حمد فرزند چهارم من است . اخلاق خيلي خوبي داشت . هميشه نمازش را اول وقت مي خواند اما بعلت محروم بودن از نعمت سواد  -  با اين كه بسيار دوست داشت -  نمي توانست قرآن بخواند . همسر شهيد مي گويد : حمد به فرزند دختر علاقه فراواني داشت  . هنگام شهادت فرزندم ما براي حفظ جان خود و در امان بودن از بمباران هوايي دشمن به باغ هاي اطراف شهر رفته بوديم , در آنجا به ما اطلاع دادند  كه لنج حمد مورد اصابت خمپاره قرار گرفته و حمد و بقيه نزديكانمان به شهادت رسيده اند . از اين خبر شوكه شده بودم زيرا در اين حادثه همسرم , فرزندم , برادرم , برادر شوهرم و چند تن ديگر از نزديكانم را از دست داده بودم .  از وقتي كه همسر و بقيه عزيزانم را  در آن شهر ( گسبه ) از دست دادم ديگر دوست ندارم به آن شهر برگردم .  وصيت كرده ام هنگامي كه مُردم  من را در همين جا  ( كنگان ) دفن كنند .