مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید خلیل شعبانی

658
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام خليل
نام خانوادگی شعباني
نام پدر ابراهيم
تاریخ تولد 1330/05/20
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1360/07/05
محل شهادت آبادان
مسئولیت تك تيرانداز
نوع عضویت پاسدار
شغل پاسدار
تحصیلات سوم راهنمايي
مدفن كنگان
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • در سال 1330و يك خانواده مذهبي در شهركنگان پا به عرصه ي گيتي گذاشت . در شش ماهگي از داشتن مادر محروم گرديد و در سن 5 سالگي جهت فراگيري قرآن به مكتب خانه رفت . در سن 8 سالكي براي يادگيري علم پاي به دبستان اختر ( سابق ) گذاشت و تحصيلات ابتدايي را با موفقيت پشت سر گذراند . پس از كسب مدرك ششم به علت فقر مالي ترك تحصيل نمود . جهت امرار معاش به كمك پدر به كار عكاسي پرداخت . شهيد شعباني بسيار خوش اخلاق وبرخورد بود . تا جايي كه مي توانست پشتيبان خانواده بود . ايشان به ورزش بخصوص فوتبال علاقه فراوان داشت .  در سن بيست سالگي به سربازي اعزام گرديد ولي در معاينه بدني از خدمت زير پرچم معاف شد . سپس به مدت شش سال در كشور شيخ نشين قطر مشغول كار شد . پس از بازگشت به ايران ازدواج نمود و حاصل ازدواج ايشان دو پسر و يك دختر مي باشد . پس از دو ماه اقامت در ايران و ازدواج ، دوباره به قطر رفت و در آنجا به مدت يك سال در سمت  شرطي  ( پليس) مشغول كار شد . سپس به ايران بازگشت و به عضويت سپاه پاسداران جهت حراست از آرمانهاي مقدس جمهوري اسلامي در آمد . شهيد در جبهه بسيار با همرزمان صميمي بود . در همه مراسمات جبهه از قبيل دعاي كميل ، توسل شركت مي نمود و شب زنده دار بود  .  شهيد شعباني در موخه 5/7/60 در جبهه آبادان , در عمليات ثامن الائمه  كه با هدف شكستن حصر آبادان ,آزادسازي جاده هاي آبادان _ اهواز و آبادان _ ماهشهر و منطقه اشغالي در شرق كارون در منطقه  شمال آبادان با رمزيا نصر من الله و فتح قريب  آغاز گشته بود و با عث آزاد سازي 130 كيلومتر مربع از خاك مقدس وطن اسلامي و تلفاتي برابر با1500 كشته و مجروح , 1800 اسير و انهدام 90 تانك و نفربر و بغنيمت گرفتن  36 توپ , 74 تانك و نفربر براي عراقي هاي بعثي بود ،به درجه رفيع شهادت نايل گرديد . روحش شاد و يادش گرامي باد .
    ادامه مطلب
    «الحمدالله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

    اكنون  به امر خداوند بزرگ و رهبري روح خدا خميني بت شكن  عازم جبهه و جنگ براي اداي وظيفه شرعي خود مي باشم .بنده بدون هيچ گونه ناراحتي عازم جبهه هستم و تمام اهل و اقارب  و خانواده ام از من راضي هستند  . اين چند كلمه را مي نويسم و اگر كسي از بنده ادعايي دارد طبق اين وصيت نامه عمل كند . اموال خانه ام براي بچه هايم مي باشد . حقوق ماهيانه ام هم به آنها بدهند .  عيال و خواهران و اقوامم از من ناراحت نباشند . من براي حفظ ناموس آنها به جبهه مي روم . همسر عزيزم در تربيت بچه هايم كوشا باش و آنها را حسين وار و حسين گونه تربيت كن كه قدم در راه اسلام بگذارند و خواندن و نوشتن را يادبگيرند و راه مرا ادامه دهند .
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    خاطره هاي از دوستان و خويشاوندان شهيد :

    من و شهيد در گارد ساحلي قطر  پليس بوديم  به ما گفتند كه مي توانيم به مرخصي برويم . من و ايشان با هم به وطن برگشتيم . بعد از اتمام مرخصي مي خواستيم به سر كار خود برگرديم . شهيد به بوشهر رفتند تا بليط هواپيما بگيرند . اما موفق نشدند . به شيراز رفتند ولي باز هم موفق نشدند  .  مجبور شديم كه با لنج برويم . از بوشهر سوار لنج شديم و حركت كرديم ولي به نيمه هاي راه كه رسيديم لنج آتش گرفت و سوخت .  خوشبختانه به ما آسيبي نرسيد .  با لنج ديگري  دوباره  به كنگان برگشتيم و در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ثبت نام كرديم و به عضويت سپاه پاسداران در آمديم  . انگار خدا مي خواست كه ما همين جا بمانيم و به وطن خود خدمت كنيم . حسن سالمي _ دوست شهيد

    شهيد به روايت همسر

    ما در تاريخ 22/3/56 ازدواج نموديم .مراسم ازدواج  ما بسيار ساده بود.

    وي فردي بسيار خوش اخلاق و آرام بود . اعقاد داشت كه هميشه بايد خنده بر لب هايمان باشد تا دلمان غمگين نباشد. به زندگي با ديدي زيبا مي نگريست . به علت مسافرت هاي طولاني , مدت زيادي در خانه حضور نداشت . اما زماني هم كه در منزل حضور داشت نهايت همكاري را با من انجام مي داد . ما پسر و يك دختر داريم . هنگام تولد فرزند سوم شهيد خيلي بي قرار بود با اينكه فرزند سوم بود ولي شهيد شور ديگري داشت . يك روز در مسافرت بودم كه ناگهان دچار يك دلشوره شدم . دلم گواهي يك واقعه مي داد . فردا صبح زود به خانه برگشتم ، به حياط كه رسيدم ماشين سپاه پاسداران را از دور  ديدم  . سريعاً متوجه قضيه شدم . برادران سپاه خبر شهادت خليل  را به من دادند .

    شهيد به روايت همرزم

    من در تاريخ 15/6/60 و در عمليات ثامن الائمه همراه شهيد بودم

    وي در مسائل مذهبي بسيار فعال و پيش قدم بودند . كوچك نفس بود و با همه رفتاري برادرانه داشت . براي يادگيري فنون نظامي  هميشه در خط مقدم جبهه بود وماموريت هاي محوله را به نحو احسن انجام مي داد و در همه حال خنده رو بود .

    يك روز هنگام گشت زني در منطقه  ايستگاه 7 آبادان به يك باغ و خانه برخورديم  . باغ و خانه خالي از سكنه  و پر از خرما و رطب بود . من به شهيد گفتم بيا چند حصير برداريم براي زير پاي بچه هاي رزمنده ببريم . ايشان قبول نكردند و گفتند : ما آمده ايم از مردم و زندگي شان دفاع كنيم نه اين كه وسايل شان را برداريم .

    شب عمليات من مجروح شده بودم و مرا به بيمارستان انتقال داده بودند. بعد از چند روز كه عمليات تمام شده بود . هنگام ملاقات , من از دوستان احوال خليل  را جويا شدم . آنها گفتند به شهادت رسيده است .

    محمد معمار

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاركنگان
    وضعیت پیکرمشخص
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x