مصاحبه با مادر شهيد محمد نجفي :

به نام خدا من ستاره رئيسي مادر شهيد محمد نجفي هستم. ايشان بسيار مهربان ودلسوز بودند واجبات را هيچ گاه ترك نمي كردند. فرزندم در سال 1346 ازدواج كرد 12 سال بعد از ازدواجش بود كه راهي جبهه نبرد حق بر عليه باطل گرديد.دوران ابتدايي تحصيل خويش را در مدرسه نصر بنداروز سپري نمود. ايشان در دوران تاريك رژيم طاغوت بر ضد رژيم منحوس پهلوي فعاليتهاي زياد و چشمگيري داشتند و حتي از ناحيه دست زخمي شدند.از جمله فعاليتهاي ايشان آي بود كه اعلاميه بر ضد رژيم پخش مي كردند همچنين ايشان با آيت ا... طباطبايي در قم ديداري داشتند وايشان را از قم جهت سخنراني به برازجان آوردند.محمد و آيت ا... طباطبايي روزها را در خانه خودمان سپري مي كردند و شبها در مسجد بودند و محمد جوانان را براي شنيدن سخنراني آيت ا... طباطباي جمع مي كرد كه يك شب كه محمد به همراه آيت ا... طباطبايي از مسجد به خانه بر مي گشتند متوجه مي شوند كه مأموران حكومتي (رژيم پهلوي)در تعقيب آنها هستند. پس آنها شب را در نخلستانها به سر مي برند تا از بازگشت جاسوسان حكومت مطلع شوند.سرانجام آنها صبح به خانه بر مي گردند.

بعد از شروع جنگ نيز ايشان به صورت داوطلبانه به ميدان نبرد حق بر عليه باطل شتافتند و بعد از 17 روز خبر شهادتش را براي ما آوردند.فرزندم سه شب متوالي را خواب مي بيند كه:« سوار بر اسب سفيدي است و به سوي دشمن حمله مي كند كه ناگهان از اسب بر زمين مي افتد و هنگامي  كه دشمنان مي خواهند به سوي او حمله كنند ايشان از ديد دشمن محو مي شود». فرزندم اين خواب را براي آيت ا... طباطبايي تعريف مي كند و آيت ا... طباطبايي نيز سه بار مي فرمايند:محمد جان،شهيد مي شوي،شهيد مي شوي،شهيد مي شوي.اين خواب را فرزندم قبل از پيروزي انقلاب ديده بود كه چند سال بعد از آن با آغاز جنگ تحميلي اين رؤياي صادقه تعبير گرديد.