نام حسين
نام خانوادگی غلامي
نام پدر علي
تاریخ تولد 1337/01/31
محل تولد بوشهر - دشتی
تاریخ شهادت 1360/01/08
محل شهادت فياضيه
مسئولیت فرمانده گردان
نوع عضویت پاسدار
شغل پاسدار
تحصیلات پنجم ابتدايي
مدفن كنگان
پاسدار شهيد حسين غلامي در سال 1337 در روستاي فقيه احمدان از توابع شهرستان دشتي ديده به جهان گشود . وي بسيار مهربان و دلسوز بود . هر چه داشت متعلق به همه خانواده بود . اگر لحظه اي از خانواده دور مي شد همه خانواده براي وي دلتنگ مي شدند . هميشه شاداب و خندان بود . آرزو داشت به همه كمك كند تا مدارج عالي علمي را طي كنند .در سن هفت سالگي راهي مدرسه شد و تحصيلات خود را تا ششم ابتدايي ادامه داد . اما به علت فقر مالي مجبور به ترك تحصيل شد . براي كمك به پدر به كار كشاورزي و دامداري پرداخت . در هنگام پيروزي انقلاب اسلامي در همه راهپيمايي ها حضوري فعال داشت . بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران وي به عضويت بسيج درآمد و بعد از آن وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شد . از اين طريق به جبهه هاي حق عليه باطل اعزام گرديد . وي در تاريخ 8 / 1 /60 به درجه رفيع شهادت نايل گرديد . روحش شاد و يادش گرامي باد .
ادامه مطلب
رفتنم به جبهه به توصيه هيچ كس نمي باشد . بلكه خواسته خودم مي باشد . وظيفه شرعي كه خدا به عهده مسلمان ها گذاشته است . من به جبهه مي روم تا ديني كه خداوند به عهده ما گذاشته است بتوانم ادا كنم . سفارش به پدر , مادر و بستگانم اين است : اگر من شهيد شدم در سوگ من گريه نكنيد . بخاطر من ناراحت نباشند . شهادت نعمتي است كه خداوند به همه كس عطا نمي كند . بلكه به افرادي مي دهد كه واقعا خواهان شهادت در راه خدا هستند . اگرمن شهيد شدم بزرگترين افتخار شما اين است كه در روز قيامت در صف پدر و مادر شهداء باشيد . افتخار كنيد شما هم مثل هزاران مادر جوان داده باشيد. من هم مانند بسياري از جوانان پر شور دلم مي خواهد روز قيامت در صف شهداء باشم .
ادامه مطلب
شهيد به روايت همسر
ما در اواخر سال 1358 در مراسمي ساده و مطابق با ارزشهاي اسلامي با هم ازدواج نموديم . شهيد فردي خوش اخلاق و خنده رو بود . با همه مردم مراوده داشت . در سلام كردن پيش دستي مي نمود . نظر خاصي به فقرا داشت . كوچك نفس بود و در برابر اعتقادات مذهبي و ديني خود هرگزكوتاه نمي آمد . در منزل بسيار با اخلاق و خوش رفتار بود . از نظر مالي , روحي و جسمي هميشه پشتيبان خانواده بود .ما يك فرزند پسر داريم . در زمان شهادت همسرم من باردار بودم . با توجه به مصيبت وارده بر من و روحيه اي كه داشتم بسيار نگران فرزندم بودم . خوشبختانه سالم متولد شد و شباهت زيادي به پدرش دارد .شهيد يك هفته قبل از شهادتش نا مه اي برايم نوشته بود و گفتته بود كه اگر خدا بخواهد هفته آينده به خانه بر مي گردم . ما بسيار منتظر آمدنش بوديم كه يكي از دوستانش خبر آورد حسين زخمي شده است . اما من شب قبلش خواب ديده بودم و مي دانستم اتفاق خاصي افتاده است .
