحري را همراه همسايگان تناول كند. به همين منظور با تعدادي از همسايگان هماهنگ كرده بود و سحرگاهان آن ها را صدا مي زد و دور سفره اي صميمي و پر از صفا و مهرباني سحري را صرف كرده و گوش دل به دعاي سحر و مناجات هاي مخصوص آن شب ها مي داديم.او خواهران و برادران خود را به حفظ حجاب و رعايت مسايل شرعي و احترام به والدين و بزرگترها سفارش مؤكد مي كرد.از سهل انگاري در اين زمينه بسيار ناراحت مي شد و چهره درهم مي كشد و تذكر مي داد.

    سيد اصغر موسوي يكي از هم رزمانش كه تا آخرين لحظات با او بوده است،مي گويد:

    سال66بود.ب عراقي ها قبل از پاتك و هجوم براي تصرف جزيره مجنون خطوط ما را به شدت بمباران شيميايي كردند.عده اي ار رزمندگان با استفاده از وسايل ايمني در مقابل حملات شيميايي با ايثار و فداكاري و مظلوميتي كه تا ابد تاريخ در برابر آنان شرمنده خواهد بود در برابر دشمنان ايستادگي مي كردند.

    بسياري از همرزمان ما به شهادت رسيده بودند وديگر توان مقابله با اسلحه هاي مرگبار و خمپاره هاي شيميايي دشمن را نداشتيم از طرف فرماندهي دستور عقب نشيني دادند،من در چند سنگر عقب تر از شهيد علي پور بودم.فرياد زدم:رحمن رحمن عراقي ها دارند مي رسند،ديگر كاري از ما بر نمي آيد.او صدا زد شما برويد و با ما كاري نداشته باشيد.او با همسنگرش شهيدش عباس شفاه خواه در برابر دشمن ايستاد تا ما بتوانيم سالم برگرديم.با شجاعت و ايثار تمام و با آغوش باز شهادت را پذيرفت و پيكر پاك و مطهرش12سال در جزيره مجنون ماند.
    ادامه مطلب
    برادرش مي گويد:

    زماني كه از سوي بنياد شهيد به منزل آمدند و خبر پيدا شدن پيكرش را به خانه دادند همه ما گريه كرديم و فضاي خانه را حزن و اندوه فراگرفت.اما مادرم حتي يك قطره اشك نريخت.با همه علاقه اي كه رحمن به مادرش داشت و روابط عاطفي زيادي كه بين آن ها برقرار بود،براي همه مايه تعجب بود.اما او مي گفت:من رحمن را از دست نداده ام او زنده است.

    خواهر كوچكش كه او نيز هميشه به ياد محبت هاي برادرش بوده است مي گويد:

    دو شب بعد از تشييع پيكر پاكش خواب ديدم كه دو تابوت بر دوش مردم است و به سوي آرامگاه در حركتند.نرسيده به آرامگاه قديمي شهر آن ها را به زمين گذاشتند تا بر آن ها نماز بخوانند.پس از اين كه مراسم نماز به پايان رسيد با ناباوري ديدم كه دو نفر جوان نوراني از درون تابوت بيرون آمدند و در كنار مردم ايستادند.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارگلزار شهدا شهر دالکی
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x