معصومه احمدي
ادامه مطلب
ما در اواخر سال 1358 در مراسمي ساده و مطابق با ارزشهاي اسلامي با هم ازدواج نموديم . شهيد فردي خوش اخلاق و خنده رو بود . با همه مردم مراوده داشت . در سلام كردن پيش دستي مي نمود . نظر خاصي به فقرا داشت . كوچك نفس بود و در برابر اعتقادات مذهبي و ديني خود هرگزكوتاه نمي آمد . در منزل بسيار با اخلاق و خوش رفتار بود . از نظر مالي , روحي و جسمي هميشه پشتيبان خانواده بود .ما يك فرزند پسر داريم . در زمان شهادت همسرم من باردار بودم . با توجه به مصيبت وارده بر من و روحيه اي كه داشتم بسيار نگران فرزندم بودم . خوشبختانه سالم متولد شد و شباهت زيادي به پدرش دارد .شهيد يك هفته قبل از شهادتش نا مه اي برايم نوشته بود و گفتته بود كه اگر خدا بخواهد هفته آينده به خانه بر مي گردم . ما بسيار منتظر آمدنش بوديم كه يكي از دوستانش خبر آورد حسين زخمي شده است . اما من شب قبلش خواب ديده بودم و مي دانستم اتفاق خاصي افتاده است .
معصومه احمدي
خاطراتي از مادر شهيد
شهيد سومين فرزند خانواده بوده است .اولين اعزام 3 ماه طول كشيد و در همين اولين اعزام شهيد شده و او با همسرش 8 ماه زندگي كرده است . با روحيه اي شاد و ايمان كامل به جبهه رفته بود . او هميشه در خانه اخلاق خيلي خوبي داشت وايمان و تقواي او زبانزد خاص وعام بود و همه از او تعريف مي كردند و همسر او سه ماه اش بود كه شوهرش شهيد شد . از طرف سپاه بوشهر مطلع شديم كه شوهرم شهيد شده است چون او سپاهي بود.
اين خبر در لحظه ي اول مرا بسيار دگرگون كرد و بعد ها كه فهميدم درجه ومقام او نزد خداوند چقدر بالاست سعي كردم از غم و اندوه هاي خودم كم كنم .
من و شهيد هميشه مرتب به پدر و مادر شهيد سر مي زديم چون پدر شهيد مريض بود او به فقراء نيز كمك فراواني مي كرد و به ما توصيه مي كرد كه اين كارها انجام بدهيد او به رهبر خيلي عشق مي ورزيد و هميشه سخنان ايشان را ضبط مي كرد . همسر شهيد مي گويد بعضي وقتها در خواب مي بينم كه من و شهيد همانند گذشته با هم زندگي مي كنيم . او به همسرش مي گفت كه كتابهاي شهيد مطهري را مطالعه كند و سرمشق زندگي خود قرار دهد . شهيد هيچ گاه نماز و روزه اش ترك نكرده و سعي مي كرد كه هيچ گاه گناه نكند و در يكي از نامه هاي خود ذكر كرده بود كه بيشتر از يك سال ديگر زنده نمي ماند . يك شب ساعت 2 شهيد كه در گشت شبانه بودند لنجي پر از اسلحه ي مي بيند و صاحبان اسلحه خواستند كه به شهيد جهت سكوت رشوه كلاني دهند كه قبول نكرد .و گفت: كه عشق به امام مانع از انجام اين كارم مي شود و بعد درگيري بين آنها پيش مي آيد . به جوانان توصيه داشت كه هميشه پشت رهبر را خالي نكنند و گوش به فرمان آنها باشند ومواظب توطئه دشمن باشند .
نام شهيد : حسين غلامي
نام پدر : علي غلامي
نام همسر : معصومه احمدي
روايت عشق :
حسين سومين فرزند خانواده مي باشد . تقوا و ايمان اش زبان زد خاص و عام بود . من و حسين مرتب به پدر و مادر حسين سر مي زديم . از حال و احوال آنها جويا مي شديم . حسين بسيار دوست داشت به فقرا كمك كند . به رهبر انقلاب اسلامي عشق مي ورزيد . هميشه سخنان رهبر را ضبط مي كرد و بارها و بارها گوش مي داد . به من توصيه مي كرد كتاب هاي ديني و مذهبي را بخوانم . ما هشت ماه با هم زندگي كرديم . بعد از آن حسين به جبهه اعزام شد و به شهادت رسيد . وقتي خبر شهادت اش راشنيدم بسيار ناراحت شدم . نمي دانستم چكار كنم . اما هنگامي كه از ارج و منزلت شهدا در پيشگاه ذات اقدس الهي آگاهي يافتم اندازه اي از اندوه من كاسته شد . بسياري از شب شهيد را در خواب مي بينم كه مانند روزهاي اول زندگي با هم هستيم و زندگي مي كنيم . هميشه به جوانان توصيه مي كرد رهبر را تنها نگذارند . گوش به فرمان وي باشند و مواظب توطئه دشمن باشند .
همسر شهيد : معصومه احمدي
فرزند شهيد : حسين غلامي
ادامه مطلب
شهيد سومين فرزند خانواده بوده است .اولين اعزام 3 ماه طول كشيد و در همين اولين اعزام شهيد شده و او با همسرش 8 ماه زندگي كرده است . با روحيه اي شاد و ايمان كامل به جبهه رفته بود . او هميشه در خانه اخلاق خيلي خوبي داشت وايمان و تقواي او زبانزد خاص وعام بود و همه از او تعريف مي كردند و همسر او سه ماه اش بود كه شوهرش شهيد شد . از طرف سپاه بوشهر مطلع شديم كه شوهرم شهيد شده است چون او سپاهي بود.
اين خبر در لحظه ي اول مرا بسيار دگرگون كرد و بعد ها كه فهميدم درجه ومقام او نزد خداوند چقدر بالاست سعي كردم از غم و اندوه هاي خودم كم كنم .
من و شهيد هميشه مرتب به پدر و مادر شهيد سر مي زديم چون پدر شهيد مريض بود او به فقراء نيز كمك فراواني مي كرد و به ما توصيه مي كرد كه اين كارها انجام بدهيد او به رهبر خيلي عشق مي ورزيد و هميشه سخنان ايشان را ضبط مي كرد . همسر شهيد مي گويد بعضي وقتها در خواب مي بينم كه من و شهيد همانند گذشته با هم زندگي مي كنيم . او به همسرش مي گفت كه كتابهاي شهيد مطهري را مطالعه كند و سرمشق زندگي خود قرار دهد . شهيد هيچ گاه نماز و روزه اش ترك نكرده و سعي مي كرد كه هيچ گاه گناه نكند و در يكي از نامه هاي خود ذكر كرده بود كه بيشتر از يك سال ديگر زنده نمي ماند . يك شب ساعت 2 شهيد كه در گشت شبانه بودند لنجي پر از اسلحه ي مي بيند و صاحبان اسلحه خواستند كه به شهيد جهت سكوت رشوه كلاني دهند كه قبول نكرد .و گفت: كه عشق به امام مانع از انجام اين كارم مي شود و بعد درگيري بين آنها پيش مي آيد . به جوانان توصيه داشت كه هميشه پشت رهبر را خالي نكنند و گوش به فرمان آنها باشند ومواظب توطئه دشمن باشند .
نام شهيد : حسين غلامي
نام پدر : علي غلامي
نام همسر : معصومه احمدي
روايت عشق :
حسين سومين فرزند خانواده مي باشد . تقوا و ايمان اش زبان زد خاص و عام بود . من و حسين مرتب به پدر و مادر حسين سر مي زديم . از حال و احوال آنها جويا مي شديم . حسين بسيار دوست داشت به فقرا كمك كند . به رهبر انقلاب اسلامي عشق مي ورزيد . هميشه سخنان رهبر را ضبط مي كرد و بارها و بارها گوش مي داد . به من توصيه مي كرد كتاب هاي ديني و مذهبي را بخوانم . ما هشت ماه با هم زندگي كرديم . بعد از آن حسين به جبهه اعزام شد و به شهادت رسيد . وقتي خبر شهادت اش راشنيدم بسيار ناراحت شدم . نمي دانستم چكار كنم . اما هنگامي كه از ارج و منزلت شهدا در پيشگاه ذات اقدس الهي آگاهي يافتم اندازه اي از اندوه من كاسته شد . بسياري از شب شهيد را در خواب مي بينم كه مانند روزهاي اول زندگي با هم هستيم و زندگي مي كنيم . هميشه به جوانان توصيه مي كرد رهبر را تنها نگذارند . گوش به فرمان وي باشند و مواظب توطئه دشمن باشند .
همسر شهيد : معصومه احمدي
فرزند شهيد : حسين غلامي
اطلاعات مزار
محل مزاركنگان
تصویر مزار
موقعیت مکانی مزار
گالری تصاویر
مشاهده سایر تصاویر
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید
0 دیدگاه ها و دلنوشته ها